• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

قلب در عبادت، آیت الله مکارم شیرازی

دریافت فایل

زمان: 11 دقیقه

بیشتر...

معرفت نفس؛ قضا و قدر،آیت الله العظمی

دریافت فایل صوتی

حجم: 8 MB

زمان: 35 دقیقه

بیشتر...

حکمت 87 نهج البلاغه

عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِْسْتِغْفَارُ.

بیشتر...

کافران دنیاپرست

شرح آیه 212 سوره مبارکه بقره

212- زُيِّنَ لِلَّذِينَ

بیشتر...

نعمت های پروردگار و وجوب شکر آن ها، آیت الله

دریافت فایل

زمان: 5 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
28241
48621
147248639
اوقات شرعی

خطبه بیست و دوم،بخش سوم،آیت الله مکارم شیرازی

خطبه بیست و دوم،بخش سوم،آیت الله مکارم شیرازی

فَإِنْ أبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ و کَفى بِهِ شافِیاً مِنَ الْباطِلِ وَ ناصِراً لِلْحَقِّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعانِ! وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَ ما أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَلا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّی لَعَلى یَقین مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دِینی

اگر آنها از پذيرش حق امتناع کنند، لبه تيز شمشير را به آنها مى بخشم; همان شمشيرى که بهترين درمان باطل (در برابر زورگويان) و يار و ياور حق (در برابر ستمگران خودکامه) است. راستى عجيب است که از من خواسته اند در برابر نيزه هاى آنان حاضر شوم و در مقابل شمشيرهايشان شکيبا باشم! (آرى آنها به من اعلان جنگ داده اند!) مادران در سوگ شان به عزا بنشينند! من کسى نبودم که به نبرد تهديد شوم يا از شمشير و نيزه مرا بترسانند! چرا که من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آئين خود، کمترين شکّ و ترديدى ندارم.

آیا مرا تهدید مى کنید؟

در بخش گذشته این خطبه امام(علیه السلام) تکیه بر استدلال منطقى فرموده و آنها را با بیانى روشن و قاطع، اندرز مى دهد تا به اشتباه خویش پى برند و از راه شیطان، بازگردند و به بیعتى که با امام داشته اند، وفادار مانده، دست از آتش افروزى و جنگ بردارند. در این بخش ـ که آخرین بخش این خطبه است ـ به آنها هشدار مى دهد که اگر گوش به حرف حساب ندهند، با زبان شمشیر، با آنها سخن خواهد گفت، همان شمشیرى که پاسخ زورگویان و هواپرستان خودمحور است.

مى فرماید: اگر آنها از پذیرفتن حق سر باز زنند، لبه تیز شمشیر را به آنها مى بخشم; (فَإنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ).

همان شمشیرى که بهترین درمان باطل (در برابر زورگویان منطق نشناس) و یار و یاور حق (در برابر ستمگران خودکامه) است; وَ کَفَى بِهِ شافیاً مِنَ الْباطِلِ وَ ناصِراً لِلْحَقِّ!

این که مى گویند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک دست خود قرآن را گرفته و در دست دیگر شمشیر را، بیان یک واقعیت مسلّم در حکومت هاى الهى است. آنها باید قبل از هر چیز، به مسائل منطقى روى آرند و براى اصلاح فرهنگ جوامعِ فاسد بکوشند و تا آنجا که در توان دارند، با اندرز و نصیحت و دلایل روشن عقلانى، خطاکاران را از اشتباه بیرون آورند، ولى بدیهى است که همیشه، گروهى وجود دارند که پرده هاى خودخواهى و هوا پرستى، عقل و وجدان آنها را پوشانده و چیزى جز زبان شمشیر را درک نمى کنند.

رهبران حکومت هاى الهى، در برابر این گونه افراد، متوسّل به زور مى شوند و تکیه بر قدرت مى کنند و قاطعانه، آنها را درهم مى کوبند و این، آخرین دارو براى درمان بیمارى فکرى و اخلاقى این گونه افراد است; إِنَّ آخِرَ الدِّواءِ الْکَىُّ، آخرین دواى زخم هاى غیرقابل علاج، داغ کردن و سوزاندن است.(1)

در واقع، جمله «شافیاً مِنَ الْباطِلِ» و جمله «ناصِراً لِلْحَقِّ» لازم و ملزوم هم اند; چرا که درمان باطل، سبب یارى حق و یارى حق، سبب فرونشستن باطل است.

