شرح آیات 26 لغایت 30 سوره مبارکه الاسراء
26وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً
27إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً
28وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَة مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً
29وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لاتَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
30إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً
ترجمه:
26 ـ و حق نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن.
27 ـ چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطین اند; و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود!
28 ـ هر گاه از آنان[= مستمندان] روى برتابى، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو!
29 ـ هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشاى، که مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى!
30 ـ به یقین، پروردگارت روزى را براى هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ مى دارد; او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.
تفسیر:
رعایت اعتدال در انفاق و بخشش
در این آیات فصل دیگرى از سلسله احکام اصولى اسلام در رابطه با اداى حق خویشاوندان و مستمندان و درراه ماندگان، و همچنین انفاق به طور کلّى، دور از هر گونه اسراف و تبذیر، بیان مى کند.
نخست مى گوید: «حق ذى القربى و نزدیکان را به آنها بده» (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ).
«و همچنین مستمندان و درراه ماندگان را» (وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ):
در عین حال «هرگز دست به تبذیر نیالاى» (وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِیراً).
«تَبْذِیر» در اصل از ماده «بذر» به معنى پاشیدن دانه مى آید، منتها این کلمه، مخصوص مواردى است که، انسان اموال خود را به صورت غیر منطقى و فساد، مصرف مى کند، و معادل آن در فارسى امروز، «ریخت و پاش» است.
و به تعبیر دیگر، «تبذیر» آن است که مال در غیر موردش مصرف شود، هر چند کم باشد، و اگر در موردش صرف شود، تبذیر نیست، هر چند زیاد باشد.
چنان که در تفسیر «عیاشى» آمده امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه، در پاسخ سؤال کننده اى فرمود: مَنْ أَنْفَقَ شَیْئاً فِی غَیْرِ طاعَةِ اللّهِ فَهُوَ مُبَذِّرٌ وَ مَنْ أَنْفَقَ فِی سَبِیلِ اللّه فَهُوَ مُقْتَصِدٌ:
«کسى که در غیر راه اطاعت فرمان خدا مالى را انفاق کند، تبذیرکننده است و کسى که در راه خدا انفاق کند، میانه رو است».(1)
و نیز از آن حضرت نقل شده: روزى دستور داد رطب براى خوردن حاضران بیاورند، بعضى رطب را مى خوردند و هسته آن را به دور مى افکندند، فرمود: «این کار را نکنید، این تبذیر است و خدا فساد را دوست نمى دارد».(2)
دقت در مسأله «اسراف و تبذیر» تا آن حد است که در حدیثى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) از راهى عبور مى کرد، یکى از یارانش به نام «سعد» مشغول وضوء گرفتن بود، آب زیاد مى ریخت، فرمود: چرا اسراف مى کنى اى سعد! عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است؟
فرمود: نَعَمْ وَ إِنْ کُنْتَ عَلى نَهْر جار: «آرى هر چند در کنار نهر جارى باشى».(3)
در این که: منظور از «ذى القربى» در اینجا همه خویشاوندان است یا خصوص خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) (زیرا مخاطب در آیه او است) در میان مفسران گفتگو است.
در احادیث متعددى که در نکات، بحث آن خواهد آمد، مى خوانیم: این آیه، به ذوى القرباى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تفسیر شده، و حتى در بعضى مى خوانیم: به داستان بخشیدن سرزمین «فدک» به «فاطمه زهرا»(علیها السلام) نظر دارد.
ولى، همان گونه که بارها گفته ایم، این گونه تفسیرها مفهوم وسیع آیات را محدود نمى کند، و در واقع بیان مصداق روشن و واضح آن است.
خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جمله «وَ آت» دلیل بر اختصاص این حکم به او نیست، زیرا سایر احکامى که در این سلسله آیات وارد شده، مانند نهى از تبذیر و یا مداراى با سائل و مستمند، و یا نهى از بخل و اسراف، همه به صورت خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذکر شده، در حالى که مى دانیم این احکام جنبه اختصاصى ندارد، و مفهوم آن کاملاً عام است.
توجه به این نکته نیز لازم است، که نهى از «تبذیر» بعد از دستور به اداى حق خویشاوندان و مستمند و ابن سبیل، اشاره به این است که: مبادا تحت تأثیر عواطف خویشاوندى، و یا عاطفه نوع دوستى، در مقابل مسکین و ابن السبیل قرار بگیرید، و بیش از حدّ استحقاقشان به آنها انفاق کنید و راه اسراف را بپوئید که اسراف و تبذیر در همه جا نکوهیده است.
* * *
آیه بعد، به منزله استدلال و تاکیدى بر نهى از تبذیر است، مى فرماید: «تبذیرکنندگان برادران شیاطین هستند» (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ).
«و شیطان، کفران کننده نعمت هاى پروردگار بود» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً).
اما این که: شیطان، کفران نعمت هاى پروردگار را کرد، روشن است; زیرا
خداوند نیرو، توان، هوش و استعداد فوق العاده اى به او داده بود، و او این همه نیروها را در غیر موردش یعنى در طریق اغوا و گمراهى مردم، صرف کرد.
و اما این که: تبذیرکنندگان برادران شیاطین اند، به خاطر آن است که: آنها نیز نعمت هاى خداداد را کفران مى کنند و در غیر مورد قابل استفاده، صرف مى نمایند.
تعبیر به «إِخْوان» (برادران) یا به خاطر این است که اعمالشان هم ردیف و هماهنگ اعمال شیاطین است، همچون برادرانى که یکسان عمل مى کنند، و یا به خاطر آن است که قرین و همنشین شیطان در دوزخند.
همان گونه که در آیه 39 از سوره «زخرف» بعد از آن که قرین بودن شیطان را با انسان هاى آلوده به طور کلّى بیان مى کند، مى فرماید: وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ:
«امروز اظهار برائت و تقاضاى جدائى از شیطان به حال شما سودمند نیست; چرا که همگى در عذاب مشترکید».
و اما این که: شیاطین در اینجا به صورت جمع ذکر شده، ممکن است اشاره به چیزى باشد که: از آیات سوره «زخرف» استفاده مى شود که: هر انسانى روى از یاد خدا برتابد، شیطانى برانگیخته مى شود که همواره قرین و همنشین او خواهد بود، نه تنها در این جهان که در آن جهان نیز همراه او است (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ...حَتّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ).(4)
* * *
و از آنجا که گاه فقیر و مسکینى به انسان رو مى آورد و امکاناتى براى پاسخ گوئى به نیاز او در اختیار نیست، آیه بعد، طرز برخورد صریح با نیازمندان را در چنین شرائطى بیان مى کند، مى گوید: «اگر از این نیازمندان به خاطر (نداشتن امکانات و) انتظار رحمت خدا ـ که به امید آن هستى ـ روى برگردانى، نباید این روى گرداندن، توأم با تحقیر، خشونت و بى احترامى باشد، بلکه باید با گفتارى نرم و سنجیده و توأم با محبت با آنها برخورد کنى» حتى اگر مى توانى وعده آینده را به آنها بدهى و مأیوس شان نسازى (وَ إِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَة مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً).
«مَیْسُور» از ماده «یُسر» به معنى راحت و آسان است، و در اینجا مفهوم وسیعى دارد که هر گونه سخن نیک و برخورد توأم با احترام و محبت را شامل مى شود.
بنابراین، اگر بعضى آن را به عبارت خاصى تفسیر کرده اند، و یا به وعده دادن براى آینده، همه، از قبیل ذکر مصداق است.
در روایات مى خوانیم: بعد از نزول این آیه، هنگامى که کسى چیزى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواست و حضرت چیزى نداشت مى فرمود: یَرْزُقُنَا اللّهُ وَ إِیّاکُمْ مِنْ فَضْلِهِ: «امیدوارم خدا ما و تو را از فضلش روزى دهد».(5)
سنت هاى قدیمى ما به هنگام برخورد با سائل چنین بوده و هست: هنگامى که تقاضاکننده اى به در خانه مى آمد، و چیزى براى دادن موجود نبود به او مى گفتند: «ببخش!» (ببخشید)، اشاره به این که: آمدن تو بر ما حقّى ایجاد مى کند، و از نظر اخلاقى از ما چیزى طلبکار هستى، تقاضا داریم این مطالبه اخلاقى خود را بر ما ببخشى; زیرا چیزى که پاداش آن باشد، موجود نداریم!
* * *
و از آنجا که رعایت اعتدال در همه چیز، حتى در انفاق و کمک به دیگران، شرط است، در آیه بعد، روى این مسأله تأکید کرده، مى گوید: «هرگز دست خود را بر گردن خویش زنجیر مکن» (وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ).
این تعبیر کنایه لطیفى است از این که: دستِ دهنده داشته باش، و همچون بخیلان که گوئى دستهایشان به گردنشان با غل و زنجیر بسته اند و قادر به کمک و انفاق نیستند، مباش!
از سوئى دیگر «دست خود را فوق العاده گشاده مدار، و بذل و بخشش بى حساب مکن، که سبب شود از کار بمانى، مورد ملامت این و آن قرار گیرى، و از مردم جدا شوى» (وَ لاتَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً).
همان گونه که، «بسته بودن دست به گردن» کنایه از بخل، «گشودن دست ها به طور کامل» آن چنان که از جمله «وَ لاتَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» استفاده مى شود، کنایه از بذل و بخشش بى حساب است.
و «تَقْعُدَ» از ماده «قعود» به معنى نشستن کنایه از توقف و از کار افتادن مى باشد.
تعبیر به «مَلُوم»، اشاره به این است که: گاه بذل و بخشش زیاد، نه تنها انسان را از فعالیت و ضروریات زندگى بازمى دارد بلکه زبان ملامت مردم را بر او مى گشاید.
«مَحْسُور» از ماده «حسر» (بر وزن قصر) در اصل، معنى کنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زیر آن است، به همین جهت «حاسر» به جنگجوئى مى گویند که: زره در تن و کلاه خود بر سر نداشته باشد.
به حیواناتى که بر اثر کثرت راه رفتن خسته و وامانده مى شوند، کلمه «حسیر» و «حاسر» اطلاق شده است، گوئى تمام گوشت تن آنها یا قدرت و نیرویشان کنار مى رود و برهنه مى شوند.
بعداً این مفهوم، توسعه یافته، به هر شخص خسته و وامانده که از رسیدن به مقصد عاجز است «محسور»، حسیر» یا «حاسر» گفته مى شود.
«حسرت» به معنى غم و اندوه نیز از همین ماده گرفته شده; چرا که این حالت، معمولاً در مواقعى به انسان دست مى دهد که نیروى جبران مشکلات و شکست ها را از دست داده، گوئى از توانائى و قدرت برهنه شده است.
انفاق و بخشش، اگر از حدّ بگذرد و تمام توان و نیروى انسان جذب آن گردد، طبیعى است انسان از ادامه کار، فعالیت و سامان دادن به زندگى خود وامى ماند، برهنه از نیروها و سرشار از غم مى گردد، و طبعاً ارتباط و پیوند او با مردم قطع خواهد شد.
در بعضى از روایات که در شأن نزول این آیه، نقل شده، این مطلب به وضوح دیده مى شود.
در روایتى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در خانه بود، سؤال کننده اى در خانه آمد، چون چیزى براى بخشش آماده نبود، او تقاضاى پیراهن کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیراهن خود را به او داد، و همین امر، سبب شد که: نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود.
این پیش آمد، زبان کفار و منافقان را باز کرده گفتند: محمّد خواب مانده یا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را به دست فراموشى سپرده است.
و به این ترتیب، این کار، هم ملامت و شماتت دشمن، و هم انقطاع از دوست را در پى داشت، و مصداق «مَلُوم حسُور» شد، آیه فوق نازل گردید و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدار داد: این کار تکرار نشود.
در مورد تضادّ ظاهرى این دستور، با مسأله «ایثار» در نکات آینده بحث خواهیم کرد.
بعضى نیز نقل کرده اند: گاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنچه را در بیت المال داشت به نیازمند مى داد، به گونه اى که اگر بعداً نیازمندى به سراغ او مى آمد، چیزى در بساط نداشت، و شرمنده مى شد، و چه بسا شخص نیازمند، زبان به ملامت مى گشود، و خاطر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را آزرده مى ساخت، لذا دستور داده شد: نه همه آنچه را که در بیت المال دارد انفاق کند و نه همه را نگاهدارد، تا این گونه مشکلات پیش نیاید.
* * *
در اینجا این سؤال مطرح مى شود: اصلاً چرا بعضى از مردم، محروم، نیازمند و مسکین هستند؟ که لازم باشد به آنها انفاق شود، آیا بهتر نبود خداوند خودش هر چه لازم بود به آنها مى داد؟ تا نیازى نداشته باشند که به آنها انفاق گردد.
آخرین آیه مورد بحث گوئى اشاره به پاسخ همین سؤال است، مى فرماید: «خداوند روزیش را بر هر کس بخواهد گشاده مى دارد و بر هر کس بخواهد تنگ، چرا که او نسبت به بندگان آگاه و بینا است» (إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً).
این یک آزمون براى شما است و گرنه براى او همه چیز ممکن است، او مى خواهد به این وسیله شما را تربیت کند ، و روح سخاوت و فداکارى و از خود گذشتگى را در شما پرورش دهد.
به علاوه، بسیارى از مردم اگر کاملاً بى نیاز شوند، راه طغیان و سرکشى پیش مى گیرند، صلاح آنها در این است که در حدّ معینى از روزى باشند، حدى که نه موجب فقر گردد، نه طغیان.
از همه اینها گذشته، وسعت و تنگى رزق در افراد انسان (به جز موارد استثنائى یعنى از کار افتادگان و معلولین) بستگى به میزان تلاش و کوشش آنها دارد و این که: مى فرماید: خدا روزى را براى هر کس بخواهد تنگ و یا گشاده مى دارد، این خواستن هماهنگ با حکمت او است، و حکمتش ایجاب مى کند: هر کس تلاشش بیشتر باشد، سهمش فزون تر و هر کس کمتر باشد محروم تر گردد.
بعضى از مفسران در پیوند این آیه، با آیات قبل، احتمال دیگرى را پذیرفته اند و آن این که: آیه اخیر در حکم دلیل براى نهى از افراط و تفریط در انفاق است، مى گوید: حتى خداوند با آن قدرت و توانائى که دارد، در بخشش ارزاق حد اعتدال را رعایت مى کند، نه آن چنان مى بخشد که به فساد کشیده شوند، و نه آن چنان تنگ مى گیرد که به زحمت بیفتند، همه اینها براى رعایت مصلحت بندگان است.
بنابراین، سزاوار است: شما هم به این اخلاق الهى متخلق شوید، طریق اعتدال را در پیش گیرید، و از افراط و تفریط بپرهیزید.(6)
* * *
نکته ها:
1 ـ منظور از ذى القربى در اینجا کیانند؟
کلمه «ذى القربى» همان گونه که گفتیم، به معنى بستگان و نزدیکان است و در این که: منظور از آن، در اینجا معنى عام است یا خاص؟ در میان مفسران بحث و گفتگو است.
1 ـ بعضى معتقدند: مخاطب، همه مؤمنان و مسلمانان هستند، و منظور پرداختن حق خویشاوندان به آنها است.
2 ـ بعضى دیگر مى گویند: مخاطب پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و منظور پرداختن حق بستگان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها است، مانند خمس غنائم و سایر اشیائى که خمس به آن تعلق مى گیرد و به طور کلّى حقوقشان در بیت المال.
لذا در روایات متعددى که از طرق شیعه و اهل تسنن نقل شده، مى خوانیم: به هنگام نزول آیه فوق، پیامبر(صلى الله علیه وآله) «فاطمه»(علیها السلام) را خواند و سرزمین «فدک» را به او بخشید.(7)
در حدیثى که از منابع اهل تسنن از «ابو سعید خدرى» صحابى معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، مى خوانیم: لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعالى وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ أَعْطى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) فاطِمَةَ فَدَکاً:
«هنگامى که آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سرزمین فدک را به فاطمه(علیها السلام) داد».(8)
از بعضى از روایات استفاده مى شود، حتى امام سجاد(علیه السلام) به هنگام اسارت در «شام» با همین آیه با شامیان استدلال فرموده گفت: منظور از آیه «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، مائیم که خدا به پیامبرش دستور داده: حق ما ادا شود (و این چنین شما شامیان همه این حقوق را ضایع کردید).(9)
ولى با این همه، همان گونه که قبلاً هم گفتیم، این دو تفسیر با هم منافات ندارد، همه موظفند، حق ذى القربى را بپردازند پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم که رهبر جامعه اسلامى است، موظف است به این وظیفه بزرگ الهى عمل کند، در حقیقت، اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از روشن ترین مصداق هاى ذى القربى و شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) از روشن ترین افراد مخاطب به این آیه است.
به همین دلیل، پیامبر(صلى الله علیه وآله) حق ذى القربى را که خمس و همچنین فدک و مانند آن بود به آنها بخشید، زیرا گرفتن زکات که در واقع از اموال عمومى محسوب مى شد، براى آنها ممنوع بود.
* * *
2 ـ بلاى اسراف و تبذیر
بدون شک، نعمت ها و مواهب موجود در کره زمین، براى ساکنانش کافى است، اما به یک شرط، و آن این که: بیهوده به هدر داده نشوند، بلکه به صورت صحیح و معقول و دور از هر گونه افراط و تفریط مورد بهره بردارى قرار گیرد، و گر نه، این مواهب آن قدر زیاد و نامحدود نیست که با بهره گیرى نادرست، آسیب نپذیرد.
و اى بسا اسراف و تبذیر در منطقه اى از زمین، باعث محرومیت منطقه دیگرى شود، و یا اسراف و تبذیر انسان هاى امروز باعث محرومیت نسل هاى آینده گردد.
آن روز که ارقام و آمار، همچون امروز در دست انسان ها نبود، اسلام هشدار داد که: در بهره گیرى از مواهب خدا در زمین، اسراف و تبذیر روا مدارید.
قرآن در آیات فراوانى شدیداً مسرفان را محکوم کرده است:
در جائى مى گوید: «اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست ندارد» (وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).(10)
در مورد دیگر «مسرفان را اصحاب دوزخ مى شمرد» (وَ إِنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ).(11)
و «از اطاعت فرمان مسرفان، نهى مى کند» (وَ لاتُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ).(12)
و مجازات الهى را در انتظار مسرفان مى شمرد: (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ).(13)
اسراف را یک برنامه فرعونى قلمداد مى کند: (وَ إِنَّ فِرْعَوْن لَعال فِی الأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ).(14)
مسرفان دروغگو را محروم از هدایت الهى مى شمرد: (إِنَّ اللّهَ لایَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّابٌ).(15)
و سرانجام سرنوشت آنها را هلاکت و نابودى معرفى مى کند: (وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).(16)
و همان گونه که دیدیم، آیات مورد بحث، نیز تبذیرکنندگان را برادران شیطان و قرین آنها مى شمرد.
«اسراف» به معنى وسیع کلمه، هر گونه تجاوز از حدّ در کارى است که انسان انجام مى دهد، ولى غالباً این کلمه در مورد هزینه ها و خرج ها گفته مى شود.
از خود آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود: اسراف نقطه مقابل تنگ گرفتن و سخت گیرى است آنجا که مى فرماید: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً: «کسانى که به هنگام انفاق، نه اسراف مى کنند و نه سخت گیرى و بخل مىورزند بلکه در میان این دو حدّ اعتدال و میانه را مى گیرند».(17)
* * *
3 ـ فرق میان اسراف و تبذیر
در این که: میان «اسراف و تبذیر» چه تفاوتى است، بحث روشنى در این زمینه از مفسران ندیده ایم، ولى با در نظر گرفتن ریشه این دو لغت چنین به نظر مى رسد: وقتى این دو در مقابل هم قرار گیرند «اسراف» به معنى خارج شدن از حدّ اعتدال، بى آن که چیزى را ظاهراً ضایع کرده باشد، مثل این که: ما لباس گران قیمتى بپوشیم که بهایش صد برابر لباس مورد نیاز ما باشد، و یا غذاى خود را آن چنان گران قیمت تهیه کنیم که با قیمت آن بتوان عده زیادى را آبرومندانه تغذیه کرد.
در اینجا از حدّ گذرانده ایم ولى ظاهراً چیزى نابود نشده است.
اما «تبذیر» و ریخت و پاش آن است که آن چنان مصرف کنیم که به اتلاف و تضییع بیانجامد مثل این که: براى دو نفر میهمان غذاى ده نفر را تهیه ببینیم، آن گونه که بعضى از جاهلان مى کنند، و به آن افتخار مى نمایند، و باقیمانده را در زباله دان بریزیم، و اتلاف کنیم.
ناگفته نماند، بسیار مى شود: این دو کلمه درست در یک معنى به کار مى رود، و حتى به عنوان تأکید پشت سر یکدیگر قرار مى گیرند.
على(علیه السلام) طبق آنچه در «نهج البلاغه» نقل شده، مى فرماید: أَلا إِنَّ إِعْطاءَ الْمالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صاحِبَهُ فِی الدُّنْیا وَ یَضَعُهُ فِی الاْ خِرَةِ وَ یُکْرِمُهُ فِی النّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللّهِ:
«آگاه باشید مال را در غیر مورد استحقاق صرف کردن، تبذیر و اسراف است، ممکن است این عمل، انسان را در دنیا بلند مرتبه کند، اما مسلّماً در آخرت پست و حقیر خواهد کرد، در نظر توده مردم ممکن است سبب اکرام گردد، اما در پیشگاه خدا موجب سقوط مقام انسان خواهد شد.(18)
در شرح آیات مورد بحث، خواندیم: در دستورهاى اسلامى آن قدر روى نفى اسراف و تبذیر تأکید شده که: حتى از زیاد ریختن آب براى وضوء و لو در کنار نهر آب نهى فرموده اند، و نیز از دور افکندن هسته خرما امام(علیه السلام) نهى مى فرماید.
دنیاى امروز، که احساس مضیقه در پاره اى از مواد مى کند، سخت به این موضوع توجه کرده است تا آنجا که از همه چیز استفاده مى کند، از زباله بهترین کود مى سازند، از تفاله ها، وسائل مورد نیاز، و حتى از فاضلاب ها پس از تصفیه، آب قابل استفاده براى زراعت درست مى کنند; چرا که احساس کرده اند: مواد موجود در طبیعت نامحدود نیست که به آسانى بتوان از آنها صرف نظر کرد، باید از همه به صورت «دورانى» بهره گیرى نمود.
* * *
4 ـ آیا میانه روى در انفاق با ایثار تضاد دارد؟!
با در نظر گرفتن آیات فوق، که دستور به «رعایت اعتدال در انفاق» مى دهد این سؤال پیش مى آید که در سوره «دهر» و آیات دیگر قرآن و همچنین روایات ستایش و مدح ایثارگران را مى خوانیم که حتى در نهایت سختى، از خود مى گیرند و به دیگران مى دهند، این دو چگونه با هم سازگار است؟!
دقت در شأن نزول آیات فوق، و همچنین قرائن دیگر، پاسخ این سؤال را روشن مى سازد.
و آن این که: دستور به رعایت اعتدال در جائى است که بخشش فراوان سبب نابسامانى هاى فوق العاده اى در زندگى خود انسان گردد، و به اصطلاح «ملوم و محسور» شود.
و یا ایثار سبب ناراحتى و فشار بر فرزندان او گردد، و نظام خانوادگى اش را به خطر افکند، و در صورتى که هیچ یک از اینها تحقق نیابد، مسلّماً ایثار بهترین راه است.
از این گذشته، رعایت اعتدال، یک حکم عام است و ایثار یک حکم خاص که مربوط به موارد معینى است و این دو حکم با هم تضادى ندارند.
* * *
1 ـ بنا به نقل تفسیر «صافى»، ذیل آیه مورد بحث.
2 و 3 ـ بنا به نقل تفسیر «صافى»، ذیل آیه مورد بحث.
4 ـ زخرف، آیات 36 و 38.
5 ـ تفسیر «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.
6 ـ «المیزان»، جلد 13، صفحه 88.
7 ـ «فدک» زمین آباد و محصول خیزى در نزدیکى «خیبر» بود، و از «مدینه» حدود 140 کیلومتر فاصله داشت، و بعد از «مدینه»، «خیبر» نقطه اتکاء یهودیان در «حجاز» به شمار مى رفت (به کتاب «مراصد الاطلاع»، ماده فدک مراجعه شود).
بعد از آن که یهودیان این منطقه بدون جنگ تسلیم شدند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این سرزمین را طبق تواریخ و اسناد معتبر، به «فاطمه»(علیها السلام) بخشید، اما بعد از رحلت آن حضرت، مخالفان آن را غصب نمودند، و سالیان دراز به صورت یک حربه سیاسى در دست آنها بود، اما بعضى از خلفا اقدام به تحویل آن به فرزندان فاطمه(علیها السلام) نمودند.
8 ـ این حدیث را «بزار»، «ابو یعلى»، «ابن ابى حاتم» و «ابن مردویه» از «ابو سعید» نقل کرده اند (به کتاب «میزان الاعتدال»، جلد 2، صفحه 288 و «کنز العمال»، جلد 2، صفحه 158 مراجعه شود) ـ «طبرسى» در «مجمع البیان» و همچنین در «درّ المنثور» در ذیل آیه مورد بحث این حدیث را از طرق شیعه و اهل تسنن آورده اند ـ «بحار الانوار»، جلد 29، صفحه 107.
9 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 155.
10 ـ انعام، آیه 141 ـ اعراف، آیه 31.
11 ـ غافر، آیه 43.
12 ـ شعراء، آیه 151.
13 ـ ذاریات، آیه 34.
14 ـ یونس، آیه 83.
15 ـ غافر، آیه 28.
16 ـ انبیاء، آیه 9.
17 ـ فرقان، آیه 67.
18 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 126.
......................
تفسیر نمونه