در جهان آفرینش، زيبندهترين صورت، صورت كامل آدمي است و ارزندهترين موجود كه به بيان «نفخت فيه من روحي»1 به روح الهي، شرافت يافته و مظهر اسم اعظم الله و جامع اسما و صفات خدا و حقايق ملك و ملكوت و گنجينة گرانبهاي خدايي گشته، وجود انسان است كه به عنوان خليفه و نمايندة حق در روي زمين وظيفه دارد با ابزار علم، و عمل به اقامة حق و عدل قيام نموده، در مسير عبودیت و بندگی و تكامل معنوي و نيل به قرب الهي حركت كند و ديگران را نيز به سير و حركت در اين راه ترغيب و تشويق نمايد.
خورشيد جهان عرفان، امام خميني(س) كه خود مصداق بارز انسان كمال يافته و عصمت پيشه است،2 در مورد عظمت وجودي انسان ميفرمايد:
«بدان كه انسان وجودي است كه در بردارندة همة مراتب عیني و مثالي و حسي است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر آنچه در آن است در وجود او پيچيده و پنهان است ... و از اميرالمؤمنين و امام صادق – که دورد خدا بر هر دو باد - روايت شده است: «بدان كه صورت انسان بزرگ ترين حجتهاي الهي بر موجودات است و او همان كتابي است كه خداوند با دست خود نوشته و او همان هيكلي است كه با حكمت خود بنايش نموده و او مجموعة صورت جهانيان و خلاصهاي از لوح محفوظ است و او بر هر غایبی شاهد است و او راه راست به سوي هر خير و نيكي و راه كشيده [شده] بين بهشت و دوزخ است.»
پس انسان جانشين خدا بر آفريدههاي حق تعالي است كه به صورت الهي آفريده شده است و در سرزمين حق تصرف ميكند و خلعتهاي اسما و صفات خداوندي را در بر كرده و در گنجينههاي ملك و ملكوت او نفوذ دارد و در او روح حضرت الهيه دميده شده است. ظاهرش نسخة ملك و ملكوت و باطنش گنجينههاي خدايي است كه مرگ و فنا ندارد. و چون جامع همة صورتهاي جهان آفرينش الهي است، تربيت يافتة اسم اعظم است كه به همة اسما و صفات احاطه دارد و بر همة رسمها و تعينها حكومت دارد... .»3
در اين نوشتار، بر آنیم كه به فضل و مدد پروردگار کریم به بيان عظمت وجودي انسان و سرّ برتري او نسبت به ساير موجودات؛ يعني موضوع «كرامت انسان از ديدگاه قرآن كريم» بپردازيم و در جاي جاي آن از نظرات مفسران و صاحب نظران به ويژه حضرت امام خميني(س) بهرهمند گرديم.
در كتاب مفردات مرحوم راغب اصفهاني راجع به واژه «كَرَم» آمده است: «هر گاه خداي تعالي با اين واژه وصف شود، اسمي است براي احسان و نعمت بخشيدن ظاهر و روشن او مثل آيه «ان ربي غني كريم»4 ... و هر گاه انسان با اين واژه وصف شود، اسمي است براي اخلاق و افعال پسنديدهاي كه از انسان ظاهر ميشود [و نشان از بزرگواری او دارد] و واژه كريم تا وقتي كه آن اخلاق و رفتار ظاهر نشود، گفته نميشود.»5
همچنين آمده است: « اكرام وتكريم اين است كه بزرگداشتي يا سودي به انسان برسد كه درآن نقصان و خواري نباشد يا چيزي كه به او مي رسد، او را كريم و شريف گرداند.»6
بنابراين، در مجموع ميتوان گفت: كرامت به معناي نزاهت از پستي و فرومايگي است و كريم يعني روح بزرگوار و منزه از هر پستي. بدين معنا، كرامت در برابر دنائت قرار ميگيرد و كريم در مقابل دني.7
كرامت موهبتي است كه از منظر قرآن مجيد در بین مخلوقات ظاهری خداوند تنها مخصوص آدمي است و هيچ موجود زميني ديگري به اين شرافت توصيف نشده است.
قرآن كريم ميفرمايد: «ولقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا؛8 ما آدميزادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا [بر مركبهاي راهوار ] حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان بخشيديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كردهايم، برتري داديم.»
علامه طباطبايي(ره) در بيان مراد از تكريم انسان و فرق آن با تفضيل در آيه فوق ميفرمايد: «تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبتهاي الهي است كه به انسان داده شده؛ تكريم او به دادن عقل است كه به هيچ موجودي ديگر داده نشده، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز ميدهد. موهبتهاي ديگري از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براي رسيدن به هدفها از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زماني محقق ميشود كه عقل باشد.
و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را كه به آنها داده، از هر يك سهم بيشتري به انسان داده است... .»9
و اين در حالي است كه حضرت استاد آية الله جوادي آملي، صدر و ذيل آيه (حتي تفضيل) را بيانگر كرامت انسان ميداند؛ با اين تفاوت كه صدر آيه را ناظر به كرامت نفسي انسان (ولقد كرمنا بني آدم) و ذيل آيه را ناظر به كرامت نسبي او (فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضیلاً) معرفي ميكند.10
همچنين علامه طباطبايي(ره)، آيه فوق را بيان كنندة برتري ذاتي تمام افراد بشر، حتي مشركان و كافران بر بسياري از مخلوقات، يعني جنها و حيوانات ميداند و لكن نسبت به فرشتگان، ذات و عمل آنان را افضل بر ذات و عمل انسان معرفي مينمايد و تنها براي انسان اين امكان را قائل ميشود كه بتواند با طي مراحل رشد و كمال و با به دست آوردن استعدادهاي تازه و شكوفا كردن آنها بر ملائكه نيز تفوق يابد. ايشان ميفرمايند:
«ذات فرشته كه قوامش بر طهارت و كرامت است و اعمالش جز ذلت عبوديت و خلوص نيت حكمي ندارد، از جنس و ذات انسان كه با كدورتهاي هوا و تيرگيهاي غضب و شهوت مشوب و مكدر است، افضل و شريفتر است. آري، كمتر اعمال انساني از قضاياي شرك و شامت نفس و دخالت طمع خالي است. به همين جهت، قوام ذات فرشتگان از قوام ذات انسان افضل و اعمال فرشته خالصتر و خداييتر از اعمال انسان است؛ اعمال فرشتگان همرنگ ذات آنان و اعمال آدمي همرنگ ذات اوست. البته اين هم هست كه ممكن است همين انسانی كه كمال ذاتي خود را به تدريج يا به سرعت و يا به كندي از راه به دست آوردن استعدادهاي تازه كسب ميكند، در اثر آن استعدادهاي حاصله به مقامي از قرب و به حدي از كمال برسد كه ما فوق حدي باشد كه ملائكه با نور ذاتي اش در ابتداي وجودش رسيده، ظاهر كلام خداي تعالي هم اين امكان را تأييد ميكند.»11
اما به نظر ميرسد مراد از انسان در آيه فوق، نه افراد انساني، بلكه مقام انسانيت است كه در ذات نيز از فرشتگان برتر و بالاتر است؛ زيرا اگر چه قرآن كريم فرشتگان را نيز به وصف كرامت ستوده و فرموده: «و ان عليكم لحافظين كراماً كاتبين»12 و در باره جبرئيل(ع) تصريح نموده: «انه لقول رسول كريم»13 و لكن اين مقام انسانيت بود كه به جهت شرافت يافتن به روح الهي، مسجود ملائكة الله قرار گرفت: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس...؛14هنگامي كه كار را به پايان رساندم و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد! پس همة فرشتگان سجده كردند، مگر ابليس....»
و خداوند با آفرينش چنين موجودي، خود را احسن الخالقين ناميد؛ توصيفي كه در آفرينش هيچ يك از مخلوقات مادي و مجرد خود حتی در باره ملائكه الهی به كار نبرد: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ... ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛15 و ما انسان را از عصارهاي از گِل آفريديم ... سپس او را آفرينش تازهاي داديم. پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.»
آية الله جوادي آملي نيز در اين زمينه فرمودهاند: «ولقد كرمنا بني آدم؛ يعني ما انسان را گرامي داشتيم؛ چون در خلقت او گوهري كريم به كار رفته است. اگر انسان مانند ساير موجودات فقط از خاك خلق ميشد، كرامت براي او ذاتي يا وصف اولي نبود؛ ولي انسان داراي فرع و اصلي است: فرع او به خاك بر ميگردد و اصل او به الله منسوب است.»16
همچنين فرمودهاند: «از جمله «ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين» معلوم ميشود مبارك بودن خدا از جهت افاضه جسم انسان يا نشئه نباتي او نيست، مربوط به نشئه حيواني او هم نيست، بلكه مربوط به مقام انسانيت اوست و اين مقام انسانيت است كه مسجود فرشتگان است و مكرمتر از موجودات ديگر و في نفسه گرامي است.»17
اين مقام انسانيت، همان است كه حضرت امام(س) از آن به ابو البشر نوراني و روحاني تعبير نموده كه در واقع، عبارت از نور و روح محمديه ميباشد که قبل از تمام موجودات حتی ملائکه به وجود آمد، نه آدمي كه از بهشت رانده شد و در دامنة كوه سرانديب هبوط نمود: «آن ابوالبشر عبارت از نور نوراني محمد(ص) است كه مظهر اسم اعظم الهي بود؛ لذا در روايات فرمودند: «سبحنا فسبحت الملائكة و قدسنا فقدست الملائكه» 18 پس آن آدم روحاني، ابوالبشرِ نوراني اولي است كه به ملائكة الله تعليم الهيه داد و ملائكه از اظلّه او هستند. منتها اين آدمي كه در دامنة كوه سرانديب افتاد، ابوالبشر روحاني نميباشد، بلكه اين آدمي بود. منتها آنچه ما بالقوه داريم، او بالفعل داشته است وليكن اين آدم بعد از وجود ملائك بود، ولي آن ابوالبشر روحاني قبل از تمام موجودات است و صدور ملائك هم، از اوست.»19
در سخن پيش گفته علامه طباطبايي(ره)، سرّ برتري انسان بر ساير موجودات و در واقع منشأ كرامت ذاتي او، افاضة عقل به آدمي بيان گرديد: «تكريم او (انسان) به دادن عقل است كه به هيچ موجود ديگری داده نشده و انسان به وسيله آن خير را از شرّ و نافع را مضر و نيك را از بد تميز ميدهد.»20
و حال آنكه عقل آدمی یکی از عوامل او بر سایر موجودات ارضی است و نمی تواند منشأ کرامت او بر تمام مخلوقات حتی موجودات سماوی باشد. اما از دیدگاه قرآن كريم سرّ برتري و منشأ كرامت انسان - اعم از كرامت ذاتي و اكتسابي - نفخه روح الهي در او است که وی را مسجود ملائکۀ الله قرار داد؛ چنان که ميفرمايد: «اذ قال ربك للملائكة اني خالق بشراً من طين فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين؛21 [به خاطر بياور] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفرینندۀ بشري از گِل هستم. پس آن گاه كه او را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براي او به سجده بيفتيد.»
حضرت استاد جوادي آملي در اين باره ميفرمايد: «مايه كرامت آدم و نسل آدم، همان روح الهي اوست و چون خداوند اين روح الهي را به انسان داد، فرمود: «فتبارك الله احسن الخالقين».22 قبل از مرحله انسانيت همة آثار صنعي كه در باره انسان صورت پذيرفت، بين انسان و حيوانات ديگر مشترك است؛ يعني اگر نطفهاي از صلب و ترائب خارج ميشود و در رحم قرار ميگيرد، و اگر نطفه علقه ميشود، بعد مضغه ميگردد و بعد جنين ميشود، اين مراحل، هم در انسان است و هم در حيوانات. از اين جهت، فرقي بين انسان و ديگر حيوانها نيست. اگر در جنين، نفس نباتي هست و كم كم به مرحلة نفس حيواني ميرسد، اين تحويل در انسان و حيوان يكسان است. امتياز انسان از ساير حيوانات در ناحية روح الهي اوست.»23
كرامت ذاتي انسان اعم از كرامت نفسي و نسبي كه در توضيح آية 70 سوره اسراء بيان شد، در قوس نزول و جريان تكوين و آفرينش انسان مطرح است و مدح انسان به خاطر داشتن وصف كرامت، در واقع مدح پروردگار كريم است؛ چرا كه در نتيجه فعل الهي انسان ذاتاً بر سایر موجودات ظاهری و باطنی، برتری و فضیلت داده شده است. اما در قوس صعود كه سير كمال آدمي از حضيض نقص به قرب حضرت حق است، سخن از كرامت اكتسابي است و مدح انسان به صفت کرامت به سبب افعال اختياري اوست که كرامت بالقوة وجود خود را فعليت بخشد و حتي ميتواند به فضيلت و برتری بر فرشتگان مقرب الهي نايل شود.
آيات 4 تا 6 سوره تين ناظر به جايگاه انسان در دو قوس نزول و صعود است كه ميفرمايد: «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون؛ به تحقيق ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايينترين مرحله باز گردانيديم، مگر كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند كه براي آنها پاداشي تمام نشدني است.»
امام عارفان، خميني كبير(س) در ذيل آيات فوق مراتب نزول انسان از حضرت واحديت تا اسفل سافلين را در قوس نزول شرح ميدهند و نهايت سير او را در قوس صعود، رسيدن به مقام «دني فتدلي فكان قاب قوسين او ادني»24 كه همان مقام قرب و فناي في الله است، معرفي مينمايند:
«و خداوند تعالي فرمود: «همانا انسان را در نيكوترين ساختار آفريديم و سپس او را به پايينترين پايينها [پستترين پستها] برگردانديم» و اين بر پاية قوس نزول است و بر هستي پيشين انسان، قبل از عالم طبيعت دلالت ميكند؛ همان گونه كه پيش آنان ثابت است، و گذر از بالاترين بالاها به پايينترين پايينها ممكن نيست، مگر با گذر از منازل مياني، پس از حضرت واحديت و عين ثابت در علم الهي به عالم مشيت نزول كرده و از آن به عالم عقول و روحانيين كه فرشتگان مقرب هستند و از آن به عالم ملكوت عليا كه نفوس كلي ميباشند و از آن به برزخها و عالم مثال، و از آن به عالم طبيعت با پيمودن مراتب تا پايينترين پايينها كه عالم هيولا و زمين اول است؛ و به اعتبار ديگر، زمين هفتم و طبقة زيرين ميباشد؛ و اين نهايت نزول انسان است. سپس پله پله [مراتب كمال را] از هيولا كه مقبض كمان (انتهاييترين نقطة زه كمان) تا [مقام] دني فتدلي فكان قاب قاسين او ادني را پيمود.»25
و در كلامي ديگر، راز هبوط انسان از احسن تقويم به اسفل سافلين را سلوك اختياري آدمي براي نيل به مقام قرب الهي بيان ميدارند: «نزول او (انسان) از نشئه غيبيه و هبوط نفس از محل اعلاي ارفع به ارض سفلاي طبيعت و رد او به اسفل سافلين از احسن تقويم براي سلوك اختياري الي الله و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الله و جناب ربوبيت است كه غايت خلقت و نهايت مقصد اهل الله است. رَحِم الله امْرَءاً عَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَ في اَيْنَ وَ اِلَي اَيْنَ.26»27
در این خصوص، نمونه اتم و اکمل کرامت، رسول خاتم(ص) است که در معراج آسمانی خود به مرتبه «قاب قوسین او ادنی»28 یعنی به منتهای مقام کرامت اکتسابی در قوص صعود نایل گشت؛ چنان که امام کاظم(ع) فرمود: «ان النبي(ص) لما اسري به الي السماء قطع سبع حجب فكبر عند كل حجاب تكبيرة فاوصله الله عزوجل بذلك الي منتهي الكرامة؛29 رسول خدا(ص) را كه به آسمان سير دادند، در شب معراج هفت حجاب را قطع فرمود و در نزد هر حجابي تكبيري فرمود تا اينكه خداوند او را به منتهاي كرامت واصل نمود.»
آنچه براي پويندة طريق كمال پس از قرب حق تعالي و فناء في الله حاصل ميشود، مقام بقاء بالله و خليفة اللهي در سراي مُلك است؛ مقامي كه از فعلیت یافتن کرامت بالقوه در نهاد انسان حکایت دارد و تحقق همان هدفی است که در جريان خلقت آدمی، بیان گرديد: «و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة؛30 [به ياد بياور] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد.» و چون ملائكه به وجود چنين خلقتي شكايت نمودند كه بر روي زمين فساد و خونريزي ميكند، جواب پروردگار اين بود كه «اني اعلم ما لا تعلمون؛ من حقايقي را ميدانم كه شما نميدانيد.» آن گاه علم به اسما را كه به تعبيري علم به اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات است31 و فرشتگان از درك آن عاجز و ناتواناند، به آدم(ع) و در واقع به مقام انسانيت اعطا فرمود و اين خود دليل ديگري است بر كرامت وجودي و فضيلت انسان بر ملائكه الهي. به فرموده حضرت استاد جواد آملي: «خلافت، مربوط به مقام انسانيت است، نه مربوط به شخص يا صنف خاص؛ يعني آدم(س) بشخصه خليفة الله نبود، بلكه مقام انسانيت است كه خليفة الله است؛ لذا انبيا و اولياي الهي خصوصاً عترت طاهره(ع) مقام كامل خليفة اللهي را واجدند.»32
گفتني است كه به اعتقاد نگارنده، مقام خلافت الهي در واقع مقام امامت و حكومت بر مردم و هدايتگري آنان است؛ چنان كه قرآن كريم راجع به حضرت داود(ع) فرمود: «يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق؛33 اي داود! ما تو را خليفه و جانشين [خود] در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داوري و حكومت كن!»
همان امامتي كه پروردگار كريم به ابراهيم خليل(ع) پس از موفقيت در امتحانات الهي به او عنايت فرمود و در حقيقت، مقام والاي امامت را آخرين سير تكاملي ابراهيم(ع) و حتي برتر از نبوت و رسالت او قرار داد: «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين؛34 [به خاطر آور] هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمان من [نيز اماماني قرار بده!] خداوند فرمود: پيمان من (مقام امامت) به ستمكاران نميرسد [و تنها به فرزندان شايستهات ميرسد].»
كسي ميتواند بر اريكه خليفة اللهي تكيه زند كه تاج ولايت مطلقه الهي را بر سر گذاشته باشد و بار سنگين اين امانت ربوبي و مسئولیت عظیم را بر دوش كشيده باشد؛ امانتي كه به بيان قرآن بر آسمانها و زمين و كوهها ارائه گرديد و همگي از پذيرش آن سر باز زدند و تنها انسان ظلوم و جهول عهدهدار آن شد و در لسان روايات معصومين(ع) اين امانت، به ولايت تفسير گرديد35: «انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها فحملها الانسان فكان ظلوماً جهولا؛36 ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم. پس آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند؛ اما انسان آن را بر دوش كشيد كه او بسيار ظالم و جاهل بود.»
حضرت امام خميني(س) در كتاب شريف «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» پس از بيان اينكه هر موجودي به مقدار سعة وجودي و قابليت و استعدادش، ولايت و خلافت باطني را پذيرفته است، تنها انسان را با حقيقت اطلاقياش، امانتدار «ظل الله مطلق» که همان ولايت مطلق الهی است، معرفي ميكند و چنين ميفرمايد:
«شايد مراد از امانت عرضه شده بر زمين و آسمانها و كوهها - كه از پذيرفتن آن سر باز زدند و انسان ظلوم و جهول، بار پذيرش آن را بر دوش كشيد - همين مقام اطلاقي باشد. [چرا كه] آسمانها و زمين و همة آنچه در آنهاست، [موجوداتي] محدود و مقيدند، حتي ارواح كلّيّه، و مقيد از پذيرش حقيقت اطلاقي امتناع ميورزد. و «امانت» ساية خداوند مطلق است و ساية مطلق نيز مطلق ميباشد. [فلذا] تمام [موجودات] متعين از پذيرفتن آن سر باز ميزنند؛ اما انسان [داشتن] مقام «ظلوميت» كه عبارت از گذشتن از جميع حدود و تخطي از تمامي تعينات است و همان «لامقامي» مشار اليه در سخن پروردگار است كه فرمود: «اي اهل يثرب! ديگر شما را جاي ماندن نيست.» و نيز با [دارا بودن] مقام «جهوليت» كه عبارت است از فناي از فنا، قابليت حمل و پذيرش آن [امانت] را داشت؛ پس هنگامي كه به مقام قاب قوسين رسيد، امانت را - به حقيقت اطلاقياش - به حقيقت پذيرفت. پس [اينك در عظمت] فرمودة حق «او ادني» تفكر كن و چراغ را خاموش نماي كه صبح سر زده است.»37
بدين ترتيب، پذيرش امانت يعني ولايت مطلق و سپس عهده دار شدن مقام خلافت الهي، خود حكايت ديگري است از كرامت بالقوه در وجود انسان كه ميتواند تحت تربيت ربوبي هادیان طریق (انبیا و اولیای الهی)38 در مسير تكامل و عروج به مدارج كمال و جمال مطلق، آن را به فعليت برساند.
ره توشه مسير كرامت و عامل نيل به آن، تقواست؛ چنان كه قرآن فرمود: «تزوّدوا فان خير الزاد التقوي»39 و به عبارت ديگر، تقوا يگانه معيار كرامت انسان است و در غير محور تقوا، كرامتي وجود ندارد و هر كه تقوايش قويتر باشد، به همان ميزان از گنجينه كرامت الهي بيشتر بهرهمند ميباشد: «ان اكرمكم عند الله اتقيكم؛40 كريمترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست.»41 و تقوا به فرمودة حضرت امام(س): «از «وقايه» به معني نگاهداري است و در عرف و لسان اخبار، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهي حق و متابعت رضاي او. و كثيراً استعمال شود در حفظ بليغ و نگاهداري كامل نفس از وقوع در محظورات به ترك متشابهات.» 42
با عنایت به اين تعريف و با توجه به آیات قرآن، اساس تقوا را سه چيز تشكيل ميدهد كه ميتوان آنها را همچون تقوا از عوامل كرامت به شمار آورد:
يكي از پايهها و اركان تشكيل دهندة تقوا و بالتبع يكي از عوامل كرامت انسان، ايمان است؛ همچنان كه قرآن كريم پس از آنكه تنها متقين را شايسته هدايت الهي ميشمارد، در وصف آنها بر صفت ايمان تأكيد ميورزد: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب... و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخرة هم يوقنون؛43 آن كتابي [با عظمت] است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت براي اهل تقواست؛ همان كساني كه به غيب ايمان ميآورند... و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو [بر پيامبران پيشين] نازل گرديده، ايمان ميآورند و به رستاخيز يقين دارند.»
همچنين قرآن مجيد در بيان داستان حبيب نجار كه در شهر انطاكيه به دو فرستادة حضرت مسيح(ع) ايمان آورده و مردم را به پيروي از اين حواريان عيسي(ع) فرا خوانده و بدين سبب توسط مردم كفر پيشه به شهادت رسيده بود،44 عامل برخورداري او را در بهشت از كرامت الهي، ايمان به پروردگار ذكر مينمايد: «و جاء من اقصا المدينة رجل يسعي قال يا قوم اتبعوا المرسلين... اني آمنت بربكم فاسمعون قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي و جعلني من المكرمين؛45 و مردي از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد، گفت: اي قوم من! از فرستادگان پيروي كنيد! ... من به پروردگارتان ايمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهيد. [سرانجام او را شهيد كردند و] به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اي كاش قوم من ميدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از اهل كرامت قرار داده است!»
از امام باقر(ع) در ذيل آيه 70 سوره اسراء نقل شده كه فرمود: «ان الله لا يكرم روح كافر و لكن يكرم ارواح المؤمنين و انما كرامة النفس و الدم بالروح؛46 همانا خداوند روح كافر را گرامي نميدارد، ولي ارواح مؤمنان را گرامي ميدارد و كرامت نفس و خون فقط به روح است.»
همان طور كه پيشتر بيان شد، منشأ كرامت انسان، نفخه روح الهي در كالبد اوست؛ اما با عنايت به اين روايت، معلوم ميشود كسي ميتواند كرامت بالقوه و وديعة نهان در وجودش را به فعليت برساند كه از نور ايمان بهرهمند باشد. و اين چنين است كه نفس و خون او نيز از كرامت برخوردار ميگردد.
امام خميني(س) راجع به اهميت ايمان و چگونگي تحصيل آن فرمودهاند: «بايد انسان در صدد تحصيل ايمان برآيد كه اگر خداي نخواسته از اين عالم - كه دار تغيّر و تبدّل است و هريك از ملكات و اوصاف و احوال قلبي را ميتوان در آن تغيير داد - بيرون رويم و از ايمان دست ما تهي باشد، خسارتهاي فوق العاده به ما وارد خواهد آمد و در خسران بزرگ واقع خواهيم شد و ندامتهاي بيپايان نصيب ما خواهد گرديد.
... پس انسان بايد در همين عالم، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتي هست، تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند. و اين در اوّلِ سلوك انساني صورت نگيرد، مگر آنكه أوّلا، نيّت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكّر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود؛ چه كه اگر اخلاص در كار نباشد، ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدم خودخواهي و خودبيني است - هيچ معرفتي حاصل نشود؛ بلكه خود علم التوحيد بي اخلاص، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور ميكند و از ساحت قرب الهي تبعيد مينمايد.»47
از ديگر اركان تقوا و عوامل نيل به كرامت، عمل صالح به ويژه عبادت پروردگار عالميان است؛ چنان كه قرآن كريم كسي را كه جامع صفت ايمان و عمل صالح است، به عنوان شخص متقي معرفي ميكند و مجموعهاي از اعمال صالح را به همراه متعلقات ايمان چنين بر ميشمارد: « ليس البرّ ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتمي و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزكوة و الموفون بعهدهم اذ عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون؛48 نيكي [و نيكوكار] كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب [آسماني] و پيامبران، ايمان آورده است و مال را با همه علاقهاي كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق ميكند و نماز را بر پا ميدارد و زكات را ميپردازد و [همچنين] كساني كه به عهد خود - به هنگامي كه عهد بستند - وفا ميكنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج ميدهند؛ اينها كساني هستند كه راست ميگويند و اينها متقي هستند.»
و در خصوص عبادت و پرستش خداوند ميفرمايد: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛49 اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ همان كه شما و كساني را كه پيش از شما بودند، آفريد تا با تقوا شويد.»
امام خميني(س) نيز دربارة تأثير اعمال صالح به همراه ايمان و عقيده راستين در عوالم برزخ و دوزخ چنين ميفرمايد: «انسان در عوالم ديگر از عذاب و عقاب جز آنچه خود در اين عالم تهيه كرده، نخواهد ديد و هر چه در اين عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقايد صحيحه داشته، در آن عالم صورت آن را به عيان ببيند با كرامتهاي ديگري كه حق به تفضل خويش به او عنايت فرمايد.»50
اگر تقوا ره توشه مسير كرامت و خمير ماية تكامل آدمي است، تحصيل آن بدون علم و معرفت ممكن نميباشد؛ چرا كه بدون شناخت، انسان هرگز مصون از خطا و لغزش در تشخيص مصاديق تقوا و نوع عمل نخواهد بود.
حضرت امام(س) معرفت را به همراه عبادت كه در واقع، از عوامل كرامت هستند، باب رحمتي معرفي ميكند كه پروردگار توسط فرشتگان و پيامبران به روي بندگان خود گشوده است. ايشان ميفرمايند: «چون دست بندگان از ثنا و عبادت ذات مقدس كوتاه بود و بدون معرفت و عبوديت حق، هيچ يك از بندگان به مقامات كماليه و مدارج اخرويه نرسند - چنانچه در محل خود پيش علماي آخرت مبرهن است، و عامه از آن غفلت دارند و مدارج اخرويه را جزاف يا شبه جزاف دانند، تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا - حق تعالي به لطف شامل و رحمت واسعة خود بابي از رحمت و دري از عنايت به روي آنها باز كرد، به تعليمات غيبيه و وحي و الهام به توسط ملائكه و انبيا - و آن باب عبادت و معرفت است - طرق عبادت خود را بر بندگان آموخت و راهي از معارف بر آنها گشود تا رفع نقصان خويش حتي الامكان بنمايند و تحصيل كمال ممكن بكنند و از پرتو نور بندگي هدايت شوند به عالم كرامت حق و به روح و ريحان و جنت نعيم، بلكه به رضوان الله اكبر رسند.»51
البته ناگفته نماند كه بين علم و تقوا رابطه متقابل وجود دارد؛ همچنان كه قرآن مجيد تقوا را با علم و معرفت همراه ساخته و فرموده است: «اتّقوا الله و يعلمكم الله؛52 تقواي الهي پيشه كنيد و خداوند به شما تعليم ميدهد.» و نفرموده: «ان تتقوا الله يعلمكم الله» تا فقط علم را متوقف بر تقوا كرده باشد.
و نيز فرموده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقو الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون؛53 اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي خدايي پيشه كنيد! و هر كس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند از آنچه انجام ميدهيد، با خبر است.»
«كمتر آيهاي سراغ داريم كه در يك جمله كوتاه دو بار، دعوت به تقوا شده باشد و اين دو بار به عنوان دو حدّ و مرز، يك امر متوسط را در بر ميگيرند... اين دو بار دعوت به تقوا براي آن است كه هم در مراقبت با تقوا باشد و هم در محاسبت. اينكه فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» يعني هر كس نظر كند ببيند براي فردا، چه چيز فراهم كرده است؟ ... از اين جهت كه قيامت هم يقيني الوقوع است و هم قريب الوقوع، از آن به غد (فردا) تعبير شده است. فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» نظر كردن، بدون معرفت نفس و بدون شناخت سلامت و مرض نفس و بدون شناخت درمان نفس ميسر نيست.54»55
بنابراين، همانطور كه معرفت اساس تقوا و يكي از اركان آن است و بدون شناخت، تقوا حاصل نميگردد، تقوا نيز زمينهساز علم و معرفت ربوبي ميباشد؛ چرا كه «تقوا صفاي نفس دهد و آن را به مقام غيب مقدّس مرتبط كند، پس تعليم الهي و القاي رحماني واقع گردد؛ زيرا كه در مبادي عاليه، بخل محال است و آنها واجب الفياضيه هستند؛ چنانچه واجب الوجود بالذات، واجب از جميع حيثيات است.»56
هر آنچه با حقيقت تقوا ناسازگار است و با اركان آن يعني ايمان، عمل صالح و معرفت در تضاد ميباشد، مانع دستيابي به مقام كرامت انساني است. از اين رو، برخي از موانع كرامت را ميتوان چنين بر شمرد:
شرك خاموشكنندة فروغ ايمان است و هيچ عمل صالحي با وجود آن مايه نجات آدمي و موجب حركت در مسير كرامت نميباشد و تنها لغزشي است كه به صراحت قرآن هرگز مورد غفران الهي قرار نميگيرد: «ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء؛57 خداوند [هرگز] شرك را نميبخشد و پايينتر از آن را براي هر كس بخواهد [و شايسته بداند] ميبخشد.»
چرا كه شرك دور شدن از شاهراه توحيد و سقوط به قعر درّه ضلالت و گمراهي است و به فرمودة قرآن كريم: «و من يشرك بالله فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مكان سحيق؛58 و هر كس به خدا شرك بورزد، گويي از آسمان سقوط كرده و پرنده [شکاری بین آسمان و زمین] او را ميربايد و يا تند باد او را به جاي دوردستي پرتاب ميكند.» و به راستي كه شرك ظلم بزرگي است: «ان الشرك لظلم عظيم».59
البته گفتهاند كه قابل بخشايش نبودن شرك در مورد كساني است كه با اين حال از دنيا بروند و توفيق توبه پيدا نكنند.60 در هر صورت، هر كس كه طالب لقاي ربّ و مقام قرب الهي است، با وجود شرك نميتواند بدين جايگاه نايل گردد: «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا؛61 پس هر كس كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد و هيچكس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.»
نفاق و دورويي نيز از جمله موانع راه وصول به كرامت است كه قرآن كريم اين وصف را موجب دوري از هدايت الهي و سبب گرفتاري در عذاب اليم معرفي مينمايد: «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا بشّر المنافقين بان لهم عذابا اليما؛62 كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه [راست] هدايت نخواهد كرد. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست.»
و به فرمودة امام خميني(س): «نفاق و دورويي، علاوه بر آنكه خود صفتي است بسيار قبيح و زشت كه انسان شرافتمند هيچگاه متصف به آن نيست و داراي اين صفت از جامعة انسانيت خارج، بلكه با هيچ حيواني نيز شبيه نيست، و ماية رسوايي و سرشكستگي در اين عالم پيش اقران و امثال است، [موجب] ذلت و عذاب اليم در آخرت است... رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «ميآيد روز قيامت آدم دورو، در صورتي كه يكي از دو زبانش از پشت سرش خارج شده و يكي از آنها از پيش رويش؛ و هر دو زبان آتش گرفته و تمام جسدش را آتش زدهاند. پس از آن گفته شود: اين است كسي كه در دنيا دورو بود و دو زبان بود؛ معروف شود به اين روز قيامت.»63 و مشمول آية شريفه است كه ميفرمايد: «و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدّار.»64 سر منشأ بسياري از مفاسد و مهالك است كه هر يك، دنيا و آخرت انسان را ممكن است به باد فنا دهد.»65
ارتكاب سیئات و معاصي نيز سبب دوري از مسير كرامت است؛ چرا كه محال است كسي بدون سرمايه ايمان و عمل صالح و با كولهباري از گناه بتواند به خريداري گوهر كرامت بپردازد. این دو هرگز با یکدیگر برابر نمی باشند: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملو الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛66 آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند، گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند!»
به عنوان نمونه، قرآن مجيد كساني را كه به معصيتهايي همچون قتل و زنا گرفتارند، مشمول خلود در عذاب مهان كه درست نقطه مقابل كرامت است، می شمارد: «والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرّم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا؛67 و كساني كه معبود ديگري را با خداوند نميخوانند و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نميكشند و زنا نميكنند. و هر كس چنين كند، مجازات سختي خواهد ديد. عذاب او در قيامت مضاعف ميگردد و هميشه با خواري در آن خواهد ماند.»
اما صاحبان کرامت «کسانی هستند که در محفل گناه حاضر نمی شوند و به گناه نیز شهادت نمی دهند و اگر به بدی و لغو برخوردند، کریمانه می گذرند و هرگز حاضر نیستند در مجلس لغو شرکت کنند و اگر هم خواستند نهی از منکر کنند، کریمانه این کار را انجام می دهند.»68 چنان که قرآن کریم در باره بندگان خاص خدای رحمان می فرماید: «و عباد الرحمن ... و الذین لا یشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو و مرّوا کراماً؛69 و بندگان خداوند رحمان ... کسانی هستند که شهادت به باطل نمی دهند [و در مجالس باطل شرکت نمی کنند] و هنگامی که با لغو و بیهودگی بر خورد کنند، بزرگوارانه و کریمانه از آن می گذرند.»
ظلمت جهالت كه در تضاد با نور علم و معرفت قرار دارد، از ديگر موانع راه صعود به قله كرامت است و به واقع، عامل گرفتاري در دام خواهشهاي نفساني ميباشد. مولای متقیان، علی(ع)، انسان صاحب کرامت را دارای آن چنان شناختی می داند که شهوات در نزد او خوار و بی مقدار می باشد: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛70 کسی که نفسش برای او کریم و شریف شده [و به کرامت نفس رسیده] باشد، شهواتش در نظر او خوار و ذلیل گردیده است.» از این رو، پیروی از شهوات نفسانی، عاملی جز جهل و بی معرفتی ندارد؛ همان طور كه قرآن كريم از زبان يوسف صديق(ع) كه از سوي زليخا و ديگر زنان مصر در معرض خطر هوای نفس قرار گرفته و با تهديد زليخا به زنداني شدنش رو به رو گشته بود، گرفتاري در شهوت نفس را به عنوان مصداق جهالت ذكر مينمايد: «قال رب السجن احب الي مما يدعونني اليه و الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين؛71 [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوي آن ميخوانند و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
امام خميني(س) با معرفي ابليس رانده شده به عنوان حقيقت جهل، لزوم پرهيز از جهالت و مظهريت ابليسيه و حركت به سمت آدميت براي كسب كمالات انساني را چنين متذكر ميشوند: «بدان كه آدم اول و ابليس اعظم حقيقت عقل و جهل ميباشند و از براي هر يك، ذريه و مظاهري است در عالم دنيا، كه تشخيص آنها و تميّز بين آن دو طايفه را هم در اين عالم ميتوان داد از موازين قرآنيه، كه ميزان اكبر است و از موازين حديثيه، كه موازين صغري هستند. و آن بدين نَحو است كه انسان خود را عرضه به قرآن شريف كند، در خصوصِ قصة آدم و ابليس، و آيات شريفه كه در باره آدم - عليه السلام - وارد شده از بدو خلقت او تا منتهايِ سلوكش - كه در قرآن شريف مذكور است - با خود تطبيق كند و همين طور آياتي كه در باره ابليس وارد شده، از موقعي كه در عالم سماوات بوده تا وقتي كه مطرود شده، با خود تطبيق نمايد72 تا معلوم شود كه از كدام حزب است .
و نتيجة بزرگ اين تطبيق - كه يكي از آداب قرائت است و ما در رسالة «آداب الصلاة» مذكور داشتيم73 - آن است كه انسان ميتواند نشئة خود را تبديل كند و مظهريت ابليسيه را به مظهريت آدميه مبدل نمايد؛ زيرا كه انسان تا در عالم طبيعت - كه دار تغيّر و تبدل و نشئة تصرم و هَيولَويّت است - واقع است، به واسطة قوه منفعله كه حق تعالي به او عنايت نموده و راه سعادت و شقاوت را واضح فرموده، ميتواند نقايص خود را مبدل به كمالات، و رذايل خويش را تبديل به خصايل حميده، و سيئات خود را مبدل به حسنات نمايد.»74
کرامت، صفتی است کمالی به معنای نزاهت از پستی و فرومایگی و کریم یعنی روح بزرگوار و منزه از هر پستی. و انسان از آن جهت کریم است که مورد بزرگداشت و تکریم خاص پروردگار خویش قرار گرفته است؛ موهبتی که از دیدگاه قرآن کریم مخصوص آدمی است75 و سر منشأ آن روح الهی دمیده شده در کالبد وی می باشد که ملائکۀ الله را به سجده بر او وا می-دارد.76 و کرامت در وجود انسان بر دو نوع است:
1. کرامت ذاتی: کرامتی است که در قوس نزول و در جریان تکوین و آفرینش انسان مطرح می باشد و مدح آدمی به خاطر داشتن این وصف، در واقع مدح پروردگار کریم است؛ چرا که در نتیجه فعل الهی انسان ذاتاً و فی نفسه بر سایر موجودات ظاهری و باطنی برتری و فضیلت داده شده است. البته این صفت مربوط به مقام انسانیت است و در افراد انسانی به صورت بالقوه وجود دارد.
2. کرامت اکتسابی: کرامتی است که در قوس صعود و در سیر کمالی انسان از اسفل السافلین نقص و کاستی تا اعلی علیین قرب الهی مطرح می باشد و مدح آدمی به صفت کرامت به سبب افعال اختیاری اوست که کرامت بالقوه و استعداد نهفته در وجود خود را فعلیت می بخشد و به فضیلت و برتری بر موجودات زمینی و آسمانی نایل می گردد.
در این مسیر، ره توشه نیل به مقام کرامت، تقواست و هر که تقوایش قوی تر باشد، به همان میزان از کرامت الهی بیشتری بهره مند می باشد که «ان اکرمکم عند الله اتقیکم».77 نیز با توجه به آیات قرآن، اساس تقوا را ایمان، عمل صالح و معرفت تشکیل می دهد که می توان آنها را عوامل کرامت به شمار آورد و موانع کرامت را می توان شرک، نفاق، اعمال سیئه و جهالت به حساب آورد.
پذیرش امانت الهی، یعنی ولایت مطلق خداوند توسط انسان و سپس عهده دار شدن مقام خلافت الهی که همان امامت و هدایتگری مردم است، حکایت دیگری است از کرامت ذاتی و بالقوه در وجود آدمی که می تواند تحت تربیت ربوبی هادیان طریق (انبیا و اولیای الهی) در راه تکامل و عروج به مدارج کمال و جمال مطلق، آن را به فعلیت برساند.
قرآن كريم
آداب الصلوة، امام خميني(س)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، اول، 1370ش.
بحارالانوار، علامه مجلسي، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
تفسير القمي، ابي الحسن علي بن ابراهيم، نجف: مكتبة الهدي، 1387 ق.
تفسير نمونه، آية الله ناصر مكارم شيرازي، تهران: دار الكتب الاسلامية ، دوم، 1353 ش.
تقريرات فلسفه امام خميني(س)، عبد الغني اردبيلي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س) 1381ش.
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق، قم: شريف رضي، دوم، 1364 ش.
چشمه نور، واحد تحقيقات مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، تهران: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، اول، 1374ش.
زن در آيينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، اول، 1369ش.
شرح چهل حديث، امام خميني(س)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، بيست و پنجم، 1381ش.
شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(س)، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، دوم، 1377 ش.
شرح دعاء السحر، امام خميني(س)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، 1372 ش.
صحيفه امام (مجموعه 22 جلدي)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، اول، 1378ش.
كرامت در قرآن، عبد الله جوادي آملي، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، اول، 1366 ش.
مجمع البيان في تفسير القرآن، امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، بيروت: دار المعرفة، اول، 1406 ق.
مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، امام خميني(س)، با مقدمه استاد سيد جلال الدين آشتياني، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، پنجم، 1384ش.
مفاتيح الغيب، ملا صدرا، چاپ سنگي.
المفردات في غريب القرآن، ابي القاسم الحسين بن محمد بن المفضل المعروف بالراغب الاصفهاني، مصر: مطبعة الميمينة، 1324 ق.
الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1374ش.
نهج البلاغۀ، ترجمه محمد دشتی، قم: انتشارات تهذیب، دوم، 1380 ش.
وسائل الشيعة، محمد بن حسن حر عاملي، تهران: مكتبة الاسلامية، 1383 ق.
1. حجر / 29: «در او (انسان) از روح خود دميدم.»
2. همچنان که رهبر معظم انقلاب فرمود: «امام خمینی(س) به همه ما فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست.» (چشمه نور، واحد تحقيقات مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص 102.)
3. شرح دعاء السحر، امام خميني(س)، صص 7 - 8.
4. نمل / 40.
5. المفردات في غريب القرآن، ابي القاسم الحسين بن محمد بن المفضل المعروف بالراغب الاصفهاني، ص 428: «الكرم: اذا وصف الله تعالي به فهو اسم لاحسانه و انعامه المتظاهر نحو قوله «ان ربي غني كريم» و اذا وصف به الانسان فهو اسم للاخلاق و الافعال المحمودة التي تظهر منه ولا يقال هو كريم حتي يظهر ذلك منه.»
6. همان، ص 429: «و الاكرم و التكريم ان يوصل الي الانسان اكرام اي نفع لا يلحقه فيه غضاضة او ان يجعل ما يوصل اليه شيئاً كريماً اي شريفاً.»
7. ر.ك: كرامت در قرآن، عبد الله جوادي آملي، صص 21 - 22.
8. اسراء / 70.
9. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 13، ص 217.
10. ر. ک: كرامت در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص 18.
11. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 13، ص 226.
12. انفطار / 10 - 11: «و بي شك نگاهباناني بر شما گمارده شده، والا مقام و نويسنده [اعمال نيك و بد شما].»
13. تكوير / 19: «كه اين [قرآن] كلام فرستادهاي با كرامت (جبرئيل امين) است.»
14. حجر / 29 - 31.
15. مؤمنون / 14.
16. كرامت در قرآن، عبدالله جوادي آملي، ص 62.
17. همان، ص 99.
18. بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسي، ج 26، ص 343، ح 16: «[خدا را] تسبیح گفتیم، پس فرشتگان تسبیح گفتند و [او را] تقدیس کردیم، پس ملائکه تقدیس نمودند.»
19. تقريرات فلسفه امام خميني(س)، عبد الغني اردبيلي، ج 3، ص 234.
20. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، ج 13، ص 217.
21. ص / 71 - 72.
22. مؤمنون / 14.
23. كرامت در قرآن، آية الله جوادي آملي، صص 97 - 98.
24. نجم / 8 - 9: «[پيامبر(ص)] نزديكتر و نزديكتر شد تا آنكه فاصله او به اندازة فاصله دو كمان يا كمتر بود.»
25. شرح دعاء السحر، امام خميني(س)، صص 54 - 55.
26. مفاتيح الغيب، ملا صدرا، ص 50: «خدا رحمت كند كسي را كه دانست از كجا آمده، در كجاست و به كجا ميرود.»
27. آداب الصلوة، امام خميني(س)، ص 102.
28. نجم / 8 – 9.
29. وسائل الشيعة، محمد بن حسن حر عاملي، ج 4، ص 722، ح 5.
30. بقره / 30.
31. تفسير نمونه، آية الله ناصر مكارم شيرازي، ج 1، صص 121 - 122.
32. زن در آيينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، ص 165.
33. ص / 26.
34. بقره / 124.
35. به عنوان نمونه، ر. ك: بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 36، ص 150، ح 127.
36. احزاب / 72.
37. مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، امام خميني(س)، با مقدمه استاد سيد جلال الدين آشتياني، ص 56.
38. امام خمینی(س): «در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا کند و چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود و در سیر و سلوک دنبال او رود و قدم را جای قدم او گذارد.» (شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی(س)، ص 403.)
39. بقره / 197: «[اي زائران خانة خدا] زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه، تقواست.»
40. حجرات / 13.
41. امام خمینی(س): «هر که تقوایش زیاد تر است... آن روزی که بر ملت، تقوا پیدا بشود، ملت برومند است، کریم است، پیش خدا اکرم است. «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» استثنا ندارد. پیغمبر اکرم(ص) برای اینکه اتقای ناس بود، اکرم ناس بود. امیر المؤمنین(ع) برای اینکه بعد از رسول اکرم(ص) اتقی الناس بود، نسب و سبب، این حرفها توی کار نیست؛ تقوا در کار است.» (صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ج 6، ص 314، سخنرانی در جمع گروهی از پاسداران.)
42. شرح چهل حديث، امام خميني(س)، ص 206.
43. بقره / 2 - 4.
44. ر. ك: مجمع البيان في تفسير القرآن، امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، ج 8، صص 658 - 659.
45. يس / 20 - 27.
46. تفسير القمي، ابي الحسن علي بن ابراهيم، ج 2، ص 22.
47. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(س)، ص 104.
48. بقره / 177.
49. همان / 21.
50. شرح چهل حديث، امام خميني(س)، ص 462.
51. همان، ص 224.
52. بقره / 282.
53. حشر / 18.
54. كرامت در قرآن، آية الله جوادي آملي، صص 176 - 177.
55. امام خميني(س) نيز در معناي اين آيه، احتمالات پنج گانهاي را مطرح كردهاند كه به جهت پرهيز از اطاله بحث، از نقل آن خودداري ميشود. ر. ك: صحيفه امام، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، ج 18، صص 513 - 520، نامه به آقاي سيد احمد خميني(ره).
56. شرح چهل حديث، امام خميني(س)، ص 373.
57. نساء / 48.
58. حج / 31.
59. لقمان / 13.
60. تفسير نمونه، آية الله مكارم شيرازي، ج 3، ص 411.
61. كهف / 110.
62. نساء / 137 - 138.
63. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق، ص 269.
64. رعد / 25: « [آنها كه] پيوندهايي را كه خدا دستور به برقراري آن داده، قطع ميكنند و در روي زمين فساد مينمايند. براي آنها دوري از رحمت خدا و بدي سراي آخرت ميباشد.»
65. شرح چهل حديث، امام خميني(س)، ص 157.
66. جاثیه / 21.
67. فرقان / 68 - 69.
68. کرامت در قرآن، آیۀ الله جوادی آملی، ص 50.
69. فرقان / 63 - 72.
70. نهج البلاغۀ، حکمت 449.
71. يوسف / 33.
72. ر. ك: بقره / 30 - 38؛ اعراف / 11 - 27؛ ص / 71 - 85.
73. آداب الصلاة، امام خميني(س)، ص 206.
74. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(س)، صص 50 - 51.
75. ر. ک: اسراء / 70.
76. ر. ک: حجر / 29 – 31.
77. حجرات / 13.
.............................
|
||
● نویسنده : مهدي رضوانيپور | ||
|
||
● منبع: همایش امام خمینی و قلمرو دین - مجله کرامت انسان-ش2-اردیبهشت86 |