• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

قرآن پژوهی ، ضرورت جهان امروز، مقام معظم رهبری

در سلسله مطالب روزانه که توسط سایت احسن الحدیث مطالب

بیشتر...

حکمت 39 نهج البلاغه

لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.

بیشتر...

شرح خطبه 6 نهج البلاغه

    شرح خطبه 6 نهج البلاغه - استاد دکتر
بیشتر...

توجه به‌ صحيفه در‌ گذشته

محور اول: توجه به‌ صحيفه در‌ گذشته
اينکه آيا اين
بیشتر...

شرح خطبه 193 نهج البلاغه - جلسه بیستم(پایانی)

شرح نهج البلاغه - استاد مفسر دکتر محمدعلی انصاری
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
12696
33471
142757877
امروز یکشنبه, 27 خرداد 1403
اوقات شرعی

چه خداى مهربانى!

شرح آیات 37 لغایت 41 سوره مبارکه طه

37وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرى

38إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى

39أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی

40إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لاتَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر یا مُوسى

41وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

ترجمه:

37 ـ و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم;

38 ـ آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم;

39 ـ که: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند; و دشمن من و دشمن او، آن را بر گیرد»! و من محبتى از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان (علم) من، ساخته شوى!

40 ـ در آن هنگام که خواهرت راه مى رفت و مى گفت: «آیا کسى را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت مى کند»؟! پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود; و غمگین نگردد. و تو یکى (از فرعونیان) را کُشتى; اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانى در میان مردم «مدین» توقف نمودى; سپس اى موسى! در زمان مقدر (براى فرمان رسالت) به این جا آمدى!

41 ـ و من تو را براى خود پرورش دادم.

تفسیر:

چه خداى مهربانى!

در این آیات، خداوند به یکى دیگر از فصول زندگانى موسى(علیه السلام) اشاره مى کند که مربوط به دوران کودکى او و نجات اعجازآمیزش از چنگال خشم فرعونیان است، این فصل گرچه از نظر تسلسل تاریخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد براى نعمت هاى خداوند، نسبت به موسى(علیه السلام) از آغاز عمر، ذکر شده، در درجه دوم اهمیت نسبت به موضوع رسالت مى باشد.

نخست، مى گوید: «اى موسى! ما بار دیگر نیز بر تو منّت گذاردیم، و تو را مشمول نعمت هاى خویش ساختیم» (وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرى).(1)

* * *

بعد از ذکر این اجمال، به شرح و بسط آن مى پردازد، و مى گوید: «در آن هنگام که به مادر تو وحى کردیم آنچه باید وحى شود» (إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى).

اشاره به این که: تمام خطوطى که منتهى به نجات موسى(علیه السلام) از چنگال فرعونیان در آن روز مى شد، همه را به مادرت تعلیم دادیم،

زیرا به گونه اى که از سایر آیات قرآن، استفاده مى شود، فرعون شدیداً بنى اسرائیل را تحت فشار قرار داده بود، مخصوصاً براى جلوگیرى از قدرت و قوت بنى اسرائیل، شورش احتمالى آنها، و یا به گفته جمعى از مورخان و مفسران براى جلوگیرى از به وجود آمدن فرزندى که پیش بینى کرده بودند از بنى اسرائیل برمى خیزد و دستگاه فرعون را درهم مى کوبد، دستور داده بود، پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى کنیزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.

طبعاً جاسوسان فرعون محله ها و خانه هاى بنى اسرائیل را سخت زیر نظر داشتند، و تولد فرزندان پسر را به دستگاه او اطلاع مى دادند، آنها نیز به سرعت براى نابود کردن آنان اقدام مى نمودند.

بعضى از مفسران گفته اند: فرعون از یکسو، مى خواست قدرت بنى اسرائیل را در هم بشکند، و از سوى دیگر، مایل نبود نسل آنها به کلّى منقرض شود; چرا که بردگان و بندگان آماده اى براى او محسوب مى شدند، لذا دستور داده بود یک سال نوزادان آنها را زنده بگذارند، و یک سال پسران را از دم تیغ بگذرانند، اتفاقاً موسى(علیه السلام) در همان سال قتل عام فرزندان پسر متولد شد!

به هر حال، مادر احساس مى کند: جان نوزادش در خطر است و مخفى نگاه داشتن موقتى او مشکل را حل نخواهد کرد، در این هنگام خدائى که این کودک را براى قیامى بزرگ نامزد کرده است، به قلب این مادر الهام مى کند: او را از این بعد به ما بسپار، و ببین چگونه او را حفظ خواهیم کرد؟ و به تو باز خواهیم گرداند؟

* * *

به قلب مادر موسى چنین الهام کرد: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز»! (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ).

«یَمّ» در اینجا به معنى رود عظیم «نیل» است که بر اثر وسعت و آب فراوان گاهى دریا به آن اطلاق مى شود.

تعبیر به :اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ: «آن را در صندوق بیفکن» شاید اشاره به این باشد که: بدون هیچ ترس و واهمه دل از او بردار، و شجاعانه در صندوقش بگذار و بى اعتنا، به شط نیلش بیفکن، و ترس و وحشتى به خود راه مده.

کلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى و به عکس آنچه بعضى مى پندارند، همیشه به معنى صندوقى که مردگان را در آن مى نهند نیست، بلکه، مفهوم وسیعى دارد که گاهى به صندوق هاى دیگر نیز گفته مى شود همان گونه که در داستان «طالوت و جالوت» در سوره «بقره» ذیل آیه 248 خواندیم.(2)

سپس اضافه مى کند: «دریا مأمور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سرانجام دشمن من و دشمن او، وى را برگیرد» (و در دامان خویش پرورش دهد!) (فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ).

جالب این که: کلمه «عَدُوّ» در اینجا تکرار شده، و این در حقیقت تأکیدى است بر دشمنى فرعون، هم نسبت به خداوند و هم نسبت به موسى و بنى اسرائیل، و اشاره به این که: کسى که تا این حد در دشمنى و عداوت، پافشارى داشت، عاقبت خدمت و پرورش موسى(علیه السلام) را بر عهده گرفت، تا بشر خاکى بداند نه تنها قادر نیست با فرمان خدا به مبارزه برخیزد، بلکه، خدا دشمن او را با دست خودش و در دامانش پرورش خواهد داد.

و هنگامى که او اراده نابودى گردن کشان ستمگر را کند آنها را با دست خودشان نابود مى کند، و با آتشى که خودشان برافروخته اند، مى سوزاند، چه قدرت عجیبى دارد!

و از آنجا که موسى(علیه السلام) باید در این راه پر نشیب و فراز که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى افکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مى شود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود که راضى نمى شود موئى از سرش کم شود!، آن چنان که قرآن در ادامه این آیات مى گوید: «و من محبتى از خودم بر تو افکندم» (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی).

چه سپر عجیبى، کاملاً نامرئى است، اما از فولاد و آهن محکم تر!

مى گویند: قابله موسى از فرعونیان بود، و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئى برقى از چشم او جستن کرد، اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند، و هر گونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت!

در این زمینه در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «هنگامى که موسى(علیه السلام)متولد شد و مادر دید نوزادش پسر است رنگ از صورتش پرید، قابله پرسید: چرا این گونه رنگت زرد شد؟

گفت: از این مى ترسم که سر پسرم را ببرند، ولى قابله گفت: هرگز چنین ترسى به خود راه مده: وَ کانَ مُوسى لایَراهُ أَحَدٌ إِلاّ أَحَبَّهُ!: «موسى چنان بود که هر کس او را مى دید دوستش مى داشت».(3)

و همین سپر محبت بود که او را در دربار فرعون نیز کاملاً حفظ کرد.

در پایان این آیه، مى فرماید: «هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی).

بدون شک ذره اى در آسمان و زمین از علم خدا پنهان نیست، و همه در پیشگاه او حاضرند اما این تعبیر در اینجا اشاره به عنایت خاصى است که خدا نسبت به موسى و تربیت او داشت.

گر چه، بعضى از مفسران جمله «وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی» را محدود به مسأله دوران شیرخوارى موسى(علیه السلام) و مانند آن دانسته اند ولى پیدا است: این جمله معنى وسیعى دارد، و هر گونه پرورش، تربیت و ساخته شدن موسى(علیه السلام) را براى حمل پرچم رسالت با عنایت خاص پروردگار شامل مى شود.

* * *

از قرائن موجود در این آیات، و آیات مشابه آن در قرآن مجید، و آنچه در روایات و تواریخ آمده، به خوبى استفاده مى شود: مادر موسى(علیه السلام) سرانجام با وحشت و نگرانى صندوقى را که موسى در آن بود به «نیل» افکند، امواج «نیل» آن را بر دوش خود حمل کرد، و مادر که منظره را مى دید در تب و تاب فرو رفت اما خداوند به دل او الهام کرد: اندوه و غمى به خود راه مده، ما سرانجام او را سالم به تو باز مى گردانیم.

کاخ فرعون بر گوشه اى از شطّ نیل ساخته شده بود، و احتمالاً شعبه اى از این شط عظیم از درون کاخش مى گذشت، امواج آب، صندوق نجات موسى را با خود به آن شعبه کشانید، در حالى که فرعون و همسرش در کنار آب، به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز، توجه آنها را به خود جلب کرد، مأمورین را دستور داد، تا صندوق را از آب بگیرند، هنگامى که در صندوق گشوده شد، با کمال تعجب نوزاد زیبائى را در آن دیدند، چیزى که شاید حتى احتمال آن را نمى دادند.

فرعون متوجه شد: این نوزاد باید از بنى اسرائیل، باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتى گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولى همسرش که «نازا» بود، سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزى که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایاى قلب آن زن نفوذ کرده، او را مجذوب و فریفته خود ساخت.

دست به دامن فرعون زد، و در حالى که از این کودک به نور چشمان (قرة عین) تعبیر مى نمود، تقاضا کرد از کشتن او صرف نظر کند، حتى بالاتر از آن درخواست کرد، به عنوان فرزند خویش و مایه امید آینده شان او را در دامان خود پرورش دهند، و بالاخره با اصرار موفق شد، سخن خود را به کرسى بنشاند.

اما از سوى دیگر، کودک گرسنه شده و شیر مى خواهد، گریه مى کند و اشک مى ریزد، گریه و اشکى که قلب همسر فرعون را به لرزه آورده، چاره اى نبود جز این که مأموران هر چه زودتر به جستجوى دایه اى بروند، ولى هر دایه اى آوردند، نوزاد پستان او را نگرفت; چرا که خدا مقدّر کرده بود تنها به مادرش برگردد، مأمورین باز به جستجو برخاستند و در بدر به دنبال دایه تازه اى مى گشتند.

اکنون بقیه داستان را از آیات فوق مى خوانیم:

آرى، اى موسى! ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى «در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مى رفت» و به

دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ).

او به مأموران فرعون «مى گفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانائى سرپرستى این نوزاد را دارد» (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ).

و شاید اضافه کرد این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.

مأمورین، خوشحال شدند و به امید این که شاید گمشده آنها از این طریق پیدا شود، همراه او حرکت کردند، خواهر موسى(علیه السلام) که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مى داد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بى آن که خونسردى خود را از دست دهد، در حالى که طوفانى از عشق و امید تمام قلب او را احاطه کرده بود، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بوئى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در برگرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.

بعضى مى گویند: فرعون از این ماجرا تعجب کرد، گفت: تو کیستى که این نوزاد، شیر تو را پذیرفت، در حالى که دیگران را همه رد کرد؟

مادر گفت: من زنى پاکیزه بوى و پاک شیرم و هیچ کودکى شیر مرا رد نمى کند!.

به هر حال، فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصله هاى کوتاه کودک را به نظر او برساند.

اینجا است که قرآن مى گوید: «ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لاتَحْزَنَ).

و بتواند با آسودگى خاطر و اطمینان از عدم وجود خطرى براى او از ناحیه فرعونیان به پرورش فرزند بپردازد.

از جمله فوق چنین مى توان استفاده کرد که: فرعون کودک را به مادر سپرد تا او را به خانه خویش بیاورد، ولى، طبیعى است نوزادى که فرزند خوانده فرعون! و مورد علاقه شدید همسر او است، باید در فاصله هاى کوتاه به نظر آنها برسد.

سال ها گذشت، و موسى(علیه السلام) در میان هاله اى از لطف و محبت خداوند، و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى درآمد.

روزى از راهى عبور مى کرد، دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید: یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون)، از آنجا که همیشه بنى اسرائیل تحت فشار و آزار قبطیان ستمگر بودند، موسى(علیه السلام)به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت، و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد ، اما این دفاع از مظلوم، به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.

موسى(علیه السلام) از این ماجرا ناراحت شد; چرا که مأموران فرعون سرانجام متوجه شدند این قتل به دست چه کسى واقع شده، و شدیدا به تعقیب او برخاستند.

اما موسى(علیه السلام) طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى «مدین» شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار «شعیب» پیغمبر(علیه السلام) که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره «قصص» خواهد آمد پیدا کرد.

اینجا است که قرآن مى گوید: «تو کسى را کشتى و در اندوه فرو رفتى، اما ما تو را از آن غم و اندوه رهائى بخشیدیم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).

و پس از آن «تو را در کوره هاى حوادث یکى بعد از دیگرى آزمودیم» (وَ فَتَنّاکَ فُتُوناً).

«پس از آن، سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).

و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث، با سرافرازى و پیروزى «سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدر بود، به اینجا آمدى» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر یا مُوسى).

کلمه «قَدَر» به گفته بسیارى از مفسران، به معنى زمانى است که مقدر شده بود موسى به رسالت برگزیده شود، ولى بعضى دیگر آن را به معنى «مقدار» گرفته اند، همان گونه که در بعضى از آیات قرآن نیز، به همین معنى آمده است.(4)

طبق این تفسیر، معنى جمله چنین خواهد بود: اى موسى! بعد از این فراز و نشیب ها، امتحانات گوناگون و زندگى ممتد در جوار پیامبر بزرگى همچون «شعیب» پرورش یافتى، سرانجام داراى قدر و مقام و شخصیتى شدى که آماده پذیرش وحى گشتى.

* * *

سپس اضافه مى کند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم (وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی).

براى وظیفه سنگین دریافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدایت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در کوران هاى حوادث آزمودم و نیرو و توان بخشیدم و اکنون که این مأموریت بزرگ بر دوش تو گذارده مى شود از هر نظر ساخته شده اى!.

«إِصْطِناع» از ماده «صنع» به معنى «اصرار و اقدام مؤکد براى اصلاح چیزى است» (آن گونه که راغب در مفردات گفته است) یعنى تو را از هر نظر اصلاح کردم، گوئى براى خودم مى خواهم، و این محبت آمیزترین سخنى است که خداوند در حق این پیامبر بزرگ فرموده و به گفته بعضى شبیه سخنى است که حکماء گفته اند: إِنَّ اللّهَ تَعالى إِذا أَحَبَّ عَبْداً تَفَقَّدَهُ کَما یَتَفَقَّدُ الصَّدِیْقُ صَدِیْقَهُ:

«خداوند هنگامى که بنده اى را دوست دارد، آن چنان از او تفقد مى کند که دوست مهربان نسبت به دوستش».

* * *

نکته:

آیا به غیر پیامبران وحى مى شود؟

بى شک وحى در قرآن مجید، معانى گوناگونى دارد:

گاهى به معنى صداى آهسته، یا چیزى را آهسته گفتن آمده، (این معنى اصلى آن در لغت عرب است).

گاهى، به معنى اشاره رمزى به چیزى مى باشد مانند: فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیّاً: «زکریا که زبانش در آن ساعت از کار افتاده بود، با اشاره به بنى اسرائیل گفت: خدا را صبح و عصر تسبیح کنید».(5)

گاه، به معنى الهام غریزى است مانند: وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ: «خداوند به زنبور عسل الهام غریزى کرد».(6)

گاه به معنى فرمان تکوینى است، فرمانى که با زبان آفرینش داده مى شود مانند: یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبارَها * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى لَها: «در قیامت، زمین خبرهاى خود را بازگو مى کند * چرا که پروردگارت به او وحى کرده است».(7)

و گاه، به معنى الهام مى آید، الهامى که به قلب افراد با ایمان مى فرستد، هر چند پیامبر و امام نباشد، مانند: إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى: «ما به مادر تو اى موسى آنچه باید وحى کنیم کردیم».(8)

اما یکى از مهمترین موارد استعمال آن در قرآن مجید پیام هاى الهى است که مخصوص پیامبران است، مانند: إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوح وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ: «ما به تو وحى فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم».(9)

بنابراین، کلمه وحى، مفهوم وسیع و جامعى دارد که همه این موارد را شامل مى شود و به این ترتیب، تعجب نخواهیم کرد اگر در آیات فوق، کلمه وحى در مورد مادر موسى به کار رفته است.

* * *


1 ـ همان گونه که قبلاً نیز گفته ایم: کلمه «منّت» در اصل از «منّ» به معنى وزن مخصوصى است که با آن وزن مى کنند، گرفته شده است، به همین جهت، بخشیدن هر نعمت سنگین و گران بهائى را «منّت» مى گویند، و در آیه فوق، منظور همین معنى است، و این مفهوم، مفهوم زیبا و ارزنده آن است، ولى، اگر کسى کار کوچک خود را با سخن، بزرگ کند و به رخ طرف بکشد، عملى است زشت و مصداق نکوهیده «منّت» است.

2 ـ به جلد دوم تفسیر «نمونه»، صفحه 173 مراجعه فرمائید.

3 ـ «نور الثقلین»، جلد سوم، صفحه 378.

4 ـ حجر، آیه 21.

5 ـ مریم، آیه 11.

6 ـ نحل، آیه 68.

7 ـ زلزله، آیات 4 و 5.

8 ـ طه، آیه 38.

9 ـ نساء، آیه 163.
...................
تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری