به گزارش ایکنا، امام محمد باقر(ع)، غره ماه رجب یا سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری یا به روایتی دیگر سال ۵۶ هجری، در مدینه به دنیا آمد و در روز دوشنبه، هفتم ذیحجه یا ربیعالاول و یا ربیعالاخر سال ۱۱۴ هجری، در همان شهر بدرود حیات گفت. بنابراین، آن حضرت ۵۷ سال در این جهان زیست. از این مدت چهار سال با جدش امام حسین(ع) و پس از وی ۳۵ سال با پدرش زندگی کرد و ۱۸ سال بقیه عمرش را به تنهایی به سر برد.
بنابر روایتی که در کافی از قول امام صادق(ع) نقل شده است، وی ۱۹ سال و دو ماه بیش از پدرش زیسته است و در همین دوران، امامت شیعیان را عهدهدار بوده است. امام باقر(ع) در مدت امامت خود چند صباحی از خلافت ولید بنعبدالملک و نیز خلافت سلیمان بنعبدالملک و عمر بن عبدالعزیز و یزید بنعبدالملک را درک کرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بنعبدالملک وفات یافت.
زندگی امام باقر(ع)، آینه تمامنمای زندگی شرافتمندانه انسانهای موحد و متعالی است. یکی از بارزترین ویژگیهای امام جامعیت اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضایل روحی غافل نمیکند و روی آوری به معنویات و عبادت و بندگی، وی را از پرداختن به زندگی مادی و روابط اجتماعی و اصلاح جامعه باز نمیدارد.
در حالی که انسانهای معمولی، در بیشتر زمینهها گرفتار افراط و تفریط میشوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشهنشینی کشیده میشوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته وظایف عبادی و معنوی، دور میمانند.
محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضای خانواده در اوج رعایت ارزشهای دینی و الهی، چیزی است که تنها در مکتب اهل بیت(ع) به صحیحترین شکل آن دیده میشود. کسانی که از مکتب اهل بیت(ع) دور ماندهاند، چه آنان که اصولاً پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت(ع) دریافت کردهاند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفریط شدهاند.
گروهی آنچنان دلبسته به فرزند و زندگی هستند که همه قوانین و ارزشهای دینی و اجتماعی را فدای آن میکنند و دستهای آنچنان گرفتار جمود و جهالت شدهاند که گمان کردهاند، توحید و محبت به خدا مستلزم بیعاطفگی و بیمهری نسبت به غیر خداست. این گروه دوستی و محبت زن و فرزند را عار میدانند و در مرگ عزیزانشان، حتی از قطرهای اشک دریغ دارند، ولی در مکتب امام باقر(ع) خبری از این افراط و تفریطها نیست.
گروهی نزد امام باقر(ع) شرفیاب و به خانه آن حضرت وارد شدند. اتفاقا یکی از فرزندان خردسال امام باقر(ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در آن حضرت مشاهده کردند. امام باقر(ع) از مریضی فرزند به گونهای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت. آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طوری شود(بمیرد) ممکن است امام باقر(ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکسالعملهایی نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم. در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او میگریند، اما همچنان از وضع امام باقر(ع) بیخبر بودند که ایشان با صورتی گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلاً از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
میهمانان گفتند: وقتی که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم! امام(ع) فرمود: «ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بیرنج و درد باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را میپذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضی هستیم».
این بیان، مینمایاند که برخورداری از روحیه رضا و تسلیم به معنای کنار نهادن عواطف و احساسهای طبیعی نیست، بلکه عواطف در جای خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانی، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهی را نیز باید حفظ کرد.
احترام به حقوق اجتماعی مؤمنان
زراره میگوید: «امام باقر(ع) برای تشییع جنازه مردی از قریش، حضور یافت و من هم با ایشان بودم. در میان جمعیت تشییع کننده عطاء نیز حضور داشت. در این میان، زنی از مصیبتدیدگان فریاد و ناله برآورد. عطاء به زن مصیبت زده گفت که یا ساکت میشوی، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شرکت نخواهم جست. اما، آن زن ساکت نشد و به زاری و افغان ادامه داد و عطاء نیز بازگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.
