• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

خطبه صد و نود و دو، بخش دوازدهم


وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ
بیشتر...

خطبه سی ام نهج البلاغه

شرح نهج البلاغه

 

لَوْ أَمَرْتُ بِهِ، لَکُنْتُ قاتِلا،

بیشتر...

خطبه دویست و بیست و دو، بخش دوم

 

وَ إِنّ لِلذِّکْرِ لاََهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ

بیشتر...

هدایت یافتگان واقعى

شرح آیات 96 و 97 سوره مبارکه الاسراء

96قُلْ کَفى بِاللّهِ

بیشتر...

خطبه صد و نود و هفت، بخش اول


وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ
بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
15081
33626
143969938
امروز پنج شنبه, 01 آذر 1403
اوقات شرعی

میهمانان ناشناس؟

شرح آیات 51 لغایت 60 سوره مبارکه الحجر

51وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ

52إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ

53قالُوا لاتَوْجَلْ إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلِیم

54قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ

55قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ

56قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ

57قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ

58قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْم مُجْرِمِینَ

59إِلاّ آلَ لُوط إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ

60إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ

ترجمه:

51 ـ و به آنها از مهمانهاى ابراهیم خبر ده.

52 ـ هنگامى که بر او وارد شدند و سلام کردند; (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم»!

53 ـ گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم»!

54 ـ گفت: «آیا به من (چنین) بشارت مى دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت مى دهید»؟!

55 ـ گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم; از مأیوسان مباش».

56 ـ گفت: «جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى شود»؟!

57 ـ (سپس) گفت: «مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟

58 ـ گفتند: «ما به سوى قومى گنهکار مأموریت یافته ایم (تا آنها را هلاک کنیم).

59 ـ مگر خاندان لوط، که همگى آنها را نجات خواهیم داد.

60 ـ به جز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد».

تفسیر:

میهمانان ناشناس؟

از این آیات به بعد، قسمتهاى آموزنده اى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش، به عنوان نمونه هاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مى کند.

جالب این که: نخست از داستان مهمانهاى «ابراهیم»(علیه السلام) شروع مى کند (همان فرشتگانى که در لباس بشر به سراغ او آمدند نخست بشارت به تولد فرزند برومندى و سپس خبر از مجازات دردناک قوم لوط دادند).

چرا که در دو آیه قبل، به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور داده شد که هم مقام رحمت خدا را براى بندگان بازگو کند، و هم عذاب الیم او را، و در داستان مهمانهاى ابراهیم(علیه السلام)، دو نمونه زنده از دو صفت فوق دیده مى شود، و به این ترتیب، پیوند میان این آیات و آیات گذشته مشخص مى گردد.

نخست مى گوید: «به بندگانم از مهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).

گرچه «ضَیْف» در اینجا به صورت مفرد است، ولى، همان گونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند «ضَیْف» هم معنى مفرد دارد و هم معنى جمع (مهمان و مهمانان).

این مهمانهاى ناخوانده، همان فرشتگانى بودند که «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم، به صورت ناشناس، نخست بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).

ابراهیم(علیه السلام) آن گونه که، وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرائى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فوراً فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد، میهمانهاى ناشناس، دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان گفت: «ما از شما ترسانیم» (قالَ إِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).(1)

این ترس، به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد، و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که، هر گاه کسى نان و نمک کسى را بخورد، به او گزندى نخواهد رساند، و خود را مدیون او مى داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا، دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

* * *

ولى، چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم(علیه السلام) را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانائى بشارت مى دهیم» (قالُوا لاتَوْجَلْ إِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلِیم).

در این که: منظور از «غُلام عَلِیْم» (پسر دانا) کیست؟ با توجه به آیات دیگر قرآن شک نیست که: منظور، «اسحاق»(علیه السلام) است; چرا که هنگامى که فرشتگان این بشارت را به ابراهیم(علیه السلام) دادند، همسر ابراهیم «ساره» که ظاهراً زن عقیمى بود حاضر بود و این بشارت به او نیز داده شد، چنانکه در آیه 71 سوره «هود» مى خوانیم: وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ: «همسر او ایستاده بود، خندید و ما او را بشارت به اسحاق دادیم».

این را نیز مى دانیم «ساره» مادر «اسحاق» است و «ابراهیم»(علیه السلام) قبلاً از «هاجر» (همان کنیزى که به همسرى انتخاب کرده بود) صاحب پسرى به نام «اسماعیل» شده بود.

* * *

«ابراهیم»(علیه السلام) به خوبى مى دانست: از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى، توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مى دهید در حالى که من به سن پیرى رسیده ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).

«راستى به چه چیز مرا بشارت مى دهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).

آیا به امر و فرمان خدا است این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحاً بگوئید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!

تعبیر به «مَسَنِّى الْکِبَرُ» (پیرى مرا لمس کرده است) اشاره به این است که: آثار پیرى از موى سپیدم، و از چینهاى صورتم، نمایان است، و آثار آن را در تمام وجود خود، به خوبى لمس مى کنم.

ممکن است گفته شود: ابراهیم(علیه السلام) از این نظر آدم خوش سابقه اى بود; چرا که در همین سن پیرى فرزندش «اسماعیل» متولد شده بود، و با توجه به آن، نباید دیگر در مورد مولود جدید، یعنى «اسحاق» تعجب کند، ولى باید دانست که:

اولاً ـ در میان تولد «اسماعیل» و «اسحاق» به گفته بعضى از مفسران، بیش از ده سال فاصله بود و با گذشتن ده سال آن هم در سن بالا، احتمال تولد فرزند بسیار کاهش مى یابد.

ثانیاً ـ وقوع یک مورد بر خلاف موازین عادى ـ که ممکن است جنبه استثنائى داشته باشد ـ مانع از تعجب در برابر موارد مشابه آن نخواهد بود، زیرا به هر حال تولد فرزند در چنین سن و سالى امر عجیبى است.(2)

* * *

ولى به هر حال، فرشتگان، مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم(علیه السلام)ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).

بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود، و به همین دلیل، حق است و مسلّم.

و به دنبال آن، براى تأکید ـ به گمان این که: مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم(علیه السلام) غلبه کرده باشد ـ گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ).

* * *

ولى ابراهیم(علیه السلام) به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره نشده، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: چه کسى از رحمت پروردگارش، مأیوس مى شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ).

همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته اند و پى به قدرت بى پایانش نبرده اند، خدائى که از ذره اى خاک، انسانى چنین شگرف مى آفریند، و از نطفه ناچیزى، فرزندى برومند به وجود مى آورد، درخت خشکیده خرما، به فرمانش به بار مى نشیند، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مى کند، چه کسى مى تواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!

* * *

سرانجام ابراهیم(علیه السلام) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که: این فرشتگان با آن شرائط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامده اند، حتماً مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشه اى از آن را تشکیل مى دهد، لذا در مقام سؤال بر آمد «و از آنها پرسید: شما اى رسولان خداوند، بگوئید: ببینم براى چه مأموریت مهمى فرستاده شده اید»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

* * *

«گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شده ایم» (قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْم مُجْرِمِینَ).

* * *

و از آنجا که، مى دانستند ابراهیم(علیه السلام) با آن حس کنجکاویش مخصوصاً در زمینه این گونه مسائل، به این مقدار پاسخ قناعت نخواهد کرد، فوراً اضافه کردند: این قوم مجرم کسى جز قوم «لوط»(علیه السلام) نیست ما مأموریم این آلودگان بى آزرم را در هم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلاّ آلَ لُوط إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).

* * *

از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «أَجْمَعِین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود، مى شد، و شاید ابراهیم(علیه السلام) نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کرده، گفتند: «به جز همسرش که ما مقدر ساخته ایم، از بازماندگان در شهر، محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).

تعبیر به «قَدَّرْنا» (ما مقدر ساختیم) اشاره به مأموریتى است که از ناحیه خداوند در این زمینه داشتند.

در مورد ملاقات فرشتگان با ابراهیم(علیه السلام)، و داستان بشارت تولد «اسحاق» به او، و همچنین گفتگو با آنها در زمینه قوم لوط، مشروحاً در ذیل آیات 69 تا 76 سوره «هود» بحث کرده ایم (به جلد نهم تفسیر نمونه، صفحه 167 به بعد مراجعه کنید)!

* * *


1 ـ گر چه در آیات فوق اشاره اى به پذیرائى «ابراهیم»(علیه السلام) و دست نزدن مهمانها به غذا نشده، ولى، همان گونه که در ذیل آیات 69 و 70 سوره «هود» خواندیم این دو مطلب وجود داشته است (تفسیر نمونه، جلد 9، صفحات 168 و 169).

2 ـ بعضى از مفسران گفته اند: ابراهیم به هنگام تولد نخستین فرزندش «اسماعیل» 99 ساله بود و به هنگام تولد «اسحاق» 112 سال داشت.
.....................
تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری