شرح آیه 124 سوره مبارکه بقره
124- وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
124- و (یاد کنید) هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود; و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.» ابراهیم گفت: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد (مگر آنها که شایسته اند)».
«امامت» اوج افتخار ابراهیم(علیه السلام)
از این آیات به بعد، سخن از ابراهیم(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا و قهرمان توحید، و بناى خانه کعبه و اهمیت این کانون بزرگ توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را بر شمرده است.
هدف از این آیات در واقع سه چیز است:
نخست این که: مقدمه اى باشد براى مسأله تغییر قبله که بعداً مطرح مى شود تا مسلمانان بدانند این کعبه از یادگارهاى ابراهیم(علیه السلام) پیامبر بت شکن است و اگر امروز مشرکان و بت پرستان آن را تبدیل به بتخانه کرده اند، این یک آلودگى سطحى است و چیزى از ارزش و مقام کعبه نمى کاهد.
دیگر این که: یهود و نصارى ادعا مى کردند ما وارثان ابراهیم(علیه السلام) و آئین او هستیم و این آیات (در ارتباط با آیات فراوانى که درباره یهود گذشت) مشخص مى سازد آنها تا چه حدّ از آئین ابراهیم(علیه السلام) بیگانه اند.
سوم این که: مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنى میان خود و ابراهیم قائل بودند، باید به آنها نیز فهمانده شود که برنامه شما هیچ ارتباطى با برنامه این پیامبر بزرگ بت شکن ندارد.
در آیه مورد بحث نخست مى گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش به خوبى بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ).
این آیه از مهم ترین فرازهاى زندگى ابراهیم(علیه السلام) یعنى آزمایش هاى بزرگ او و پیروزیش در صحنه آزمایش ها سخن مى گوید، آزمایش هائى که عظمت مقام و شخصیت ابراهیم را کاملاً مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشکار کرد.
هنگامى که از عهده این آزمایش ها بر آمد، خداوند مى باید جایزه اى به او بدهد «فرمود: من تو را امام، رهبر و پیشواى مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً).
«ابراهیم تقاضا کرد که از دودمان من نیز امامانى قرار ده» تا این رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی).
اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پیمان من، یعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسید» (قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ).
تقاضاى تو را پذیرفتم، ولى تنها آن دسته از ذریه تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند!
* * *
نکته ها:
در اینجا چند موضوع مهم است که باید دقیقاً بررسى شود:
1 ـ منظور از «کَلِمات» چیست؟
از بررسى آیات قرآن و اعمال مهم و چشمگیرى که ابراهیم(علیه السلام) انجام داده و مورد تحسین خداوند قرار گرفته، چنین استفاده مى شود که مقصود از «کلمات» (جمله هائى که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظائف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم(علیه السلام) گذارده بود، و این پیامبر مخلص همه آنها را به عالى ترین وجه انجام داد، این دستورات عبارت بودند از:
1 ـ بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!
2 ـ بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بى آب و گیاه «مکّه» در جائى که حتى یک نفر سکونت نداشت!
3 ـ قیام در برابر بت پرستان بابل، شکستن بت ها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخى و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردى کامل و ایمان در تمام این مراحل!
4 ـ مهاجرت از سرزمین بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمین هاى دور دست براى اداى رسالت خویش، و مانند اینها.(1)
و به راستى هر یک از آنها آزمایشى بسیار سنگین و مشکل بود، اما او با قدرت، استقامت و نیروى ایمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات کرد شایستگى مقام «امامت» را دارد.
* * *
2 ـ امام کیست؟
از آیه مورد بحث اجمالاً چنین استفاده مى شود: مقام امامتى که به ابراهیم(علیه السلام)بعد از پیروزى در همه این آزمون ها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود.
توضیح این که: امامت معانى مختلفى دارد:
1 ـ «امامت» به معنى ریاست و زعامت در امور دنیاى مردم (آن چنان که اهل تسنن مى گویند).
2 ـ «امامت» به معنى ریاست در امور دین و دنیا (آن چنان که بعضى دیگر از آنها تفسیر کرده اند).