من برای امام باقر(ع) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عکسالعمل امام بودم). امام(ع) فرمودند که به راه ادامه دهیم و جنازه را همچنان تشییع کنیم، زیرا اگر بنا باشد که به خاطر مشاهده یک عمل اشتباه و سر و صدای بیجای یک زن، حقی را کنار بگذاریم(و به وظیفه اجتماعی خود نسبت به مؤمنی عمل نکنیم)حق مسلمانی را نادیده گرفتهایم.
زراره گوید که پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت. در این میان، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر(ع) سپاسگزاری کرد و به ایشان عرض کرد که شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه که لطف کرده و در تشییع جنازه شرکت کردهاید، متشکریم و اکنون بازگردید!
زراره میگوید که من به امام گفتم اکنون که صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگردید، زیرا من سؤالی دارم که میخواهم از محضرتان استفاده کنم. امام(ع) فرمودند که به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامدهایم تا با اجازه او بازگردیم. تشییع جنازه یک مؤمن، فضل و پاداشی دارد که ما به خاطر آن آمدهایم. به هر مقدار که انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش میگیرد». در این حدیث، درسهای چندی نهفته است که از آن جمله میتوان به مواردی همچون لزوم وا ننهادن وظیفه و ترک نکردن حق به خاطر مشاهده باطل از دیگران، لزوم اهتمام به حقوق اجتماعی مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظری، حرمت مؤمن، حتی پس از مردن و ضرورت انجام همه وظایف حتی وظایف اجتماعی، برای خدا و نه صرفاً رضای خلق اشاره کرد.
اهتمام به حقوق مالی مردم
ابوثمامه میگوید: «حضور امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم فدایت شوم! من مردی هستم که میخواهم در مکه اقامت گزینم، ولی یکی از پیروان مذهب مرجئه از من طلبکار است و من به او مدیون هستم. نظر شما چیست؟ (آیا بهتر است که به وطنم بازگردم و بدهکاریم را به آن مرد بپردازم، یا با توجه به اینکه مذهب آن مرد مذهب باطلی است، میتوانم پرداخت بدهی خود را به تأخیر انداخته، همچنان در مکه بمانم؟)
امام(ع) فرمودند که به سوی طلبکار بازگرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونهای زندگی کنی که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبی از ناحیه دیگر بر عهد تو نباشد، زیرا مؤمن هرگز خیانت نمیکند».
زاهد نمایان و تنگ نظرانی که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود میبینند و با ترک شئون زندگی و رفتارهای اجتماعی درصدد راهیابی به مقامات معنوی هستند، واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جای پیروی از تمامیت وحی، تشخیصهای نادرستشان را، ملاک حق میشمرند. اینان تشکیل زندگی خانوادگی را مانع وصول به حق پنداشته و رعایت حقوق و نیازهای طبیعی و واقعی همسران را در خور دنیاگرایان میدانند و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستی بر میخیزند، اما در مکتب اهل بیت(ع) و در زندگی امام باقر(ع) اثری از اینگونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتی در جای خود مورد توجه قرار گرفته است. از آن جمله نیازهای روحی همسران است که معمولاً در نگاه انسانهای سطحی مورد غفلت و بیمهری قرار میگیرد، ولی در زندگی امامان(ع) به عنوان یک واقعیت مورد توجه بوده است.
گروهی از مردم به حضور امام باقر(ع) رسیدند، در حالی که امام(ع) خضاب کرده بود. تازهواردان از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند. امام(ع) فرمود: «چون زنان از آراستگی شوهر خویش شادمان میشوند، من برای همسرانم خضاب کرده و خود را آراستهام.
عدم تحمیل ایدههای خویش بر همسر
ایدههای انسان بر دو گونه هستند. اول؛ ایدههای اصولی و غیر قابل چشمپوشی، مانند پایبندی به اصول دین و واجبات و محرمات شرعی و نیز رعایت اصول اخلاق انسانی و ... که انسان نسبت به چنین ایدههایی نمیتواند بیتفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه دیگران.
امر به معروف و نهی از منکر شامل چنین زمینههایی است و همه مردم در قلمرو مکتب وظیفه دارند که در مرحله نخست، اعضای خانواده خویش را به این ارزشها دعوت کرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهی از منکر کنند.
دوم؛ ایدههای فردی در مورد مسائل مختلفی که فراتر از حد وظایف ضروری است، مانند رعایت مستحبات و ترک مکروهات و یا چشمپوشی از مباحات به منظور هدف و آرمانی خاص و ارزشمند. اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظایف واجب و ضروری، بسیاری از لذتهای دنیوی را ترک میکنند و حتی از تجملهای مجاز و مباح نیز اجتناب میورزند.
گاه موقعیت اجتماعی و سنی یک فرد، مستلزم رعایت مسایلی است که رعایت آنها بر دیگران و حتی همسران وی لازم نیست. در چنین مواردی، معمول انسانها سعی میکنند تا ایدههای خود و شیوه زندگی خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل کنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند. در زندگی امام باقر(ع) نهتنها چنین نقطه ضعفهایی دیده نمیشود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است.
حسن زیات بصری میگوید: «من به همراه یکی از دوستانم به منزل امام باقر(ع) رفته، بر او وارد شدیم. برخلاف تصور خویش، آن حضرت را در اتاقی مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وی پارچهای به رنگ گلهای سرخ مشاهده کردیم. محاسن را قدری کوتاه کرده و بر چشمان سرمه کشیده بود.(باید توجه داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است).
ما مسائل خود را با آن حضرت در میان گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم. هنگام خارج شدن از منزل، امام(ع) به من فرمودند که همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید. گفتم بسیار خوب، خواهیم آمد.
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام(ع) رفتیم، ولی این بار به اتاقی وارد شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتی نبود و امام پیراهنی خشن بر تن داشت. در این هنگام امام(ع) به رفیق من رو کرد و فرمود که ای برادر بصری! اتاقی که دیشب مشاهده کردی و در آنجا نزد من آمدی از همسرم بود که تازه با او ازدواج کردهام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتی است که او آورده است.
او خودش را برای من آراسته بود و من نیز باید عکسالعمل مناسبی داشته باشم و خودم را برای او بیارایم و بیتفاوت نباشم. امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردی، به قلبت گمان بد راه نداده باشی. رفیق من در پاسخ امام(ع) گفت که به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولی اکنون خداوند آن بدگمانی را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم».
آنچه از این حدیث استفاده میشود، این است که امام(ع) از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند. امام(ع) با اینکه در قلمرو اعمال فردی خود، از تجمل پرهیز دارد، ولی در زندگی خانوادگی و حتی اجتماعی، عواطف و نیازهای روحی همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمیشمارد و در مواردی لازم هم میداند.
حکم بن عتیبه میگوید: «بر امام باقر(ع) وارد شدم در حالی که اتاقش آراسته و لباسش رنگین بود. من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه میکردم. امام(ع) که آثار شگفتی را در من مشاهده کرده بود، فرمودند که ای حکم! نظرت درباره آنچه میبینی چیست؟ عرض کردم که درباره عمل شما چگونه میتوانم داوری کنم(شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمیدهید)، ولی در محیط ما، جوانان کم سن و سال چنین میپوشند، نه بزرگسالان!
امام(ع) فرمودند که ای حکم! چه کسی زینتهای الهی و خدادادی را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس زیبا و شیک، حرمت شرعی ندارد) ولی خوب است بدانی که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کردهام و تو میدانی که اتاق ویژه خود من چگونه اتاقی است».