فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ : لَقَدْ أُعطِیْتَ یا أَمِیرَالمُؤْمِنیِنَ عِلْمَ الغَیْبِ ! فَضَحِکَ (علیه السلام)، وَقَالَ لِلرَّجُلِ، وَکَانَ کَلبیّاً :
یَا أَخَا کَلْب، لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب، وَإنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم. وَإنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَمَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ : (إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَیَعْلَمُ مَا فِی الاَْرْحَامِ، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَداً، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ...)الاْیَةَ، فَیَعْلَمُ اللهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الاَْرْحَامِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَى، وَقَبِیح أَوْ جَمِیل، وَسَخِیٍّ أَوْ بَخِیل، وَشَقِیٍّ أَوْ سَعِید، وَمَن یَکُونُ فِی النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً. فَهذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إلاَّ اللهُ، وَمَا سِوَى ذلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنِیهِ، وَدَعَا لِی بَأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی، وَتَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.
(هنگامى که امام (عليه السلام) از فتنه صاحب الزنج و حمله مغول در عبارات بالا با ذکر بسيارى از جزئيات خبرداد) يکى از ياران آن حضرت عرض کرد : اى اميرمؤمنان ! شما داراى علم غيب هستيد ! امام خنده اى کرد و با آن مرد که از طائفه بنى کلب بود فرمود : اى برادر کلبى ! اين علم غيب نيست اين تعلّم و آموخته اى است از عالِمى (از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)) علم غيب تنها علم (به زمان قيام) قيامت است و آنچه خداوند سبحان در اين آيه برشمرده است آن جا که مى فرمايد : «آگاهى به وقت قيامت نزد اوست، او باران را نازل مى کند، و از آنچه در رحم مادران است با خبر است هيچ کس (جز او ) نمى داند فردا چه خواهد کرد و هيچ کس نمى داند در کدامين سرزمين از دنيا مى رود...» بنابراين خداوند سبحان از آنچه در رحمهاست آگاه است که پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند است يا شقّى و چه کس که آتشگيره آتش دوزخ است يا کسى که در بهشت رفيق و هم نشين پيامبران مى باشد اين است آن علم غيبى که هيچ کس جز خدا آن را نمى داند و غير از اينها علمى است که خداوند به پيامبرش تعليم فرموده و او به من آموخته است و براى من دعا کرد که سينه ام آن را در خود جاى دهد و اعضا و جوارحم از آن پر شود.
شرح و تفسیر
علم غیب مخصوص خدا است اما....
هنگامى که امام (علیه السلام) از دو حادثه مهم آینده (شورش اصحاب الزنج و فتنه مغول) با ذکر خصوصیات، خبر داد : «یکى از یاران آن حضرت عرض کرد : اى امیرمؤمنان ! شما داراى علم غیب هستید» (فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أصْحَابِهِ : لَقَدْ أُعْطِیْتَ یا أمِیْرَالمُؤْمِنْیِنَ عِلْمَ الْغَیْبِ !).
این تعبیر گر چه به صورت خبر است ولى در واقع استفهام است زیرا او شنیده بود که علم غیب مخصوص خداست لذا از امام (علیه السلام) در این باره توضیح خواست.
«امام (علیه السلام) خنده اى کرد و به آن مرد که از طایفه بنى کلب بود فرمود : اى برادر کلبى ! این علم غیب نیست این تعلّم و آموخته اى از عالمى است (از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)) (فَضَحِکَ (علیه السلام)، وَقَالَ لِلرَّجُلِ، وَکَانَ کَلْبیّاً : یَا أَخَا کَلْب، لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب، وَإنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم).
به یقین خنده امام (علیه السلام) نه از روى تمسخر بود و نه ناشى از غرور، بلکه خنده خوشحالى بود، شاید از این نظر که خوب شد، این مرد کلبى چنین سؤالى بیان کرد تا امام (علیه السلام) همگان را از چنین اشتباهى درآورد. و یا این که خنده امام (علیه السلام) از روى تعجب بوده که نباید چنین مسأله اى بر آن سؤال کننده مخفى باشد. به هر حال تعبیر امام (علیه السلام) اشاره به این حقیقت است که آن علم که مخصوص خداست علم ذاتى است و اما علمى که حاصل از تعلّم باشد و جنبه اکتسابى داشته باشد یعنى امام (علیه السلام) از پیامبر (صلى الله علیه وآله) بیاموزد و پیامبر (صلى الله علیه وآله) از وحى الهى، این براى غیر خدا امکان پذیر است (شرح این مطلب در ادامه سخن خواهد آمد).
سپس افزود : «علم غیب تنها علم (به زمان قیام) قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است آن جا که مى فرماید : «آگاهى به وقت قیامت نزد اوست، او باران را نازل مى کند و از آنچه در رحم مادران است با خبر است، هیچ کس (جز او) نمى داند فردا چکار خواهد کرد و هیچ کس نمى داند در کدام سرزمین از دنیا مى رود...» (وَإنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَمَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ : (إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَیَعْلَمُ مَا فِی الاَْرْحَامِ، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَداً، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ...) الاْیَةَ(1).
سپس در شرح این معنى مى افزاید : «بنابراین خداوند سبحان از آنچه در رحمهاست با خبر است که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوتمند است، یا بخیل، سعادتمند است یا شقىّ و آن کس که آتشگیره آتش دوزخ است یا کسى که در بهشت رفیق و هم نشین پیامبران مى باشد» (آرى تنها خداوند از این امور آگاه است) (فَیَعْلَمُ اللهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الاَْرْحَامِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَى،
وَقَبِیح أَوْ جَمِیل، وَسَخِیٍّ أَوْ بَخِیل، وَشَقِیٍّ أَوْ سَعِید، وَمَن یَکُونُ فِی النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً).
و در نتیجه گیرى نهایى مى فرماید : «این است آن علم غیبى که هیچ کس جز خدا آن را نمى داند و غیر از اینها، علمى است که خداوند به پیامبرش تعلیم فرموده، و او به من آموخته است و براى من دعا کرد که سینه ام آن را در خود جاى دهد و اعضا و جوارحم از آن پر شود» (فَهذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إلاَّ اللهُ، وَمَا سِوَى ذلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنِیهِ، وَدَعَا لِی بَأَنْ یَعِیَهُ(2) صَدْرِی، وَتَضْطَمَّ(3) عَلَیْهِ جَوَانِحِی(4)).
از مجموع این عبارات، به خوبى استفاده مى شود که اوّلاً علم غیب علم ذاتى است که مخصوص خداوند است ولى علم آموختنى و اکتسابى و اعطایى، علم غیب نامیده نمى شود بلکه آن چیزى است که خدا به پیامبرش تعلیم داده و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را به کسى که شایسته دانسته است آموخته است و ثانیاً این علوم آموختنى نیز استثنائاتى دارد که پنج مورد آن در آیه شریفه آخر سوره «لقمان» آمده است و اینها مصداق علم غیبى است که خداوند آن را به هیچ کس نیاموخته است.
* * *
در این جا چند سؤال مطرح است :
1 ـ چگونه از آیه شریفه استفاده مى شود که این علوم پنجگانه مخصوص خداست ؟
2 ـ چگونه این علوم مخصوص خداست حال آن که پیغمبران و امامان گاه از نزول باران، فرزندانى که در ارحامند و یا زمان و مکانى که در آن از دنیا مى روند خبر داده اند و حتى گاهى علوم امروز مى تواند آن را پیش بینى کند که مثلاً کى و در کجا باران مى بارد و جنین پسر است یا دختر ؟
3 ـ چه تفاوتى میان این علوم پنجگانه و سایر امور پنهانى است که غیر خدا از آنها با خبر نیست ؟
در پاسخ سؤال اوّل مى توان گفت : جمله اوّل درباره قیامت به وضوح اختصاص علم آن را به خداوند بیان کرده و تقدیم «عِنْدَهُ» بر «عِلْمُ السَّاعَةِ» دلالت بر حصر دارد یعنى آگاهى بر قیام قیامت فقط مخصوص ذات اوست و جمله چهارم و پنجم نیز به وضوح دلالت بر حصر دارد چرا که مى گوید هیچ کس نمى داند فردا چه انجام مى دهد و هیچ کس نمى داند در کدامین سرزمین مى میرد.
بنابراین مورد دوّم و سوّم به مقتضاى وحدت سیاق نیز جزو علوم اختصاصى خداوند مى باشد، روایات متعدّدى که در تفسیر آیه از معصومین (علیهم السلام) نقل شده نیز گواه دیگرى بر این معناست(5).
در پاسخ سوال دوّم توجه به این نکته لازم است که آگاهى بر این امور پنجگانه به طور تفصیل مخصوص خداوند است هر چند ممکن است علم اجمالى براى معصومین (علیهم السلام) یا بعضى اولیاء الله حاصل شود، مثلاً ممکن استپیامبر (صلى الله علیه وآله) یا امام معصوم بداند که فردا باران مى آید یا فلان کس در فلان سرزمین از دنیا مى رود ولى جزئیات این امر مانند آگاهى بر لحظه شروع و لحظه قبل و دانه هاى باران که در هر مکانى مى بارد و همچنین آگاهى بر لحظه فوت و قطعه زمینى که در آن مى میرد و حالات ناشى از سکرات موت و امثال اینها مخصوص ذات پاک خداوند است.
شاهد این سخن توضیحى است که امام (علیه السلام) درباره جنین هایى که در رحم مادران قرار مى گیرند داده است مى فرماید : پسر یا دختر بودن (از لحظه اوّل انعقاد نطفه تا به آخر) و زشت و زیبا و سخاوتمند و بخیل بودن و سایر صفات جسمانى و روحانى و مسیر زندگى آینده جنین همه را خداوند مى داند بنابراین به فرض که انسانها از طریق تعلّم غیب، یا آزمایشهایى که امروز متداول شده بعضى از این حالات را در بعضى از دورانهاى جنینى بدانند این یک علم جزئى است در حالى که علم کلى آن نزد خداوند است.
و اما در پاسخ سؤال سوّم باید اعتراف کرد که غیر از مسأله قیامت در چهار مورد دیگر ما فرقى بین آنها و سایر امور پنهانى نمى بینیم جز این که آیه فوق و روایات معصومین این امور را از سایر امور پنهانى جدا مى سازد و مى گوید : علم تفصیلى آن مخصوص ذات پاک خداست ولى در امور دیگرى مانند آنچه در خطبه بالا در مورد فتنه صاحب الزنج و حمله مغول آمده است ممکن است خداوند علم اجمالى و تفصیلى آن را در اختیار بعضى از بندگان خاصش بگذارد و در هر حال ما تابع نصوص قرآنى و روایات معتبر معصومین (علیهم السلام) هستیم.
* * *
نکته
علم غیب در آیات و روایات اسلامى
دانشمندان اسلام در مورد «علم غیب» و این که غیر از خداوند کسى آگاه بر غیب است یا نه، اختلاف نظر دارند و ظاهر این است که اختلاف نظر آنها از اختلاف ظواهر آیات و روایات سرچشمه مى گیرد زیرا : بعضى از آیات قرآن به وضوح مى گوید : علم غیب مخصوص خداست مانند آیه 65 سوره «نمل» : « (قُلْ لاَ یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالاَْرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللهُ); بگو هیچ یک از کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمى دانند، جز خدا».
در آیه 59 سوره «انعام» نیز مى خوانیم : (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ); کلیدهاى غیب نزد خداست جز او کسى آنها را نمى داند».
در حالى که از بعضى از آیات به خوبى استفاده مى شود که حدّ اقل بخشى از علم غیب در اختیار بعضى از اولیاء الله بوده است مانند آنچه درباره حضرت مسیح در آیه 49 سوره «آل عمران» آمده : « (وَاُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ); من شما را از آنچه مى خورید یا در خانه هاى خود ذخیره مى کنید خبر مى دهم» و در آیه 26 و 27 سوره «جن» مى خوانیم : « (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَسُول...); عالم به امور پنهانى اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد مگر رسولانى که آنها را برگزیده است...».
در روایات نیز همین تفاوت را مى بینیم مثلاً در حدیثى مى خوانیم که «ابو بصیر» و چند تن دیگر از یاران معروف امام صادق (علیه السلام) در مجلسى حاضر بودند امام خشمگین وارد مجلس شد، هنگامى که نشست در حضور جمع فرمود : «یَا عَجَباً لإَقْوام یَزْعَمُونَ اَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ; شگفت آور است که عده اى گمان مى برند ما علم غیب داریم هیچ کس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست»(6).
در حالى که از روایات فراوانى استفاده مى شود امامان معصوم (علیهم السلام) از بسیارى از امور پنهانى آگاه بودند مانند آنچه از خطبه بالا درباره فتنه «صاحب الزنج» و «مغول» یا در سایر خطبه هاى نهج البلاغه در مورد امور آینده آمده است.
بى شکّ نه در میان آیات بالا (و مانند آن) و نه در میان روایات فوق (و روایات دیگرى که به این مضمون وارد شده)، تضادّى وجود ندارد و محققان بزرگ براى جمع میان این آیات و روایات وجوه زیادى گفته اند از جمله :
1 ـ آیات و روایاتى که علم غیب را مخصوص خدا مى شمرد منظور از آن علم ذاتى است و آنچه انبیا و اولیا مى دانند تعلیمى است از سوى خداوند بزرگ (این همان چیزى است که در کلام امام (علیه السلام) در خطبه بالا آمده بود).
2 ـ اسرار غیب بر دو گونه است بخشى مخصوص خداست و هیچ کس جز او بر آن آگاه نیست مانند زمان قیام قیامت و امور دیگرى که در آیه 34 سوره لقمان آمده است و در خطبه بالا نیز به این وجه جمع اشاره شده است و ما شرح آن را ذکر کرده ایم.
3 ـ آگاهى خداوند بر اسرار غیب بالعقل است یعنى در هر زمان همه را مى داند ولى آگاهى اولیاء الله فعلى نیست بلکه هنگامى است که اراده کنند که چیزى را بدانند و این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى گیرد به همین جهت در سوره «یوسف» مى خوانیم که حضرت «یعقوب» از سرنوشت فرزندش در بیابان «کنعان» ظاهراً خبر نداشت در حالى که بعد از سالها از سرنوشت او در «مصر» آگاه شد، از «مصر» بوى پیراهنش را شنید ولى در چاه «کنعانش» ندید، در مورد اوّل مأذون نبود که اراده کند تا بداند ولى در مورد دوّم مأذون بود.
4 ـ راه دیگر براى جمع میان آیات و روایات مختلف این است که اسرار غیب در دو جا ثبت مى شود «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچ گونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و کسى جز خدا بر آن آگاه نیست و در «لوح محو و اثبات» که در واقع علم به مقتضیات است نه علم به علت تامه و به همین دلیل قابل دگرگونى است آنچه اولیاء الله مى دانند مربوط به همین قسم است.
شرح بیشتر را درباره هر یک از طرق چهارگانه بالا در «تفسیر نمونه» جلد 25، صفحه 142 تا 151 از تفسیر سوره «جن» مطالعه فرمایید.
* * *
1. لقمان، آيه 34. 2. «يعى» از مادّه «وعى» (بر وزن سعى) به معنى نگهدارى چيزى در قلب يا به تعبير ديگر : ياد گرفتن و به حافظه سپردن است. 3. «تضطمّ» از مادّه «ضمّ» به معنى جمع کردن چيزى است بنابراين «تضطمّ» يعنى جمع مى کند. 4. «جوانح» جمع «جانحه» به معنى دنده هاى اطراف سينه است و در اصل از مادّه «جنيح» به معنى تمايل و انحنا گرفته شده و از آن جا که دنده ها مخصوصاً دنده هاى فوقانى داراى انحنا مى باشد واژه جانحه بر آن اطلاق شده است. 5. در تفسير «نورالثقلين» حدّ اقل هفت روايت در ذيل آيه فوق در اين زمينه نقل شده است. 6. اصول کافى، جلد 1، صفحه 257 حديث 3 از باب «نادر فيه ذکر الغيب».