كسي كه قواعد قراءات سبعه را فراگرفته و ميخواهد قرآن را تلاوت نمايد آيا مخارج حروف را بايد در هر يك از قرائتهاي هفتگانه و يا دهگانه و... به طور يكسان رعايت كند يا مخارج حروف هم طبق قراءات اختلافي است؟ آيا ادغام يرملون را در ديگر قرائتها هم بايد عمل نمايد يا اينكه ادغام يرملون مخصوص قرائت عاصم است؟ و قواعد ديگر همچنين. و خلاصه قاري قرآن چه مواردي را بايد در همة قرائتها رعايت كند و چه مواردي را بايد با اختلاف، تلاوت نمايد؟ با تعريف و تشريح جداگانة قرائت و تجويد، تفاوتشان و همچنين جواب سؤالات حاصل ميشود. براي بيان مطلب، مقدمتاً بايد بگوييم كه قرائت بر دو نوع است: 1. قرائت بالمعني الأعم. 2. قرائت بالمعني الأخص. منظور از «قرات بالمعني الأعم»، همان است كه در عرف جامعة قاريان، مقصود ميشود كه مترادف معناي «تلاوت» است؛ يعني خواندن قرآن، حال به صورت ترتيل يا تحقيق و يا غيره باشد. و منظور از «قرائت بالمعني الأخص» آن است كه در كتب تخصصي علوم قرآني از آن بحث ميشود كه منسوب به يكي از قرّاء سبعه يا عشر و يا... ميباشد. به بيان واضحتر: وقتي ميگوييم ابن كثير آية چهارم از سورة فاتحه را «مَلِكِ يوم الدّين» قرائت نموده،
[1] منظور اين است كه قرائت ابن كثير در اين آيه چنين است. يا وقتي كه ميگوييم «عاصم» همين آيه را «مالِكِ يوم الدّين» قرائت نموده،
[2] منظور همان «قرائت» عاصم است، به بيان ديگر مصاديق واقعيِ «روايت حفص از عاصم» قرائت بالمعني الأخص است و يا منظور از بالمعني الأخص، هر يك ار قرائت مختص قرّاء سبعه را گويند كه مخصوص آن قاري ميباشد. و امّا معناي تجويد: سرالبيان مينويسد: «تجويد، مصدر باب تفعيل، در لغت به معناي نيكوكردن و در اصطلاح، علمي است كه در آن از شناسائي مخارج و صفات حروف تهجي و محل وقت و وصل و قواعد و دستورها قرائت قرآن مجيد و نيكو خواندن آن بحث ميشود».
[3] و حلية القرآن با بيان واضحتر ميگويد: «تجويد، در لغت به معناي تحسين، تكميل، نيكو گردانيدن آمده است. بديهي است آيات الهي با رعايت قواعد ويژهاي كه ان شاء الله فرا خواهيم گرفت، زيباتر، نيكوتر و تكميلتر، تلاوت خواهد شد و لذا اين قواعد را تجويدِ قرآن ناميدهاند». «تجويد» در اصطلاحِ قرائت عبارت است از: اداي حرف از مخرجش همراه با اعطاي «حق و مستحق» آن حرف. «حقّ حرف»: عبارت است از صفات لازمة آن حرف، منظور از صفات لازمة حرف،حالاتي است كه حرف در حالت «انفراد» و بدون تركيب داراست؛ مانند استعلا، استفال، جهر،همس، شدّت و... «مستحق حرف»: عبارت است از: احكامي كه از صفاتِ لازمة آن حرف ناشي ميشود. منظور از احكام، حالاتي است كه براي حرف در «تركيب» با حروف ديگر و حركات مختلفه پيش ميآيد. مانند: تفخيم و ترقيق، ادغام و اظهار و...
[4] با دقت و تأمّل در معناي لغوي تجويد با دو تعريف مذكور كه شد به اين نتيجه ميرسيم كه «تجويد» صرفاً جهت «راحتي» و «نيكويي» در تلفظ و ادا نمودن كلمات عربي ميباشد
[5] و با تعمّق در معناي اصطلاحيِ تجويد و مقايسة آن با معناي لغوي، نتيجه حاصل ميشود كه «مخارج حروف، صفات حروف و احكامي كه در رهگذر تركيب حروف و كلمات پديد ميآيد مثل: احكام نون ساكنه و تنوين، وقف، ادغام و...» جزو مسائل قرائت ـ قرائتي كه منظور از آن مثلاً روايت حفص از عاصم باشد ـ نيست. خوانندگان محترم تحقيقاً اينجا گمان خواهند نمود كه منظور ما اين است كه كتب تجويد كه نوشته شده بر مبناي روايت حفص از عاصم نيست؛ چرا كه در تمامي كتب تجويدي فقط از همين مسائل (صفات حروف، تفخيم و ترقيق، ادغام و...) به عنوان روايت حفص از عاصم بحث شده كه ما اينها را جزو تجويد به حساب آورديم و تجويد را هم جداي از قرائت دانستيم! در پاسخ گوييم: منظور ما اين نيست كه تمامي مباحث مربوط به ادغام جزو تجويد است نه قرائت بلكه ميگوييم مباحثي كه شامل تعريف تجويد ميشود جزو تجويد است و تجويد هم جداي از قرائت ميباشد، چه بسا كه در يكي از ائمة قرائت در باب ادغام، نظر خاصي داشته باشد، مثل عاصم كه در باب ادغام، نظر مستقلي دارد، همچنين در باب مد و نيز در باب تفخيم و ترقيق و ساير قرّاء نيز همينطور. منظور اينكه: اين مسائل مورد نظر ما نيست و ما اينها را جزو تجويد به حساب نميآوريم اگر چه در باب ادغام و وقف يا تفخيم و ترقيق ـ كه از ابواب تجويدند ـ بيان شده باشند بلكه ما اين نظرياتِ خاصِّ هر يك از ائمة قرّاء را جزو اصول قرائي به حساب آورده و به آنها هم عنوان قرائت ـ بالمعني الأخص ـ را اطلاق مينماييم. به نظر ما تجويد مختصّ به قرآن نيست بلكه در كلية كلمات عربي جاري ميشود، ولي قرائت و شيوة تلفظ آن مختص به كلمات قرآن است و مثلاً يك عرب زبان وقتي ميخواهد دعا بخواند و به طور مثال به كملة «اللهمّ كُنْ لِوَليّك» ميرسد، خواهي نخواهي نون ساكن را در لام ادغام ميدهد، در حالي كه كلمة فوق، اصلاً كلمة قرآني نيست و به قرآن مربوط نميشود، لذا تجويد را نبايد جزو اصول مختصّة قرآن بشماريم، بلكه از آن جهت كه قرآن به زبان عربي ميباشد و زبان عربي هم اين خصوصيت و قاعده رادارد كه مثلاً اگر نون ساكن يا تنوين به يكي از حروف «ي، ر، م، ل، و، ن» برسد بايد در آنها ادغام شود، به همين جهت است كه ميگوييم قاري، هم اگر بخواهد قرآن را با قرائت «حمزه» بخواند بايد تجويد (ادغام، اظهار، اخفاء، قلب، صفات حروف، مخارج حروف، وقف و...) را رعايت بكند و هم اگر بخواهد به قرائت «عاصم» بخواند. به بيان ديگر: تجويد مختص قرائت عاصم نيست بلكه براي قرائت قرآن به هر قرائتي (چه عاصم و چه نافع و چه غيره) بايد موارد تجويدي رعايت شود و قرائت عاصم فقط مختص آن كلماتي است كه در شيوة تلفظِ آن كلمه، عاصم با ساير قرّاء اختلاف دارد (حال اين اختلاف چه در اصول قرائت باشد و چه در فروع (فرش الحروف) قرائت). براي نمونه، عاصم در سورة اخلاص، آية چهارم را بدين صورت قرائت كرده «كُفُواً أَحد»
[6] (با همزه).
[7] (طبق قرآنهاي فعلي كه بر اساس روايت حفض از قرائت عاصم نوشته ميشود) ولي ابن كثير همين آيه را بدين صورت قرائت نموده است «كفوءاً احدا» (با همزه) منظور ما از قرائت عاصم در اين آيه، شيوة تلفظ كلمة «كفواً» است و در هر آية ديگري هم كه اختلاف قرائتي باشد. «قرائت»، در متن كلمات قرآن است از حيث تلفظ، ولي «تجويد» موضوعي است كه بعداً عارض بر كلمات قرآن شده، بخاطر عربي بودن قرآن. ضمناً متذكّر ميشويم كه هر كدام از ائمة قراءات، داراي نشانهها و رموز مختصّ به خود هستند كه اين علامات در حاشية بعضي از قرآنها براي ذكر اختلافِ قرائتِ آيات آمده است. براي اينكه زمان پيدايش و اتمام قرائتهاي هفتگانه بهتر مشخص گردد آنها را با عصر امامت ائمة شيعه ـ عليهم السّلام ـ تطبيق ميدهيم: اولين فرد از قرّاء سبعه بنا بر تقدم زماني، «ابن عامر دمشقي» ميباشد كه در سنة نهم هجري متولد شده و گفتيم كه اختلاف در قرائت بعد از دوران امامت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به وجود آمد، پس بايد گفت قراءات قرآني تقريباً در دوران امامت امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ جلوهگر شد و تا دوران حضرت امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ ادامه داشت و در بين پنجاه نوع قرائتِ به وجود آمده، فقط هفت قرائت مورد تأييد ائمه از جمله امام صادق ـ عليه السّلام ـ بوده است. از ميان قرّاء سبعه پنج نفر اصالتاً ايراني هستند و دو نفر عرب بودهاند و همچنين پنج نفر از بزرگان قراء سبعه (عاصم، نافع، حمزه، كسائي و ابوعمرو) از مذهب تشيّع بودهاند و دو نفر بقيّه «ابن عامر و ابن كثير) از اهل تسنّن ميباشند.
[1] . التيسير في القراءات السبع، ابو عمرو عثمان بن سعيد الداني الاموي، ص 18.
[2] . همان مدرك.
[3] . سرالبيان، حسن بيگلري، ص 144.
[4] . حليةالقرآن، سيد محسن موسوي، ص 26.
[5] . همان گونه كه در تعريف آن اين دو قيد آورده شده بود.
[6] . التيسير، ابوعمرو، ص 226.
[7] . همان مدرك.