• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

شرح نهج البلاغه (خطبه اول بخش چهارم)، آیت الله

أنْشَأ الْخَلْقَ إنْشاءً وَ ابْتَدأهُ اِبْتِداءً بِلا

بیشتر...

تفسیر متون اصلی دعای ابو حمزه ثمالی،آیت الله

دریافت فایل صوتی

حجم: 9.8 MB

زمان: 56:56 دقیقه

بیشتر...

خطبه صد و دوازده

 

هَلْ تُحِسُّ بِهِ إذَا دَخَلَ مَنْزِلاً ؟ أَمْ هَلْ

بیشتر...

حکمت 152 نهج البلاغه

دعای سوم صحیفه سجادیه، قسمت اول، استاد دکتر

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
49186
48621
147353364
اوقات شرعی

خطبه سی و چهار، بخش اول

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أُفٍّ لَکُمْ! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ! أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الاْخِرَةِ عِوَضاً؟ وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً؟ إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دَارَتْ أَعْیُنُکُمْ، کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَة وَ مِنَ الذُّهُولِ فی سَکْرَة. یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی فَتَعْمَهُونَ، وَکَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لاَتَعْقِلُونَ! مَا أَنْتُمْ لی بِثِقَة سَجِیسَ اللَّیَالی، وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْن یُمَالُ بِکُمْ، وَ لاَزَوَافِرُ عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ

نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش کردم خسته شدم! آيا زندگى پست دنيا را به جاى حيات (سعادت بخش و جاويدان) آخرت پذيرفته ايد؟ و در برابر عزت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را برگزيده ايد؟ هنگامى که شما را به سوى جهاد با دشمن فرا مى خوانم، چشمانتان از ترس بى اختيار در حدقه ها دور مى زند، گويى وحشتِ از مرگ، هوش را از سرتان برده و مانند مستانى از خود بى خود شده ايد! سخنان مکرّر من به گوش شما فرو نمى رود (و در پيدا کردن راه صحيح زندگى) سرگردان گشته ايد و گويى عقل هاى شما از دست رفته و چيزى درک نمى کنيد! شما هرگز مورد اعتماد من نيستيد و هيچ گاه تکيه گاه مطمئنّى نمى باشيد تا (در برابر دشمنان خونخوار و حيله گر) بتوان بر شما اعتماد کرد و نه ياران قدرتمندى هستيد که در نيازها بتوان رو به سوى شما آورد.

 

نفرین بر شما! چرا از شهادت مى ترسید؟

در نخستین بخش این خطبه امام (علیه السلام) در برابر خیره سرى لشکر کوفه و بى توجّهى به خطراتى که تمام کشور اسلام را تهدید مى کرد و آنها بى اعتنا از کنار آن مى گذشتند، رگبار سرزنش ها و سخنان عتاب آلود خود را متوجه آنها مى سازد، باشد که روحِ بى دردِ آنها تکان بخورد و بیدار شود و گامى مؤثّر در پیشگیرى از خطر بردارد.

این در حالى بود که غارتگران شام پیوسته به مناطق مختلف کشور اسلام حمله مى کردند و دست به خونریزى و غارتگرى و جنایات دیگر مى زدند تا از این طریق روحیه لشکر على(علیه السلام)را تضعیف کنند، سپس بر آنها ضرر وارد سازند.

لذا امام (علیه السلام)مى فرماید: «نفرین بر شما! از بس شما را سرزنش کردم، خسته شدم!

(أُفٍّ لَکُمْ(1)! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ)(2)

دلیل این خستگى روشن است، چرا که عتاب آن هم از شخص بزرگى مانند على(علیه السلام)باید تأثیر واضحى در تحریک عتاب شدگان و وادار ساختن آنها به تجدید نظر و بازنگرى در اعمال نادرستشان داشته باشد، امّا هنگامى که به خاطر شدّت غفلت و بى خبرى مخاطبان اثر نگذارد و تکرار شود، بسیار خسته کننده است.

سپس مى افزاید: آیا شما زندگى پست دنیا را به جاى حیات (سعادت بخش و جاویدان) آخرت پذیرفته اید؟ و در برابر عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را برگزیده اید؟

(أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الاْخِرَةِ عِوَضاً؟ وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً؟)

این سکوت مرگبار و فرار شما از جهاد، نشان مى دهد که از یک سو آخرت خود را تباه کرده اید که آن را با زندگى چند روزه دنیا معاوضه کردید. و از سوى دیگر دنیاى خود را ویران ساخته اید، چرا که عزّت و سربلندى را با ذلّت مبادله کرده اید؟ در حالى که مرگِ با عزّت بر زندگىِ توأم با ذلّت به مراتب شرف دارد.

