فَبَادِرُوا بَأَعْمَالِکُمْ تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللهِ فِی دَارِهِ. رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلاَئِکَتَهُ، وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِیسَ نَار أَبَداً، وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً وَ نَصَباً: (ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ). أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِی وَ أَنْفُسِکُمْ، وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.
حال که چنين است به اعمال نيک مبادرت ورزيد تا همنشين همسايگان خدا در سراى جاودان او باشيد. نزد کسانى که خداوند، پيامبران خود را رفيق آنها ساخته، فرشتگان خود را به ديدارشان فرستاده و حتى گوشهايشان را از اينکه صداى خفيف آتش دوزخ را بشنوند رهايى بخشيده و بدنهايشان را از ملاقات هرگونه رنج و ناراحتى مصون داشته است. اين فضل و رحمت الهى است که به هر کس بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است. من آنچه را مى شنويد مى گويم (و به شما اتمام حجت مى کنم) و خداوند را براى خود و شما به يارى مى طلبم و او کفايت کننده امور ما و بهترين حامى ماست.
شرح و تفسیر
به همسایگان الهى بپیوندید
امام(علیه السلام) در پایان خطبه در یک نتیجه گیرى روشن مى فرماید: «حال که چنین است به اعمال نیک مبادرت ورزید تا همنشین همسایگان خدا در سراى او باشید»; (فَبَادِرُوا بَأَعْمَالِکُمْ تَکُونُوا مَعَ جِیرَانِ اللهِ فِی دَارِهِ).
سپس به شرح حال اوصاف این همسایگان پرداخته، مى فرماید: «نزد کسانى که خداوند پیامبران خود را رفیق آنها ساخته، فرشتگان خود را به دیدارشان فرستاده و حتى گوشهایشان را از این که صداى خفیف آتش دوزخ را بشنوند رهایى بخشیده و بدنهایشان را از ملاقات هرگونه رنج و ناراحتى مصون داشته است. این فضل و رحمت الهى است که به هر کس بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است»; (رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلاَئِکَتَهُ، وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِیسَ(1) نَار أَبَداً، وَ صَانَ(2)أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً(3) وَ نَصَباً(4): (ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)(5)).
امام(علیه السلام) در این بیان زیبا و پرمعنا چهار وصف براى همسایگان الهى بیان مى کند که دو وصف، جنبه معنوى دارد و دو وصف آن جنبه مادّى ; مرافقت و دوستى پیامبران و زیارت فرشتگان نسبت به آنها، دو نوع کرامت معنوى و فضیلت روحانى بى مانند است، و نشنیدن کمترین صداى آتش دوزخ و مصونیت در برابر هر گونه درد و رنج و ناراحتى، دو نوع کرامت مادى است که مایه آرامش جسم و جان آنهاست.
چه افتخارى از این بالاتر که انسان در بهترین غرفه هاى بهشتى با چنین افرادى همنشین باشد که مشمول چنین مواهب مهم معنوى و مادى هستند.
در ضمن با استفاده از آیه شریفه قرآن، امام بر اهمیّت این نعمتهاى بهشتى تأکید مى نهد و آن را فضیلت بزرگ خدایى مى شمرد.
جمله «وَ أَکْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ...» برگرفته از آیه «(لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ); آنها (بهشتیان) صداى آتش دوزخ را نمى شنوند و در آنچه دلهایشان بخواهد جاودانه متنعّم هستند».(6)
و جمله «وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ...» اشاره به آیه شریفه «(لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلاَ یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ); در آن سراى جاویدان نه رنجى به ما مى رسد و نه واماندگى و ضعفى».(7)
در اینجا این سؤال پیش مى آید که «جیران الله، همسایگان خدا» چه کسانى هستند که این همه مقامشان بالاست؟
تعبیر به جیران (همسایگان) نشان مى دهد که آنها از خاصّان و مقربان درگاه خدا هستند تا آنجا که شایسته نام «جیران» شده اند و با توجه به اینکه فرشتگان و انبیا به سراغ آنها مى آیند معلوم مى شود نه پیامبرند و نه فرشته، بنابراین باید آنها از صدّیقین و شهدا و خاصّان و حواریّونى باشند که همچون پروانه بر گرد شمع وجود انبیا و اولیا گردش مى کنند و در سایه تقوا و خودسازى کامل به صورت افراد ممتازى درآمده اند که مشمول این همه عنایت الهى هستند، همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: (وَمَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلئِکَ رَفِیقاً).(8)
شاهد این مطلب بیانى است که امام(علیه السلام) در نامه 27 درباره گروهى از پرهیزگاران که در سطح بالایى از تقوا قرار دارند و زهد و بى اعتنایى آنها به زرق و برق دنیا به حدّ اعلاست، آورده است و در آن، عنوان «جیران الله» را به این گروه داده است.
سرانجام بعد از بیان همه گفتنیها در پایان این خطبه براى اتمام حجّت مى فرماید: «من آنچه را مى شنوید مى گویم (و اتمام حجت مى کنم) و خداوند را براى خود و شما به یارى مى طلبم و او کفایت کننده امور و بهترین حامى ماست»; (أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِی وَ أَنْفُسِکُمْ، وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ!).
به این ترتیب هم به آنها اتمام حجّت مى کند و هم براى موفقیّت آنها دعا مى نماید و هم توکل خود را بر خدا در همه حال روشن مى سازد.
نکته
طریق سیر و سلوک الى الله
امام(علیه السلام) در این خطبه بهترین درسها را به سالکان راه حق، جهت خودسازى مى دهد و آیین سلوک و سیر الى الله را در جمله هاى کوتاه و پرمعنا بیان مى کند.
نخست با ذکر گوشه اى از عذابهاى دردناک دوزخ، آتش خوف الهى را در دلهاى آنها شعلهور مى سازد، سپس به آنها هشدار مى دهد که عمر شما و تندرستى شما عاریتى است، روزى همه را از شما مى گیرند، این فرصت را که دردست دارید غنیمت شمرید همانگونه که در حدیث معروف از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «أَغْتنم خَمساً قَبْلَ خَمْس; حَیاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ وَ صِحَّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ فَراغِکَ قَبْلَ شُغْلِکَ وَ شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ وَ غِناکَ قَبْلَ فَقْرِکَ ; پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار، زندگى خود را قبل از مرگ، تندرستى خود را قبل از بیمارى و فراغت خاطرت را قبل از گرفتارى و جوانى را قبل از پیرى و غنایت را قبل از فقر».(9)
سپس به ریاضتهاى شرعى اشاره کرده، دستور بیدارى و عبادت شبانه و کم خوردن غذا و به کارگیرى گامها در راه خدمت به خلق و جهاد و آن گاه انفاق اموال و در یک کلمه کاستن از جسم و افزودن بر جان، مى دهد و دلهاى سالکان راه را با وعده هاى الهى با ذکر آیاتى از قرآن امیدوار و محکم مى سازد.
سرانجام انگیزه هاى معنوى را از طریق ذکر پاداشهاى عظیم که در جوار قرب پروردگار در انتظار آنان است، تقویت مى نماید. آرى این معلم بزرگ انسانیّت و این راهبر راهیان قرب الى الله، حق مطلب را در عبارات کوتاهى ضمن ارائه برنامه اى منسجم ادا مى کند.
1. «حسيس» از ريشه «حس» گرفته شده و به گفته ارباب لغت به معناى صداى محسوس و يا صداى ضعيف و خفيف است. 2. «صان» از «صيانت» نگهدارى کردن است. 3. «لغوب» مصدر و به معناى مشقت و زحمت است. 4. «نصب» به معناى خستگى و رنج است. بعضى «لغوب» را به مشقت و زحمت روحى و «نصب» را به معناى مشقت جسمانى مى دانند. به اين ترتيب در بهشت و جوار قرب الهى نه خبرى از خستگى روح است و نه جسم. 5. حديد، آيه 21 . 6. انبياء، آيه 102. 7. فاطر، آيه 35. 8. نساء، آيه 69. 9. کنزالعمال، حديث شماره 43490 و بحارالانوار، جلد 74، صفحه 75 (با اندکى تفاوت).