أُوصِیکُمْ عِبَادَاللّهِ، بِتَقْوَى اللّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَالْمَنْجَاةُ أَبَداً. رَهَّبَ فَأَبْلَغَ، وَ رَغَّبَ فَأَسْبَغَ; وَ وَصَفَ لَکُمُ الدُّنْیَا وَانْقِطَاعَهَا، وَ زَوَالَهَا وَانْتِقَالَهَا. فَأَعْرِضُوا عَمَّا یُعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ مِنْهَا. أَقْرَبُ دَار مِنْ سَخَطِ اللّهِ، وَ أَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّهِ! فَغُضُّوا عَنْکُمْ ـ عِبَادَاللّهِ ـ غُمُومَهَا وَ أَشْغَالَهَا، لِمَا قَدْ أَیْقَنْتُمْ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا. فَاحْذَرُوهَا حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ وَ الْمُجِدِّ الْکَادِحِ. وَاعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصاَرِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ: قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ، وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ، وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ، وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ; فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الاَْوْلاَدِ فَقْدَهَا، وَ بِصُحْبَةِ الاَْزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا. لاَ یَتَفَاخَرُونَ، وَ لاَ یَتَنَاسَلُونَ، وَ لاَ یَتَزَاوَرُونَ، وَ لاَ یَتَحَاوَرُونَ. فَاحْذَرُوا، عِبَادَ اللّهِ، حَذَرَ الْغَالِبِ لِنَفْسِهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بِعَقْلِهِ; فَإِنَّ الاَْمْرَ وَاضِحٌ، وَالْعَلَمَ قَائِمٌ، وَالطَّرِیقَ جَدَدٌ وَ السَّبِیلَ قَصَدٌ.
اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصيه مى کنم که موجب رستگارى در فرداى قيامت و نجات ابدى است. خداوند انذار کرده، انذارى رسا، و تشويق نموده; تشويقى پربار و کامل. و ناپايدارى و زوال و انتقال دنيا را براى شما شرح داده است; بنابراين زرق و برق هايش که براى شما اعجاب انگيز است، به دليل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشيد، دنيا نزديک ترين منزلگاه به خشم خدا، و دورترين آن ها از رضا و خشنودى اوست ; حال که چنين است ـ اى بندگان خدا! ـ از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمى ها و زرق و برق) آن چشم فرو گيريد; چرا که از فراق و دگرگونى هاى حالاتش باخبريد؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مى کند خويشتن را (نصيحت کنيد و) از دنياپرستى برحذر داريد.
از آن چه در قربان گاه هاى قرون پيشين ديده ايد عبرت گيريد و از کسانى که پيوندهاى اعضايشان از هم گسسته، چشم ها و گوش هايشان از ميان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمت هايشان پايان يافته، درس عبرت بياموزيد، آن ها به جاى نزديکى به فرزندان، به فراق شان مبتلا شده اند و همدمى همسرانشان به مفارقت مبدّل گشته; اکنون نه بر يکديگر تفاخر مى کنند; نه زاد و ولد دارند; نه به ديدار يکديگر مى شتابند و نه با هم سخن مى گويند.
چون چنين است، اى بندگان خدا! مراقب باشيد، همانند کسى که بر نفس خود پيروز گشته و از شهوات سرکش جلوگيرى نموده است، و با چشم عقل مى نگرد; چرا که همه چيز آشکار است، نشانه هاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقيم و استوار مى باشد.
شرح و تفسیر: به قربانگاه هاى قرون پیشین بنگرید!
امام در این بخش از خطبه به پند و اندرزهاى پرمعنا و نصایح پربار و بیدارگر مى پردازد و پس از تقویت پایه هاى ایمان در مخاطبان خود در بخش سابق، در این بخش به جنبه هاى عملى مى پردازد; چرا که عمل میوه درخت ایمان است; مى فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصیه مى کنم که موجب رستگارى در فرداى قیامت و نجات ابدى است» (أُوصِیکُمْ عِبَادَاللّهِ، بِتَقْوَى اللّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَالْمُنْجَاةُ(1) أَبَداً).
تقوا و طاعت ممکن است به یک مفهوم بازگردد و ممکن است تقوا را ریشه طاعت به حساب آورد; چرا که طاعت الهى از تقوا و خداترسى درونى بر مى خیزد. این احتمال نیز وجود دارد که تقوا اشاره به ترک گناه و طاعت اشاره به اجراى اوامر الهى باشد و در هر حال این دو، از هم جدا نیست (و شاید به همین علّت است که ضمیر در «انّها» مفرد آورده شده; در حالى که مرجع ضمیر، تثنیه است).
اطلاق «نجات» بر «تقوا» ممکن است از قبیل اطلاق مسبّب بر سبب باشد; چرا که تقوا سبب نجات در جهان دیگر است.
سپس به بیان اتمام حجت الهى مى پردازد و مى فرماید: «خداوند انذار کرده، انذارى رسا و بلیغ و تشویق نموده; تشویقى پربار و کامل» (رَهَّبَ(2) فَأَبْلَغَ، وَ رَغَّبَ فَأَسْبَغَ(3)).
مى دانیم ضامن اجراى تمام قوانین الهى بشارت و انذار است. بشارت و انذارى در حد اعلا; و خداوند براى ترغیب مردم به پرهیزگارى و اطاعت و نهى آن ها از سرکشى وگناه، این کار را به وسیله پیغمبرانش در جاى، جاى کتب آسمانى انجام داده است.
و از آن جا که سرچشمه معاصى و گناهان، دنیاپرستى و فریفته شدن به زرق و برق آن است باز امام(علیه السلام) در این جا به سراغ این مطلب مى رود و از قول خداوند چنین مى گوید:
«خدا دنیا و انقطاع و زوال و انتقال آن را براى شما وصف کرده است; بنابراین از این زرق و برق هایى که براى شما اعجاب انگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید» (وَ وَصَفَ لَکُمُ الدُّنْیَا وَانْقِطَاعَهَا، وَ زَوَالَهَا وَانْتِقَالَهَا. فَأَعْرِضُوا عَمَّا یُعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ مِنْهَا).
از این جمله هاى کوتاه و پرمعنا به خوبى استفاده مى شود که خداوند چهار چیز را در مورد دنیا بیان فرموده است: نخست اصل زندگى دنیا که همان گونه که از نامش پیداست زندگى پست و پایین و کم ارزش و حقیرى است و دیگر این که پایدار نمى ماند و روزى با مرگ آدمى و سرانجام با مرگ مجموعه دنیا به پایان مى رسد و دیگر این که در همان زمانى که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجى آن مى باشد. قواى بدن به تدریج از میان مى رود و ضعف، جاى قوّت را مى گیرد، سلامتى مختل مى شود، دوستان و عزیزان یکى بعد از دیگرى چهره در نقاب خاک مى کشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهى به گروه دیگر منتقل مى شود.
قرآن مجید مى فرماید: «(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِى الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْث أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِى الاْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ)(4); بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال وفرزندان است; همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى برد، سپس خشک مى شود; به گونه اى که آن را زردرنگ مى بینى; سپس تبدیل به کاه مى شود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست».
در این آیه بى ارزش بودن دنیا و همچنین انقطاع و زوال آن در ضمن یک مثال روشن ترسیم شده است; همان گونه که انتقال آن در آیه شریفه «(وَتِلْکَ الاَْیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ)(5); ما روزهاى پیروزى و شکست را در میان مردم منتقل مى سازیم» تبیین شده است.
و در ادامه آن در وصف دنیا مى افزاید: «دنیا نزدیک ترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آن ها از رضا و خشنودى اوست» (أَقْرَبُ دَار مِنْ سَخَطِ اللّهِ، وَ أَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّهِ!).
دلیل آن هم روشن است; چرا که دنیا مجموعه اى است از هوا و هوس هاى سرکش که از هر سو ا نسان را به طرف گناه مى راند و موجب خشم خدا و ناخشنودى او مى شود.
بدیهى است منظور از دنیا در تمام این عبارات، دنیاى مادّى است که تنها هدف انسان باشد و براى به چنگ آوردن آن از هر وسیله استفاده کند و آلوده هر گناه شود; به آن مشغول و مغرور گردد و غیر آن را فراموش کند; و گرنه، دنیایى که وسیله قوّت و قدرت بر طاعت و شکر بر نعمت و رسیدن به سعادت باشد، از مواهب عظیم الهى است.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن در یک نتیجه گیرى روشن، مى فرماید: «حال که چنین است اى بندگان خدا! از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمى هاى) آن چشم فرو گیرید چرا که از فراق و دگرگونى هاى حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مى کند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیاپرستى برحذر دارید» (فَغُضُّوا(6) عَنْکُمْ ـ عِبَادَاللّهِ ـ غُمُومَهَا وَ أَشْغَالَهَا، لِمَا قَدْ أَیْقَنْتُمْ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا. فَاحْذَرُوهَا حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ وَ الْمُجِدِّ الْکَادِحِ(7)).
اشاره به این که گرفتارى هاى دنیا فزاینده و غم و اندوه آن، روزافزون است. هر چه انسان به آن نزدیک تر شود، گرفتارتر خواهد شد و به جایى خواهد رسید که تمام وجود او را گرفتارى ها و اندوه ها پر خواهد کرد.
در این زمینه، حدیث جالبى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَى الدُّنْیَا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ کُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقُزِّ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً کَانَ اَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً; مثال کسى که نسبت به دنیا حریص است، همچون کرم ابریشم است که هر قدر بر خود بیش تر مى تَنَد از خارج شدن دورتر مى شود تا در درون آن پیله، از اندوه مى میرد».(8)
یکى از شعراى عرب این حدیث را در ضمن شعر زیبایى بیان کرده است:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْمَرْءَ طُولَ حَیَاتِهِ *** حَرِیصٌ عَلَى مَا لاَ یَزَالُ یُنَاسِجُهُ
کَدُودٌ کَدُودِ الْقَزِّ یَنْسِجُ دَائِماً *** فَیَهْلِکُ غَمّاً وسط مَا هُوَ نَاسِجٌ(9)
آیا نمى بینى که انسان در طول حیات خود *** نسبت به چیزى که جمع آورى مى کند حریص است
بسیار پرتلاش است همچون کرم ابریشم که همواره بر خودمى تند *** و سرانجام در میان آنچه تنیده با اندوه مى میرد!»
سپس امام(علیه السلام) دست مخاطبان خود را گرفته و آن ها را به زمان هاى گذشته مى برد و سرانجام زندگى دنیاپرستان را براى آن ها در ضمن ده جمله کوتاه و بسیار تکان دهنده شرح مى دهد; آن چنان که هر شنونده اى را تحت تأثیر قرار مى دهد; مى فرماید: «از آن چه در قربان گاه هاى قرون پیشین دیده اید عبرت گیرید و از آن کسانى که پیوندهاى اعضایشان (در زیر خاک ها) از هم گسسته، چشم ها و گوش هایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمت هایشان قطع گردیده است. (آرى از آنها، درس عبرت بیاموزید)» (وَاعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصاَرِعِ(10) الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ: قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ(11)، وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ، وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ، وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ).
جمله «تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ» اشاره به متلاشى شدن پیوندهاى بدن در زیر خاک است. این تعبیر مى تواند اشاره اى به پیوندهاى اجتماعى در زندگى انسان نیز باشد که بعد از وفات انسان متلاشى مى شود; همان گونه که ابصار و اسماع، اشاره به همین چشم و گوش ظاهرى و قدرت دیدن و شنیدن حسّى است; ولى مى تواند کارگردانان انسان را نیز که از گوشه و کنار جهان، اخبارى را مى شنوند و مى بینند و منتقل مى کنند در برگیرد.
نه تنها حواسّ ظاهرى انسان و پیوندهاى جسمانى او از میان مى رود، بلکه جهات اجتماعى همچون شرف و عزّت مادّى نیز با دفن او مدفون مى گردد و تمام لذّت ها و نعمت ها بر باد مى رود.
سپس در ادامه این سخن به بخش دیگرى از مواهبى که انسان با مرگ از دست مى دهد اشاره کرده، مى فرماید: «آن ها به جاى نزدیکى به فرزندان، به فراق آن ها مبتلا شدند و همدمى همسرانشان به مفارقت آن ها مبدل شد; اکنون نه بر یکدیگر تفاخر مى کنند; نه زاد و ولد دارند; نه به دیدار یکدیگر مى شتابند و نه با هم سخن مى گویند» (فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الاَْوْلاَدِ فَقْدَهَا، وَ بِصُحْبَةِ الاَْزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا. لاَ یَتَفَاخَرُونَ، وَ لاَ یَتَنَاسَلُونَ، وَ لاَ یَتَزَاوَرُونَ، وَ لاَ یَتَحَاوَرُونَ(12)).
و به گفته شاعر:
وَ حَلُّوا بِدَار لاَ تَزَاوُرَ بَیْنَهُمْ *** وَ أَنَّى لِسُکَّانِ الْقُبُورِ التَّزَاوُرُ
«آن ها به سرایى وارد شدند که هیچ دیدارى در میان ساکنانش نیست، چگونه ساکنان قبور مى توانند باهم دیدار داشته باشند».(13)
بدیهى است که این سخن ناظر به جسم انسان هاست و هیچ مانعى ندارد که ارواح مؤمنان با هم دیدار داشته باشند و سخن بگویند.
و در پایان خطبه و نتیجه گیرى نهایى امام(علیه السلام) به همه هشدار مى دهد و مى فرماید: «(چون سرنوشت شما چنین است)، پس اى بندگان خدا! برحذر باشید، همانند کسى که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش مانع شده، و با چشم عقل مى نگرد; چرا که همه چیز آشکار، نشانه هاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار است!» (فَاحْذَرُوا، عِبَادَ اللّهِ، حَذَرَ الْغَالِبِ لِنَفْسِهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بِعَقْلِهِ; فَإِنَّ الاَْمْرَ وَاضِحٌ، وَالْعَلَمَ قَائِمٌ، وَالطَّرِیقَ جَدَدٌ(14) وَ السَّبِیلَ قَصَدٌ).
جمله «فَاحْذَرُوا... النَّاظِرُ بِعَقْلِهِ» اشاره به این است که در صورتى انسان مى تواند از خطرهایى که در بخش هاى پیشین خطبه آمده در امان بماند که اوّلا بر نفس خود غالب باشد و به دنبال آن بتواند شهوات خود را مهار کند و در پى آن با دیده تیزبین عقل به مسائل بنگرد; نه با دیده گمراه کننده شهوات.
جمله هاى چهارگانه اى که در پایان خطبه ذکر شده، هر یک اشاره به نکته مستقلّى دارد. نخست مى فرماید: برنامه هاى سعادت به وسیله قرآن و اولیاى الهى تبیین شده و در جاى جاى مسیر «الى الله» نشانه هاى روشنى نصب شده است; جادّه نیز محکم و صاف و خالى از عوامل لغزش است، سبیل و طریق نیز مستقیم و خالى از هرگونه کجى و انحراف است.
تنها چیزى که باقى مى ماند تصمیم واراده رهروان این راه و پیمودن سریع آن است.
خوشبخت و سعادتمند آن هایى اند که تصمیم گرفتند و این راه را پیمودند; به گفته شاعر:
فَطُوبَى لِعَبْد آثَرَ اللّهَ رَبَّهُ *** وَ جَادَ بِدُنْیَاهُ لَمَا یَتَوَقَّعُ
«خوشا به حال آنان که خدا را بر همه چیز مقدّم داشتند و از زرق و برق دنیا براى سعادت جاویدان چشم پوشیدند».(15)
1. «منجاة» از مادّه «نجات» در اين جا اسم مکان و به معناى محل نجات است. اين احتمال نيز داده شده که معناى مصدرى داشته باشد. «نجات» به معناى رهايى است و گاه به معناى شتر سريع السير آمده که سبب رهايى انسان از بيابان هاى پرخطر است. 2. «رهّب» از مادّه «ترهيب» به معناى بيم دادن و ترساندن است. 3. «أسبغ» از مادّه «اسباع» به معناى انجام دادن کارى به طور کامل است و در اصل از «سبغ» (بر وزن صبر) به معناى پيراهن يا زره گشاده است; سپس به نعمت گسترده و وضوى کامل «اسباغ نعمت» يا «اسباغ الوضوء» اطلاق شده است. 4. حديد، آيه 20. 5. آل عمران، آيه 140. 6. «غضّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن حظّ) به معناى کم کردن و فروگرفتن است و «غضّ بصر» به اين معناست که انسان، خيره به چيزى نگاه نکند; بلکه چشم خود را پايين بيندازد. 7. «کادح» از مادّه «کدح» (بر وزن مدح) به معناى کوشش توأم با رنج است. 8. اصول کافى، جلد 2، صفحه 316. 9. پاورقى کتاب کافى، جلد 2، صفحه 316. توجه داشته باشيد که «کدود» که در آغاز بيت دوّم آمده صيغه مبالغه از مادّه «کدّ» به معناى تلاش است. 10. «مصارع» جمع «مصرع» به معناى محل زمين افتادن است و به قتلگاه نيز اطلاق مى شود. 11. «أوصال» جمع «وُصل» (بر وزن قفل) به معناى مفصل و رشته هاى اعصاب است که اعضا را به هم پيوند مى دهد. 12. «يتحاورون» از مادّه «محاوره» به معناى رفت و آمد و همچنين ردّ و بدل کردن سخن و بحث است. 13. منهاج البراعة، جلد 9، صفحه 412. 14. «جدد» از مادّه «جدّ» (بر وزن خط) به معناى قطع کردن و همچنين پيمودن زمين هاى صاف و محکم است و به راه صاف و محکم «جادّه» گفته مى شود. 15. منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 412.