3 ـ «امامت» به معنى تحقق بخشیدن به برنامه هاى دینى اعم از حکومت به معنى وسیع کلمه، اجراى حدود و احکام خدا، اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» و این مقام، از مقام «رسالت» و «نبوت» بالاتر است; زیرا «نبوت» و «رسالت» تنها اِخبار از سوى
خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد «امامت» همه اینها وجود دارد به اضافه «اجراى احکام» و «تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن» (روشن است بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بوده اند).
در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى «ایصال به مطلوب» است، نه فقط «ارائه طریق».
علاوه بر این، «هدایت تکوینى» را نیز شامل مى شود، یعنى تأثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسان هاى آماده و هدایت معنوى آنها (دقت کنید).
امام از این نظر درست به خورشید مى ماند که با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مى دهد، و به موجودات زنده جان و حیات مى بخشد، نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است.
در قرآن مجید مى خوانیم: هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً: «خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستند تا شما را از تاریکى ها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است».(2)
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که رحمت هاى خاص خداوند و امدادهاى غیبى فرشتگان مى تواند مؤمنان را از ظلمت ها به نور رهبرى کند.
این موضوع، درباره امام نیز صادق است، و نیروى باطنى امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشته اند و جانشینان آنها براى تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى، به سوى نور هدایت، تأثیر عمیق داشته است.
شک نیست مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى سوم است; زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که مفهوم «هدایت» در مفهوم «امامت» افتاده، چنان که در آیه 24 سوره «سجده» مى خوانیم: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ: «و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند».
این هدایت، به معنى ارائه طریق نیست; زیرا ابراهیم(علیه السلام) پیش از این، مقام نبوت، رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است.
حاصل این که: قرائن روشن گواهى مى دهد مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین، شجاعت و استقامت به ابراهیم(علیه السلام)بخشیده شد، غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است.
پس هدایتى که در مفهوم امامت افتاده، چیزى جز «ایصال به مطلوب»، «تحقق بخشیدن روح مذهب» و پیاده کردن برنامه هاى تربیتى در نفوس آماده، نیست.
این حقیقت اجمالاً در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، مى فرماید: إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى إِتَّخَذَ إِبْراهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً، وَ إِنَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولاً، وَ إِنَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلاً، وَ انَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلاً قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِماماً، فَلَمّا جَمَعَ لَهُ الأَشْیاءَ قالَ: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً» قَالَ: فَمِنْ عِظَمِها فِی عَیْنِ إِبْراهِیمَ قالَ: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» قالَ: لایَکُونُ السَّفِیهُ إِمامَ التَّقِیِّ:
«خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد، پیش از آن که پیامبرش قرار دهد.
و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد، پیش از آن که او را رسول خود سازد.
و او را رسول خود انتخاب کرد، پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند.
و او را خلیل خود قرار داد، پیش از آن که او را امام قرار دهد.
هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: «من تو را امام مردم قرار دادم».
این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن.
فرمود: پیمان من به ستمکارانِ آنها نمى رسد... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد».(3)
* * *
3 ـ فرق «نبوت» و «امامت» و «رسالت»
به طورى که از اشارات موجود در آیات و تعبیرات مختلفى که در احادیث وارد شده، بر مى آید کسانى که از طرف خدا مأموریت داشتند، داراى مقامات مختلفى بودند:
1 ـ مقام نبوت ـ یعنى دریافت وحى از خداوند، بنابراین «نبى» کسى است که وحى بر او نازل مى شود و آنچه را به وسیله وحى دریافت مى دارد چنان که مردم از او بخواهند در اختیار آنها مى گذارد.
2 ـ مقام رسالت ـ یعنى مقام ابلاغ وحى و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهى بخشیدن، بنابراین «رسول» کسى است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش بر خیزد و از هر وسیله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده کند، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى تلاش نماید.
3 ـ مقام امامت ـ یعنى رهبرى و پیشوائى خلق، در واقع امام کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى و به دست آوردن قدرت هاى لازم، سعى مى کند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید و اگر هم نتواند رسماً تشکیل حکومت دهد تا آنجا که در توان دارد در اجراى احکام مى کوشد.
به عبارت دیگر: وظیفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات مى باشد.
و باز به تعبیر دیگر: رسول «ارائه طریق» مى کند ولى امام «ایصال به مطلوب» مى نماید (علاوه بر وظائف سنگین دیگرى که قبلاً اشاره شد).
ناگفته پیدا است: بسیارى از پیامبران مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تمام مقامات را داشتند، هم دریافت وحى مى کردند، هم تبلیغ فرمانهاى الهى، هم در تشکیل حکومت و اجراى احکام تلاش مى کردند و هم از طریق باطنى به تربیت نفوس مى پرداختند.
کوتاه سخن این که: امامت، همان مقام رهبرى همه جانبه مادّى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است.
امام رئیس حکومت، پیشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.
امام از یک سو با نیروى مرموز معنوى خود افراد شایسته را در مسیر تکامل باطنى رهبرى مى کند.
از سوى دیگر، با قدرت علمى خود افراد نادان را تعلیم مى دهد.
و با نیروى حکومت خویش یا قدرت هاى اجرائى دیگر، اصول عدالت را اجرا مى نماید.
* * *
4 ـ «امامت» یا آخرین سیر تکاملى ابراهیم(علیه السلام) (علیه السلام)
از آنچه در بیان حقیقت امامت گفتیم به خوبى استفاده مى شود: ممکن است کسى مقام پیامبرى و تبلیغ و رسالت را داشته باشد اما مقام امامت در او نباشد، این مقام، نیازمند شایستگى فراوان در جمیع جهات است و همان مقامى است که ابراهیم(علیه السلام) پس از آن همه امتحانات و شایستگى ها پیدا کرد، و این آخرین حلقه سیر تکاملى ابراهیم بود.
آنها که گمان مى کنند: منظور از امامت: تنها «فرد شایسته و نمونه بودن» است گویا به این حقیقت توجه ندارند که چنین مطلبى از آغاز نبوت در ابراهیم(علیه السلام)بوده.
و آنها که گمان مى کنند: منظور از امامت: «سرمشق و الگو بودن» براى مردم بوده، باید به آنها گفت: این صفت براى ابراهیم(علیه السلام) و تمامى انبیاء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود داشت و به همین دلیل پیامبر باید معصوم باشد; چرا که اعمالش الگو است.
بنابراین مقام امامت، مقامى است بالاتر از اینها و حتى برتر از نبوت و رسالت و این همان مقامى است که ابراهیم(علیه السلام) پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت.
* * *
5 ـ ظالم کیست؟
منظور از «ظلم» در جمله «لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمِین» تنها ستم کردن به دیگران نیست، بلکه ظلم (در برابر عدل) در اینجا به معنى وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چیز به جاى خویش است.
بنابراین ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزى را در موقعیتى که شایسته آن نیست قرار دهند.
از آنجا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه، نافرمانى و سوء پیشینه سبب مى گردد که لیاقت این مقام سلب گردد.
لذا در احادیث مى خوانیم: امامان اهل بیت(علیهم السلام) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) به همین آیه مورد بحث استدلال مى کردند، اشاره به این که دیگران در دوران جاهلیت بت پرست بودند، تنها کسى که یک لحظه در مقابل بت سجده نکرد على(علیه السلام) بود، چه ظلمى از این بالاتر که انسان بت پرستى کند،(4) مگر لقمان به فرزندش نگفت: یا بُنَیَّ لاتُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم: «اى فرزندم! شریک براى خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است».(5)
به عنوان نمونه «هشام بن سالم» از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند: ...قَدْ کانَ إِبْراهِیمُ(علیه السلام) نَبِیّاً وَ لَیْسَ بِإِمام، حَتّى قالَ اللّهُ: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» فَقالَ اللّهُ: «لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»، مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لایَکُونُ إِماماً:
«ابراهیم پیامبر بود، پیش از آن که امام باشد، تا این که خداوند فرمود من تو را امام قرار مى دهم.
او عرض کرد: از دودمان من نیز امامانى قرار ده.
فرمود: پیمان من به ستمکاران نمى رسد، آنان که بتى را پرستش کردند امام نخواهند بود».(6)
در حدیث دیگرى «عبداللّه بن مسعود» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که: خداوند به ابراهیم فرمود: لاأُعْطِیکَ عَهْداً لِظالِم مِنْ ذُرِّیَّتِکَ قالَ یا رَبِّ وَ مَنِ الظّالِمُ مِنْ وُلْدِی الَّذِی لایَنالُ عَهْدُکَ قالَ مَنْ سَجَدَ لِصَنَم مِنْ دُونِی لاأَجْعَلُهُ إِماماً أَبَداً وَ لایَصِحُّ أَنْ یَکُونَ إِماماً!:
«من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمى بخشم، ابراهیم عرض کرد: ستمکارانى که این پیمان به آنها نمى رسد کیانند؟
خداوند فرمود: کسى که براى بتى سجده کرده، هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد».(7)
* * *
6 ـ امام از سوى خدا تعیین مى شود
از آیه مورد بحث، ضمناً استفاده مى شود که امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین گردد، زیرا:
اوّلاً ـ امامت یک نوع عهد و پیمان الهى است، بدیهى است: چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.
ثانیاً ـ افرادى که رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم ـ اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران ـ و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد.
آیا کسى جز خدا مى تواند از وجود این صفت آگاه گردد؟
و اگر با این معیار بخواهیم جانشین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را تعیین کنیم کسى جز امیر مؤمنان على(علیه السلام) نمى تواند باشد.
جالب این که: نویسنده «المنار» از قول «ابو حنیفه» نقل مى کند که: او معتقد بود، خلافت منحصراً شایسته علویان است، به همین دلیل شورش بر ضد حکومت وقت (منصور عباسى) را مجاز مى دانست و به همین دلیل حاضر نشد منصب قضاوت را در حکومت خلفاى «بنى عباس» بپذیرد.
نویسنده «المنار» سپس اضافه مى کند: «ائمه اربعه اهل سنت» همه با حکومت هاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لائق زعامت مسلمین نمى دانستند، چرا که افرادى ظالم و ستمگر بودند.(8)
ولى عجیب است که در عصر ما بسیارى از علماى اهل تسنن، حکومت هاى ظالم، جبار و خودکامه را که ارتباطشان با دشمنان اسلام، مسلّم و قطعى است و ظلم و فسادشان بر کسى پوشیده نیست، تأئید و تقویت مى کنند ـ سهل است ـ آنها را «اولوا الامر» و «واجب الاطاعه» نیز مى شمرند.(9)
* * *
7 ـ پاسخ به دو سؤال
1 ـ از آنچه در تفسیر معنى امامت گفتیم، ممکن است این سؤال برانگیزد: اگر کار امام «ایصال به مطلوب» و «اجرا کردن برنامه هاى الهى» است، این معنى در مورد بسیارى از پیامبران حتى خود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین در مقیاس عمومى تحقق نیافته، بلکه همیشه افراد بسیار آلوده و گمراهى در مقابل آنها وجود داشتند.
در پاسخ مى گوئیم: مفهوم این سخن این نیست که امام مردم را اجباراً به حق مى رساند بلکه با حفظ اصل اختیار، و داشتن آمادگى و شایستگى مى توانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام، هدایت یابند.
درست همان گونه که مى گوئیم: خورشید براى تربیت موجودات زنده آفریده شده، یا این که قرآن مى گوید: کار باران زنده کردن زمین هاى مرده است، مسلماً این تأثیر جنبه عمومى دارد، اما در موجوداتى که آماده پذیرش این آثار، و مهیاى پرورش باشند.
2 ـ سؤال دیگر این که: لازمه تفسیر فوق این است که هر امام باید، نخست نبى و رسول باشد، و بعد به مقام امامت برسد، در صورتى که جانشینان معصوم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین نبودند.
در پاسخ مى گوئیم: لزومى ندارد که حتماً شخص امام قبلاً به مقام نبوت و رسالت برسد، بلکه اگر کسى قبل از او باشد که مقام نبوت، رسالت و امامت در او جمع گردد (مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)) جانشین او مى تواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و این در صورتى است که نیاز به رسالت جدیدى نباشد، مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که خاتم پیغمبران است.
به تعبیر دیگر: اگر مرحله گرفتن وحى الهى و ابلاغ تمام احکام، انجام یافته و تنها مرحله اجرا باقى مانده است، جانشین پیامبر مى تواند خط اجرائى پیامبر را ادامه دهد، و نیازى به این نیست که خود او نبى یا رسول باشد.
* * *
8 ـ شخصیت ممتاز ابراهیم
نام ابراهیم در 69 مورد از قرآن مجید ذکر شده، و در 25 سوره سخن از وى به میان آمده است، در آیات قرآن از این پیامبر بزرگ مدح و ستایش فراوان شده، و صفات ارزنده او یادآورى گردیده است.
او از هر نظر، قدوه و اسوه بود، و نمونه اى از یک انسان کامل.
مقام معرفت او نسبت به خدا.
منطق گویاى او در برابر بت پرستان.
مبارزات سرسختانه و خستگى ناپذیرش در مقابل جباران.
ایثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار.
استقامت بى نظیرش در برابر طوفان حوادث.
و آزمایش هاى سخت او.
هر یک داستان مفصلى دارد و هر کدام سرمشقى است براى مسلمانان و رهروان راه «اللّه».
به گفته قرآن او از نیکان(10) صالحان(11) قانتان(12) صدیقان(13) بردباران(14) و وفاکنندگان به عهد(15) بود، شجاعتى بى نظیر(16) و سخاوتى فوق العاده(17) داشت.
به خواست خدا در تفسیر سوره «ابراهیم» (مخصوصاً بخش آخر سوره) بحث مشروحى در این زمینه مطالعه خواهید کرد.(18)
1 ـ در تفسیر «المنار» از «ابن عباس» چنین نقل شده: او این آزمایش هاى ابراهیم را از آیات مختلف قرآن در چهار سوره بیرون آورده که به سى موضوع بالغ مى شود (المنار، ذیل آیات مورد بحث) اما عصاره اش همان بود که در بالا ذکر شد.
2 ـ احزاب، آیه 43.
3 ـ «اصول کافى»، جلد اول، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه، صفحه 133، چاپ قدیم (جلد 1، صفحه 175، احادیث 2 و 4، با اندکى تفاوت (دار الکتب الاسلامیة) ـ «الإختصاص»، صفحات 22 و 23 (کنگره شیخ مفید) ـ «بحار الانوار»، جلد 12، صفحه 12.
4 ـ «بحار الانوار»، جلد 25، صفحات 199 و 207، و جلد 36، صفحه 141، و جلد 38، صفحه 64، و جلد 90، صفحه 116.
5 ـ لقمان، آیه 13.
6 ـ «اصول کافى»، جلد اول، باب طبقات الانبیاء و الرسل، صفحه 174، حدیث 1 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 55، و جلد 25، صفحه 206 ـ «الإختصاص»، صفحه 22 (کنگره شیخ مفید).
7 ـ «امالى شیخ طوسى»، صفحه 378 (انتشارات دار الثقافة) ـ «مناقب ابن شهر آشوب»، جلد 1، صفحه 248 (مؤسسه چاپ و نشر) ـ «بحار الانوار»، جلد 25، صفحات 200 و 201، حدیث 12.
8 ـ «المنار»، جلد اول، صفحات 457 ـ 458.
9 ـ اشاره به حکومت «محمّد رضا پهلوى» و امثال او است که علماى اهل سنت کردستان، سیستان و بلوچستان و... او را تأئید مى کردند، او را واجب الاطاعة مى دانستند و تا پیروزى انقلاب بر ضد او قیام نکردند.
10 ـ ص، آیه 47.
11 ـ نحل، آیه 122.
12 ـ نحل، آیه 120.
13 ـ مریم، آیه 41.
14 ـ توبه، آیه 114.
15 ـ نجم، آیه 37.
16 ـ انبیاء، آیه 57.
17 ـ ذاریات، 24 تا 27 ـ هود، 69 ـ در بعضى از روایات به خاطر سخاوت فوق العاده اى که داشت لقب «أبو أضیاف» (پدر میهمانان) به ایشان داده شده. («کافى»، جلد 14، صفحه 40، حدیث 6، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 12، صفحه 13).
18 ـ به جلد دهم تفسیر «نمونه»، صفحه 397 به بعد، پایان سوره «ابراهیم» مراجعه کنید.
.........................
تفسیر نمونه