این پیامى است که همیشه بزرگمردان تاریخ بشریت و اولیاءالله به پیروان خود در تمام قرون و اعصار، ابلاغ کرده اند. على(علیه السلام)در جایى دیگر از همین نهج البلاغه مى فرماید: «فَالْمَوْتُ فِى حَیاتِکُمْ مَقْهورِیْنَ وَ الْحَیاةُ فِى مَوْتِکُمْ قاهِرینَ; مرگ در زندگى توأم با شکست شما است و زندگى در مرگِ همراه با پیروزى.»(3)

و سالار شهیدان، در آن گفتار تاریخى خود، مى فرماید: «أَلا وَ اِنَّ الدَّعىَ بْنِ الدَّعِى قَدْ رَکَزَنى بَیْنَ اثْنَیْنِ بَیْنَ السّلّةِ وَ الذِّلّةِ وَ هَیْهاتَ مِنّا الذِّلَّة; آگاه باشید که این مرد ناپاک و ناپاک زاده، مرا بر سر دو راهى قرار داده: یا در برابر شمشیر بایستم یا تن به ذلّت دهم! و هیهات که ما ذلّت را بپذیریم. (بى شک، ایستادگى و شهادت را از میان این دو برمى گزینیم)».

و در جاى دیگر خطاب به لشکر کوفه مى فرماید: «اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِیْنٌ وَ کُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْراراً فِى دنیاکُمْ; اگر شما دین ندارید و از روز آخرت نمى ترسید، لااقل در دنیاى خود حرّ و آزاده باشید».

در واقع این جمله هاى امام(علیه السلام)بمنزله دلیل بر خستگى آن حضرت از عتاب و سرزنش آنها است.

گویى آنها تصمیم گرفته بودند که ذلّت و حقارت و خشم پروردگار را بر عزّت و شرف و رضایت حق ترجیح دهند، و به همین دلیل سرزنش ها در آنها اثر نمى کرد، تا آنجا که امام (علیه السلام) را از عتاب خسته کردند.

در جمله هاى بعد، حضرت انگشت روى ضعف هاى آنها مى گذارد تا به خود آیند و آنها را برطرف سازند و ریشه هاى اصلى بدبختى خود را بسوزانند، مى فرماید: هنگامى که شما را به سوى جهاد با دشمن فرا مى خوانم، چشمانتان از ترس، بى اختیار در حدقه ها دور مى زند، گویى وحشت از مرگ هوش را از سرتان برده و مانند مستانى از خود بى خود شده اید. سخنان مکرّر من به گوش شما فرو نمى رود، به همین دلیل (در پیدا کردن راه صحیح زندگى) سرگردان گشته اید!

(إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دارَتْ أَعْیُنُکُمْ، کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَة(4)وَ مِنَ الذُّهُولِ فی سَکْرَة. یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی(5) فَتَعْمَهُونَ(6)).

جمله «یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوارِى» با توجه به این که «حوار» به معناى «سخن گفتن مکرّر» است و «یَرْتَجُ» از مادّه «ر ت ج» به معناى «بسته شدن» است، تاب دو معنا را دارد: نخست همان چیزى که در بالا گفته شد; یعنى سخنان مکرّر من در شما اثر نمى کند و گویى اصلا آن را درک نمى کنید; چرا که درهاى فهم سخن به روى شما بسته شده است.

دیگر این که زبان شما در پاسخ من بسته مى شود، چرا که پاسخى منطقى در برابر حرف هاى، من ندارید.

به هر حال نتیجه هر دو معنا همان است که در جمله بعد آمده; یعنى سرگردانى آنها.

در تأکید همین سخن، اضافه مى فرماید: «گویى عقل هاى شما از دست رفته و چیزى را درک نمى کنید»!(وَ کَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَةٌ(7) فَأَنْتُمْ لاَتَعْقِلُونَ).

سپس امام(علیه السلام) در یک نتیجه گیرى از سخنان گذشته اش، مى فرماید: «شما هرگز مورد اعتماد من نیستید».

«مَا أَنْتُمْ لی بِثِقَة سَجِیسَ(8) اللَّیَالی».

با توجه به این که «سجیس اللیالى» به معناى «تاریکى شبها» است، مفهوم جمله چنین مى شود که تا شبها تاریکند، من به شما اعتماد نمى کنم و این کنایه از ابدیّت و همیشگى است; چرا که هرگز ظلمت از شب جدا نمى شود.

انتخاب تاریکى شب براى این تعبیر، با توجه به افکار و اعمال سیاه و ظلمانى کوفیان، نوعى رعایت مقتضاى حال است که از فنون بلاغت محسوب مى شود و در تأکید آن مى فرماید: «و شما هیچ گاه تکیه گاه مطمئنّى نمى باشید، تا (در برابر دشمنان خونخوار و حیله گر) بتوان بر شما اعتماد کرد;» (وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْن یُمَالُ بِکُمْ) «و نه یاران قدرتمندى هستید که در نیازها بتوان رو به سوى شما آورد». (وَ لاَزَوَافِرُ(9) عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ).

به این ترتیب امام(علیه السلام)با جمله هاى کوتاه و کوبنده اش، بى اعتمادى خود را نسبت به این گروه سُست عنصر و بى اراده اظهار مى دارد و نقاط ضعف آنها را با صراحت برمى شمرد، شاید که این سخنان وجدان خفته و روح بى درد آنها را بیدار و آگاه سازد تا براى درهم کوبیدن دشمنان خونخوار بپاخیزند و متّحد شوند و شجاعانه وارد میدان نبرد گردند.

نکته

این همه توبیخ و سرزنش براى چیست؟

بار دیگر ناچاریم که به سراغ پاسخ این سؤال برویم که چرا امام(علیه السلام)با آن درایت و آگاهى و مدیریت فوق العاده اى که دارد، این همه کوفیان را مورد عتاب و خطاب، آن هم با تعبیرهاى بسیار خشن قرار مى دهد؟

آیا این همه توبیخ و اظهار بى اعتمادى بر آنان، سبب دورى و نفرت و تعصّب و لجاجت آنها نمى شد؟

پس چرا امام (علیه السلام)با این سخنان عتاب آلود آنها را از اهداف خود دورتر ساخت؟

در پاسخ این سؤال باید به این نکته توجه داشت که امام (علیه السلام)با یک روانکاوى عمیق، روحیات کوفیان را خوب درک کرده بود و همانطور که تاریخ نشان مى دهد، وضع آنان به گونه اى بود که تا شخصیّت خود را در معرض نابودىِ کامل نمى دیدند، تکان نمى خوردند و به اصطلاح تا به حسّاسترین رگ هاى وجودشان، نیشتر توبیخ و عتاب وارد نمى شد، به حرکت در نمى آمدند.

در میان جوامع بشرى همیشه گروهى را هر چند اندک، مى توان یافت که تا آخرین ضربت بر آنها فرود نیاید، بیدار نمى شوند.

مفهوم سخنان امام (علیه السلام)در اینجا، این نیست که ما این روش را در مقابل هر گروه وظیفه نشناس و غافل و بى خبر به کار بریم، چرا که افراد مختلفند: بعضى با یک سرزنش مختصر و به اصطلاح با یک «از گل نازکتر» گفتن به خود مى آیند و راه خود را پیدا مى کنند. بعضى مانند فیل هستند که تا فیلبان با چکش بر مغز آنها نکوبد، به حرکت در نمى آیند.

بنابراین استفاده از این روش در برابر آن گروه خاص، به عنوان دارو، کارى است زیبنده و درمانى است منحصر به فرد.

تاریخ نشان مى دهد که این سخنان مؤثّر افتاد و گروه عظیمى از مردم کوفه به سوى لشکرگاه نُخَیْله، که در نزدیکى کوفه بود، حرکت کردند و آماده مبارزه با یاغیان شام شدند، هر چند با نهایت تأسّف، اجل مهلت نداد و امام (علیه السلام) با ضربه شمشیر اَشقَى الآخرین، ابن ملجم، به شهادت رسید.

شاهد دیگر این سخن، این که امام (علیه السلام)در آغاز حکومتش، از مردم کوفه تمجید فراوان مى کرد،(10) امّا هنگامى که آنها به سستى گرویدند و لشکریان معاویه جسور شدند و هر روز، بخشى از کشور اسلام را مورد حمله قرار مى دادند، امام (علیه السلام) به این تعبیرات تند متوسّل شد.

1 ـ «راغب»، در مفردات مى گويد: «اُفّ» در اصل به معناى «هر چيز کثيف و آلوده» است، و به عنوان توهين و تحقير نيز گفته مى شود. مثلا مى گويند «أُفَفْتُ بکذا»; يعنى آن چيز را آلوده شمرده و از آن اظهار نفرت کردم. بعضى گفته اند که
«اف» در اصل به معناى «چرکى که در زير ناخن جمع مى شود» است. معناى ديگر نيز براى «اف» گفته اند، از جمله اظهار ناراحتى، سرزنش و بوى بد، و از آنجا که جمله «نفرين بر شما»، دليل بر اظهاز تنفّر و ناراحتى و ملامت و سرزنش است،
معادل جمله «اف لکم» را در فارسى «نفرين بر شما» برگزيدم. بعضى ديگر گفته اند که اصل اين کلمه، از اينجا گرفته شده است که هر گاه، خاک يا خاکستر مختصرى روى بدن يا لباس انسان مى ريزد، انسان با فوت کردن آن را از خود دور مى کند. صدايى که از دهان انسان، در اين موقع بيرون مى آيد، چيزى شبيه
«اوف» يا «اف» و بعداً در معناى «اظهار ناراحتى و تنفّر» مخصوصاً از چيزهاى کوچک، به کار رفته است. از جمع بندى آن چه در بالا ذکر شد و قرائن ديگر، چنين استفاده مى شود که اين کلمه در اصل «اسم صوت» بوده است. 2 ـ «سَئمتُ» از ماده «سئم»، به معناى «ملالت» است که گاه با «من» متعدّى مى شود و گاه بدون «من» گفته مى شود: «سئمْتُهُ» و «سَئِمْتُ مِنه»، هر دو يک معنا دارد، بنابراين «سَئِمْتُ عِتابَکُم» به معناى «سَئِمتُ مِن عِتابِکُم» است. 3ـ نهج البلاغه، خطبه 51. 4 ـ غمرة، در اصل به معناى «پوشاندن و پنهان کردن چيزى» است بطورى که هيچ اثرى از آن باقى نماند و در مواردى که غفلت و وحشت و سرگردانى، تمام فکر انسان را تحت تأثير قرار مى دهد، اين تعبير به کار برده مى شود و از آنجا که لشکر
کوفه از ترس مرگ، چنين حالتى را داشتند، اين تعبير را درباره آنان به کار برده است. 5 ـ «حوار» از ماده «حور» در اصل به معناى «بازگشت» است و لذا اين تعبير در مورد لقمه اى که گلوگير شود، هنگامى که فرو برود، اطلاق مى شود و به گفتوگوهايى که بين افراد، جريان دارد و رفت و آمدى در آن است «محاوره» مى گويند
و در خطبه بالا نيز به همين معنا به کار رفته است. 6 ـ «تعمهون» از ماده «عمه» به معناى «حيرت و سرگردانى» است. 7 ـ «مَألُوسَةٌ» از ماده «ألس» در اصل به معناى «از دست دادن عقل» است. و به همين مناسبت در خدعه و فريب و نيرنگ ـ که عقل طرف را مى ربايد ـ به کار مى رود. 8 ـ «سجيس» از مادّه «سجس» به معناى «تغيير رنگ آب و کدورت آن» است. به همين مناسبت به تاريکى شب «سجيس اللّيالى» اطلاق شده و اين تعبير گاه کنايه از دوام و بقا است، مثل اين که گفته شود «تا شب تاريک است و روز روشن، من
به اين کار ادامه مى دهم»; يعنى هميشه اين کار را ادامه مى دهم، و خطبه بالا نيز همين معنا را مى رساند. 9 ـ «زوافر»، جمع «زافرة» در اصل از مادّه «زفر» به معناى «نفس زدن شديد توأم با صدا» است، و به صداى آتش نيز زفير گويند، زافرة به معناى «ياران و مددکاران و قوم و عشيره» به کار مى رود، به خاطر اين که بار سنگين کمک را
به دوش مى کشند و گويى، نفس زنان آن را به مقصد مى رسانند. 10 ـ به عنوان مثال به خطبه 107 و 118 نهج البلاغه مراجعه کنيد.
---------------

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری