افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ. فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْن أَیْنَمَا مَالَ، مَالَ مَعَهُ. عَلَى أَنَّ اللهَ تَعَالَى سَیَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ یَوْم لِبَنِی أُمَیَّةَ، کَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِیفِ یُؤَلِّفُ اللهُ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ یَجْمَعُهُمْ رُکَاماً کَرُکَامِ السَّحَابِ; ثُمَّ یَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً. یَسِیلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ کَسَیْلِ الْجَنَّتَیْنِ، حَیْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَیْهِ قَارَةٌ، وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَیْهِ أَکَمَةٌ، وَ لَمْ یَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْد، وَ لاَحِدَابُ أَرْض. یُذَعْذِعُهُمُ اللهُ فِی بُطُونِ أَوْدِیَتِهِ، ثُمَّ یَسْلُکُهُمْ یَنَابِیعَ فِی الاَْرْضِ، یَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْم حُقُوقَ قَوْم، وَ یُمَکِّنُ لِقَوْم فِی دِیَارِ قَوْم. وَ ایْمُ اللهِ، لَیَذُوبَنَّ مَا فِی أَیْدِیهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْکِینِ، کَمَا تَذُوبُ الاَْلْیَةُ عَلَى النَّارِ.
آن ها (اشاره به ياران امام(عليه السلام) است) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خويش متفرق گشتند. در اين ميان بعضى از آن ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمايل يافت، همراهش به آن سو رفتند. اما به زودى خداوند آن ها را براى بدترين روزى که بنى اميّه در پيش دارند متحد خواهد کرد و آن گونه که قطعه هاى پراکنده ابر پاييزى جمع مى شود، خداوند همه آن ها را گرد مى آورد و در ميان آنان الفت برقرار مى سازد; سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى پيوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پيروزى را به روى شان مى گشايد. آن ها همچون سيل خروشانى از جايگاه خود حرکت مى کنند; مانند سيل (عظيم سرزمين قوم سبأ) که دو باغستان (بسيار گسترده دو طرف نهر عظيم سرزمين سبأ) را درهم کوبيد و در برابر آن هيچ برجستگى بر سطح آن زمين باقى نماند; نه کوه هاى استوار نه تپه ها و هيچ چيز مانع جريان آن نشد; نه کوه هاى عظيم و نه تپه هاى بلند. خداوند آن ها را مانند آب در درون دره ها پراکنده مى سازد; سپس همچون چشمه سارهايى از قسمت هاى مختلف زمين سر بر مى آورد; و به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروهى ديگر (ظالمان) مى گيرد و جمعى را در سرزمين ديگران اقامت مى بخشد.
به خدا سوگند! آن ها (بنى اميّه) بعد از تسلط و پيروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مى دهند و (ذوب مى شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى شود.
شرح و تفسیر: سرنوشت مرگ بار بنى امیّه
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اشاره به سرنوشت موفقیت آمیز اصحاب و یارانش و نیز سرانجام مرگ بار و تیره و تار حکومت بنى امیّه مى کند و مى فرماید: «آن ها (یارانش) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خویش متفرق گشتند» (افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ).
گروهى به خوارج پیوستند و بر ضدّ امام(علیه السلام) قیام کردند و گروهى در حال تردید قرار گرفتند و از جمعیّت کناره گیرى نمودند.
ولى در این میان «بعضى از آن ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمایل یافت، همراه او به آن سو رفتند» (فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْن أَیْنَمَا مَالَ، مَالَ مَعَهُ).
این اشاره به گروهى است که بر اعتقاد حق باقى ماندند و به ثقلین (کتاب و عترت) که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور داده بود، تمسّک جستند و به شاخه اى از شاخه هاى پربار شجره طیّبه خاندان پیامبر از ائمه معصومین(علیهم السلام) در آویختند و همراه آن ها به حرکت خود در مسیر رضاى الهى حرکت کردند.
بعضى این جمله را نیز اشاره به گروه هاى منحرف مى دانند; در حالى که دنباله این سخن نشان مى دهد که تفسیر اوّل صحیح تر است; زیرا امام(علیه السلام) در جمله بعد مى فرماید: «اما به زودى خداوند آن ها (یارانش) را براى بدترین روزى که بنى امیّه در پیش دارند متحد خواهد کرد ; آن گونه که قطعه هاى پراکنده ابر پاییزى جمع مى شود» (عَلَى أَنَّ اللهَ تَعَالَى سَیَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ یَوْم لِبَنِی أُمَیَّةَ، کَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ(1) الْخَرِیفِ(2)).
سپس مى افزاید: «خداوند همه آن ها را گرد مى آورد و در میان آنان الفت برقرار مى سازد; سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى پیوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پیروزى را به روى شان گشاید» (یُؤَلِّفُ اللهُ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ یَجْمَعُهُمْ رُکَاماً(3) کَرُکَامِ السَّحَابِ; ثُمَّ یَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً).
در ادامه این سخن، هجوم شدید علاقه مندان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را به جمعیّت بنى امیّه، این گونه بیان مى کند:
«آن ها همانند سیل خروشانى از جایگاه خود حرکت مى کنند; همچون سیل (عظیم سرزمین قوم سبأ) که دو باغستان (بسیار گسترده دو طرف نهر عظیم سرزمین سبأ) را درهم کوبید که در برابر آن هیچ برجستگى بر سطح آن زمین باقى نماند; نه کوه هاى استوار و نه تپه ها و آن ها چیزى مانع جریان آن نشد; نه کوه هاى عظیم و نه تپه هاى بلند» (یَسِیلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ(4) کَسَیْلِ الْجَنَّتَیْنِ، حَیْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَیْهِ قَارَةٌ(5)، وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَیْهِ أَکَمَةٌ(6)، وَ لَمْ یَرُدَّ سَنَنَهُ(7) رَصُّ(8) طَوْد(9)، وَ لاَحِدَابُ(10) أَرْض).
آن چه در این جمله آمده اشاره به قوم سبأ است که در سرزمین یمن زندگى مى کردند و سد عظیمى به نام «سدّ مآرب» در میان دو کوه ساختند. سیلاب ها را مهار کردند و با آن آب دو باغ عظیم و طولانى در دو طرف نهرى که از آن جارى مى شد به وجود آوردند و زندگانى آن ها در نهایت رفاه مى گذشت ; ولى طغیان غرور ناسپاسى ها سبب مجازات الهى شد. شب هنگام سد شکست و سیل عظیمى تمام مزارع و باغ ها و عمارت هاى آن ها را با خود برد و زمینى بایر و ویران به جاى ماند و باقى ماندگان از آن قوم مجبور به مهاجرت شدند.
پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) نیز همچون سیلاب زندگى ستمگران بنى امیّه را درهم مى کوبند; خانه هاشان را ویران مى کنند و گروهى را از میان بر مى دارند و بقیه در مناطق مختلف پراکنده خواهند شد.
سپس امام(علیه السلام) این گروه از حامیان حق را بعد از ماجراى درهم شکستن بنى امیّه به آب هایى تشبیه مى کند که در زمین، پنهان مى شود; سپس به صورت چشمه ها از نقاط مختلف ظاهر مى گردد و مایه عمران و آبادى مى شود و مى فرماید: «خداوند آن ها را مانند آب در درون دره ها پراکنده مى سازد; سپس همچون چشمه سارهایى از قسمت هاى مختلف زمین بیرون مى آورد; آن گاه به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروهِ دیگر (ظالمان) مى گیرد و جمعى را در سرزمین دیگران اقامت مى بخشد» (یُذعْذِعُهُمُ(11) اللهُ فِی بُطُونِ أَوْدِیَتِهِ(12)، ثُمَّ یَسْلُکُهُمْ یَنَابِیعَ فِی الاَْرْضِ، یَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْم حُقُوقَ قَوْم، وَ یُمَکِّنُ لِقَوْم فِی دِیَارِ قَوْم).
بعضى از شارحان نهج البلاغه در تفسیر جمله مزبور و مرجع ضمایر یاد شده احتمال دیگرى داده اند که چون قابل ملاحظه نبود و با جمله هاى قبل و بعد ناهماهنگ مى نمود از آن صرف نظر شد.
آرى، طرفداران اهل بیت(علیهم السلام) نخست همچون سیلابى مى خروشند و همچون سیلِ قوم سبأ کاخ ها و قصرهاى بنى امیّه را در هم مى کوبند و آن ها را از اریکه قدرت به زیر مى کشند; سپس در همه جا پراکنده مى شوند و همچون چشمه سارها سر بر مى آورند و از آب زلال عدل و داد، عمران و آبادى مى آفرینند.
و در پایان این قطعه، امام(علیه السلام) سوگند یاد مى کند و مى فرماید: «به خدا سوگند! آن ها (بنى امیّه) بعد از تسلّط و پیروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مى دهند (ذوب مى شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى شود (و از دست مى رود)» (وَ ایْمُ اللهِ، لَیَذُوبَنَّ مَا فِی أَیْدِیهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْکِینِ، کَمَا تَذُوبُ الاَْلْیَةُ(13) عَلَى النَّارِ).
تشبیه مذکور اشاره به این است که بنى امیّه گرچه در دوران حکومت خود چاق و فربه مى شوند; ولى دشمنان آن ها همچون شعله هاى آتش، آنان را ذوب مى کنند و مى سوزانند; همان گونه که یک قطعه چربى روى آتش; نخست ذوب مى شود و سپس مى سوزد و کمترین اثرى از آن باقى نمى ماند.
شارحان نهج البلاغه در این که چه کسانى این بلا را بر سر بنى امیّه مى آورند و به حکومت ظالمانه و ننگین آن ها پایان مى دهند و انتقام مظلومان را از آن ها مى گیرند، تعبیرات مختلفى دارند; گاه به بنى عبّاس تعبیر شده و گاه به شیعیانى که بر ضد بنى امیّه قیام کردند و ظاهراً هر دو به یک معنا باز مى گردد; زیرا مى دانیم قیام بنى عبّاس، نخست به نام قیام علویین صورت گرفت هر چند در ادامه راه بنى عبّاس مسیر آن قیام را تغییر داده و به صورت قیام عبّاسیین درآوردند و آن ها نیز مظالم بنى امیّه را تکرار کردند و سرانجام خودشان نیز نابود شدند.
نکته
قیام هاى خونین بر ضد بنى امیّه
بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش در کربلا، سر و صداى عجیبى در جهان اسلام طنین انداز شد و گروه هاى متعددى بر ضد بنى امیّه شوریدند. بسیارى که یاراى مقابله نداشتند، شهید شدند و بعضى براى مدتى پیروز گشتند. این قیام ها را که به پانزده قیام بالغ مى شود به طور فشرده در جلد سوّم(14) همین کتاب یادآور شدیم ; آخرین آن ها قیام ابومسلم بود که به نابودى کامل حکومت بنى امیّه انجامید.
بر خلاف آن چه بعضى مى پندارند، ابومسلم و یارانش هرگز براى سپردن حکومت به بنى عبّاس قیام نکردند; بلکه در ابتدا جمعى از سران شیعه با ابومسلم ـ که مرد شجاعى بود ـ در خراسان متحد شدند و براى درهم کوبیدن آخرین خلیفه اموى یعنى «مروان حمار» و تأسیس حکومت آل محمّد(صلى الله علیه وآله)تصمیم گرفتند و شعار آنان «الرضا لآل محمّد(صلى الله علیه وآله)» (15)بود. چیزى نگذشت که ابومسلم توانست بر خراسان و بیش تر نقاط ایران و عراق مسلّط شود. اگرچه «ابراهیم امام» که از دودمان عبّاس بود خود را به ابومسلم نزدیک کرد و همچنین «عبدالله بن محمّد» معروف به «سفاح» و «ابوجعفر منصور» که هر دو از برادران ابراهیم امام بودند نیز خود را به ابومسلم نزدیک کردند و در انتظار فرصت براى به دست گرفتن زمام حکومت بودند، ولى ابومسلم هرگز به این کار مایل نبود; به همین دلیل کارگزار او در کوفه به نام ابوسلمه آن سه برادر را در هنگامى که به نزد او رفته بودند در جایى پنهان کرد و براى این که یکى از فرزندان على(علیه السلام) را به رهبرى مسلمین برساند سه نامه به مدینه فرستاد: یکى براى امام صادق(علیه السلام) و دیگرى عبدالله بن حسن و سوّمى را براى عمر بن على بن الحسین و به فرستاده خود سفارش کرد ابتدا خدمت امام صادق(علیه السلام)برود; اگر او زعامت مسلمین را پذیرفت، دو نامه دیگر را پاره کند و گرنه به نزد آن ها برود.
امام صادق(علیه السلام) چون از توطئه هاى پشت پرده که حتى از نظر ابومسلم مخفى بود، آگاهى داشت این دعوت را نپذیرفت و آن دو نفر نیز به تبع امام صادق(علیه السلام)نامه ها را جواب ندادند.
ولى پیش از آن که فرستاده ابوسلمه به کوفه بازگردد، جمعى از خراسانیان ـ که ارتباطى با سفاح و همراهانش داشتند ـ از مخفى گاه سفاح و همراهانش با خبر شدند و نزد آن ها رفته با او بیعت کردند. ابوسلمه و ابومسلم که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند به آن ها پیوستند و بعد از درگیرى هاى شدیدى که بین آن ها و طرفداران «عبدالله بن على» عموى ابوجعفرمنصور رخ داد حکومت به عباسیان رسید و ابوجعفر منصور که بعد از مرگ برادرش سفاح به جاى او نشست ابومسلم را به بغداد دعوت کرد و با توطئه از پیش طراحى شده او را به قتل رساند. شاید به این دلیل که مى دانست ابومسلم در دل طرفدار حکومت آل على(علیه السلام) است; نه آل عبّاس; بنابراین خطرى براى حکومت بنى عبّاس محسوب مى شود.(16)
مرحوم علاّمه مجلسى در این زمینه حدیث جالبى از على(علیه السلام) به شرح زیر نقل کرده است:
گرچه شخصیت ابومسلم از نظر تاریخى بسیار پیچیده است، افرادى او را از شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) مى دانستند و براى او احترام فراوان قائل بودند، ولى گروهى او را از مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) دانسته واجازه لعن او را مى دادند، ولى آن چه مسلّم است این است که قیام او در آغاز به نام طرفدارى از آل محمد(صلى الله علیه وآله)صورت گرفت و نخستین یاران او از شیعیان بودند.
* * *
1. «قزع» جمع «قزعة» (بر وزن ثمره) به معناى قطعه هاى ابر است و گاه به چيزهاى ديگرى که داراى قطعات پراکنده است، اطلاق مى شود. 2. «خريف» به معناى فصل پاييز است. 3. «رکام» از ماده «رکم» (بر وزن مکر) به معناى اشيايى که روى هم متراکم مى شوند، گرفته شده است. 4. «مُستثار» به معناى محل فوران و بيرون ريختن چيزى است و از ماده «ثور» (بر وزن فور) به معناى هيجان است. 5. «قارة» به معناى کوه کوچک است. 6. «اکمة» به معناى تل و تپه است. ط 7. «سنن» به معناى طريقه و مسير مادى يا معنوى است. 8. «رصّ» به معناى محکم از «رصاص» به معناى سُرب گرفته شده است. 9. «طود» به معناى کوه بزرگ است. 10. «حداب» جمع «حَدَب» (بر وزن هدف) تپه و محل مرتفع است. 11. «يذعذع» ازماده «ذعذعة» به معناى پراکندن و متفرق ساختن است. 12. «اودية» جمع «وادى» به معناى درّه و محل جريان سيلاب است. 13. «الية» به معناى دنبه و چربى است. 14. صفحه 597 تا 600. 15. با استفاده از کتاب «معارف و معاريف»، جلد 1، صفحه 481 به بعد و «دائرة المعارف تشيّع»، جلد 1، صفحه 439 و «دائرة المعارف بزرگ اسلامى»، جلد 6، صفحه 227 به بعد. 16. بحارالانوار، جلد 41، صفحه 310.