شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی
الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا، فَیَکُونَ أَوَّلا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ آخِراً، وَ یَکُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ بَاطِناً، کُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ، وَ کُلُّ عَزِیز غَیْرَهَ ذَلِیلٌ، وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ، وَ کُلُّ مَالِک غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عَالِم غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قَادِر غَیْرَهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجَزُ، وَ کُلُّ سَمِیع غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الاَْصْوَاتِ، وَ یُصِمُّهُ کَبِیرُهَا، وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا، وَ کُلُّ بَصِیر غَیْرَهُ یَعْمَى عَنْ خَفِىِّ الاَْلْوَانِ وَ لَطِیفِ الاَْجْسَامِ، وَ کُلُّ ظَاهِر غَیْرَهُ بَاطِنٌ، وَ کُلُّ بَاطِن غَیْرَهُ غیْرُ ظَاهِر.
ستايش مخصوص خداوندى است، که هيچ وصفى از او بر وصف ديگر پيشى نگرفته (تا بتوان گفت:) پيش از آنکه آخر باشد، اوّل بوده است و قبل از آنکه باطن باشد، ظاهر بوده است (او هم اوّل است و هم آخر و هم ظاهر است و هم باطن) هر چه جز او به يگانگى توصيف شود کم ارزش است و هر عزيزى غير او ذليل است و هر قويّى، غير او ضعيف است و هر مالکى غير او، مملوک است و هر عالمى غير او، دانش آموز است و هر قدرتمندى غير او گاه توانا و گاه ناتوان است و هر شنونده اى غير او، از درک صداهاى ضعيف، ناتوان و ناشنواست و صداهاى قوى گوش او را کر مى کند و آوازهاى دور را نمى شنود، و هر بيننده اى غير او از ديدن رنگ هاى ضعيف و اجسام بسيار کوچک ناتوان است و هر آشکارى غير او پنهان است و هر پنهانى غير او آشکار نيست (ولى خداوند با اين که کنه ذاتش از همه پنهان است وجودش از همه آشکارتر است).
شرح و تفسیر
مدح و تمجید پروردگار
در بحث صفات خدا توجّه به این نکته بسیار لازم است و غفلت از آن مایه گمراهى است که صفات جمال و جلال او، هیچ شباهتى به صفات مخلوقات ندارد، او علم و قدرت دارد ولى نه همچون علم و قدرت ما. او بینا و شنواست ولى نه همچون بینایى و شنوایى ما، چرا که او ذاتى است بى پایان از هر نظر، و برتر از جسم و عوارض جسمانى; به همین دلیل هنگامى که وارد بحث صفات خدا مى شویم با شگفتى هایى روبرو مى گردیم که در هیچ جاى دیگر ندیده ایم. از جمله این که صفاتى که در عالم مخلوقات باهم متضادند در آنجا در کنار یکدیگر قرار دارند; مثلا در جهان مخلوقات چیزى که اوّل است آخر نیست و چیزى که آخر است اوّل نیست، و چیزى که ظاهر است باطن نیست و چیزى که باطن است ظاهر نیست ولى در ذات پاک خداوند، اوّل و آخر و ظاهر و باطن جمع است.
گذشته از این، در جهان مخلوقات، صفات به تدریج یکى پس از دیگرى ظاهر مى شود و تکامل مى یابد و شکل مى گیرد ولى در صفات خداوند، نه سیر تدریجى دیده مى شود و نه مقدّم و مؤخّر بودن!
در نخستین جمله هاى این خطبه، به همین حقیقت اشاره شده است. مى فرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که هیچ وصفى از او، بر وصف دیگرش پیشى نگرفته است (تا بتوان گفت:) پیش از آنکه آخر باشد اوّل بوده است و قبل از آنکه باطن باشد ظاهر بوده است» (الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا، فَیَکُونَ أَوَّلا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ آخِراً، وَ یَکُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ بَاطِناً).
دلیل این مطلب که مربوط به صفات پروردگار است، مانند بسیارى از صفات دیگرش در این نکته نهفته است که او وجودى است ازلى و ابدى و بى پایان از تمام جهات; به همین دلیل، هم آغاز است و هم انجام، هیچ وجودى قبل از او نبوده و هیچ چیزى بعد از او نخواهد بود; همانگونه که در قرآن مجید آمده است: «هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاْخِرُ و الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ; اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست»(1) و نیز مى فرماید: «لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَىْء هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ; هیچ معبودى جز او نیست همه چیز جز ذات او فانى مى شود».(2)
اساساً وجودى که ازلى و ابدى است در واقع آغاز و پایان ندارد و تعبیر به اوّل و آخر درباره او به این معنا است که همه مخلوقات وابسته به وجود او هستند، هم در آغاز پیدایش و هم در ادامه حیاتشان. امّا ظاهر و باطن بودن او، به این معنا است که اصل وجود و صفاتش از همه چیز آشکارتر است، چرا که به تعداد تمام ستارگان و موجودات زنده و برگ هاى درختان و ریگ هاى بیابان بلکه به تعداد اَتُم هاى جهان - که تعدادش را هیچ کس جز او نمى داند و نمى تواند تصوّر کند - دلیل بر اثبات وجود و صفات اوست; ولى از آنجا که کنه ذاتش بى نهایت است و هیچ انسانى نمى تواند بى نهایت را آنچنان که هست تصور کند (چون نامحدود در محدود نمى گنجد) کنه ذات او بر همه کس، حتّى انبیا و اولیا پنهان است و از آنجا که انسانها نخست به آثار او در پهنه جهان هستى آشنا مى شوند و سپس متوجّه ذاتِ پاکِ او مى گردند، مى توان گفت: او پیش از آن که پنهان باشد، آشکار است و به تعبیر بعضى از فلاسفه اسلامى «خفاى او به خاطر شدّت ظهور اوست». آیا آفتاب که یکى از مخلوقات اوست غالباً از شدّت ظهورش پنهان نیست؟ آیا نگاه کردن به قرص خورشید براى انسانها آسان است؟
سپس امام(علیه السلام) در یک مقایسه، ده صفت از اوصاف کمال و جمال او را با صفات مشابه در مخلوقات مقایسه کرده و بیگانگى صفات او را از صفات مخلوقات روشن مى سازد و نشان مى دهد که حقیقت کمال، تنها در ذات پاک اوست و در غیر او - همه چیز - در حال نقصان است!
نخست مى فرماید: «هر چه جز او به بیگانگى و وحدت توصیف شود، کم ارزش است» (کُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ)
این سخن اشاره به نکته بسیار لطیفى در باب توحید صفات و ذات خداست; زیرا وحدت درباره او حکایت از بى انتها بودن ذات و صفاتش مى کند; وحدت در آنجا به معناى بى نظیر بودن و نامحدود بودن است در حالى که وحدت، در مورد مخلوقات، وحدت عددى است و در جایى گفته مى شود که در برابر آن کثرتى باشد و طبعاً چنین وحدتى حکایت از قِلّت مى کند، در حالى که وحدت در ذات پاک او، حاکى از وسعتِ بى مانندِ وجود اوست، که همه جا و در هر زمان بوده و هست و در عین حال زمان و مکانى ندارد. این همان است که در بالا به آن اشاره شد که اوصاف، هنگامى که به ذات خدا مى رسد، رنگ دیگرى مى گیرد; وحدتى که همه جا نشانه کمبود است در آنجا به معناى وسعتِ بى نظیر است.
در «توحید صدوق» آمده است که: «مرد عربى روز جنگ جمل برخاست و عرض کرد: اى امیرمؤمنان! آیا تو مى گویى خداوند واحد است؟ مردم از هر سو به او حمله کردند و به او گفتند اى مرد عرب! اینجا جاى این سؤالات است؟ (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد) امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: او را رها کنید! مطلبى را که این مرد عرب مى خواهد همان چیزى است که ما از دشمنان در این میدان مى خواهیم (اشاره به اینکه ما در طریق همین معارف پیکار مى کنیم)».
