• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

تفسیر سوره مبارکه آل عمران، بخش چهاردهم، آیت الله

راز توفيق و به نتيجه رسيدن گفتگو در تمامى زمينه

دریافت فایل

حجم: 2 MB

زمان: 12 دقیقه

بیشتر...

محمد بن یعقوب کلینی رازی

زندگی‌نامه اجمالی

کلینی اصالتا ایرانی و از روستای «کلین»

بیشتر...

مسلمانان تصفیه مى شوند

شرح آیه 179 سوره مبارکه آل عمران

179- مَّا كَانَ اللَّهُ

بیشتر...

خدایا، مردم قرآن را ترک کردند!

شرح آیات 30 لغایت 34 سوره مبارکه فرقان

30وَ قالَ

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
34446
48621
147279664
اوقات شرعی

خطبه هشتاد و سه، بخش هشتم

 

فَهَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلاَّ حَوَانِیَ الْهَرَمِ؟ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلاَّ آوِنَةَ الْفَنَاءِ؟ مَعَ قُرْبِ الزِّیَالِ، و أُزُوفِ الاِْنْتِقَالِ، وَ عَلَزِ الْقَلَقِ، وَ أَلَمِ الْمَضَضِ، وَ غُصَصِ الْجَرَضِ، وَ تَلَفُّتِ الاِْسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالاَْقْرِبَاءِ، وَالاَْعِزَّةِ وَالْقُرَنَاءِ.

آيا جوانانِ شاداب، انتظارى جز خميدگى پيرى دارند; و آيا آنها که برخوردار از نعمت تندرستى کامل هستند، جز انواع بيمارى ها را چشم به راه مى باشند؟ و آيا کسانى که از بقا، برخوردارند جز لحظات فنا را منتظرند؟ اينها همه در حالى است که هنگام فراق و جدايى و لرزه و اضطراب، و ناراحتىِ مصيبت، و چشيدن طعم تلخ مصايب، و فروبردن جرعه هاى درد و رنج، و گردش چشم به اطراف، براى کمک خواهى و يارى جستن از فرزندان و نزديکان و عزيزان و هم قطاران، فرا رسيده است.

 

شرح و تفسیر

 

به هوش باشیم، همه نعمت ها زوال پذیرند.

امام(علیه السلام) در این بخش از سخنانش، اشاره به نکته مهمّ دیگرى در رابطه با زندگى دنیا و مواهب آن مى فرماید، که تمام نعمت هایش در شُرُف زوال و اضمحلال است و به همین دلیل، نه قابل اعتماد است و نه شایسته دلبستگى! مى گوید: «آیا جوانان شاداب، انتظارى جز خمیدگى پیرى دارند؟ و آیا آنها که برخودار از نعمت تندرستى کامل هستند، جز انواع بیمارى ها را چشم به راه مى باشند؟ و آیا کسانى که از بقا، برخوردارند جز لحظات فنا را منتظرند؟» (فَهَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ(1)حَوَانِیَ(2)آوِنَةَ(5)). الْفَنَاءِ؟ الْهَرَمِ؟(3) وَ أَهْلُ غَضَارَةِ(4) الصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلاَّ الشَّبَابِ إِلاَّ

سپس در تکمیل این سخن مى افزاید: «اینها همه در حالى است که هنگام فراق و جدایى و لرزه و اضطراب و ناراحتىِ مصیبت و چشیدن طعم تلخ مصایب و فروبردن جرعه هاى درد و رنج، و گردش چشم به اطراف براى کمک خواهى، و یارى جستن از فرزندان و نزدیکان و عزیزان و هم قطاران فرارسیده است!»(مَعَ قُرْبِ الزِّیَالِ(6)الْجَرَضِ(10)).، وَ تَلَفُّتِ(11) الاِْسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ(12) وَالاَْقْرِبَاءِ، وَالاَْعِزَّةِ وَالْقُرَنَاءِ! و أُزُوفِ(7) الاِْنْتِقَالِ، وَ عَلَزِ(8) الْقَلَقِ، وَ أَلَمِ الْمَضَضِ(9)، وَ غُصَصِ

از ویژگى هاى این جهان، ناپایدارى مواهب و نعمت هاى آن است که سبب مى شود انسان هرگز دل به آنها نبندد و پاى بند آنها نشود و دین و تقوا را بر سر آنها ننهد.

جوانان، به سرعت به سوى پیرى مى روند و شادابى جوانى به پژمردگى کهولت سنّ، مبدّل مى شود و بهار عمر، جاى خود را به پاییز آن مى دهد; سلامت جسم و جان با ورود انواع بیمارى ها محو مى گردد و با گذشت زمان، نشانه هاى نزدیک شدنِ سفرِ آخرت، آشکار مى گردد.

ولى با این همه ویژگى ها و نشانه ها، بازهم کم نیستند کسانى که به آن دل مى بندند و همه چیز خود را بر سر آن مى نهند و از غیر مواهب مادّى، غافل مى شوند. و این به راستى جاى بسى تأمّل است! که انسان با چشم خود تمام نشانه هاى فناى دنیا را مى بیند، با این حال، دل بر بقاى دنیا مى بندد.

در «تاریخ بغداد» آمده است: «روزى «سفّاح» خلیفه عباسى نگاه در آینه کرد -او از نظر چهره ظاهر، از زیباترین مردم بود - و گفت: خداوندا! من سخنى را که «سلیمان بن عبد الملک» (خلیفه اموى) گفت که من پادشاه جوانى هستم، نمى گویم; ولى مى گویم: «خداوندا! عمر طولانى توأم با سلامت، در طریق اطاعتت به من عنایت کن!» هنوز این سخن تمام نشده بود که شنید یکى از غلامانش، به دیگرى در مورد قراردادى که میان آنها بود، مى گوید: «مدّت میان من و تو، دو ماه و پنج روز خواهد بود.» «سفّاح» با شنیدن این سخن فال بدى در نظرش آمد که اینها دارند خبر از پایان عمر من، بعد از دو ماه و پنج روز مى دهند و اتّفاقاً همینطور شد، تب سختى کرد و بعد از دو ماه و پنج روز، دیده از جهان فرو بست در حالى که سى و سه سال بیشتر نداشت!»(13)

قرآن مجید با تعبیرات گوناگون بارها از این حقیقت پرده بر مى دارد (هر چند در واقع پرده اى بر آن نیست) و در لا به لاى مثال هاى گویا، ناپایدارى دنیا را مجسم مى سازد، مى فرماید: «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیوةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّا یأْکُلُ النَّاسُ وَ الاَْنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهاَ أَنَّهُمْ قاَدِروُنَ عَلَیْهاَ أَتیهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَو نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالاَْمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الاْیَاتِ لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ; مثل زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کرده ایم که در پى آن، گیاهان زمین - که مردم و چهارپایان از آن مى خورند - مى روید; زمانى که زمین زیبایى خود را یافته و آراسته مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند که مى توانند از آن بهره گیرند (ناگهان) فرمان ما شب هنگام، یا در روز، براى نابودى آن فرا مى رسد (باد سرد و خشک یا صاعقه اى را بر آن مسلّط مى سازیم) و آن چنان آن را درو مى کنیم که گویى دیروز هرگز چنین کشتزارى نبوده است. این گونه آیاتِ خود را براى آنها که اهل تفکّرند، شرح مى دهیم.»(14)

1. «بَضَاضه» مصدر است و در اصل به معناى پُرشدن و شادابى و طراوت است.
2. «حَوَانى» در اصل به معناى طولانى ترين دنده هاى انسان است که در هر طرف، دو عدد وجود دارد و مفرد آن «حانيه» است و در اينجا کنايه از پيرى شديد است که قامت انسان را به صورت کمان در مى آورد.
3. «هَرَم» (بر وزن حرم) به معناى منتهاى پيرى و ضعف و ناتوانى است که از آن در فارسى به «پير فرتوت» تعبير مى شود.
4. «غَضَاره»، به معناى نعمت و زندگى خوب و آسوده و راحت است.
5. «آوِنه» جمع «اَوان» است که به معناى زمان مى آيد.
6. «زِيال» اين واژه مصدر است و به معناى دور کردن و زايل نمودن مى باشد.
7. «اُزوف» (بر وزن خضوع) به معناى نزديک شدن است و به قيامت «آزفه» گفته مى شود، چون از بندگان دور نيست.
8. «عَلَز» (بر وزن مرض) به معناى لرزشى است که بيماران از شدّت درد پيدا مى کنند و آرام ندارند.
9. «مَضَض» از مادّه «مَضّ» (به وزن سدّ) به معناى تألّم و ناراحتى شديد است.
10. «جَرَض» از مادّه «جرض» (بر وزن خرج) به معناى فرو بردن آب دهان به زحمت، بر اثر غم و اندوه است.
11. «تَلفُّت» از مادّه «لفت» (بر وزن هفت) به معناى روى گرداندن و منصرف شدن از چيزى است.
12. «حَفَده» از مادّه «حفد» (بر وزن هفت) به معناى سرعت و چابکى در عمل و کار است و به دختران و نوه ها، گاهى «حفده» گفته مى شود، به خاطر اينکه در خدمت پدر و مادر، در کارِ خانه سريع و چابکند. 
13. تاريخ بغداد، جلد 10، صفحه 49. 
14. سوره يونس، آيه 24.
---------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری