• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

سرآغاز نعمتهاى الهى

شرح آیات 1 تا 6 سوره مبارکه الرحمن

1اَلرَّحْمنُ

2عَلَّمَ

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه انبیاء جلسه 18،آیت الله جوادی

دریافت فایل صوتی

حجم: 3.7 MB

زمان: 35 دقیقه

بیشتر...

خطبه دویست و بیست و سه، بخش اول

 

أَدْحَضُ مَسْؤُول حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ

بیشتر...

خطبه صد و سی و شش

 

لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إیَّایَ فَلْتَةً، وَلَیْسَ

بیشتر...

مقدمه سلوك جهت تعالى و كمال، استاد مفسر دکتر

دریافت فایل

حجم: 4 MB

زمان: 16 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
15986
30036
144081729
امروز سه شنبه, 13 آذر 1403
اوقات شرعی

خطبه پنجاه و چهار

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ الاِْبِلِ الْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْأَرْسَلَهَا رَاعِیهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانِیهَا; حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْض لَدَیَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هذَا الاَْمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِی النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعنی إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلى الله علیه وآله وسلم)فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ الاْخِرَةِ.

«مردم (هنگام بيعت يا هنگام اصرار بر شروع جنگ صفّين) همچون شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پاى بند و عقال از آنها برگيرد، بر من هجوم آورند، تا آنجا که من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت! يا بعضى به وسيله بعضى ديگر در برابر من از ميان خواهند رفت! من درباره اين موضوع (جنگ با شاميان يا دشمنان ديگر در آغاز خلافت) بررسى کافى کرده ام و آن را کاملا زير و رو نموده، تمام جهاتش را سنجيده ام، به گونه اى که خواب را از چشمم ربود! سرانجام به اين نتيجه رسيدم که چاره اى جز اين نيست که يکى از دو راه را برگزينم يا (با کسانى که در برابر حق قيام کرده اند) به نبرد برخيزم، و يا آنچه را محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)آورده است انکار کنم، ديدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنيا) از تن دادن به کيفر پروردگار در قيامت آسانتر است، و از دست رفتن دنيا در برابر از دست دادن آخرت برايم سهل تر است. (به همين دليل اوّلى را برگزيدم)».

 

راهى جز پیکار با این گروه ستمگر نیست!

این خطبه خواه ناظر به جریان آغاز بیعت با امام بوده باشد یا به مسائلى که در صفّین مى گذشت مربوط شود، نخست به این حقیقت اشاره مى کند که من به سراغ مردم نرفتم بلکه این مردم بودند که با اصرار عجیب و بى نظیرى به سراغ من آمدند، مى فرماید: «مردم همانند شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پایبند و عقال، از آنها برگیرد، بر من هجوم آوردند» فَتَدَاکُّوا(1) عَلَیَّ تَدَاکَّ الاِْبِلِ الْهِیمِ(2) یَوْمَ وِرْدِهَا(3) وَ قَدْأَرْسَلَهَا رَاعِیهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانِیهَا(4)).

سپس مى افزاید: فشار مردم به قدرى شدید و وحشتناک بود که «من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت یا بعضى به وسیله برخى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت»! «حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْض لَدَیَّ). در این تعبیرات چند نکته شایان دقّت است:

1ـ تعبیرى که امام درباره چگونگى هجوم مردم به هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر مسأله شروع جنگ صفّین فرموده است، تعبیر تکان دهنده اى است که نشانه اى از دگرگونى فوق العاده حال مردم در آن هنگام مى باشد.

توجه داشته باشید که «تداکّوا» از ماده «دکّ» به معنى کوبیدن و خرد کردن و مسطّح ساختن است و در خطبه بالا اشاره به وضع شترانى است که فوق العاده تشنه اند و وارد آبگاه مى شوند و هر کدام دیگرى را مى کوبد و کنار مى زند تا زودتر به آب برسد («هیْمِ» جمع «اَهْیَم» به معنى حیوان یا انسانى است که از شدّت تشنگى یا عارضه دیگر متحیّر شده و پیوسته این طرف و آن طرف مى رود).

حال اگر چنین شتران تشنه اى به حال خود رها شوند و هر گونه نظارت ساربان و قید و بند را از دست بدهند چه منظره اى پیدا مى کنند. آرى این چنین بود حال مردم در آن لحظات حسّاس، و به قدرى فشار زیاد بود که نه تنها براى افراد خودشان ایجاد خطر مى کرد بلکه ممکن بود براى امام نیز تولید خطر کند.

آرى این گونه است حال مردم هنگامى که به چیزى عشق و علاقه مىورزند و نسبت به آن احساسات نشان مى دهند ولى افسوس که گاهى همانها، هنگامى که به پاره اى از مشکلات برخورد مى کنند چنان تغییر حالت مى دهند که گویى هرگز در آن صف حاضر نبودند.

2ـ تعبیر «هیجان و بى تابى شتران تشنه بدون افسار» ممکن است اشاره ضمنى به عدم عمق احساسات و ضعف معرفت و شناخت آنها نیز باشد!

3ـ این تعبیرات، در واقع نوعى سرزنش را با عبارات کنایى در بر دارد و به آنها گوشزد مى کند که گاهى آنچنان داغ مى شوید که هیچ کس نمى تواند شما را کنترل کند و گاهى آنچنان سرد و افسرده وبى رمق، که کسى نمى تواند شما را به حرکت در آورد.

سپس در ادامه خطبه مى فرماید: «من درباره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) مطالعه و بررسى کافى کرده ام و آن را کاملا زیر و رو نموده، تمام جهاتش را سنجیده ام بگونه اى که خواب را از چشمم ربود، سرانجام به این نتیجه رسیدم که چاره اى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا با (کسانى که در برابر حق قیام کرده اند) به نبرد برخیزم و یا آنچه را محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دینا) از تن دادن به کیفر پروردگار (در قیامت) آسانتر است و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهل تر است» (وَ قَدْ قلَّبْتُ هذَا الاَْمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِی النَّوْمَ فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنی إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلى الله علیه وآله وسلم) فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ(5) الاْخِرَةِ).

این تعبیرات پر معنى به خوبى نشان مى دهد که اوّلا: امام هرگز تسلیم فشارهاى مردم نمى شد و تا چیزى را دقیقاً مورد بررسى قرار نمى داد درباره آن تصمیم نمى گرفت و اینچنین است حال رهبران الهى که باید دور از احساسات داغ و فشارهاى زودگذر مردم، در مورد مصالح کارها دقّت و بررسى کنند، آنچه مصلحت است برگزینند، نه آنچه مایه خوشایند این و آن مى باشد.

ثانیاً: بسیار مى شود که انسان در زندگى شخصى و رهبران، در زندگى اجتماعى بر سر دو راهى قرار مى گیرند در این گونه موارد باید شجاعت انتخاب اصلح را داشته باشند و اگر اصلح جنگ و پیکار و توسّل به زور است نباید عافیت طلبى آنها را از انجام وظیفه خود بازدارد و به بهانه حفظ خون مسلمین مقدّارت آنها را نادیده بگیرند و مصالحشان را زیر پا بگذارند.

ثالثاً: آنچه براى امام اهمیت داشت مسأله جلب رضا و خشنودى پروردگار و انجام وظیفه بود به همین دلیل راهى را برگزید که رضاى خدا در آن باشد، خواه رضاى مردم در آن باشد یا نباشد.

رابعاً: معلوم مى شود پیکارهاى امام پیکار کفر و ایمان و اسلام و جاهلیت بود، به همین دلیل با تمام توان به مقابله برخاست و مصلحت اندیشى هاى راحت طلبان و دنیاپرستان را کنار گذاشت.

بنابراین، او در بند جلب خوشنودى خدا بود نه در بند تمایلات مردم و تمایلات خویش; مگر این که فشار مردم به قدرى زیاد باشد که راه به کلّى بسته شود و تکلیف ساقط گردد.

البتّه نمى توان انکار کرد که اگر انسان بتواند در میان خواست خدا و خواست مردم جمع کند ـ یعنى هر دو در یکسو جمع شوند یا به تعبیر دیگر اگر خواست مردم در مسیر خواست الهى واقع شود ـ کار آسانتر و پیشرفت سریعتر خواهد بود.

نکته ها

1ـ هجوم بى سابقه و مشتاقانه به امام(علیه السلام)

در خطبه هاى نهج البلاغه مکرّر به این مضمون برخورد مى کنیم که مسلمانان در آغاز بیعت با امام (علیه السلام) یا در بعضى از حوادث بعد از آن، هجوم مشتاقانه و عجیبى به سوى امام (علیه السلام) کردند تا آنجا که وضع، غیرعادى و از کنترل خارج شد و بیم آن مى رفت که عده اى زیر دست و پا از میان بروند این هجوم عجیب از کجا سرچشمه گرفت؟ ظاهراً دلیلى جز این نداشت که مردم از شرایط زمان خلفا، مخصوصاً عثمان و زیر پا ماندن ارزشهاى اسلامى و تقسیم ناعادلانه بیت المال در میان منسوبین خلیفه و دادن پست هاى کلیدى کشور اسلامى به دست نااهلان، چنان ناراحت و نگران بودند که براى نجات خود راهى جز پناه بردن به کسى که تمام ارزشهاى اسلامى را در وجود او جمع مى دیدند، نداشتند.

