عِبَادَاللّهِ! أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللّهِ عَلَیْکُمْ، وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللّهِ حَقَّکُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللّهِ، وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَى اللّهِ: فَإِنَّ التَّقْوَى فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِی غَد الطَّرِیقُ إِلَى الْجَنَّةِ. مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ، وَ سَالِکُهَا رَابِحٌ، وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ. لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الاُْمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابِرِینَ، لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللّهُ مَا أَبْدَى، وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى، و َ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى. فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا، وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا! أُولئِکَ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَهُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ: (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ).
اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزکارى توصيه مى کنم، زيرا تقوا حق خداوند بر شماست و سبب حق شما بر خداوند نيز مى شود! و نيز توصيه مى کنم که با استعانت از خداوند به تقوا دست يابيد، زيرا پرهيزگارى، امروز پناهگاه و سپر بلاى شماست و فردا راه رسيدن به بهشت است.
جاده تقوا واضح و روشن و پوينده آن صاحب سود فراوان و امانت دارش (خداوند) حافظ آن است. تقوا همواره خود را به امتهاى پيشين و آينده عرضه داشته و مى دارد، زيرا فرداى قيامت همه به آن نيازمندند، در آن روز که خدا آنچه را آفريده باز مى گرداند و آنچه را عطا کرده، باز مى ستاند و از همه (صاحبان نعمت) نعمتهايش را بازخواست مى کند (که با نعمتهاى او چه کردند؟).
اما چقدر کمند کسانى که تقوا را پذيرا شدند و حق آن را ادا کردند (آرى) آنها عددشان کم و شايسته تمجيد هستند که خداوند (در قرآن مجيد) درباره آنان فرموده: «اندکى از بندگان من سپاسگزارند».
شرح و تفسیر
تقوا بهترین پناهگاه در دنیا و چراغ راه در قیامت است
این بخش از کلام امام(علیه السلام) هدف اصلى خطبه را تشکیل مى دهد و آنچه در بخش نخست گذشت در واقع مقدمه و زمینه ساز این بخش است، زیرا تا ایمان به خدا و نبوت پیامبر اکرم نباشد سخن از تقوا گفتن موضوعى ندارد; نخست مى فرماید : «اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى توصیه مى کنم، زیرا که تقوا حق خداوند بر شما است و سبب حق شما بر خداوند (نیز) خواهد بود»; (عِبَادَاللّهِ! أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللّهِ عَلَیْکُمْ، وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللّهِ حَقَّکُمْ).
این تعبیر درباره تقوا بدیع است که از یک سو حقّ خداست بر بندگان و از سوى دیگر سبب مى شود بندگان بر خداوند حقّى پیدا کنند; اما حق خداست به دلیل آنکه نتیجه تقوا همان اطاعت جمیع اوامر و نواهى پروردگار است و اطاعت حق خدا بر بندگان است، و اما حق بندگان است، زیرا بر اثر آن استحقاق پاداش خواهند یافت.
بسیارى از شارحان نهج البلاغه تقوا را در اینجا به اطاعت کامل از فرمانهاى خدا تفسیر کرده اند در حالى که تقوا آن خداترسى درونى و پاى بند بودن باطنى به اصولى است که اثرش اطاعت فرمان خداست; تقوا همان چیزى است که در مراحل نخستین به صورت عدالت ظاهر مى شود و در مراحل عالى به صورت عصمت، و اینها همه از صفات باطنى است.
کسى که در برابر اطاعت و گناه بى تفاوت است بى تقواست و آن کس که پاى بند به اصول الهى و متعهّد به آنهاست، باتقواست و آثار هر دو در اعمال نمایان مى شود. سپس امام براى بدست آوردن این گوهر گرانبها چنین مى فرماید:
«شما را توصیه مى کنم که با استعانت از خداوند به تقوا دست یابید (که پیمودن این راه بى یارى خدا بسیار مشکل است) و به یارى تقوا بر خداوند حق (پاداش) پیدا کنید»; (وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللّهِ، وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَى اللّهِ).
آرى پیمودن راه تقوا، تقوایى که بر زندگى انسان احاطه کند، جز به یارى خداوند میسّر نیست. حتى انبیا و اولیا خود را در این راه به خدا مى سپردند و از او یارى مى جستند و مى گفتند: «(وَمَا تَوْفِیقِى إِلاَّ بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ) ; توفیق من جز به یارى خدا نیست، بر او توکّل کردم و به سوى او باز مى گردم».(1)
در دعاى پرمعنایى که بعد از زیارت امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) به آن توصیه شده، مى خوانیم: «کُلَّما وَفَّقْتَنى بِخَیْرٌ فَأنْتَ دَلیلى عَلَیْهِ وَ طَریقى إلَیْهِ ; هر زمان مرا به کار نیکى دادى تو راهنماى من به سوى آن و نشان دهنده مسیر من بودى».(2)
آن گاه امام به دو اثر مهم تقوا به عنوان دلیل اشاره کرده، مى فرماید: «زیرا پرهیزگارى امروز، پناهگاه و سپر بلاى شماست و فردا راه رسیدن به بهشت است»; (فَإِنَّ التَّقْوَى فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ).
آرى! همه حوادث تلخ فردى و اجتماعى که زندگى را در کام انسان در این جهان، ناگوار مى کند بر اثر گناه و خروج از جاده عدل و انصاف است; تقوا سبب مى شود که انسان در این جهان از سقوط در پرتگاه گناه و عواقب دردناک آن رهایى یابد و زندگى شیرین توأم با آرامش و سعادت داشته باشد و فرداى قیامت به مقتضاى : «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى) ; و زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزکارى است».(3)
راه وصول به بهشت و نعمتهاى بى نظیر بهشتى است، آیا گوهرى گرانبهاتر از این پیدا مى شود که هم در دنیا حافظ انسان باشد و هم در آخرت نجات دهنده او گردد؟
سپس در ادامه سخن به سه نکته مهم درباره تقوا اشاره مى کند، نخست مى فرماید: «جاده تقوا واضح و روشن و پوینده آن صاحب سود فراوان و امانتدارش (خداوند) حافظ آن است» (وَ فِی غَد الطَّرِیقُ إِلَى الْجَنَّةِ. مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ، وَ سَالِکُهَا رَابِحٌ، وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ).
اما واضح بودن جاده تقوا به جهت آن است که از یک سو با فطرت انسان، کاملا هماهنگ است و از سوى دیگر در عالم تشریع در کتاب و سنّت، مسیر این جاده، تبیین شده است.
اما سود بردن سالک این راه به جهت آن است که از یک سو در قیامت به مقتضاى (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیّاً)(4) پرهیزکاران را به سوى بهشت دعوت مى کند و از سوى دیگر در دنیا صاحب آن را از آلودگیها و پستیها و زندگى تاریک و ظلمانى رهایى مى بخشد و او را آبرومند و سربلند و مورد احترام قرار مى دهد.
اما حافظ بودن نگاهدارنده آن (بنابر اینکه «مستودع» را به معناى اسم مفعولى بگیریم) به سبب آن است که خداوند اجر و پاداش پرهیزکاران را بر عهده گرفته، بنابراین امانت آنها نزد خدا محفوظ است و فرشتگان الهى نیز حافظ اعمال پرهیزگارانند، و اگر «مستودع» را به معناى اسم مکان (مخزن و جایگاه) بدانیم جایگاه تقوا قلب انسان است که آن را به خوبى حفظ مى کند و از آن مراقبت مى نماید. بعضى نیز «حافظ» را به معناى محفوظ گرفته اند، بنابراین مفهوم جمله این مى شود که پرهیزکاران در سایه تقوا محفوظ اند.
نکته دومى که امام به آن اشاره مى کند، این است که تقوا حقیقتى است پایدار که محدود به زمان و مکانى نبوده و نخواهد بود، مى فرماید: «تقوا همواره خود را به امت هاى پیشین و آینده عرضه داشته و مى دارد، زیرا فرداى قیامت همه به آن نیازمندند; در آن روز که خدا آنچه را که آفریده باز مى گرداند و آنچه را عطا کرده، باز مى ستاند و از همه نعمت هایش (صاحبان نعمت را) بازخواست مى کند (که با نعمت هاى او چه کردند؟)»; (لَمْ تَبْرَحْ(5) عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الاُْمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابِرِینَ،(6) لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللّهُ مَا أَبْدَى، وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى، و َ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى(7)).
آرى تقوا همچون قصر زیبا، باشکوه و آرام بخشى است که همگان را به سوى خود فرا مى خواند و در برابر دیدگان همه انسانها بوده و خواهد بود و همه کتب آسمانى و انبیا و اولیاى الهى به سوى آن دعوت کرده اند. قرآن مجید مى گوید: «(وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللهَ) ; ما به کسانى که پیش از شما کتاب آسمانى به آنها داده شده بود سفارش کردیم به شما نیز سفارش مى کنیم که تقواى الهى پیشه کنید».(8)
امام(علیه السلام) در سومین نکته مى فرماید: «اما چه کم هستند کسانى که تقوا را پذیرا شدند و حق آن را ادا کردند (آرى) آنها عددشان کم و شایسته توصیفى هستند که خداوند (در قرآن مجید) مى فرماید: اندکى از بندگان من سپاسگزارند»; (فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا، وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا! أُولئِکَ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَهُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ: (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ)(9)).
امّا چرا تقوا با آن همه اهمیّتى که دارد طالبانش کم است؟ پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، زیرا تقوا مخالف هواى نفس است و گام برداشتن بر خلاف هواى نفس کار آسانى نیست. جاده تقوا بسیار پر سنگلاخ و پر فراز و نشیب است، هر چند پایانى لذت بخش دارد; ولى جاده هواى نفس، اما صاف و لذت بخش; اما پایانش بسیار دردناک است.
در حدیثى مى خوانیم هنگامى که خداوند بهشت را آفرید به جبرئیل فرمود نگاهى به آن بیفکن. هنگامى که جبرئیل مناظر زیباى بهشت را دید عرض کرد پروردگارا «لا یَتْرُکُها أحَدٌ إلاّ دَخَلَها; هیچ کس نیست که بهشت را رها سازد و وارد آن نشود»; اما هنگامى که خداوند آن را در لابه لاى ناراحتیها (و مخالفت هواى نفس) پیچید، فرمود نگاهى به آن بیفکن، چون جبرئیل به آن نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبّ أخْشى أنْ لا یَدْخُلَها أَحَدٌ; پروردگارا از این مى ترسم که هیچ کس وارد آن نشود». هنگامى که دوزخ را آفرید به جبرئیل فرمود: نگاهى به آن بیفکن، چون که جبرئیل به آن منظره وحشتناک نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبِّ لا یَدْخُلُها أحَدٌ; پروردگارا هیچ کس به سراغ آن نخواهد آمد» اما هنگامى که خداوند آن را در لابه لاى شهوات پیچید فرمود نگاهى به آن بیفکن. وقتى که جبرئیل به آن نگاه کرد عرض کرد: «یا رَبِّ أخْشى أنْ یَدْخُلَها کُلُّ أحَد; پروردگارا از آن مى ترسم که همه وارد آن شوند».(10)
این حدیث پر معنا در واقع شرحى است بر حدیث فشرده اى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَکارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ».(11)
1. هود، آيه 88 .اين سخن از زبان شعيب در برابر قوم سرکش او در قرآن نقل شده است. 2. بحارالانوار، جلد 99، صفحه 55. 3. بقره، آيه 197. 4. مريم، آيه 63. 5. «لم تبرح» از ريشه «برح» به معناى دور شدن و کنار رفتن گرفته شده و هنگامى که با کلمه نفى همراه مى شود، معناى اثبات را مى رساند. 6. «غابرين» جمع «غابر» از غبور، بر وزن «عبور» گرفته شده که به معناى باقى ماندن چيزى است، بنابراين «غابرين» يعنى بازماندگان. 7. «اَسْدى» از ريشه «سَدى» بر وزن «عبا» به معناى نيکى کردن گرفته شده است. 8. نساء، آيه 131. 9. سبأ، آيه 13 . 10. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 72. 11. همان مدرک و نهج البلاغه، خطبه 176.