سپس فرمود: «یَا أَعْرَابِىُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَام: فَوَجْهَانِ مِنْهَا لاَ یَجُوزُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ وَجْهَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ; اى اعرابى! اینکه گفته مى شود خداوند یگانه است چهار معنا دارد: دو معناى آن درباره خداوند متعال جایز نیست و دو معناى آن درباره او ثابت است» سپس در شرح آن فرمودند: «آن دو معنا که بر خدا جایز نیست، یکى واحد عددى است زیرا چیزى که دومى ندارد (و بى مثل و مانند است) در باب اعداد داخل نمى شود... و دیگر واحدِ نوعى در جنس خود است (به این گونه که بگوییم نوع خداوند در جنسش یکتاست) این نیز درباره ذات پاکِ او صحیح نیست، چون در آن نوعى تشبیه است; در حالى که خداوند از هر گونه شبیه مبرّا است و امّا آن دو معنا که درباره خداوند، صادق است یکى این است که گفته شود: او یگانه است و هیچ گونه شبیه و مانندى ندارد. آرى خدا این چنین است. یا اینکه گفته شود: خداوند «احدىّ المعنى» است یعنى نه اجزاى خارجى دارد و نه اجزاى عقلى، و نه اجزاى ذهنى; آرى خداوند متعال چنین است!»(3)
در دومین قسمت از این توصیف ها مى فرماید: «هر عزیزى غیر او ذلیل است.» (وَ کُلُّ عَزِیز غَیْرَهُ ذَلِیلٌ).
«عزّت» خواه به معناى «قدرتِ شکست ناپذیر» باشد و خواه به معناى «احترام و عظمت» تنها شایسته ذات خدا است; زیرا ما سواى خدا از یک سو: اسیر چنگال قوانین عالم آفرینشند و محکوم به قضا و قدر مى باشند و از سوى دیگر: همگى نیازمند به ذات پاک پروردگارند و از سوى سوم: عزّت او ذاتى است و اگر غیر او عزیز باشد به سبب وابستگى به ذات پاک او است; بنابراین هیچ موجودى توانایى عرض اندام در برابر عزّت او را ندارد و هر موجودى هر اندازه به او نزدیک باشد به همان اندازه شعاعى از عزّتش بر او مى تابد. قرآن مجید مى گوید: «أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً; آیا این منافقانى که کافران را اولیاى خود برگزیده اند عزّت و آبرو نزد آنان مى جویند؟ با اینکه همه عزّتها از آنِ خدا است.»(4)
و در آیه دَه سوره «فاطر» مى خوانیم: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً; کسى که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد) چرا که تمام عزّت براى خدا است».
در سومین توصیف مى فرماید: «هر قوىّ اى غیر او ضعیف است» (وَ کُلُّ قَوِىٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ).
چرا که قوّت و قدرت در جهانِ مخلوقات، یک امر نسبى است; هر موجودى در مقایسه با موجودات پایین تر، قوىّ و در برابر موجودات برتر، ضعیف است و این سلسله ادامه مى یابد تا به ذات پاک خدا برسد; در آنجا قوّت و قدرت لا یتناهى است و قدرتى بالاتر از او تصوّر نمى شود که با آن مقایسه شود. به همین دلیل قوى ترین انسانها ممکن است در مقابل یک موجود ناچیز، مانند یک مگس یا پشه و یا حتّى یک میکروب که با چشم دیده نمى شود شکست بخورند و چنان بیمارى بر آنان مسلّط شود که تمام پزشکان جهان از درمان آن عاجز بمانند! بنابراین، توصیف غیر خدا به قدرت، در حقیقت یک توصیف مجازى است و «قوىّ» به معناى حقیقى، ذات پاک اوست.
در ذیل آیه 165 سوره بقره مى خوانیم: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً; (مشرکان در قیامت خواهند دانست) که تمام قوّت از آن خداست (و معبودهاى خیالى آنها هیچ قدرتى ندارد).»
در چهارمین توصیف مى فرماید: «هر مالکى غیر او مملوک است!» (وَ کُلُّ مَالِک غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ)
زیرا مالکیّت حقیقى از خلقت و آفرینش سرچشمه مى گیرد; کسى که همه موجودات را آفریده و نه تنها در آغاز وجود به او نیازمند بوده اند که در بقا و ادامه وجودشان نیز به او وابسته و نیازمندند، مالک حقیقى است. به همین دلیل مالکیّت درباره غیر خدا، نوعى اعتبار و مجاز است و به تعبیرى دیگر: اگر مالک چیزى شویم به سبب تملیک پروردگار مى باشد وگرنه هیچ موجودى از خود چیزى ندارد حتّى پیامبر بزرگِ خدا، مأمور است بگوید: «لاَ أمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً و لاَضَرًّا إلاَّ مَا شَاءَ اللّهُ;(5)من مالک هیچ سود و زیانى براى خویش نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد». و در آیه 26 سوره آل عمران مى خوانیم: «قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ، تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءٌ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ; بگو: بارالها! مالک حکومتها تویى، به هر کس بخواهى حکومت مى بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى، هر کس را بخواهى عزّت مى دهى و هر که را بخواهى خوار مى کنى، تمام خوبى ها به دست تو است، تو بر هر چیزى قادرى!»
در پنجمین توصیف، از علم (بى پایانِ) خداوند سخن مى گوید و مى فرماید: «هر عالمى جز او دانش آموز است» (وَ کُلُّ عَالِم غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ)
چرا که علم خدا ذاتى است و چیزى جز حضور ذات او در همه جا، و در هر زمان، و در هر شرایط نمى باشد. بنابراین نه سابقه جهل و سپس آموختن درباره او تصوّر مى شود و نه هیچ گونه محدودیتى; بلکه علم او همچون ذات او نامتناهى است، در حالى که هر کس غیر او علمى دارد مسبوق به جهل است و مولود تعلّم و فراگیرى.
آن روز که انسان وجود نداشت، علمى هم نداشت و آنگاه که موجود شد خداوند پاره اى از علوم را به طور فطرى در نهادِ او قرار داد; پاره اى از علوم نیز از طریق تجربه براى او حاصل مى شود و بخشى نیز از طریق آموختن از دیگران; که در واقع هر سه بخش، نوعى آموزش است. بنابراین تمام عالمان - جز خداوند - دانش آموزند از طرق مختلف. تنها ذات پاک او است که منبع لا یزال هر علم و دانش است!
قرآن مجید مى فرماید: «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُروُنَ; خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى دانستید و براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد (مطالبى را از طریق شنوایى و تعلّم و حقایقى از طریق مشاهده با چشم و مسایلى را از طریق تحلیل هاى عقلى فرامى گیرید) تا شکر نعمت او را به جا آورید».(6)
در ششمین توصیف مى فرماید: «و هر قدرتمندى غیر او گاه توانا و گاه ناتوان است» (وَ کُلُّ قَادِر غَیْرَهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجَزُ)
دلیل آن نیز در نامحدود بودن ذات خداوند و محدود بودن غیر او نهفته است; چون ذات او نامحدود است و قدرتش که عین ذاتش مى باشد آن هم نامحدود است، ولى غیر او هر کس که باشد قدرتى محدود دارد; به همین دلیل نسبت به بعضى از امور توانا و نسبت به بعضى از امور، ناتوان مى باشد و حتّى انجام یک کار معیّن در پاره اى از شرایط و بعضى از حالات براى او ممکن و در پاره اى دیگر از شرایط غیرممکن است.
یک انسان در هر روز از عمرش و یا در هر ساعتى، ممکن است از نظر قدرت در حال دگرگونى باشد، تنها کسى که همیشه و در همه حال بر هر چیزى توانا است ذات قادر متعال است و اینکه بعضى سؤال مى کنند اگر قدرت خداوند شامل همه چیز مى شود آیا مى تواند تمام دنیا را در فضاى کوچکى به اندازه یک تخم مرغ قرار دهد، بى آنکه تخم مرغ بزرگ و یا فضا کوچک شود، یک مغالطه بیش نیست!
به عبارت دیگر: صورت سؤال غلط است چرا که مفهومش این است که آیا ممکن است در آنِ واحد، دنیا هم بزرگ باشد، هم کوچک و فضاى تخم هم به اندازه کنونى باشد و هم به اندازه عالم. یا به تعبیر دیگر: این سؤال به منزله این است: «آیا خداوند قادر است که دنیا را کوچک کند و در همان حال کوچک نکند و فضاى تخم مرغ را به اندازه عالم کند و در همان حال نکند!؟»
بدیهى است وقتى صورت سؤال غلط باشد جوابى ندارد. جالب این است که عین این سؤال را از امیرمؤمنان على(علیه السلام) کردند و گفتند: «هَلْ یَقْدِرُ رَبُّکَ أَنْ یَدْخُلَ الدُّنْیَا فِی بَیْضَة مِنْ غَیْرِ أَنْ تَصْغُرَ الدُّنیَا أَوْ تَکْبِرَ الْبَیْضَةَ؟ فَقَالَ(علیه السلام): إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَى لاَ یَنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِی ذَکَرْتَ لاَیَکُونُ; آیا پروردگار تو توانایى دارد که دنیا را در درون تخم مرغى جاى دهد، بى آنکه دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود؟» امام(علیه السلام)فرمود: «خداوند متعال هرگز به ناتوانى نسبت داده نمى شود، ولى آنچه تو گفتى غیر ممکن است (و قدرت در امر محال مفهوم ندارد).»(7)
کوتاه سخن این که قدرتِ خداوند هم ذاتى است و هم نامحدود و هم ازلى و هم ابدى و غیر او هر چه دارد، از او دارد و به آن مقدار که او مى خواهد، دارد و از غیر آن عاجز و ناتوان است!
در هفتمین توصیف مى فرماید: «هر شنونده اى غیر از خدا از درک صداهاى ضعیف ناتوان و ناشنوا است و صداهاى قوى گوش او را کر مى کند و آوازهاى دور را نمى شود.» (وَ کُلُّ سَمِیع غَیْرَهُ، یَصَّمُّ عَنْ لَطِیفِ الاَْصْوَاتِ وَ یُصِمُّهُ کَبِیرُهَا، وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا).
شنوایى در انسانها از طریق انتقالِ امواج به گوش ها - که در برابر امواج صوتى حساسیّت دارد و پرده «صماخ» را که همچون پوسته طبلى است، به حرکت در مى آورد و از آنجا به مغز منتقل مى شود - مى باشد; و از آنجا که ساختمان این اسباب از جهات مختلفى محدود است انسان توانایىِ شنیدن همه صداها را ندارد و به گفته دانشمندان: «تنها قادر است صداهایى را بشنود که طولِ موجِ آن، بین شانزده مرتبه در ثانیه تا بیست هزار مرتبه در ثانیه بوده باشد» یعنى: آنچه زیر شانزده مرتبه در ثانیه مى باشد براى انسان قابل درک نیست; همانطور که آنچه بیش از بیست هزار مرتبه در ثانیه باشد شنیده نمى شود.
البتّه این اَعداد در همه جانداران یکسان نیست. حیواناتى پیدا مى شوند که حسّ شنوایى آنها از ما بیشتر است و صداهایى را مى شنوند که طول موج آنها کمتر است ولى آنها نیز قادر به شنیدنِ همه صداها نیستند و هرگاه طول موج آن از تعداد معیّنى پایینتر باشد براى آنها قابل درک نیست; این از یکسو.
از سوى دیگر، هرگاه طول اَمواج بسیار شدید باشد، ممکن است پرده گوش آدمى را پاره کند و براى همیشه از نعمت شنوایى محروم گردد; به همین دلیل به هنگام آتش کردن بعضى از سلاح هاى پر صداى جدید، نظامیان از آن دور مى شوند و جلوى گوش هاى خود را محکم مى گیرند، مبادا به پرده گوش آنها آسیب برسد.
از سوى سوم، صدا هر قدر قوىّ باشد اگر انسان زیاد از آن دور شود توان شنیدن آن را ندارد و به این ترتیب حسّ شنوایى انسان و سایر جانداران از جهات متعدّدى ناتوان است. در گرداگرد ما آن قدر امواج صوتى وجود دارد که ما از لحظه تولّد تا مرگ، از شنیدن آنها ناتوان و محرومیم.
ولى سمیع و شنوا بودن خداوند از طریق ابزار و آلات مادّى و جسمانى نیست; سمیع بودن خداوند گوشه اى از علیم بودن او است; یعنى از تمام صداها آگاهى دارد و از همه، به طور یکسان با خبر است; صدایى او را آزار نمى دهد و چیزى از او دور و مخفى و پنهان نیست.
قرآن مجید مى فرماید: «قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ; (پیامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را - چه در آسمان باشد و چه در زمین- مى داند; او شنوا و دانا است.»(8)
در هشتمین توصیف، سخن از «بصیر» بودن خداوند است که از جهاتى به سمیع بودن او شباهت دارد، مى فرماید: «هر بیننده اى غیرِ او، از دیدن رنگ هاى ضعیف و اجسام بسیار کوچک، ناتوان است». (وَ کُلُّ بَصِیر غَیْرَهُ یَعْمَى عَنْ خَفِّى الاَْلْوَانِ وَ لَطِیفِ الاَْجْسَامِ)
بینایى در ما و جانداران دیگر، از طریق چشم است و آن، دستگاه بسیار ظریف و پیچیده اى است که از طبقات مختلفى تشکیل یافته و هر یک از آنها وظیفه خاصّى به عهده دارد و هنگامى که دست به دست هم دهند، تصویر کوچک و و روشنى را همانند یک دوربینِ عکّاسىِ دقیق، روى «شبکیّه» چشم منعکس مى کند و اعصاب بسیار حسّاسِ «شبکیّه» تصویر را از آنجا به مغز منتقل مى کند; ولى به هر حال توانایى تصویربردارى چشم از صحنه هاى مختلف محدود است و دانشمندان مى گویند: «انسان اشیایى را مى بیند که اَمواجِ ارتعاشاتِ نورِ برخاسته از آن، در هر ثانیه بین 458 هزار میلیارد تا 727 هزار میلیارد باشد و کمتر و بیشتر از آن، هر چه در فضا از امواج و ارتعاشات نورى است، براى ما قابل رؤیت نمى باشد.»
جاندارانى وجود دارند که قدرت بینایى آنها از ما بسیار بیشتر است; از جمله آنها پرندگان شکارى هستند که از فاصله بسیار دور، اشیاى بسیار کوچک را از روى زمین مى بینند ولى باز قدرت بینایى آنها محدود است.
اشیاى کوچک تا حدّ معیّنى با چشم دیده خواهد شد و از آن کوچکتر را مى توان با میکروسکوپ هاى معمولى دید و باز از آن کوچکتر را با میکروسکوپ هاى الکترونیکى - که اشیا را بسیار بزرگتر مى کند - مى توان دید، ولى فراتر از آن، اشیایى وجود دارد که که با آنها هم قابل رؤیت نیست.
اضافه بر این; هر قدر نور کمتر مى شود، قدرت دید کمتر مى شود تا آنجا که در تاریکى شدید، هیچ چیز قابل مشاهده نیست. ممکن است چشم بعضى از جانداران در تاریکى، بسیار بهتر از انسان ببیند و ممکن است دوربین هاى مخصوصى که از اشعه مادون قرمز کمک مى گیرد اشیاى بیشترى را در تاریکى به انسان نشان دهد ولى بالأخره در ماوراى آن، اشیاى زیادى است که در تاریکى دیده نمى شود.
اینها همه محدودیّتِ دیدِ انسان را از جهات مختلف، نشان مى دهد ولى آن کس که همه چیز را در همه جا و در هر شرایط و در نهان و آشکار مى بیند - یا به تعبیر دیگر: علم او به آن احاطه دارد - ذات پاک خدا است!
قرآن مجید مى گوید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ; چیزى همانند او نیست و او شنونده بینا است (یا به تعبیر دقیق تر او شنونده و بینا است)».(9)
در حقیقت بینا و شنوا به معناى واقعى و مطلق، ذات پاک او است.
در نهمین و دهمین توصیف مى فرماید: «هر آشکارى غیر او پنهان است و هر پنهانى غیرِ او آشکار نیست» (وَ کُلُّ ظَاهِر غَیْرَهُ بَاطِنٌ، وَ کُلُّ بَاطِن غَیْرَهُ غَیْرُ ظَاهِر)
این توصیف ها در ذاتِ خداوند و درباره دیگران، در حقیقت از همان ویژگى نامحدود بودن و محدود بودن سرچشمه مى گیرد; از آنجا که ذات پاکش نامتناهى است، آثار او سرتاسر هستى را فرا گرفته و ظهورِ مطلق و بى قید و شرط، در همه جا و هر زمان از آنِ اوست. در حالى که موجودات دیگر هرچند داراى ظهورى باشند ظهورشان محدود است و به همین دلیل مى توان گفت: «پنهان و ناپیدا هستند». در جهانِ ستارگان و کهکشان ها، ستارگانى یافت مى شوند که از خورشیدِ جهان تابِ منظومه ما، بسیار بزرگتر و پرنورترند، ولى ما هیچ اثرى از آنها نمى بینیم! همانگونه که اگر از محدوده منظومه شمسى گام بیرون نهیم، خورشید ما کمرنگ و سپس بى رنگ مى شود.
اضافه بر این; اگر چیزى ظهورى دارد - هر چند ظهور نسبى و محدود - آنهم به برکت وجود پروردگار است وگرنه ممکنات در ذات خود، به طور کلّى تاریک و ناپیدایند و نور وجود الهى است که بر آنها مى تابد و خود را نشان مى دهد. و از یک نظر شبیه ذرّات غبارى هستند که در هوا معلّق مى باشند و ناپیدا; ولى هنگامى که از روزنه اى، نورِ آفتاب به درون اتاق بتابد، ذرّات غبار معلّق در هوا نمایان مى شود.
اینکه در بخش دوم این توصیف، مى فرماید: «هر پنهانى جز او آشکار نیست» اشاره به این حقیقت است که در عین پنهان بودنِ کنهِ ذاتِ خداوند از همه موجودات، و خارج بودن از دسترسِ عقولِ تمامِ انسانها - حتّى اولیا و انبیا، - آثار او همه جا را گرفته و در عین پنهانى، آشکار است; در حالى که موجودات دیگر اگر پنهان باشند، آشکار نیستند و اگر آشکار باشند، پنهان نیستند. مثلا انسانى که مستور و در حجاب است، برهنه نیست و آن کس که آشکار است، مستور و در حجاب نیست; ولى خداوند با اینکه ذاتش کاملا مستور است، وجودش کاملا آشکار است و در عین پنهانى، ظاهر است.(10)
قرآن مجید در آیه «سه» سوره «حدید» مى فرماید: هُوَ الاَْوَّلُ و الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ و الْبَاطِنُ; او آغاز است و پایان، آشکار است و پنهان»
1. سوره حديد، آيه 3. 2. سوره قصص، آيه 88. 3. توحيد صدوق (بنابر نقل بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حديث 1. براى توضيح بيشتر درباره حقيقت توحيد و يگانگى خدا به کتاب «پيام قرآن» جلد سوم، صفحه 260 به بعد مراجعه کنيد. 4. سوره نساء، آيه 139. 5. سوره اعراف، آيه 188. 6. سوره نحل، آيه 78. 7. بحارالانوار، جلد 4، صفحه 143، حديث 10; همين معنا از امام صادق(عليه السلام) در کتاب «کافى» جلد 1، صفحه 79، حديث 4، آمده است و نيز در «بحار الانوار»
آمده است که: شيطان اين سؤال را از حضرت عيسى(عليه السلام) پرسيد و مسيح(عليه السلام) همين جواب را بيان کرد (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 271، حديث 3.) 8. سوره انبياء، آيه 4. 9. سوره شورى، آيه 11.