آرى آنها تشنه عدالت بودند. تشنه اسلام راستین و ناب، تشنه معارف قرآنى و خالى از هرگونه آمیختگى با خرافات و پیشداورى هاى نادرست، و همه این امور را در امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشاهده مى کردند و تشنه کامان، به هنگام مشاهده آب هرگز به سراغ سراب نمى روند و عاشقانه به آب زلال و گوارا روى مى آورند.

این هجوم عظیم و بى سابقه از یک سو دلیل بر عظمت مقام امام (علیه السلام) و از سوى دیگر دلیل بر ناراحتى شدید مردم از وضع سابق بود و این هر دو در خور بحث هاى گسترده تاریخى است.(6)

2ـ بر سر دو راهى جنگ و صلح، و ایمان و کفر!

در بخش اخیر خطبه مشاهده کردیم که امام (علیه السلام) خود را بر سر دو راهى مى بیند یا جنگ یا انکار آنچه پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) آورده است.

این به خاطر آن است که جنگ با تمام زشتى ها و عواقب شوم و مرگبارش، گاه تنها راه مبارزه با ظلم و فساد و بى عدالتى و تنها وسیله ریشه کن کردن فساد در زمین است.

به همین دلیل یکى از اهداف متعدّد جنگ در قرآن مجید خاموش کردن آتش فتنه و بازگشتن طاغیان و گردنکشان به سوى عدل الهى شمرده شده است: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لاتَکُونَ فِتْنَةٌ) «با آنها پیکار کنید تا فتنه خاموش گردد»(7)(فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ اِلَى اَمْرِاللهِ); «با گروه تجاوزگر و ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردند»(8) و در چنین مواردى رهبران الهى، عافیت طلبى را رها کرده و به استقبال شداید جنگ و ناملایمات آن مى شتافتند، چرا که از دست دادن آرامش دنیا در برابر از دست دادن سعادت آخرت براى آنها دشوار نبود!

* * *

1 ـ همان گونه که در بالا اشاره شد «تداکّوا» از ماده «دکّ» (بر وزن فکّ) مى باشد و به گفته راغب در مفردات اين واژه در اصل به معنى زمين صاف و نرم است و از آنجا که براى صاف کردن يک زمين ناهموار بايد آنرا 
بکوبند در بسيارى از موارد اين واژه به معنى کوبيدن شديد به کار رفته است ولى از بعضى از منابع لغت عکس اين استفاده مى شود، گفته اند: اصل معنى «دکّ» همان کوبيدن است و چون لازمه کوبيدن و ويران کردن، صاف و
هموار کردن است اين واژه بر زمين مسطّح اطلاق مى شود. و نيز «ارض دکّاء» به زمين صاف گسترده و «ناقه دکّاء» به شتر بدون کوهان اطلاق مى گردد. 2 ـ «هيم» جمع «اَهْيَم» و «هَيْماء» صفت مشبهه است به معنى حيوان يا انسانى که از شدّت تشنگى يا عارضه اى ديگر چنان منقلب شده که پيوسته به سويى مى رود و بازمى گردد و در اصل از ماده «هَيْم» (بر وزن حتم)
به معنى تشنگى و عطش يا بيمارى عطش گرفته شده و به عاشقان بى قرار «هيمان» گفته مى شود. 3 ـ «ورد» اسم مصدر است به معنى ورود و گاه آن را مصدر ذکر کرده اند که به عنوان تأکيد معنى فاعلى مى دهد، اين واژه معنى جمعى نيز دارد و به گروهى که در کنار نهر براى برگرفتن آب مى آيند اطلاق مى شود.
واژه «ورود» که در اصل همين معنى را داشته، با گذشت زمان گسترش يافته و به قرار گرفتن در کنار هر چيزى اطلاق شده است. 4 ـ «مثانى» جمع «مَثناة» و «مِثناة» به معنى ريسمانى است که از پشم يا موى حيوانات درست مى کنند و پاى حيوان را به آن مى بندند و به آن «عقال» نيز گفته مى شود سپس به هر چيز پيچيده اى اطلاق شده است. اين واژه در اصل از ماده «ثَنْى» (بر وزن سنگ) به معنى تکرار کردن و پيچيدن و بر گرداندن قسمتهاى چيزى بر روى قسمتهاى ديگر است و به عدد «دو» به همين جهت «اثنان» گفته مى شود چرا که بازگشت و تکرارى در آن هست. 5 ـ «موتات» جمع «موت» به معنى مرگ است; ولى به معنى از دست دادن چيزى نيز به کار مى رود و در خطبه بالا در همين معنى استعمال شده است. اين واژه به معنى شدائد و حوادث سخت که موجب از دست رفتن
آرامش انسان مى شود نيز به کار رفته است. 6 ـ براى توضيح بيشتر مى توانيد به شرح خطبه شقشقيه (خطبه سوم در جلد اول) مراجعه فرماييد. 7 ـ سوره انفال، آيه 39.

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری