ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْکَانِ سَمواتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِیحِ الأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ أَجْوَائِها، وَ بَیْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَسُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ، وَوَرَاءَ ذلِکَ الرَّجِیجِ الَّذِی تَسْتَکُّ مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُور تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا.
سپس خداوند سبحان براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آنها (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد; تمام فواصل آسمان را با آنها پر کرد و فضاى ميان آن را از وجود فرشتگان، مالامال ساخت. (به گونه اى که) صداى تسبيح آنها، فاصله هاى آسمانها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجابها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است، و در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان - که گوشها از آن کر مى شود - شعاع هاى خيره کننده نور، چشمها را از ديدن باز مى دارد و در محدوده خود متوقّف مى سازد.
شرح و تفسیر
آفرینش فرشتگان
در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به آفرینش فرشتگان و مسئولیت هاى مختلفى که بر عهده دارند مى پردازد و با عباراتى بسیار زیبا و دلنشین - که به گفته «ابن ابى الحدید» آنچنان فصیح و بلیغ است که فصاحت عرب را به فراموشى مى سپارد و نه تنها از نظر الفاظ که از نظر معانى هم چنان پر محتوا و آسمانى است که عقل در آن حیران مى ماند - این موضوع را شرح مى دهد.
مى فرماید: «سپس خداوندِ سبحان، براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آن (با عبادت و نیایش) در بالاترین صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بدیع از فرشتگان آفرید; تمام فواصل آسمان را با آنها پر کرد و فضاى میان آن را از وجود فرشتگان، مالامال ساخت». (ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْکَانِ سَموَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِیحِ(1)مَلَکُوتِهِ، خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ(2)(3)). أَجْوَائِها الأَعْلَى مِنْ
تعبیر به «ثُمَّ» مى تواند اشاره به این باشد که آفرینش فرشتگان بعد از آفرینش زمین و موجودات زمینى باشد و ممکن است به عنوان تأخیر در بیان و نه تأخیر در زمان ذکر باشد احتمال دوم - با توجّه به روایاتى که آفرینش فرشتگان را قبل از آفرینش موجودات زمینى ذکر کرده است و با توجه به خطبه اوّل نهج البلاغه که شرح آن گذشت - مناسب تر به نظر مى رسد.
سپس مى افزاید: «(هم اکنون) صداى تسبیح تسبیح گویانِ آنها، فاصله هاى آسمان را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجابها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنین انداز است». (وَ بَیْنَ فَجَوَاتِ(4)(6)الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَسُرَادِقَاتِ(7)). الْمَجْدِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ(5) الْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ
ولى این بدان معنا نیست که این فرشتگان مقرّب توانسته اند به اوج معرفت پروردگار برسند; بلکه همانگونه که امام(علیه السلام) به دنبال این سخن مى افزاید: «در ماوراى زلزله و غوغاى تسبیح آنان - که گوشها از آن کر مى شود - شعاع هاى خیره کننده نور، چشمها را از دیدن باز مى دارد و در محدوده خود متوقف مى سازد». (وَ وَرَاءَ ذلِکَ الرَّجِیجِ،(8)بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً(11)). عَلَى حُدُودِهَا الَّذِی تَسْتَکُّ،(9) مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ،(10) نُور تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که خداوند متعال، محلّى در آسمانها دارد که با انوار فوق العاده شدید، از هر سو احاطه شده است; بلکه منظور این است که مراکز مقدّسى در این جهان هستى وجود دارد که حتّى فرشتگان از مشاهده آن عاجزند; یا اینکه تعبیرات فوق کنایه از آن است که فرشتگان الهى با آن همه قُرب و عظمت و غرق عبادت و تسبیح بودن نیز، قادر به درک کنه ذات و صفات خدا نیستند و عظمت پروردگار را جز به مقدار توان خود درک نمى کنند.
به تعبیر دیگر اگر این جمله ها را بر ظاهرشان حمل و تفسیر کنیم نشان مى دهد که در آسمانها مراکزى است که از قداست و نورانیّت بیشترى برخوردار است (در روایاتى نیز به این معنا اشاره شده است)(12)
همانگونه که در روى زمین نیز مراکزى همچون کعبه و بیت المقدّس وجود دارد که همواره مورد احترام بوده، بى آنکه محلّى براى ذات پاک خدا باشد.
و اگر بر معناى کنایى حمل و تفسیر شود، دلیل بر این است که فرشتگان با تمام عظمتى که دارند در مقام قرب پروردگار، به جایى مى رسند که از آن فراتر نمى روند; بلکه عظمت و نور پروردگار، آنها را از گذشتن از آن مرز مانع مى گردد.
1. «صَفيح» از مادّه «صَفْح» در اصل به معناى انبساط و گسترش و عريض بودن چيزى است; بنابراين «صفيح» به معناى صحنه هاى گسترده و وسيع مى آيد. و «ألصَّفِيحُ الأَعْلى» به معناى آسمانهاى گسترده بالاست.
اين مادّه گاه به معناى گذشت کردن نيز بکار مى رود، زيرا حکايت از عدم سخت گيرى و شرح صدر نسبت به شخص يا چيزى مى کند. 2. «فُتُوق» جمع «فَتْق» به معناى شکاف در چيزى يا فاصله ميان دو چيز است و فرق آن با «فُرُوج» که جمع «فَرْج» و به معناى شکاف مى باشد، شايد از اين نظر است که «فَتق» گستردگى بيشترى دارد
و همچنين ممکن است «فتق» اشاره به جايى باشد که دو بخش چيزى از هم جدا شود، در حالى که «فرج» تنها به معناى شکاف در چيزى است، بى آنکه از هم جدا گردد. 3. «أجواء» جمع «جوّ» به معناى هوا، يا به معناى فاصله ميان زمين و آسمان است. 4. «فَجوات» جمع «فَجْوه» به معناى محلّ وسيع و گشاده است و به معناى فراخى و گشادگى ميان دو چيز نيز آمده است و در داستان اصحاب کهف در قرآن کريم اشاره است به محلّ وسيع غار اصحاب کهف (فَهُمْ فِى فَجْوَة مِنْهُ). 5. «زَجَل» از مادّه «زَجْل» (بر وزن جمع) در اصل به معناى برداشتن و پرتاب کردن چيزى است و «زَجَل» (بر وزن عمل) به معناى صداى بلند و طرب انگيز است و گاه به هرگونه صداى بلند نيز اطلاق مى شود. 6. «حَظائر» جمع «حَظِره» به معناى منطقه ممنوعه است - از مادّه «حَظْر» (بر وزن فرض) به معناى منع است. 7. «سُرادقات» جمع «سُرا دق» به معناى سراپرده و خيمه عظيم و باشکوه است. 8. «رجيج» از مادّه «رجّ» (بر وزن حجّ) به معناى حرکت دادن شديد يا زلزله است. 9. «تستکّ» از مادّه «سَکّ» (بر وزن حکّ) در اصل به معناى حفر کردن است و در جمله بالا اشاره به صداهاى شديدى است که گويى گوش را سوراخ مى کند; اين واژه به معناى
کر شدن نيز آمده است که در واقع لازم و ملزوم معناى قبل است. 10. «سُبُحات» جمع «سُبحه» (بر وزن غنچه) به معناى نور و عظمت است و اضافه آن به «نور» در جمله بالا اضافه بيانيّه است. 11. «خاسئه» از مادّه «خَسأ» (بر وزن مدح) به معناى طرد کردن توأم با تحقير است. 12. رجوع شود به بحارالانوار، جلد 55، کتاب «السماء العالم».