اين مقاله به بررسى ماهيت و قلمرو دانشى مى پردازد كه در قرآن كريم (در دو آيه 40 سوره نمل و 43 سوره رعد) بدان اشاره و از آن با عنوان «علم الكتاب» ياد شده است. شناخت منزلت انسان، آشنايى با استعدادها و توانايى هاى او و آشنايى با ماهيت و قلمرو علوم بندگان برگزيده خداوند، از مهم ترين اهداف اين تحقيق است. اين تحقيق با روش تحليلى ـ توصيفى به تفسير آيات مرتبط با اين موضوع مى پردازد. بررسى اين نوشتار به اين نتايج منتهى شده است: علم الكتاب، يعنى آگاهى از «كتاب مبين» كه «لوح محفوظ» نيز ناميده شده، منبع الهى تمام علوم جهان است. معارف قرآن كريم و كتاب هاى آسمانى ديگر در اين منبع جامع ريشه دارند. اين دانش به پيامبران اختصاص ندارد، بلكه ديگر بندگان برگزيده خداوند نيز مى توانند به مراتبى از آن يا تمام آن دست يابند. مراتب بالاى علم الكتاب، موهبتى، حضورى و خطاناپذير است. قلمرو اين دانش، تمام حقايق هستى را شامل مى شود و بنابر روايات، اهل بيت عليهم السلام از آن بهره مندند.
كليدواژه ها: علم ويژه، الكتاب، لوح محفوظ، كتاب مبين، علوم ائمه عليهم السلام.
آشنايى با علوم الهى بندگان برگزيده خداوند، از مباحث مهمى است كه علاوه بر يادآورى مقام بلند انسان و استعدادهاى او، پاسخگوى برخى شبهات اين موضوع است. مثلاً، استبعاد يا انكار علوم ويژه ائمه عليهم السلامناشى از نگاهى زمينى به انسان و توانايى هاى اوست. از بررسى اين موضوع، روشن مى شود كه قلمرو علوم، به دانش هاى متعارف و شناخته شده، پايان نمى پذيرد و حوزه هاى گسترده اى از علم براى بسيارى از انسان ها ناشناخته مانده است كه «علم الكتاب» يكى از آنهاست. اين عنوان، اصطلاحى قرآنى است كه به دانشى خاص اشاره دارد. در منابع تفسيرى، درباره اين دانش، به طور پراكنده مباحثى مطرح شده است. كتاب من عنده علم الكتاب نيز به بررسى علم الكتاب پرداخته است؛ اكثر مباحث اين كتاب درباره دارنده اين علم بوده و درباره ماهيت اين دانش، به اشاره اى بسنده شده است. اين نوشتار تلاش مى كند با تمركز بر روى آياتى كه به اين موضوع پرداخته اند، به بررسى ماهيت و قلمرو اين دانش بپردازد. علم الكتاب چه دانشى است؟ ويژگى هاى آن چيست و قلمرو آن تا كجاست؟ آيا اين دانش به پيامبران اختصاص دارد يا غير پيامبران نيز مى توانند بدان دست يابند؟ تلاش شده است در ادامه مقاله به اين پرسش ها پاسخ داده شود.
مهم ترين آياتى كه به اين موضوع مرتبط است، عبارتند از آيه 40 سوره «نمل» و 43 سوره «رعد» كه ابتدا هريك به طورمستقل بررسى شده ودرنهايت،به نتيجه گيرى مى پردازيم.
داستان هدهد، ملكه سبا و ايمان آوردن او به خداوند و پيامبرش حضرت سليمان، بخش هايى از داستان حضرت سليمان است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است. در اين داستان آمده است كه سليمان نبى در جمع بزرگان دربار خود فرمود: «اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكه سرزمين سبا) را براى من مى آورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟» يكى از قدرتمندترين جنّيان گفت: «من آن را نزد تو مى آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى، و من نسبت به اين امر، توانا و امينم.» در اين هنگام فردى كه «دانشى از كتاب» نزد او بود گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد» و حضرت سليمان در همان لحظه آن تخت را مقابل خود مشاهده كرد (نمل: 38ـ40).
بى ترديد، آن فرد از قدرت و توانى شگرفى برخوردار بوده كه توانسته است تخت بزرگ بلقيس را از سرزمين سبا در چشم بر هم زدنى جابه جا كرده و نزد آن حضرت حاضر كند. روشن است كه اين قدرت و توان، جسمانى نبوده است؛ زيرا ايشان براى اين كار، حركت نكرد و تخت را خود بدان جا حمل نكرد؛ علاوه بر آنكه حمل چنان تختى كار يك نفر و يك لحظه نبود، بلكه به تعدادى افراد قوى، وسايل و زمانى طولانى نياز داشت. قرآن كريم انجام دهنده اين كار را صاحب دانشى از كتاب معرفى مى كند: «الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ.» اين توصيف قرآن از ايشان و به دنبال آن، نقل توانايى او در جابه جايى تخت بلقيس، نشان دهنده آن است كه اين دانش، علت توانمندى او بر اين كار بوده است (ر.ك: طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 363؛ مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 15، ص 469). پس توانايى خارق العاده او منسوب به دانشى است كه خداوند از آن به عنوان «علمٌ من الكتاب» ياد كرده است.
در اينكه آن فرد چه كسى بوده است، سخنان مختلفى نقل شده است. برخى او را از جنيان، برخى خود حضرت سليمان و برخى ديگر حضرت خضر دانسته اند. اما مشهور آن است كه آن فرد، جناب آصف بن برخيا، وصى و جانشين حضرت سليمان بوده است (ر.ك: طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ صادقى تهرانى، 1365، ج 22، ص 201). روايات ائمّه اهل بيت عليهم السلام نيز اين قول را تأييد مى كنند (صدوق، 1362، ص 564؛ حرعاملى، 1409ق، ج 27، ص 188). اينك جاى اين پرسش است كه علم الكتاب چه دانشى است كه دانستن بخشى از آن (عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب) چنين توانايى شگرفى را به جناب آصف داده بود؟
«ال» در «الكتاب»، علامت جنس نيست؛ زيرا نمى خواهد بگويد كه توانايى جناب آصف به دانشى منسوب است كه از جنس «كتاب» گرفته شده است. «ال» الكتاب، استغراق نيز نيست؛ زيرا مقصودْ تمام كتاب ها نيست. اين «ال» به كتاب خاصى اشاره دارد؛ يعنى «ال» آن عهد است. با توجه به اين نكته، بايد ديد كه در قرآن كريم، كتاب چگونه معرفى شده است و مقصود از «الكتاب» در اين آيه كريمه چيست؟
«كتاب»، در لغت، مصدر و به معناى نوشتن است؛ اما به مرور در معناى اسم مفعول آن، يعنى «نوشته»، به كار گرفته شده است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 699). كاربردهاى قرآنى «الكتاب» مختلف است. بيشترين كاربرد اين واژه در قرآن براى اشاره به كتاب هاى آسمانى است. در ده ها آيه مراد از «الكتاب» كتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجيل و قرآن است (ر.ك: بقره: 53، 87، 101، 113، 121، 129، 144، 145 و...). در شش آيه از قرآن كريم بر اين نكته تأكيد شده است كه هيچ امرى در عالم وجود ندارد و محقق نمى شود، مگر آنكه در «كتاب مبين» ثبت شده است (انعام: 59؛ يونس: 61؛ هود: 6؛ نمل: 1و75؛ سبأ: 3). در مواردى نيز قرآن از «كتاب مكنون» (واقعه: 77ـ79)، «أم الكتاب» (رعد: 39)، «لوح محفوظ» (بروج: 22) و «إمام مبين» (يس: 12) سخن گفته است. از ظاهر اين نام ها روشن مى شود كه به منبع يا منابعى از علم الهى اشاره دارند. به نظر مى رسد نام هاى مختلف «لوح محفوظ»، «كتاب مكنون»، «إمام مبين» يا «أم الكتاب» به ويژگى هاى مختلف يك حقيقت اشاره دارند. مثلاً، آن حقيقت علمى گويا ازآنجاكه منبع و منشأ كتاب هاى آسمانى است، «أم الكتاب»، از آن جهت كه علوم آن گرفتار تغيير، تحريف و سوءاستفاده نااهلان نمى شود، «لوح محفوظ»، به لحاظ آنكه حقايق آن روشن و دقيق است، «كتاب مبين» و بدان روى كه مقتداى همه است، «امام مبين» ناميده شده است (ر.ك: طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 67).
كدام يك از معانى يادشده، موردنظر آيه كريمه مورد بحث است؟ ديدگاه هاى متعددى از سوى مفسّران درباره دانش جناب آصف ابراز شده است. بعضى دانش او را آگاهى از اسم اعظم الهى دانسته اند و حتى مصاديقى براى اسم اعظم بيان كرده اند (طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ طبرى، 1412ق، ج 19، ص 102). البته برخى از اين مفسّران تأكيد كرده اند كه اسم اعظم تنها چند حرف يا چند كلمه نيست، بلكه منظور آن است كه فرد از نظر كمالات وجودى به درجه اى برسد كه مظهرى براى بزرگ ترين نام هاى خداوند باشد. او در اين حالت، به اذن الهى توان تصرف در جهان را دارد (ر.ك: مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 15، ص 470). در برخى روايات نيز اين مطلب تأييد و بيان شده است كه اسم اعظم هفتاد و سه حرف دارد. آصف تنها يك حرف از اين 73 حرف را مى دانست و به وسيله آن توانست تخت بلقيس را در يك چشم بر هم زدن جابه جا كند. در ادامه اين روايات آمده است كه يك حرف از اين مجموعه نزد خداوند متعال است و كسى جز او بر آن آگاهى ندارد و 72 حرف باقى مانده نزد ائمّه عليهم السلام است (ر.ك: كلينى، 1365، ج 1، ص 230).
برخى ديگر از مفسّران، كتاب را در آيه يادشده، به كتاب هاى پيامبران الهى تفسير كرده و علم الكتاب را آگاهى از كتاب هاى پيامبران دانسته اند (ر.ك: طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 363؛ مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 15، ص 469). اگر مراد از چنين دانشى، علم عادى به محتواى اين كتاب ها باشد، انسان هاى بسيارى چنين دانشى را كسب كردند. مفسّران بسيارى در علوم قرآن يا ديگر كتاب هاى آسمانى مطالعه و تحقيق كرده اند، اما توانايى هاى خاص مانند قدرت آصف را نداشته اند. بنابراين، مراد از علم الكتاب، چنين دانشى نمى تواند باشد، مگر آنكه مراد از علم به كتاب هاى آسمانى را افزون بر شناخت ظاهر اين كتاب ها، آگاهى ويژه از باطن آنها بدانيم كه ملازم با رسيدن به درجات بالاى كمال است؛ البته در صورتى كه ساير كتاب هاى آسمانى، مانند قرآن كريم، باطن يا باطن هايى داشته باشند (ر.ك: فيض كاشانى، 1415ق، ج 1، ص 31؛ مجلسى، 1404ق، ج 89، ص 78). افزون بر آن، در آيه يادشده، جناب آصف، صاحب بخشى از علم الكتاب معرفى شده است، درحالى كه اگر مقصود، كتاب پيامبران آن دوره مى بود، به طور طبيعى، فردى مانند جناب آصف كه وصى و جانشين حضرت سليمان بود، بايد عالم به تمام آن كتاب معرفى مى شد، نه بخشى از آن. بنابراين، مراد از علم الكتاب، تنها ظواهر كتاب هاى آسمانى نيست؛ البته مى تواند مجموعه ظاهر و باطن اين كتاب ها باشد.
احتمال ديگر آن است كه مراد از علم الكتاب، علم به لوح محفوظ يا همان «كتاب مبين» باشد (ر.ك: طبرسى، 1372، ج 7، ص 349؛ مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 15، ص 469). گفته شد كه بنا بر آيات قرآنى، هيچ امرى در جهان وجود ندارد و محقق نمى شود، مگر آنكه در «كتاب مبين» ثبت شده است (انعام: 59). اين كتاب از دسترس انسان هاى عادى خارج است و تنها برخى از اولياى خداوند به تناسب جايگاه و منزلت خود مى توانند به آن دسترسى داشته باشند و به علومى ويژه دست يابند كه افراد عادى از آن بى بهره اند.
به نظر مى رسد اين تفسير، با دو تفسير پيشين قابل جمع است. جمع بين كاربردهاى مختلف قرآنى واژه «كتاب ـ كه پيش تر به آنها اشاره شد ـ نيز همين تفسير را تأييد مى كند. چنان كه در ادامه روشن مى شود، اين تفسير با تفسير آيه 43 سوره مباركه «رعد» نيز تأييد مى شود. در آن آيه نيز از علم الكتاب سخن گفته شده است. با توجه به جامعيت «كتاب مبين»، اسم اعظم و معارف ظاهرى و باطنى كتاب هاى پيامبران بخشى از دانش كتاب مبين مى باشد. گفته شد كه اين منبع در قرآن كريم، به عنوان يك كتاب الهى گران قدر معرفى شده كه تمام علوم در آن قرار گرفته است. پس مقصود آيه يادشده از اينكه جناب آصف را داراى علم به بخشى از «الكتاب» معرفى كرده، آن است كه او به بخشى از دانش «كتاب مبين» دست يافته بود. البته اين مطلب بدان معنا نيست كه خود جناب آصف، آگاهانه و به طور مستقيم با كتاب مبين در ارتباط بوده است. ممكن است او اين دانش را از طريق فراگيرى اسم اعظم از حضرت سليمان آموخته يا از طريق دسترسى به حقايق كتاب هاى مقدس آن زمان كسب كرده باشد. نكته اى كه قرآن كريم بدان تأكيد دارد، اين خبر است كه دانش او، بخشى از علم الكتاب بوده است. اين تفسير از علم الكتاب را مى توان به عنوان تفسير برگزيده پذيرفت.
قرآن كريم در آيه اى ديگر از كسى ياد كرده است كه نزد او علم الكتاب است: «وَ يقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيدا بَينى وَ بَينَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» (رعد: 43). در اين آيه كريمه، خداوند متعال در مقابل سخنان كفار كه نبوت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را انكار مى كردند، به پيامبرش مى فرمايد: «به آنان بگو: كافى است كه خداوند و كسى كه علم كتاب نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند.» بنابراين، در اين آيه كريمه «علم الكتاب» با شهادت بر نبوت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گره خورده است.
در اين آيه، فردى صاحب «علم الكتاب» معرفى شده است. وقتى اين تعبير را با تعبير آيه سابق «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»مقايسه مى كنيم، افزون بر شباهت موجود ميان اين دو آيه، متوجه اين تفاوت مى شويم كه در آيه پيشين، جناب آصف به بخشى از «الكتاب» دست يافته بود؛ اما مطابق اين آيه، فردى به تمام كتاب «علم الكتاب» دست يافته است؛ زيرا اطلاق علم الكتاب، برخلاف مورد قبلى كه سخن از علمى از كتاب (علم من الكتاب) بود، نشان مى دهد كه تمام كتاب را اين فرد مى دانسته است.
در تفسير اين آيه نيز همانند آيه پيشين، اختلاف است. برخى مقصود از «الكتاب» را در اين آيه، تورات، انجيل يا ديگر كتاب هاى آسمانى دانسته اند. بنابر اين تفسير، علم الكتاب يعنى: علم به كتاب هاى آسمانى گذشته. مطابق اين تفسير، شهادت علماى اهل كتاب (علماى يهود و نصارا) بر نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، از شواهد راستى ادعاى آن حضرت شمرده شده است؛ زيرا در كتاب هاى آسمانى مانند تورات و انجيل از آمدن پيامبر خاتم و ويژگى هاى ايشان خبر داده شده بود؛ بنابراين، تصديق و تأييد آنان از دلايل درستى نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شمرده مى شود (طبرى، 1412ق، ج 13، ص 118).
اين تفسير درست نيست؛ زيرا اين سوره و آيه مكى است و در مكه هيچ يك از علماى اهل كتاب به آن حضرت ايمان نياورده بودند تا بر درستى نبوت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گواهى بدهند (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 385؛ طبرسى، 1372، ج 6، ص 462). نقد ديگر بر اين تفسير آن است كه خداوند در اين آيه، شهادت كس يا كسانى را كه علم الكتاب نزد آنان است در كنار شهادت خداوند براى اثبات نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كافى معرفى مى كند: «قُلْ كَفى...». ازآنجاكه اهل كتاب معصوم نبودند، قرار گرفتن شهادت آنها در كنار شهادت خداوند، مناسب نيست و مهم تر آنكه با شهادت يك يا چند نفر از اهل كتاب كه مسلمان شده اند، براى شكاكان در نبوت رسول خدا صلى الله عليه و آله يا منكران آن، اطمينان بر درستى نبوت ايشان حاصل نمى شود تا شهادت آنان از سوى خداوند كافى معرفى شود (ر.ك: فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 54). افزون بر اين موارد، اهل كتاب زمان پيامبر صلى الله عليه و آله، با توجه به تحريف كتاب هاى آسمانى، مانند تورات و انجيل، احاطه كامل بر معارف و تفسير اين كتاب هاى آسمانى نداشته اند؛ بنابراين، حداكثر مى توان آنان را داراى علمى به كتاب دانست: «علم من الكتاب»؛ درحالى كه اطلاق علم الكتاب، تمام علوم كتاب هاى الهى را مى رساند. چنين احاطه و علمى جز در نزد پيامبران يا بندگان برگزيده خداوند نيست، مگر آنكه تعبير «علم الكتاب» را تعبير مسامحى و غيردقيق بدانيم كه چنين نسبتى از كلام خداوند دور است. بنابراين، مراد از «علم الكتاب» نمى تواند كتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجيل و مانند آن باشد.
برخى گفته اند: مراد از «الكتاب»، همان قرآن كريم است. بنابراين، علم به «الكتاب» يعنى: علم به حقايق و معارف قرآن. ازآنجاكه قرآن معجزه جاويد رسول خدا صلى الله عليه و آله است، كسى كه به حقايق آن آگاه باشد، شاهد و گواه بر درستى ادعاى نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواهد بود (طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 384؛ مكارم شيرازى و ديگران، 1374، ج 10، ص 253).
روشن است كه علم الكتاب، دانشى عادى و ناقص از قرآن كريم را شامل نمى شود؛ زيرا در اين صورت، علم الكتاب نخواهد بود، بلكه بخشى از علم الكتاب است. علاوه بر آن، اگر دانش عادى به قرآن كريم را علم الكتاب بدانيم، تمام يا اكثر مسلمانان را شامل مى شود؛ درحالى كه نحوه بيان اين آيه نشان مى دهد كه اين فضيلت (شاهد بودن بر رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در كنار شاهد بودن خداوند) مختص فرد يا افراد معدودى است. چنان كه ملاحظه شد، آيه كريمه يادشده، شهادت خداوند و فردى را كه نزد او علم الكتاب است، در مقابل انكار كافران، براى تصديق نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كافى معرفى مى كند. اين مقام ممتازى است كه شامل همه مسلمانان نمى شود.
برخى نيز آيه يادشده را اين گونه تفسير كرده اند كه مراد از «الكتاب»، همان «لوح محفوظ» يا «كتاب مبين» است و مقصود از «من عنده علم الكتاب» خداوند متعال است؛ زيرا تنها او به لوح محفوظ آگاه است (ر.ك: فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 55؛ آلوسى، 1415ق، ج 7، ص 166).
تطبيق «الكتاب» بر «لوح محفوظ»، با تفسير يادشده از آيه 40 سوره مباركه «نمل» كه از «علم من الكتاب» سخن مى گويد، هماهنگى دارد و قابل پذيرش است؛ اما اين نكته كه صاحب علم الكتاب را خداوند بدانيم، صحيح نيست؛ زيرا در اين آيه، ابتدا از خداوند به عنوان شاهد ياد شده و سپس كسى كه علم الكتاب دارد به عنوان شاهد دوم معرفى شده است. اگر مراد از «من عنده علم الكتاب» را نيز خداوند متعال بدانيم، آيه يادشده، گرفتار تكرار بى جا شده و از بلاغت خواهد افتاد؛ زيرا معنا ندارد ـ مثلاً ـ بگوييم: خدا و خدا شاهد بر درستى رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد (ر.ك: طباطبائى، 1417ق، ج 11، ص 384).
البته ممكن است «واو» در جمله «و من عنده علم الكتاب» واو قسم باشد كه در اين صورت، ترجمه آيه اين گونه خواهد شد: «بگو شهادت خداوند بين من و شما كافى است؛ قسم به آن كس (خدا) كه نزد او علم كتاب است.» در اين صورت، مشكل تكرار در آيه يادشده مشاهده نمى شود؛ اما اين تفسير خلاف فصاحت قرآن است؛ زيرا جست وجوى در كاربردهاى واو قسم نشان مى دهد كه در كلام فصيح، واو قسم بر موصول «من» وارد نمى شود. چنين كاربردى، شاذ و خلاف ادبيات فصيح است. افزون بر آن، بنا بر اين تفسير، مراد از كسى كه به او قسم يادشده در جمله «و من عنده علم الكتاب» خداوند است كه در جمله قبل به صراحت نام برده شده است. چنين كاربردى از قسم نيز خلاف فصاحت است. مانند آن است كه كسى بگويد: «من زيد را ديديم، سوگند به كسى كه ديده است.» ازآنجاكه اعجاز ادبى قرآن مورد اتفاق مسلمانان است، چنين تفسيرى، قابل قبول نيست. به همين دليل، در جست وجوى تفاسير متعدد، چنين احتمالى از سوى مفسّران يافت نشد.
با توجه به نكاتى كه در آيه پيشين بيان شد، مى توان چنين گفت كه مراد از «الكتاب» در دو آيه يادشده، لوح محفوظ يا همان كتاب مبين است كه البته قرآن كريم و كتاب هاى پيامبران گذشته بر آن منطبق هستند. در رواياتى نيز اين دو آيه در سياق واحدى تفسير شده اند. در اين روايات، شأن نزول آيه دوم، اميرالمؤمنين على عليه السلام معرفى شده است و براى نشان دادن عظمت علمى آن حضرت، علم ايشان، يعنى «علم الكتاب» با علم جناب آصف، يعنى «علم من الكتاب» مقايسه شده است (ر. ك: صفار، 1404ق، ج 1، ص 212ـ213). اين مقايسه نشان مى دهد كه مقصود از كتاب در هر دو آيه، يكى است و ازآنجاكه در آيه اول، نمى توان مقصود از كتاب را قرآن كريم دانست، مقصود از كتاب در آيه دوم نيز قرآن كريم نيست، بلكه چنان كه بيان شد، كتاب مبين يا همان لوح محفوظ است كه البته سرچشمه معارف قرآنى است.
ارتباط قرآن كريم و «الكتاب» را مى توان در آياتى كه «كتاب مكنون»، «أم الكتاب» (كتاب اصلى و مادر) و لوح محفوظ را منبع و سرچشمه قرآن كريم معرفى مى كنند، مشاهده كرد. در اين آيات، لوح محفوظ يا كتاب مكنون، محل قرآن كريم معرفى شده است (واقعه: 77ـ79؛ زخرف: 3و4؛ بروج: 21و22). اين نكته كه آيا قرآن كريم كاملاً منطبق بر كتاب مبين يا بخشى از آن است، نيازمند تأمل بيشترى است.
ممكن است از وجود كلمه «فى» در اين آيات ـ كه علامت ظرف بودن است ـ اين گونه استفاد شود كه قرآن كريم بخشى از لوح محفوظ است. در برخى از روايات آمده است كه براى خداوند دو نوع علم است: علم مبذول (عطاشده) و علم مكنون (علم پنهان). علمى كه به فرشتگان و رسولان عطا شده است، به ائمه عليهم السلام رسيده است؛ اما علم مكنون (پنهان) نزد خداوند در «ام الكتاب» است و تا نازل نشود، كسى از آن آگاه نيست (كلينى، 1365، ج 1، ص 255ـ256). از ظاهر اين روايت نيز ممكن است اين گونه استنباط شود كه ائمه عليهم السلام به «ام الكتاب» دسترسى ندارند و علم موجود در آن مخصوص خداوند است.
اما به نظر مى رسد اين برداشت ها دقيق نيست؛ زيرا در قرآن به صراحت بيان شده است كه پاكان (المطهرون) به كتاب مكنون دسترسى دارند و سرچشمه قرآن كريم، علوم كتاب مكنون است (واقعه: 77ـ79). بنابراين، آنان به كتاب مكنون يا همان أم الكتاب دسترسى دارند. مراد از اينكه قرآن كريم «درِ» ام الكتاب يا لوح محفوظ معرفى شده، آن است كه قرآن كريم، بعدى تنزل يافته در جهان مادى ما دارد كه كتابى با زبان عربى است و بعدى ملكوتى و فراتر از عقول انسان ها دارد كه در أم الكتاب يا همان لوح محفوظ است (ر.ك: طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 83ـ84).
معرفى قرآن كريم در شش آيه ديگر به عنوان «كتاب مبين» (مائده: 15؛ يوسف: 1؛ شعراء: 2؛ قصص: 2؛ زخرف: 2؛ دخان: 2) نيز اين احتمال را تقويت مى كند كه قرآن كريم و لوح محفوظ يا همان كتاب مبين كاملاً بر هم منطبق باشند. صرف نظر از داورى در ميزان هم پوشانى قرآن كريم و لوح محفوظ، اين نكته روشن شد كه مقصود از كتاب، در دو آيه يادشده، كتاب مبين يا همان لوح محفوظ است و همين مقدار براى ادامه بحث ما كافى است.
مى توان مدعى شد كه كتاب هاى ساير پيامبران نيز بخشى از «الكتاب» مى باشند؛ هرچند جامعيتى همانند قرآن نداشته اند. در برخى روايات اين نكته بيان شده است كه سرچشمه كتاب هاى آسمانى مانند تورات، انجيل و قرآن، لوح محفوظ است (صدوق، 1386ق، ج 1، ص 18؛ مجلسى، 1404ق، ج 11، ص 223). تفاوت قرآن كريم و اين كتاب ها، از اين جهت در آن است كه قرآن جامعيتى بى نظير دارد؛ ولى ساير كتاب هاى آسمانى اين گونه نبوده اند. در روايات نيز بر اين نكته تصريح شده است كه علوم پيامبران گذشته و كتاب هاى آنان كامل نبوده است و تنها دانش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام كامل است؛ دانش آنان مستند به قرآن كريم است (فرات كوفى، 1410ق، ص 145) كه خداوند درباره آن فرموده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْيانا لِكُلِّ شَى ءٍ» (نحل: 89). در برخى از اين روايات، بين الواحى كه به موسى عليه السلام عطا شد و قرآن، مقايسه و بيان شده است كه خداوند درباره آن الواح مى فرمايد: «وكَتَبْنا لَهُ فِى الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَى ء.» تعبير «من كل شى ء» نشان مى دهد كه بخشى از امور در آن نوشته شده بود؛ اما در مورد قرآن آمده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَيكَ الْكِتابَ تِبْيانا لِكُلِّ شَى ءٍ»؛ يعنى بيان كننده هر چيزى است. بنابراين، كسى كه علم كامل به قرآن دارد، از كسى كه علم كامل به كتاب حضرت موسى دارد، داناتر است (صفار، 1404ق، ج 1، ص 227).
در آيه كريمه مورد بحث، شهادت كسى كه داراى علم الكتاب است، در كنار شهادت خداوند ـ درواقع ـ تذكر و هشدارى به كفار و اتمام حجت بر آنان است كه متوجه باشند اگرچه در اين دنيا، بر اساس امور دنيوى و ظاهرى مى توانند معجزات و دلايل روشن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را نپذيرند؛ اما بدانند كه خداوند و كسانى كه بر لوح محفوظ و حقايق جهان آگاهند، گواه راستى نبوت ايشان بوده و در قيامت عليه آنان شهادت خواهند داد. بنابراين، مقصود از اين شهادت، همانند آياتى نظير «وَ يوْمَ نَبْعَثُ فى كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدا عَلَيهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيدا عَلى هؤُلاءِ» (نحل: 89)، به تمام بودن حجت خداوند بر آنان و احتجاج در قيامت اشاره دارد. همچنين اين گونه شهادت ها، افزون بر هشدار به كفار، تأييدى براى پيامبر صلى الله عليه و آله است تا از انكارهاى آنان، ملول نشده و با دلى آرام به رسالت خود ادامه دهند.
با توجه به ديدگاه هاى يادشده درباره علم الكتاب، در مورد صاحب علم الكتاب نيز ميان مفسّران اختلاف است. متناسب با آن اقوال، برخى صاحب علم الكتاب را در آيه يادشده، علماى اهل كتاب، برخى مفسّران مسلمان، برخى خداوند متعال و برخى اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام معرفى كرده اند (ر.ك: طبرسى، 1372، ج 6، ص 462؛ فخررازى، 1420ق، ج 19، ص 54ـ55).
با توجه به آنكه كتاب، در آيه يادشده، به كتاب مبين يا همان لوح محفوظ تفسير شد، اينك مى توان بررسى كرد كه صاحب علم الكتاب كيست؟ چه كس يا كسانى به تمام ظاهر و باطن قرآن و لوح محفوظ دسترسى دارند و از حقايق پنهان و پيداى جهان آگاه مى باشند؟ در ميان پيشوايان اهل سنت نمى توان چنين فردى را يافت. البته آنان اين تفسير را براى آيه كريمه نمى پذيرند و عموما آن را بر علماى اهل كتاب تطبيق مى كنند؛ اما با توجه به آنچه بيان گرديد، روشن شد كه چنين معنايى درست نيست و تبيين صحيح همان است كه روايات امامان اهل بيت عليهم السلام نيز مؤيد آن است. در روايات تفسيرى متعددى، اميرالمؤمنين على عليه السلام به عنوان كسى كه داراى علم الكتاب بوده و شاهد راستى نبوت ايشان است، معرفى شده است (صفار، 1404ق، ص 212ـ216). چنان كه در روايات تفسيرى ذيل آيه كريمه «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَينَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه» (هود: 17) نيز از آن حضرت به عنوان شاهد بر رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ياد شده است (كلينى، 1365، ج 1، ص 90؛ صفار، 1404ق، ص 132). شواهد ديگرى نيز اين تفسير را تأييد مى كند؛ از جمله جايگاه علمى ممتاز آن حضرت كه در منابع شيعه و اهل سنت، آن حضرت به عنوان اعلم اصحاب به قرآن كريم و آگاه به ظاهر و باطن قرآن، معرفى شده است (ر.ك: كلينى، 1365، ج 1، ص 228؛ الحاكم النيسابورى، 1411ق، ج 3، ص 137).
البته اين عنوان منحصر به ايشان نيست، بلكه اميرالمؤمنين عليه السلام، افضل صاحبان علم الكتاب در ميان امامان معصوم عليهم السلام است و ساير ائمه عليهم السلام نيز مصاديق ديگرى از صاحبان علم الكتاب مى باشند. در روايات امامان اهل بيت عليهم السلاماين مطلب به صراحت بيان شده است (كلينى، 1365، ج 1، ص 229و257).
از مجموع مباحث گذشته مى توان نتيجه گرفت كه مقصود از «كتاب» در دو آيه يادشده، كتاب مبين يا همان لوح محفوظ است. جناب آصف بن برخيا به گوشه اى از آن علم پيدا كرده بود و اميرالمؤمنين عليه السلام و ائمه عليهم السلام به تمام آن.
در اين آيات از چگونگى فراگيرى اين دانش، سخن گفته نشده است. دانش ما در اين باره بسيار اندك و شامل مطالبى است كه از ظاهر آيات يا اشاره هاى روايات دريافته ايم. گفته شد كه قرآن كريم و كتاب هاى آسمانى در اين منبع الهى سرچشمه دارند و افزون بر آن، در آيات متعدد آمده است: هيچ چيز نيست، مگر آنكه در كتاب مبين يا لوح محفوظ ثبت شده است. بنابراين، مى توان گفت: هر كس دانشى آموخته است، سرچشمه آن دانش و حقيقت آن در لوح محفوظ يا كتاب مبين است؛ البته ـ چنان كه اشاره شد ـ اين بدان معنا نيست كه هر كس دانشى دارد، آگاهانه و از طريق مشاهده مستقيم لوح محفوظ به آن دانش دست يافته است. تمام سخن در اين است كه تمام علوم در لوح محفوظ ثبت است، نه آنكه هر كس دانشى دارد، آگاهانه با لوح محفوظ ارتباط دارد. انسان ها در جهان مادى به شيوه هاى خاصى مانند بهره گيرى از حواس، عقل و شهود به كسب دانش مى پردازند.
تنها عده اندكى مى توانند به طور مستقيم به لوح محفوظ دسترسى داشته باشند. در قرآن كريم آمده است: «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون» (واقعه: 77ـ79). ضمير در «لَّا يمَسُّهُ» به كتاب مكنون يا قرآن از آن جهت كه در كتاب مكنون يا همان لوح محفوظ قرار دارد، بازمى گردد. بنابراين، چنين افرادى كه داراى مراتب بالا و ويژه اى از پاكى هستند، با لوح محفوظ در ارتباط هستند.
اگرچه ممكن است كه از اين آيه، حكم فقهى عدم جواز لمس قرآن بدون وضو نيز استفاده شود؛ اما مطلب دقيق ترى نيز در آن بيان شده است و آن اينكه با حقيقت قرآن كه در لوح محفوظ قرار دارد، جز كسانى كه از آلودگى هاى گناه دور هستند، ارتباط نمى يابند. اين تفسير از «طهارت» با چنين جايگاه علمى تناسب دارد (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 137). بنا بر اين تفسير، سرچشمه اصلى قرآن كريم، همان كتاب مكنون يا لوح محفوظ است كه جايگاه ويژه اى بوده و تنها فرشتگان و معصومان به آن دسترسى دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 137؛ صادقى تهرانى، 1365، ج 28، ص 104). با توجه به آيه تطهير، مى توان اهل بيت عليهم السلام را افزون بر فرشتگان، از كسانى دانست كه از مراتب بالاى طهارت برخوردار بوده و توان ارتباط مستقيم با اين منبع شريف علم الهى را داشته اند.
بنابراين، با توجه به آنكه كتاب مبين يا لوح محفوظ حقيقتى مادى نيست، علوم آن نيز، غيرمادى بوده و طبيعتا از طريق روش هاى عادى مبتنى بر حواس و ذهن مادى، نمى توان به آنها دست يافت. با توجه به انحصار روش هاى كسب علوم ـ بر اساس استقراء ـ به شهودى (قلبى)، عقلى و حسى مى توان مدعى شد كه اين نوع دانش، از سنخ شهود حقايق مجرد است كه تنها در توان كسانى است كه توانايى هاى بالايى را در تهذيب نفس و طهارت معنوى كسب كرده اند. از ظاهر دو آيه يادشده نيز ممكن است تأييد همين مطلب برداشت شود. در اين دو آيه، از تعبير «عنده» استفاده شده است؛ يعنى كسى كه علم الكتاب نزد او حاضر است. چنين تعبيرى مى تواند اشاره به حضورى بودن اين دانش باشد؛ زيرا در دانش حضورى، برخلاف علم حضورى، خود معلوم نزد عالم حاضر مى شود، نه صورت ذهنى آن (ر.ك: مصباح، 1366، ج 1، ص 153).
بنابراين، كسى توان ارتباط مستقيم با كتاب مبين را دارد كه از مراتب بالايى از طهارت نفس برخوردار باشد. اما مراتب پايين تر اين دانش، از طريق عقل و حواس نيز قابل كسب است؛ زيرا گفته شد كه تمام علوم هستى، در آن منبع علمى سرچشمه دارند. تصريح آيات يادشده بر اينكه جناب آصف به بخشى از اين دانش دست يافته بود، تأكيدى بر آن است كه اين علم داراى مراتب مختلفى است و مراتبى از آن از مواهب الهى به شمار مى آيد و نيازمند لطف و عنايت ويژه خداوند است. دانش آصف بخشى از مراتب بالاى اين دانش بوده است و اهل بيت عليهم السلام بنا بر اين روايات، خزانه دار تمام علوم الهى به شمار مى آيند.
البته با توجه به غيرمادى بودن اين منبع علمى، كسى كه به طور مستقيم با آن ارتباط مى يابد، با حقايقى مجرد و فارغ از زمان و مكان مرتبط مى شود كه تطبيق آن بر امور مادى امرى آسان نيست. به نظر مى رسد به همين دليل، برگزيدگان خداوند، هيچ گاه از وحى (درباره پيامبران) و الهام و شيوه هاى ديگر كسب علوم بى نياز نيستند. تفاوت آنان با افراد عادى كه از اين علوم محرومند، در دو چيز است: اول آنكه آنان دانش هاى حضورى ارزشمندى را آموخته اند كه بسيارى از افراد، تصور آن را هم نمى كنند؛ و دوم اينكه علوم شهودى آنان معيار و پشتوانه دانش هاى عقلى و حسى آنان است. به همين جهت، خطاى دانش حسى مخالف دريافت هاى قلبى را به آسانى درك مى كنند. با توجه به نكات فوق، مى توان خطاناپذيرى دانش كسانى را به طور مستقيم با علم الكتاب در اتباط هستند، نتيجه گرفت. چنين افرادى به لحاظ درجات معنوى خود، از گناهان منزه بوده و به لحاظ دانش كامل و فراگير، از خطا به دورند.
مى توان مهم ترين نتايج اين تحقيق را اين گونه برشمرد:
1. مقصود از «كتاب» در دو آيه 40 سوره مباركه «نمل» و 43 سوره مباركه «رعد»، «لوح محفوظ» يا همان «كتاب مبين» است كه به مقام علم الهى اشاره دارد و دانش همه امور در آن قرار دارد. بنابراين، مقصود از علم الكتاب در اين دو آيه، علم به لوح محفوظ است.
2. علم الكتاب، مراتبى دارد و افراد با توجه به مقام و جايگاه خود، مى توانند به مراتبى از آن دست يابند. مثلاً، چنان كه در آيه 40 سوره «نمل» اشاره شده است، وصى حضرت سليمان، به بخشى از اين دانش دست يافته بود و كسى كه در آيه 43 سوره «رعد» به عنوان شاهد بر درستى نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله معرفى شده است، به تمام اين دانش.
3. با توجه به اينكه تمام علوم جهان، در كتاب مبين ثبت شده است، مراتب پايين اين دانش از طريق روش هاى متعارف عقلى و حسى قابل اكتساب است؛ اما مراتب بالاى آن، به شيوه هاى عادى قابل اكتساب نيست، بلكه موهبت ويژه خداوند و خطاناپذير است.
4. چنان كه از شأن نزول اين دو آيه به دست مى آيد، اين دانش، اختصاص به پيامبران نداشته و برگزيدگان خداوند مانند جناب آصف و ائمه عليهم السلاممى توانند بر حسب مقامشان، به مراتب بالاى آن دست يابند. مطابق روايات، تمام اين دانش، نزد اهل بيت عليهم السلام بوده است.
5. بنابراين، نبايد انتساب علوم الهى و ويژه را صرفا به جهت استبعاد ذهنى، از برگزيدگان خداوند، غلوآميز دانست و به انكار آن پرداخت.
آلوسى، سيدمحمود (1415ق)، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
حاكم النيسابورى، محمدبن عبدالله (1411ق)، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالكتب العلمية.
حرعاملى، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشيعة، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام.
راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دارالعلم.
صادقى تهرانى، محمد (1365)، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، چ دوم، قم، فرهنگ اسلامى.
صدوق، محمدبن على (1362)، الأمالى، تهران، كتابخانه اسلاميه.
ـــــ (1386ق)، علل الشرايع، قم، داورى.
صفار، محمدبن حسن بن فروخ (1404ق)، بصائرالدرجات، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى.
طباطبائى، سيدمحمدحسين (1417ق)، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
طبرسى، فضل بن حسن (1372)، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
طبرى، محمدبن جرير (1412ق)، جامع البيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفه.
فخررازى، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى.
فرات كوفى، فرات بن ابراهيم (1410ق)، تفسير فرات الكوفى، تحقيق محمدكاظم محمود، تهران، وزارت ارشاد اسلامى.
فيض كاشانى، ملّامحسن (1415ق)، تفسير الصافى، تهران، الصدر.
كلينى، محمدبن يعقوب (1365)، الكافى، تهران، دارالكتب االاسلاميه.
مجلسى، محمدباقر (1404ق)، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
مصباح، محمدتقى (1366)، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبليغات اسلامى.
مكارم شيرازى، ناصر و ديگران (1374)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية.
-----------------