محمد بن محمد بن حسن معروف به طوسی، خواجه نصیرالدین، حکیم و متکلم قرن هفتم قمری است، خواجه نصیر نویسنده کتابها و رسالههای بسیاری در علوم اخلاق، منطق، فلسفه، کلام، ریاضیات و نجوم است.
زادگاه و ولادت
سرزمین طوس ناحیهای از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشورانی بزرگ و تاریخساز بوده است. در جغرافیای قدیم ایران، طوس از شهرهای مختلفی چون «نوقان»، «طابران» و «رادکان» تشکیل شده بود و قبر مطهر حضرت علی بن موسیالرضا (علیهالسّلام) در حوالی شهر «نوقان» و در روستایی به نام «سناباد» قرار داشت که پس از توسعه آن، امروزه یکی از محلههای شهر مشهد به شمار میآید.
گویند زمانی «شیخ وجیهالدین محمد بن حسن» که از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستای «جهرود» از توابع قم زندگی میکرد.[۱] به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یکی از محلههای شهر طوس مسکن گزید.[۲] او پس از چندی به درخواست اهالی محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیّه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادیالاول سال ۵۹۷ ق.، به هنگام طلوع آفتاب، سپیده از خنده شکفته شد و درخشندهترین چهره حکمت و ریاضی در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد. (وی شخصیتی غیر از شیخالطائفه طوسی و خواجه نظامالملک است.)
پدر با تفال به قرآن کریم نوزاد را که سومین فرزندش بود «محمد» نامید. او بعدها کنیهاش «ابوجعفر» گشته، به القابی چون «نصیرالدین»، «محقق طوسی»، «استادالبشر» و «خواجه» شهرت یافت. ایام کودکی و نوجوانی محمد در شهر طوس سپری شد.
مراحل تحصیلات
ایام كودكی و نوجوانی محمد در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت.
مادرش نیز وی را در خواندن قرآن و متون فارسی كمک میكرد. پس از آن به توصیه پدر، نزد داییاش «نورالدین علی بن محمد شیعی» كه از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت.
عطش علمی محمد در نزد داییاش چندان برطرف نشد و بدین سبب با راهنمایی پدر در محضر «كمالالدین محمد حاسب» كه از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهی نگذشته بود كه استاد قصد سفر كرد و آوردهاند كه وی به پدر او چنین گفت: من آنچه میدانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اكنون سؤالهایی میكند كه گاه پاسخش را نمیدانم!
پس از چندی آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بیبهره شده بود دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» كه تبحر ویژهای در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه، عطش علمیاش افزون میگردید در نزد او به كسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونهای كه به او توصیه كرد تا به منظور استفادههای علمی بیشتر به نیشابور مهاجرت كند.
او در شهر طوس و به دست استادش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دین را بر تن كرد و از آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوی استاد افتخاری جاویدان یافت.
وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر آموخت. پس از آن به توصیه پدر نزد دایی خود "نورالدین علی بن محمد شیعی" که از دانشمندان به نام در ریاضیات، حکمت و منطق بود به فراگیری آن علوم پرداخت. سپس به نیشابور مهاجرت کرد و از محضر اساتید بزرگی مثل "فریدالدین داماد نیشابوری"، "اشارات بوعلی" و از "قطبالدین مصری"، «قانون ابن سینا» را فرا گرفت. وی علاوه بر کتابهای فوق از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی ۶۲۷) نیز بهرهمند شد.[۳][۴]
خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندی گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه چینی فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام برهانالدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان کرد امّا در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی به شهر قم رو کرد.
محقق طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معینالدین سالم بن بدران مصری مازنی» (از شاگردان ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی) فراگرفت. و در سال ۶۱۹ ق. از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت کرد. آنگونه که نوشتهاند خواجه مدت زمانی از «علامه حلی» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموخته است.[۵]
«کمالالدین موصلی» ساکن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود که علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.[۶][۷][۸][۹]
جایگاه علمی خواجه
جایگاه علمی و درایت خواجه نصیرالدین طوسی بدین شرح هست:
در قلعههای اسماعیلیه
خواجه نصیر در سفری که از عراق به خراسان باز میگشت طی برخوردی با داعیان اسماعیلی، قسمتی از زندگانی خود را در قلعههای اسماعیلیان گذراند.[۱۰]
آنچه که از تاریخ بر میآید این است که خواجه نصیر از سال ۶۳۳ در نزد اسماعیلیان میزیسته است. اگرچه در باب رفتن او به قلعههای اسماعیلیان علل مختلفی نقل کردهاند، اما علت عمده، آشفتگی اوضاع کشور بر اثر حمله مغول و امنیت قلعههای اسماعیلیه بوده است.
در این مدت که خواجه نصیر در "قلعه قهستان" بود، بیشتر مورد احترام و تکریم قرار میگرفت و آزادانه به شهر قاین رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگی مینمود، در همین زمان بود که به درخواست میزبان خود در "قلعه ناصرالدین"، کتاب "طهارة الاعراق ابن مسکویه" را از عربی به فارسی ترجمه کرد و نام آن را "اخلاق ناصری" گذاشت.[۱۱]
خواجه حدود ۲۶ سال در قلعههای اسماعیلیه به سر برد و در این مدت دست به تالیف و تحریر کتابهای متعددی زد. شرح اشارات ابن سینا، اخلاق ناصری، رساله معینیه، مطلوب المؤمنین، روضة القلوب، تجرید الاعتقاد، رساله تولی و تبری، نمونهای از آثار خواجه در این مدت است.[۱۲] خواجه در این دوره از زندگی پر ماجرای خویش از کتابخانههای غنی اسماعیلیان بهره فراوان برد و به علت نبوغ فکری، معروف و سرشناس گشت.
ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وی را بر آن داشت تا برای کمک گرفتن، نامهای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد. در این میان حاکم قلعه از ماجرای نامه خبردار شد و دستور داد تا خواجه را دستگیر و زندانی کنند. پس از چندی خواجه نصیر به "قلعه الموت" منتقل شد. ولی حاکم قلعه که از دانش او اطلاع پیدا کرده بود، با او رفتاری مناسب در پیش گرفت.
دوران آشوب
سالهایی که خواجه برای تحصیل در عراق به سر میبرد اخبار پراکنده و ناگواری از تجاوز قوم مغول به ایران به گوش میرسد. مغولها اقوام بیابانگردی بودند که در ابتدا به دامداری و شکار در بیابانها پرداخته، باجگزار و فرمانبردار چین شمالی بودند. زمانی «یسوگا» پدر چنگیزخان مغول که از رؤسای مغول بود، سر به شورش نهاد و عده زیادی از آن قوم را به اطاعت خود درآورد. پس از وی پسر بزرگش «تموچین» که بعدها به چنگیزخان شهرت یافت به جای پدر نشست و پس از جمع آوری لشکریان بسیار به کشورهای بسیاری حمله کرد.
ایران که در آن زمان حاکمی بیسیاست و نالایق به نام «سلطان محمد خوارزمشاه» بر آن فرمانروایی میکرد از هجوم مغولان در امان نماند و شهرهای مختلفی از آن مورد تاخت و تاز آنان قرار گرفت.
گرچه تجاوزگری و توسعهطلبی از ویژگیهای این قوم ستم پیشه بود، رفتار غیرعاقلانه سلطان ایران با فرستادگان مغولی و کشتار آنان، در شروع حمله و تجاوز بیتاثیر نبود. این هجوم از سال ۶۱۶ ق. شروع شد و در پی آن شهرهای بسیاری از ایران بجز مناطق جنوبی کشور به تصرف مهاجمان درآمد و جنایات هولناک و ویرانیهای بیشماری به وجود آمد.[۱۳] در این میان شهر نیشابور آنچنان مورد تهاجم قرار گرفت که نه تنها مردمان بلکه حیوانات خانگی آن شهر هم از تیغ خونین متجاوزان در امان نبودند. پس از کشتار دسته جمعی، هفت شبانهروز بر شهر آب بسته، آن را شخم زدند.[۱۴] برخی عدد کشتگان نیشابور را ۰۰۰/۷۴۸/۱ نفر دانستهاند.
این اخبار دردناک که قلب هر مسلمانی را اندوهگین میساخت خواجه نصیر را بر آن داشت تا برای کمک به هموطنان و خانواده خویش راهی ایران شود. طوسی پس از رسیدن به نیشابور صحنههای دلخراش خون و آتش و ویرانی را مشاهده کرد و با اضطراب بسیار به سوی خانهای که زادگاهش بود رفت اما کسی را در آن خانه نیافت.
خواجه با راهنمایی یکی از همسایگان اطلاع پیدا کرد که مادر و خواهرش برای نجات جان خود به شهر قائن رفتهاند. او نیز نزد خانواده خویش رفت و پس از چندی سکونت در آنجا به تقاضای والی شهر، امام جماعت یکی از مساجد شد و احترام ویژهای به دست آورد. او در سال ۶۲۸ق. پس از آنکه بیش از سی سال از بهار عمرش میگذشت در قائن ازدواج کرد.
خواجه نصیر و مغولان
هلاکوخان مغول که از خطر اسماعیلیان کاملا واقف بود به قلعههای اسماعیلیه حمله کرد و پس از چند بار حمله و محاصره طولانی مدت، با درایت خواجه نصیر اهل قلعه بدون خونریزی و کشت و کشتار خود را تسلیم خان مغول کردند و این کار باعث جلوگیری از یک فاجعه انسانی شد.
خان مغول که از جریان خواجه و زندانی شدن او با خبر شد، خواجه را گرامی داشت و این علاقه به خواجه زمانی بیشتر شد که خان مغول از علم و دانش خواجه و تسلط بر علوم مختلف مخصوصا علم نجوم آگاهی یافت؛ چون مغولان اعتقاد زیادی به ستاره و صور فلکی و طالعبینی آینده داشتند. حتی برخی از محققان، مغولان را خورشید و ماهپرست میدانستند و شاید همین امر باعث بناگزاری رصدخانه مراغه شد.[۱۵]
داوری تاریخ درباره خواجه نصیر
گروهی خواجه را بر همزننده وحدت دولت عربی و اسلامی میپندارند و میگویند به دست او، وحدت عربی آن زمان پاشیده شد چون در حمله هلاکو به بغداد خواجه علت و محرک اصلی بود و نظرات خواجه نافذ شد. درحالی که نامههای خلیفه عباسی معاصر سلطان خوارزمشاه به چنگیزخان مغول و تشویق او در حمله به ایران برای از بین بردن دولت اسلامی ایران، مقدمه هجوم چنگیزیان به بغداد گردید. در حقیقت، نه تنها خواجه علت حمله نبود، بلکه، اگر درایت خواجه نصیر نبود، معلوم نبود این قوم خونریز چه بر سر مسلمانان میآوردند و امروز جهان اسلام چه وضعیتی داشت.[۱۶]
در حدود ۴۰ سال، ایران در دست مغولان غیرمسلمان غارت شد و عده زیادی به خاک و خون کشیده شدهاند ولی در تمام این مدت دربار خلفای عباسی در دو طرف جلسه در بغداد به عیش و نوش مشغول بودند و از اینکه یک دشمن نافرمانی چون خوارزمشاهیان نابود شدند، خوشحال بودند و با آن همه نیرو و سپاه هیچ اقدامی، برای دفاع از مردم بیدفاع نکردند.[۱۷]
خدمات
مقام علمی و ارزش فکری نصیرالدین طوسی موجب شد تا هلاکو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وی کوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه شیخ دارد؟؟ خواجه كه در آن ایام دارای مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده كرد و خدمات بسیاری به فرهنگ اسلام و كشورهای مسلمان روا داشت كه برخی از آنها عبارتاند از:
۱: اقدامات علمی و فرهنگی و نگارش کتابهای ارزشمند و مفید برای جهان اسلام.
۲: جلوگیری از به آتش کشیدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست سربازان مغول.
۳: نجات جان دانشمندان و فرهیختگان مانند ابن ابیالحدید (شارح نهجالبلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینی که همگی مورد خشم مغول قرار گرفته بودند.
۴: آشنا کردن قوم مغول با فرهنگ و تمدن اسلامی به گونهای که موجب گرویدن عده زیادی از مغولان حتی خان مغول به دین اسلام شد. و از سال ۶۹۴ ق. اسلام دین رسمی ایران قرار بگیرد.
۵: جلوگیری از تهاجم آنان به سایر کشورهای اسلامی.
۶: تاسیس و تجهیز کتابخانه بزرگ.
۷. تاسیس رصدخانه مراغه در سال ۶۵۶ ق، با همکاری عدهای از اندیشمندان مسلمان.[۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲]
اخلاق خواجه نصیر
خواجه نه تنها مرد علم و کتاب و تحقیق و تالیف بود، بلکه دانشوری متعهد و برخوردار از ویژگیهای اخلاقی زیادی بود و هیچگاه علمش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمیگرفت. توجه به نظر دیگران و برخورد متواضعانه و حکیمانه با افراد از خصوصیات او به شمار میآمد. تمایلات و روحیات عرفانی خواجه در برخی کتابهایش چون اخلاق ناصری و شرح اشارات مشهود است.
مطیع ساختن مغولان بیابانگرد و ویرانساز، خود نشان بزرگی از رفتار و کردار حکیمانه اوست و این تا جایی بود که علمای بسیاری از شیعه و سنی به تعریف و تمجید خواجه زبان گشودند.
علامه حلی از شاگردان معروف خواجه نصیر میگوید: «خواجه بزرگوار در علوم عقلی و نقلی تصنیفات بسیار دارد و در علوم دین بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت. او شریفترین دانشمندی بود که من دیدهام.»[۲۳]
ابن فوَطی یکی از شاگردان حنبلی مذهب خواجه نصیر مینویسد: «خواجه مردی فاضل و کریمالاخلاق و نیکو سیرت و فروتن بود و هیچگاه از درخواست کسی دلتنگ نمیشد و حاجتمندی را ردّ نمیکرد و برخورد او با همه با خوشرویی بود.»[۲۴]
ابن شاکر یکی از مورخان اهل سنت اخلاق خواجه را چنین توصیف میکند: «خواجه بسیار نیکو صورت و خوشرو و کریم و سخی و بردبار و خوش معاشرت و زیرک و با فراست بود و یکی از سیاستمداران روزگار به شمار میرفت.»[۲۵]
شاگردان
نصیرالدین طوسی در شهرها و کشورهای مخـتلف رفـت و آمد میکرد و همچون خورشـیدی تابان نورافشانی کرده، شـاگردان بسـیاری را فروغ دانش میبخشید. برخی از آنان به این قرار است:
۱: جمالالدین حسن بن یوسف مطهر حلی (علامه حلی متوفی ۷۲۶ ق) او از دانشوران بزرگ شیعه بود که آثار گرانسنگی از خود به جای نهاد. وی شرحهایی نیز بر کتابهای خواجه نگاشت.
۲: کمالالدین میثم بن علی بن میثم بحرانی. او حکیم، ریاضیدان، متکلم و فقیه بود و عالمان بزرگی از محضرش استفاده کردند. وی گرچه در رشته حکمت زانوی ادب و شاگردی در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وی بهرهمند شد. این محقق بحرینی شرح مفصلی بر نهجالبلاغه نوشته که به شرح نهجالبلاغه ابن میثم معروف است.