حضرت، در ادامه این سخن مى افزاید: «عجیب است که آنها به من اعلان جنگ داده اند و از من خواسته اند که در برابر نیزه هاى آنان حاضر شوم و در برابر شمشیرهایشان شکیبا باشم!» (با آن که آنها به خوبى از موقعیت من در جنگ هاى اسلامى آگاه اند و ضرب شست مرا دیده اند که چگونه در برابر نیرومندترین مردان جنگى دشمنان اسلام، ایستادگى کرده ام); (وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعانِ(2) وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ!)(3)

این تعبیر، به خوبى نشان مى دهد که گروه پیمان شکنان جنگ جمل، آغاز گران آتش افروزى جنگ بوده اند; چرا که به امام (علیه السلام)اعلان جنگ کرده اند و بى شرمانه، حضرتش را تهدید به نیزه و شمشیر کرده اند.

ابن ابى الحدید، از مورّخ معروف، ابومخنف نقل مى کند که هنگامى که فرستادگان على(علیه السلام) از نزد طلحه و زبیر و عایشه بازگشتند، حامل پیام اعلان جنگ بودند.(4)

به هر حال این تهدید نشان مى دهد که تا چه حد آتش افروزان جنگ جمل، از واقعیت ها، بیگانه بودند و رسیدن به مقام، آن چنان چشم و گوش آنها را بسته بود، که واقعیت روشنى مانند شجاعت و جنگجویى على(علیه السلام)را ـ که بارها، در غزوات اسلامى، با چشم خود مشاهده کرده بودند ـ به فراموشى سپردند.

حضرت، در ادامه این سخن، همان مطلب را با ذکر دلیل روشنى تعقیب مى کند، مى فرماید: «مادران در سوگشان، به عزا بنشینند! من، کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم یا از شمشیر و نیزه مرا بترسانند! چرا که من، به پروردگار خویش، ایمان و یقین دارم و در دین و آئین خود، کمترین شک و تردیدى ندارم; (هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَ ما أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّى لَعلَى یَقْین مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دینِى).

جمله «هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ»(6) ـ با توجه به این که مفهوم هَبَل، به عزاى فرزند نشستن است ـ اشاره به این است که شما، ارزش زنده ماندن را ندارید و باید بمیرید و مادران تان به عزایتان بنشینند که این چنین در قضاوت و تدبیر خود، گرفتار خطاها و اشتباهات روشن هستید. شبیه این جمله در ادبیات عرب، عبارت «ثَکَلَتْهُمُ الثَّواکِلُ» است که آن نیز به همین معنا است.

به هر حال، امام(علیه السلام) در این جمله هاى حساب شده و پرمعنا نخست، به سابقه زندگى خود اشاره مى کند و به کنایه مى گوید که حتّى مشرکان عرب مرا به خوبى مى شناختند و هرگز کسى در دوران زندگانى ام مرا به جنگ و مبارزه تهدید نکرد، حال، شما که این همه با من بوده اید و ادّعاى مسلمانى دارید، چرا تهدید مى کنید؟!

اشاره دیگر حضرت به این است که کسى، از جنگ مى ترسد که از مرگ و شهادت بترسد و کسى از مرگ و شهادت مى ترسد، که یقین قاطع به پروردگار نداشته باشد و در مسیرى که مى پیماید گرفتار شکّ و شبهه گردد; زیرا، آن کس که به مسیر خود ایمان دارد و صاحب یقین و اعتقاد راسخ است، مى داند که در جنگ با دشمنان حق، هرگز شکستى نیست; بلکه یا پیروزى بر دشمن است و یا شهادت و انجام وظیفه و شتافتن به جوار قرب پروردگار و بهره مندى از حیات ابدى و جاویدان. و این، همان (إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ) ـ یکى از دو نیکى ـ است که در آیه شریفه 52 از سوره توبه آمده است! (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ); بگو: «آیا درباره ما، جز یکى از دو نیکویى (پیروزى یا شهادت) را انتظار دارید!»

گروهى از مفسّران نهج البلاغه، معتقدند که جمله «فَإِنّی لَعَلَى یَقْین مِنْ رَبّى» و جمله «وَ غَیْرِ شُبْهَة مِنْ دیْنی»، یک مفهوم را مى رساند و تأکید هم است، ولى حق این است که این دو جمله، از قبیل بیان عام بعد از خاص و ناظر به دو مفهوم است. در نخستین جمله، امام(علیه السلام) اشاره به مقام یقینش مى کند، همان چیزى که در حدیث منسوب به آن حضرت «لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً»(6) ـ اگر پرده ها کنار برود، هرگز بر ایمان من افزوده نمى شود ـ اوج تجلّى آن است. و جمله دوم به مجموعه دین و وظایف الهى، اشاره مى کند که راه را در زندگى، براى او روشن ساخته و هرگونه شکّ و تردید را از پیش پاى او برداشته است، به خصوص این که امام(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیده بود که با ناکثین و قاسطین و مارقین (جنگ افروزان جمل و صفّین و نهروان) پیکار خواهد کرد.(7)

نکته

مردان شکست ناپذیر

در طول تاریخ مبارزات حق و باطل، افراد یا گروههایى را مى بینیم که در صحنه نبرد، با وجود تفاوت ظاهرى در میان آنها و رقیبان شان، برترى عجیبى بر آنها پیدا مى کردند. مثلا سربازان اسلام، در میدان نبرد با لشکر عظیم ساسانیان ـ که از نظر عدّه، دَه برابر آنها بودند و از نظر امکانات و ساز و برگ جنگى، قابل مقایسه با آنان نبودند ـ پیروز شدند و بظاهر یک مشت افراد پا برهنه و فاقد تجهیزات و تعلیمات جنگى، اما روشن از نور تعلیمات اسلام و قرآن، افسانه «توازن قوا» را در میدان نبرد در هم نوردیدند.

این، به خاطر همان منطقِ (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُوُنَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ) بود که خود را در میدان نبرد، در همه حال، پیروز مى دیدند: یا در هم شکستن دشمن و یا نائل شدن به افتخار شهادت، که هر دو، سعادتى بزرگ و پیروزى عظیم بود.

همین منطق، در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران اسلامى، عصر و زمان ما، بار دیگر خودش را نشان داد و در حالى که تمام قدرت هاى بزرگ دنیا، با امکانات خود، به طور ظاهر و پنهان، به تقویت دشمنان اسلام پرداختند، جوانان مؤمن بسیجى و رزمندگان تربیت یافته در مکتب قرآن، تمام محاسبات جنگى آنها را بر هم زدند.

این همان چیزى است که امام(علیه السلام) در خطبه بالا به آن اشاره مى فرماید و به دشمنان دنیا پرستش مى گوید که مرا، تهدید به جنگ نکنید! من، از جنگ در راه خدا، نمى ترسم; زیرا، قلب من سرشار از نور یقین است و من، هیچ گونه تردیدى در دین و آئین و مسیرى که برگزیده ام، ندارم. آرى، من، در هر حال پیروزم و کسى که پیروز است، چرا ترس و وحشت به خود راه دهد.

این، همان اصلى است که مسلمانان، باید سخت به آن وفادار باشند و این روحیه را در میان تمام فرزندان اسلام، زنده کنند که با زنده شدن این روحیه، از برترى هاى دشمنان، از نظر ساز و برگ جنگى و فن آورى پیچیده عصر، ترس و وحشتى نخواهد داشت.

* * *

1 ـ اين جمله، يک ضرب المثل معروف عرب است، ولى در روايات اسلامى، از جمله خطبه 168 نهج البلاغه، نيز به آن اشاره شده است.
2 ـ طعان به معناى «ضربه زدن به چيزى» است به طورى که در آن وارد شود و معمولا در مورد ضربه زدن با نيزه به کار مى رود و گاه به نيش زبان هم «طعن» گفته مى شود; و در اين جا کنايه از جنگ کردن است.
3 ـ «جلاد» از ماده «جلد» به معناى «ضربه زدن بر بدن با تازيانه يا عصا يا شمشير» است و در اينجا باز کنايه از جنگ کردن است.
4 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 306.
5 ـ هَبول: زنى که فرزندانش را از دست داده است.
6 ـ شرح ابن ميثم بر صد کلمه انتخابى جاحظ، کلمه 1.
7 ـ در بحث هاى سابق، در همين خطبه، به مدرک آن، اشاره شد

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری