وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّیقِ والسَّعَةِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا، وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا، وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لأَشْطَانِهَا، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ أَقْرَانِهَا.
خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود، گاه با تنگى و گاه با وسعت روزى را تقسيم کرد و (در عين حال) عدالت را در آن رعايت فرمود، و هدف از آن تقسيم، اين بود که هر کس را بخواهد با وسعت روزى يا تنگى آن بيازمايد و به وسيله آن، شکر و صبر غنى و فقير را آزمايش کند. سپس روزىِ وسيع را با فقر و بيچارگى درآميخت، تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرين کرد. سرآمدِ عمر را آفريد; آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد و گاه مقدّم و گاه موخّر داشت و سرانجام مرگ را با عوامل پايان عمر پيوند داد و با آن، رشته هاى طولانى حيات را درهم پيچيد و پيوندهاى محکم زندگىِ (توانمندان) را قطع کرد.
شرح و تفسیر
روزى، وسیله بزرگ آزمایش انسان
در ادامه بحث هاى گذشته پیرامون اتمام حجت از سوى پروردگار به وسیله فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانى و دلایل قوى و روشن، امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دو وسیله آزمون الهى نسبت به بندگان در مراحل مختلف تکلیف اشاره مى کند.
نخست مى فرماید: «خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گیرى فرمود; گاه آن را زیاد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقیسم کرد». (وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّیقِ والسَّعَة).
و از آنجا که ممکن است این چنین توّهم شود که تفاوت گذاشتن میان بندگان، با عدالت سازگار نیست در جمله بعد مى افزاید: «خداوند ارزاق را به طور عادلانه تقسیم کرد». (فَعَدَلَ فِیهَا).
اشاره به این که عدالت به معناى مساوات و برابرى نیست; بلکه عدالت آن است که به هر کس آنچه مصلحت او است بدهند چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمده است که فرمود: خداوند مى فرماید: «إِنَّ مِنْ عِبَادِىَ الْمُؤْمِنینَ مَنْ لاَیُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَاقَةَ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ، وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ لاَیُصْلِحُهُ إِلاَّ الصِّحَّةَ وَ لَوْ أَمْرضْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ...; بعضى از بندگان با ایمان من هستند که جز تنگدستى آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را غنى سازم موجب فسادشان مى شود و بعضى از بندگان من هستند که جز سلامت (و غنا) آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را بیمار (و فقیر) کنم موجب فسادشان مى شود; (بنابراین به هر یک آنچه سبب صلاح حالشان مى شود مى دهم)».(1)
سپس در این زمینه شرح بیشترى مى دهد; مى فرماید: «هدف از آن تقسیم این بوده است که هر که را بخواهد به وسعت روزى، یا تنگى آن بیازماید (و به تعبیر دیگر:) به وسیله آن، شکر و صبر غنى و فقیر را امتحان کند». (لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا).
ممکن است این تفاوت در اشخاص مختلف باشد; گروهى از نعمت فراوان بهره گیرند تا در میدان آزمایش نشان دهند که آیا شکر این همه نعمت را به جا مى آورند و بخشى از ثروت خداداد را در اختیار محرومان قرار مى دهند و آنچه را دارند در جاى خود مصرف مى کنند، یا به عکس، فزونى ثروت آنها را از خدا و خلق بیگانه مى کند و در غرور و غفلت فرو مى برد; یا این که تنگى روزى، صبر و استقامت آنها را درهم مى شکند و آنان را به حرام و ناشکرى و اعتراض بر پروردگار وادار مى سازد.
حتّى در یک انسان ممکن است هر دو حالت واقع شود: گاه غنى و بى نیاز، و گاه فقیر و تنگدست; و هر کدام از این دو، میدان آزمون الهى است، میدان آزمون شکر و صبر و عدم استقامت و بى تابى.
در ادامه این سخن، به این نکته اشاره مى کند که فقر و غنا و سلامتى و بیمارى، چنان از هم جدا نیستند که انسان بتواند بر یکى تکیه کند; بلکه چنان به هم نزدیک یا آمیخته اند که بر هیچ یک نمى توان اعتماد کرد; مى فرماید: «سپس روزىِ وسیع را با باقى مانده فقر و بیچارگى درآمیخت، و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرین کرد». (ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا).(2)
تا هیچ کس در حال غنا و سلامت و شادى و سرور مغرور نگردد و همگان بدانند این امور همیشه و همه جا و در مورد هر کس در معرض زوال و نابودى و تبدیل به ضدّ است و به گفته شاعر:
بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبى برند و این را به تبى! با توجّه به اینکه «عقابیل» جمع «عقبوله» (بر وزن جرثومه) به معناى بقایاى بیمارى و مشکلات و آثارى که از «تب» به صورت «تبخال» بر لبها باقى مى ماند، مى باشد; تعبیر بالا نشان مى دهد که مشکلات و گرفتارى ها و آثار و بقایاى آن، همواره در کنار خوشى ها و راحتى ها قرار دارد و هرگز از آن جدا نمى شود و جمله «بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا» تأکید دیگرى بر این معنا است; چرا که «أَتْرَاح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و اندوه است; در نتیجه امام(علیه السلام) مى فرماید: «شادى ها با اندوه ها آمیخته و غصّه ها در کنار شادمانى نشسته است».
دومین نکته اى که از امام(علیه السلام) در ادامه این سخن بیان مى فرماید، زمان دار بودن زندگى است، که بالأخره پایانى دارد و دیر یا زود به پایان مى رسد و چیزى که براى هیچ کس از آن گریزى نیست، مرگ است. مى فرماید: «سرآمد زندگى و پایان عمر را آفرید، آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد، و گاه مقدّم و گاه مؤخّر داشت». (وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا).
«سرانجام مرگ را با عوامل پایان عمر، پیوند داد; (و بیمارى ها را بهانه هایى براى سرآمدِ زندگى مقرّر داشت.) و با آن رشته هاى طولانى حیات را درهم پیچید، و پیوندهاى محکم زندگى (توانمندان و اقویا) را با آن قطع کرد!» (وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً(3)). لأَشْطَانِهَا(4)، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ(5) أَقْرَانِهَا
امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه به نکته هاى فراوانى اشاره فرموده، از جمله این که بعضى به طور طبیعى عمر طولانى دارند و بعضى عمر کوتاه و در عین حال، گاهى همان عمر طولانى بر اثر اعمال بى رویه، یا انواع گناهان کوتاه مى شود و گاه آن عمر کوتاه به خاطر رعایت مسایل مربوط به تندرستى و یا بر اثر اعمال و کارهاى نیک طولانى مى شود. همچنین به این نکته اشاره فرموده که براى مرگ اسباب فراوانى است; اگر انسان بتواند از بعضى بگریزد، در چنگال دیگرى گرفتار خواهد شد و حتّى نیرومندترین نیرومندان از مرگ در امان نیست! بنابراین، هیچکس نباید به سلامتى و تندرستى و جوانى و نیرومندى مغرور گردد و هر کس در هر سن و سال و در هر شرایطى باید با اعمال صالحه آماده سفر آخرت باشد.(6)
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این احتمال را نیز داده اند که مراد از تقدیم و تأخیر، این است که خداوند طبق مصالحى بعضى را در زمان هاى گذشته آفریده و زمان آنها را مقدّم داشته و بعضى را در زمان هاى بعد آفریده است، ولى معناى اوّل مناسبتر و آموزنده تر است.
نکته
آیا روزى هر کس مقدّر است؟
نه تنها از عبارت بالا، بلکه از بسیارى از آیات قرآن و روایات مقدّر بودن روزى استفاده مى شود و در منابع مختلف مى بینیم که وسعت و فراخى روزى یا تنگى و ضیق آن، به اراده و مشیّت خداوند نسبت داده شده است، تا بندگان خود را بیازماید.
به تعبیر دیگر: به هر کس آنچه مصلحتش بوده است داده و براى هر کس آنچه مایه صلاح حالش بوده مقرّر فرموده. این تعبیرات سؤالات متعدّدى بر مى انگیزد.
نخست اینکه: اگر چنین است پس تلاش و کوشش، براى رزق و روزى چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟
دیگر اینکه: این گونه برداشت ها سبب رکود فعّالیت هاى اجتماعى و عقب ماندگى جامعه مى گردد; جامعه اى که باید پرنشاط و پرامید به فعّالیت هاى گسترده بپردازد و در میدان رقابت از جوامع غیر مسلمان عقب نماند.
قرآن مجید مى فرماید: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیَشَتَهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَات; ما معیشیت و (روزى) آنها در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم».(7)
ولى پاسخ این سؤال ها در روایات اسلامى آمده است که هرگاه کنار هم چیده شود، ابهامى باقى نمى ماند.
از یک سو، در همین نهج البلاغه و کلمات مولا مى خوانیم: «إِنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتاکَ; روزى بر دو گونه است: قسمتى از آن، تو باید به دنبالش بروى و قسمتى از آن، او به دنبال تو مى آید به گونه اى که اگر به سراغش نروى به سراغ تو خواهد آمد».(8)
واقعیت نیز چنین است که قسمت مهمّى از روزى چیزى است که انسان باید در راه آن تلاش و کوشش کند و تمام هوش و استعداد و توان خود را به کار گیرد و بدون اینها هرگز به آن نخواهد رسید; ولى بخش دیگرى روزى هاى ناخواسته است که به سراغ انسان مى آید و به او نشان مى دهد که اگر چه تلاش و کوشش یک اصل مهم است، امّا رازقیّت خدا منحصر به آن نیست و در همه حال باید به او دل بست و همه چیز را از او دانست.
در روایت دیگرى مى خوانیم: «از جمله دعاهایى که مستجاب نمى شود، دعاى انسان سالمى است که در خانه نشسته و دست از تلاش و کوشش برداشته و عرضه مى دارد: خدایا به من روزى ده! (فرشتگان الهى) به او مى گویند: این دعاى تو مستجاب نیست. برخیز و تلاش کن.» امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «أَرْبَعٌ لاَیُسْتَجَابُ لَهُمْ دُعَاءٌ: الرَّجُل جَالِسٌ فِی بَیْتِهِ، یَقُولُ: یَا رَبِّ ارْزُقْنِی! فَیَقُولُ لَهُ: أَلَمْ آمُرْکَ بِالطَّلَبِ».(9)
از سوى دیگر، تقدیرات الهى در بسیارى از موارد هماهنگ با تدبیرات ما است; یعنى خداوند مقدّر کرده آنها که تلاش و کوشش مى کنند سهم بیشترى داشته باشند و آنها که سُست و تنبل اند سهم کمتر. این هماهنگىِ تقدیر و تدبیر، پاسخ روشنى به کسانى مى دهد که به بهانه تقدیر از تدبیر سرباز مى زنند و تن به تنبلى مى دهند.
از سوى سوم، بى شک استعداد جسمانى و فکرى همه انسان ها یکسان نیست و افراد بشر از نظر هوش و استعداد و مدیریّت اقتصادى و توان جسمى براى کار کردن بسیار تفاوت دارند و همین، سرچشمه تفاوت بهره هاى آنها در این قسمت مى شود; آن کس که این تفاوت ها را مقدّر کرده، طبعاً تفاوت هاى روزى را نیز مقدّر فرموده است و انتظار یکسان بودن همه انسانها از نظر روح و جسم، انتظار بسیار بى جایى است; مانند انتظار مساوى بودن همه اعضاى بدن و تمام استخوان ها و عضلات; چرا که در مجموعه بدن، هر عضوى مأموریتى دارد و توان او به اندازه مأموریت اوست و مجموعه جهان انسانیّت نیز، همانند یک بدن است با تفاوت ها در جهات مختلف و طبعاً با تفاوت در بهره هاى روزى.
نتیجه اینکه: آنچه در خطبه بالا درباره تقدیر ارزاق آمده، مى تواند اشاره اى به تمام آنچه در سه نکته بالا گفتیم بوده باشد و این چیزى بر خلاف عدالت نیست; بلکه عین عدالت و حکمت است.
1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 140. شبيه همين معنا مخصوصاً در مورد غنا و فقر و همچنين سلامت و بيمارى و توفيق عبادت و عدم توفيق، در جلد 5 بحارالانوار، صفحه 284 از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) از
خداوند متعال نقل شده است. 2. «أتراح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و غصه است و غالباً آن را به معناى ضدّ فرح تفسير کرده اند; ولى گاه به معناى هلاکت و قطع خير و خوبى نيز اطلاق شده است. 3. «خالج» از مادّه «خلج» (بر وزن خرج) به معناى جذب کردن است و خلجان چيزى در ذهن انسان به معناى مجذوب شدن ذهن در برابر چيزى است; و «خليج» را از آن جهت «خليج» گفته اند که بخش عظيمى از آب
دريا را به خود جذب مى کند. 4. «أشطان» جمع «شطن» (بر وزن وطن) به معناى طناب يا طناب طويل است. اين واژه گاهى به معناى دورى نيز آمده است و «شيطان» را به اين مناسبت شيطان مى گويند که دور از هدايت و رحمت خداست. 5. «مَرائر» جمع «مرير» به معناى طناب محکم است. 6. درباره مسأله «أجل و سرآمد عمر» بحث مشروحى در جلد سوم ذيل خطبه 62 بيان شد. 7. سوره زخرف، آيه 32. 8. نهج البلاغه، نامه 31. 9. ميزان الحکمه، جلد 2، حديث 5701.