۳: محمود بن مسعود بن مصلح شیرازی، معروف به «قطبالدین شیرازی» (متوفی ۷۱۰ ق.) او از شاگردان ممتاز خواجه است وی در چهارده سالگی به جای پدر نشست و در بیمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهای مختلفی سفر کرد و علم هیئت و اشارات ابوعلی را از محضر پرفیض خواجه نصیر فراگرفت. قطبالدین کتابهایی در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن نوشته است.
۴: کمالالدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی (۶۴۲ - ۷۲۳ق.) او حنبلی مذهب و معروف به ابن الفُوَطی بود. این دانشمند مدت زیادی در محضر خواجه علم آموخته است. وی از تاریخنویسان معروف قرن هفتم است و کتابهای معجم الآداب، الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست.
۵: سیدرکنالدین استرآبادی (متوفی ۷۱۵ ق.) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرحهایی بر کتابهای استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردباری، از احترامی افزون برخوردار بوده است. وی در تبریز به خاک سپرده شده است.
برخی دیگر از شـاگردان خـواجه نصیر عـبارتند از:
ابراهیم حموی جوینی؛
اثیرالدین اومانی مجدالدین طوسی؛
مجدالدین مراغی.
دانش خواجه
تبحّر خواجه نصیرالدین طوسی در علوم عصر خویش به ویژه فلسفه، ریاضیّات، کلام، منطق، ادبیات و نجوم، بزرگان را بر آن داشته تا زبان به ستایش وی گشوده، با تعبیراتی چون «استادالبشر»، «افضل علما»، «سلطان فقها»، «سرآمد علم»، «اعلم نویسندگان»، «عقل حادی عشر» و «معلم ثالث» از او یاد کنند.
اینگونه ستایشها از مقام علمی خواجه حتی در کلمات و جملات دانشمندان غیر مسلمان نیز موج میزد. چنانکه نوشتهاند خواجه در رشتههای ذیل از تخصص کافی بهرهمند بود.
ریاضیات
او در ریاضی از نظرهای برجستهای برخوردار بود به گونهای که تا به امروز در جبر، حساب، هندسه، مثلثات و سایر علوم ریاضی از دانشمندان این رشته به شمار میآید.
دانشپژوهان غربی، خواجه را تنها از طریق این رشته شناخته و دیگر علوم و فنون وی از نظر آنان پنهان مانده است. او با تالیف کتاب «الشکل القطاع» نظریات جدیدی در ریاضی به وجود آورد و بحث مثلثات را از علم فلک جدا کرده، هرکدام را موضوعی جداگانه به حساب آورد.
محقق طوسی اولین دانشمندی بود که حالات ششگانه مثلث کروی در قائم الزاویه را به کار برد. تالیف سی و پنج اثر در موضوع ریاضی از سوی خواجه دلیلی روشن بر این است که وی از دانشوران برجسته این علم بوده است.
فلسفه
خواجه در عصری زندگی میکرد که امام فخر رازی متعصبانه بر افکار و نظریات فلسفی ابوعلی سینا میتاخت و عقاید فلسفه مشّاء را بهشدّت مخدوش میساخت و کسی را هم یارای ایستادگی در برابر شبهات او نبود، به گونهای که افکار ابن سینا از توجه فلاسفه دور گشته و مورد بیمهری قرار گرفته بود.
در این برهه، خواجه نصیر پا به عرصه نهاد و با نوشتن کتابی در شرح اشارت ابن سینا تمامی اشکالات فخر رازی را که از بزرگان اهل تسنن بود، پاسخ داده، بار دیگر افکار عالی و مهم بوعلی حیات تازهای یافت.
کلام
علم کلام به بحث و بررسی پیرامون عقاید اسلامی میپردازد. این علم از عصر معصومین (علیهمالسّلام) به ویژه دوران شکوهمند امام صادق (علیهالسّلام) و پس از آن همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. خواجه نصیرالدین در قرن هفتم با تالیف کتاب بسیار مهم و مستدل «تجریدالعقاید» محکمترین متن کلامی را به رشته تحریر درآورد و افقهای تازهای به روی مشتاقان این علم گشود. این کتاب جاودانگی هفتصد ساله خود را همچنان حفظ کرده است و هم اکنون در حوزههای علمیه و دانشگاههای اسلامی تدریس میشود.
اخلاق
پرداختن خواجه به هیئت، ریاضیات، نجوم و دیگر علوم رایج آن زمان، وی را از توجه ویژه به علم اخلاق و مسائل تربیتی غافل نکرد. محقق طوسی با نگارش کتاب «آداب المتعلمین» دستورالعملهای ظریف اخلاقی را به شیوهای بایسته برای تمامی دانش پژوهان بیان داشته است.
ادبیات
ذوق لطیف و طبع ظریف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خویش را در ادبیات و شعر نیز به کار گیرد. کتاب «اخلاق ناصری» که به دست توانای خواجه به رشته تحریر درآمده یکی از شاهکارهای نثر فارسی است.
او از شـعر بـهـرهای نیـک داشته و کـتاب «معیار الاشعار» را در موضـوع علم عروض نوشـته است.
بعضی از اشعار این دانشمند که گوشهای از اندیشههای وی را در قالب شعر ترسیم کرده است در این قسمت ذکر میکنیم:
موجود بحق، واحد اول باشد ••• باقی همه موهوم و مخیّل باشد؛
هرچیز جز او که آیداندر نظرت ••• نقش دومین چشم احول باشد؛
لذات دنیوی همه هیچ است نزد من ••• در خاطر از تغیّر آن هیچ ترس نیست؛
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا ••• غیر از شب مطالعه و روز درس نیست.
طـوسـی به زبان عربی نـیز اشعاری سـروده اسـت.
دیدگاههای اقتصادی
دیدگاههای اقتصادی خواجه نصیرالدین طوسی بدین شرح هست:
اصول اخلاق اقتصادی
خواجه نصیرالدین طوسی در کتابها و نوشتههای خود، اصول اقتصادی که باید هریک از افراد جامعه مراعات کنند را مورد بحث قرار میدهد. مهمترین این اصول، اصل کفاف است؛ بهاعتقاد وی، هرکس باید بهاندازه نیاز متعارفش در جامعه از کالاها و خدمات ضروری استفاده کند.
یکی از کارهای جالب وی، بیان محتوای اقتصادی بسیاری از واژهای اخلاقی اسلام است. از دیدگاه وی منظور از مواسات در اسلام، چیزی جز مصرف اشتراکی نیست و مقصود از «قناعت»، استفاده از کالاها و خدمات ضروری در حد ضرورت است. وی همچنین در مورد «صله رحم» معتقد است که مقصود از آن، برقراری یک سیستم اشتراک اقتصادی فامیلی است. در مورد ظالمان معتقد است که ثروتمندان همواره از طریق ظلم و استثمار دیگران به پول و ثروت مافوق خود دست مییابند و از بزرگترین ظالمان، استثمارگران و سرمایهداران هستند.[۲۶]
عدالت اقتصادی
خواجه معتقد است که استقرار عدالت قلب اقتصاد است و سایر مسائل اقتصادی اندامها و اعضای فرعی اقتصاد است؛ بنابراین اگر در یک جامعه، استثمار انسان از انسان و استثمار انسان از انسانیت به هر شکل آن وجود داشته باشد، اقتصاد آن جامعه به بیماری قلب مبتلا است. همچنین خواجه استقرار عدالت را در سه چیز میداند: محو روابط استثماری در انباشت ثروت و جمع اموال، محو روابط استثماری در مبادلات و محو روابط استثماری در اعمال کفر و مجازات یا اعطای پاداش و اعمال تشویقات.[۲۷]
خانواده و توسعه اقتصادی
خواجه بعد از بیان علت پیدایش خانواده، به نقش خانواده در توسعه اقتصادی اشاره میکند. دراین مورد، معتقد است که پدر خانواده باید استعداد هریک از فرزندان را کشف و با درآمد خود در شکوفا کردن هرچه بیشتر استعدادهای مذکور در زمینههای مختلف اقتصادی سرمایهگذاری کند. پدر خانواده، همچنین باید نقش هماهنگکننده فعالیتهای اقتصادی اعضای خانواده را نیز ایفا کند؛ بهطوری که همگی به کمال مطلوب برسند.[۲۸]
تقسیم کار
خواجه نصیر ایرانی، قبل از آدام اسمیت اسکاتلندی و حتی قبل از ابنخلدون تونسی در نوشتههای خود مسائل مربوط به تقسیم کار را عنوان کرده و به چهار مسئله عمده اشاره کرده است:
۱: انسان بدون کمک دیگران قادر به تهیه کلیه مایحتاج خود نیست.
۲: نیاز به تعاون، پایه پیدایش تقسیم کار است.
۳: مبادله مازاد بر مصرف باید براساس قسط و محو استثمار یکی از دیگری انجام پذیرد.
۴: در جامعه تعاونی، مصرف باید در حد کفاف انجام گیرد.[۲۹]
براساس این استدلال خواجه طوسی میتوان نتیجه گرفت که بیش از ۵۰۰ سال قبل از آدم اسمیت و کارل مارکس، وی به نتایج زیر رسیده است:
ا: در تولید اجتماعی جامعه تقسیم کار امری ضروری است.
ب: ارزش مبادله کالا بر اساس مقدار کاری که برای تولید آن انجام شده است، مشخص میشود.[۳۰]
عوامل تولید
عوامل تولید از دیدگاه خواجه به سه دسته تقسیم میشود:
ماده؛ کلیه عناصر طبیعت؛ مانند گیاه، آب، معادن و مواد خام.
آلت؛ کلیه عناصر ساخت انسان و الله است؛ که بهگونهای قوای انسان را در انجام وظایف خود کمک میکند.
کار
خواجه کار را به دو دسته تقسیم میکند؛ کاری که نفس کار هدف نهایی ارائهدهنده آن است و کاری که نفس کار، هدف ارائهدهنده آن نیست؛ بلکه ارائهدهنده کار بهدنبال نیل به هدفی معین، کار را در اختیار قرار داده است. در مورد اول، خواجه کمکی که کار در اختیار قرار میدهد را بالذات و در مورد دوم بالعرض لقب داده است.[۳۱]
درآمد
خواجه طوسی درآمد را به دو دسته تقسیم میکند:
دسته اول درآمدهایی که به کفایت و تدبیر و مهارت بستگی دارد.
دسته دوم درآمدهایی که چنین بستگی در آن وجود ندارد
درآمدهای دسته اول درآمدهای ناشی از فعالیتهای اقتصادی است و درآمدهای دسته دوم ناشی از فعالیتهای اقتصادی نیست؛ مانند درآمد حاصل از مواریث، دریافت هدایا و شراکت در تجارت. میتوان گقت که درآمد دسته اول ناشی از کار است و درآمد دسته دوم ناشی از سرمایه یا درآمدهای ناشی از کار جاری و ناشی از کار گذشتگان.[۳۲]
خواجه معتقد است که باید درآمد را به دو بخش مصرف و پسانداز تقسیم کرد و پسانداز هم بهنوبه خود به امر سرمایهگذاری و دوباره تولید تخصیص پیدا میکند. او معتقد است اگر پسانداز و سرمایهگذاری انجام نپذیرد، مال اقتصادی از بین خواهد رفت و اقتصاد جامعه هلاک میشود.[۳۳] با این بیان، میتوان گفت که خواجه هفتصد سال قبل از جان مینارد کینز انگلیسی، درآمد را به دو بخش مصرف و پسانداز تقسیم کرده است.[۳۴]
شرایط سرمایهگذاری
از جمله شرایط سرمایهگذاری که بهنظر خواجه باید رعایت شود این است که همواره باید سرمایهگذاری کمتر از پسانداز باشد؛ چراکه لازم است تا مقداری از درآمد خالص به امر ذخیره سرمایه اختصاص یابد تا در روز مبادا و از جهت مسائل احتیاطی بهکار گرفته شود.[۳۵] از دیگر شرایط این است که سرمایهگذاری در رشتههایی که تولید مستقل ندارد، مانند صنایع وابسته که ادامه تولید آن به اداره بیگانه وابستگی دارد، منع شود.
بهعلاوه، سرمایهگذاری در تولید کالاهایی که مورد تقاضای مردم نیست یا تقاضای آن رو به کاهش است، نباید انجام شود. دیگر اینکه در سرمایهگذاری، باید رواج کار و سود متواتر طلب شود؛ اگر چه نسبت به منافع بسیار (که بر وجه اتفاق اختیار میکند)، اندک باشد. عاقل باید از ذخیره کردن اقوات و اموال غافل نباشد؛ تا در اوقات ضرورت و تعذّر مانند سالهای قحطی صرف کند؛ زیرا بهدست آوردن سود زیاد در یک ماه، کمتر از بهدست آوردن سود (به مقدار کم) در ده سال خواهد بود.[۳۶]
مدیریت داراییها
مدیریت داراییها (Portfolio Management)؛ در دهههای نیمه دوم قرن بیستم درباره ذخیره سرمایه گفته شده است که ذخیره سرمایه نباید به یک شکل نگهداری شود؛ زیرا ممکن است نرخ بهره یا قیمت دلار و غیره کاهش یابد و صاحب سرمایه متضرر شود.
لذا نظریه جدید اقتصادی مدیریت داراییها وارد مباحث اقتصادی شد و بیان شد که: سرمایه ذخیره باید بین داراییهای مختلف تقسیم شود. خواجه نصیرالدین طوسی هفتصد سال قبل از آنکه اروپاییان چنین نظریهای عنوان کنند با کمال صراحت و روشنی میگوید که سرمایه ذخیره باید به یک شکل نگهداری نشود؛ تا از خطرات کاهش ارزش و دارایی مصون بماند. سرمایه نقدی، قوت و امتعه، املاک و غیره انواعی از ذخیره سرمایه هستند که خواجه ترکیبی از آنها را پیشنهاد میکند تا در صورت از بین رفتن یکی، آندو تا دیگر جبران مافات کنند.[۳۷]
قانون حداقل مقیاس
در اقتصاد امروز گفته میشود که بسیاری از کالاها و خدمات را نمیتوانیم به هر مقدار که دلخواهمان است، تولید کنیم و مجبور هستیم که یک حداقل مقیاس را در آن مورد توجه قرار دهیم. برای مثال اگر یک کارخانه کفش داریم که ۱۰۰۰ جفت کفش در یک روز تولید میکند و تقاضای بازار ۱۱۰۰ جفت کفش است، ما نمیتوانیم یک کارخانه دوم که ۱۰۰ جفت کفش در روز تولید میکند، تاسیس نماییم؛ زیرا ماشینآلات مربوطه غیر قابل خردشدن هستند و ما مجبور هستیم که یک کارخانه دیگر با ظرفیت تولید ۱۰۰۰ در روز تاسیس نماییم.
در اصطلاح اقتصادی، به این عدمقابلیت خرد شدن کالای سرمایهای یا کالای مصرفی، قانون حداقل مقیاس گفته میشود. میتوان گفت که کاشف این قانون برای اولین بار خواجه طوسی بوده است. از بیان او در کتاب اخلاق ناصری میتوان دریافت که وی به مسائل زیر توجه داشته است:
۱: نمیتوان تولیدی کمتر از حداقل مقیاس داشت؛ زیرا که سبب انقطاع ماده و اخلال معیشت میشود؛
۲: کمبود عوامل تولید و کمبود کالا و خدمات، در مقایسه با نیازهای متعدد سبب میشود که هرکس آنچه بهدست میآورد، را بهگونهای از دستبرد دیگران حفظ کند.
۳: تخصیص و تقسیم کار سبب میشود، که یک نفر نتواند به کارهای گوناگون بپردازد و هرکس مجبور است که کار معینی بهعهده بگیرد.[۳۸]
مبادله و پول
بهعقیده وی چون بسیاری از کالاها فاسدشدنی است و تولیدکننده آن نمیتواند آنرا برای مدتی زیاد حفظ کند، بنابراین نیاز به پول احساس میشود؛ تا تولیدکننده آنرا با پول که فاسدشدنی نیست، مبادله کند.
همچنین بهعقیده وی، انسان همواره بیشتر از نیاز شخصی خود تولید میکند و بهعلت وجود تقسیم کار در جامعه، هریک از افراد مجبور هستند که آنچه خود تولید کرده و بیش از حد نیاز شخصیشان بوده است را دریافت کنند. در این نوع مبادله، یک تولیدکننده کالای فاسدشدنی تولید میکند (برای مثال ماست) و یک کالای فاسد نشدنی (مانند لباس گرم یا بلوز) میخواهد. در اینجا او نمیتواند کالای ماست خود را فرضا در تابستان تولید کرده نگه دارد ولی بلوز ندارد و در فصل زمستان معاوضه کند.
بنابراین امروز ماست خود را به کسی که به آن نیاز دارد ولی بلوز ندارد در ازای پول میفروشد و با این پول، در آینده بلوز مورد نظرش را خریداری میکند. بنابراین با توجه به نظریه اخیر، میتوان گفت که خواجه نصیرالدین طوسی هفتصد سال قبل از جان مینارد کینز انگلیسی، به سه وظیفه مهم پول (وسیله مبادله، وسیله شمارش و وسیله حفظ ارزش) که از طرف کینز معرفی شده است، پی برده و آنرا عنوان کرده است.[۳۹]
مشخصات پول
بنابر اعتقاد خواجه نصیر، پول باید مشخصات زیر را دارا باشد:
۱: همهپذیر و عزت داشته باشد؛ کلیه افراد اعم از تولیدکنندگان یا خریداران آنرا قبول داشته باشند؛ مانند طلا.
۲: فاسد نشدنی باشد؛ بهکلام خواجه استحکام مزاج داشته باشد.
۳: از نظر وزن سبک باشد؛ بهکلام خواجه کلفت حمل (سختی و رنج) نداشته باشد.
۴: قابلیت خرد شدن به قطعات کوچکتر، بهطوریکه کهاندکی از آن، دارای ارزش بسیار باشد را داشته باشد. بهکلام خواجه معادلاتاندکی از جنس آن بسیاری از دیگر چیزها باشد.
۵: استحالهپذیر نباشد. بهنظر او، پول حافظ ارزش کار (مشقت) است و اگر پول از بین برود، گویی کاری که انجام شده بود و پول نماینده آن بود، از بین رفته است. لذا پول به خودی خود، مورد نیاز نیست و تقاضای پول تقاضای اشتقاقی (مشتقشده) است. به این بیان که بهعلت داشتن قدرت خرید پول، مردم آنرا تقاضا میکنند.[۴۰]
کشاورزی
طوسی از حکمرانان مغول میخواهد تا بر این نکته آگاه باشند که کشاورزی اساس کل اقتصاد است و برای رسیدن به پیشرفت لازم است توجه کافی به این امر مبذول شود و تجارت و دیگر فعالیتها از جهت اهمیت در درجه دوم قرار دارند.[۴۱]
بار مالیاتی
او پیشنهاد کاهش بار مالیاتی را مطرح ساخته و با وضع هر نوع مالیاتی که بهصورت صریح در شریعت به آن اشاره نشده، مخالفت میورزد.[۴۲]
خرید داراییهای غیرمولد
خواجه بر پسانداز تاکید داشته و علیه اسراف و خرج پول برای خرید داراییهای غیر مولد از قبیل جواهرات و زمینهای غیرقابل کشت، هشدار میداد.[۴۳]
آثار
نصیرالدین در دوران حیات ارزشمند خویش، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگیز و فشارهای سیاسی، اجتماعی و نظامی آن عصر، توانست حدود یکصد و نود کتاب و رساله علمی در موضوعات متفاوت به رشته تحریر درآورد. برخی از آثارش عبارتاند از:
۱: تجریدالعقاید، که در موضوع کلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوقالعاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهای بسیاری پیرامون آن نوشته شده است.
۲: شرح اشارات: این کتاب شرحی بر اشارات بوعلی سینا است.
۳: قواعدالعقاید، در موضوع اصول عقاید.
۴: اخلاق ناصری
۵: اوصاف الاشراف
۶: تحریر اقلیدس
۷: تحریر مجسطی
۸: اساس الاقتباس
۹: زیج ایلخانی
۱۰: اثبات الجواهر
۱۱: اثبات اللوح المحفوظ
۱۲: اشکال الکرویه
۱۳: شرح اصول کافی
۱۴: رسالهای در کلیات طب
۱۵: تجریدالهندسه
و دهها کتاب و رساله علمی دیگر.
فرزندان
خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد:
صدرالدّین علی، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضی بهره کافی داشت.
دومین فرزندش اصیلالدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسی مشغول بود.
فرزند کوچک خواجه فخرالدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهای اسلامی را به عهده داشت.
وفات
در سال ۶۷۲ هجری قمری، خواجه نصیر با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای تاراج رفته را جمعآوری کند و به مراغه بیاورد، اما اجل مهلتش نداد.
هیجدهم ذیقعده سال ۶۷۳. ق است آسمان بغداد غروب دیگری در پیش دارد. مردی که پس از عمری نورافشانی و تبلیغ وحی، توانمند و پرتلاش به یاری عقل شتافت اینک در بستر بیماری افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زدهاند. در همین حال یکی از اطرافیان به او نزدیک شد و گفت: وصیت کن پس از مرگ در جوار قبر حضرت علی (علیهالسّلام) به خاک سپرده شوی! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم میآید که در جوار این امام (امام کاظم (علیهالسّلام)) بمیرم و از آستان او به جای دیگر برده شوم.
پس از این گفتگو خواجه به ملاقات خدای خویش شتافت. مراسم تشییع جنازه او با حضور شماری از ارادتمندان و مشتاقانش به سوی آستان مقدس امام موسی کاظم (علیهالسّلام) انجام گرفت.
هنگامی که میخواستند قبری برای او حفر کنند به قبری از پیش ساخته برخوردند که تاریخ آماده شدن آن مصادف با تاریخ تولد خواجه بود. سرانجام پیکر مطهر این دانشمند طوسی در همان قبر، در آغوش خاک جای گرفت.
پانویس
۱. قمی، عباس، فوائد رضویه، ص۶۰۳.
۲. قمی، عباس، فوائد رضویه، ص۶۰۳.
۳. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۶، ص۵۸۲.
۴. سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات فقها، ج۷، ص۲۴۴.
۵. سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات فقها، ج۷، ص۲۴۳.
۶. میرزا خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۶، ص۵۸۲.
۷. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلماء، ص۳۸۱.
۸. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المومنین، ج۲، ص۲۰۳.
۹. نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ص۲۸۲.
۱۰. سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات فقها، ج۷، ص۲۴۴.
۱۱. طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح اشارات، ج۲، ص۱۴۶.
۱۲. امین، سیدمحسن، مستدرکات اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۰۰.
۱۳. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۲۳.
۱۴. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۵۶.
۱۵. مدری زنجانی، محمد، عقاید فلسفی خواجه نصیر، ص۵۰.
۱۶. دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج۴، ص۱۱۲.
۱۷. رتضیپور، اکبر، شرح حال ریاضی دانان ایران و جهان.
۱۸. دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج۴، ص۱۱۲.
۱۹. امین، سیدمحسن، مستدرکات اعیان الشیعه، ج۱، ص۱۹۷.
۲۰. ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۲۴۷.
۲۱. نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ص۲۸۷.
۲۲. دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج۴، ص۱۱۲.
۲۳. دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج۴، ص۱۳۶.
۲۴. مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین، ص۷۸.
۲۵. احمد بن ابراهیم بن خلکان، فوات الاعیان، ج۲، ص۱۴۹.
۲۶. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۹.
۲۷. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۱۰.
۲۸. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۱۲.
۲۹. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۲۲.
۳۰. هادی غفاری و اصغر ابوالحسنی، تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص۸۳.
۳۱. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۷۹.
۳۲. هادی غفاری و اصغر ابوالحسنی، تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص۸۶.
۳۳. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۱۴.
۳۴. هادی غفاری و اصغر ابوالحسنی، تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص۸۷.
۳۵. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۱۴.
۳۶. هادی غفاری و اصغر ابوالحسنی، تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص۸۷.
۳۷. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۸۸.
۳۸. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۴۰-۴۱.
۳۹. هادی غفاری و اصغر ابوالحسنی، تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان، تهران، انتشارات پیام نور، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص۸۶.
۴۰. توانایان فرد، حسن، نظرات اقتصادی طوسی، خواجه نصیرالدین، تهران، قسط، ۱۳۵۹، ص۴۵.
۴۱. صدیقی، نجاتالله، بررسی کوششهای اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ترجمه احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۸۵، چاپ اول، ص۹۱.
۴۲. صدیقی، نجاتالله، بررسی کوششهای اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام، از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان، ترجمه احمد شیبانی، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۸۵، چاپ اول، ص۹۱.
۴۳. احمد، خورشید، مطالعاتی در اقتصاد اسلامی، ترجمه محمدجواد مهدوی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴، چاپ اول، ص۳۴۷.
.................................
منبع ویکی فقه














