شرح آیات 246 لغایت 252 سوره مبارکه بقره
246- أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ
247- وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
248- وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
249- فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ
250- وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
251- فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ
252- تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
246- آیا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائیل را بعد از موسى، که به یکى از پیامبرانشان گفتند: «زمامدار (و فرماندهى) براى ما برگزین، تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم.» (پیامبر آنها) گفت: «شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچى کنید، و) در راه خدا،جهاد و پیکار نکنید!» گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، (و شهرهاى ما بوسیله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شده اند)؟!» امّا هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عدّه کمى از آنان، همگى سرپیچى کردند. و خداوند از (اعمال و نیات) ستمکاران، آگاه است.
247- و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند«طالوت» را براى زمامدارى شما برگزیده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با این که ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را دردانش و توانایى جسمانى، فزونى بخشیده است. خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، مى بخشد; و احسان خداوند، گسترده است; و (از لیاقت افراد) آگاه است.»
248- و پیامبرشان به آنها گفت: «نشانه حکومت او، این است که «صندوق عهد» به سوى شما خواهد آمد. که در آن، آرامشى از پروردگار شما، و یادگارهایى از خاندان موسى و هارون قرار دارد; در حالى که فرشتگان، آن را حمل مى کنند. در این موضوع، نشانه اى (روشن) براى شماست; اگر ایمان داشته باشید.»
249- و هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشکر بنى اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، (به آنها) گفت: «خداوند، شما را بوسیله یک نهر آب، آزمایش مى کند; آنها که از آن بنوشند، از من نیستند; و آنها که بیشتر از یک پیمانه با دست خود، از آن نخورند، از من هستند.» و همگى جز عدّه کمى، از آن نوشیدند. سپس هنگامى که او، و کسانى که به او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمىِ نفرات خود، ناراحت شدند; و) گفتند: «امروز، ما توانایى مقابله با «جالوت» و سپاهیان او را نداریم.» امّا آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و ایمان بیشترى داشتند) گفتند: «چه بسیار گروههاى کوچک که به خواست خدا، بر گروههاى بزرگ پیروز شدند.» و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) است.
250- و هنگامى که در برابر «جالوت» و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! شکیبایى و استقامت را بر ما فرو ریز; وقدمهاى ما را ثابت بدار; و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان;»
251- آنگاه به خواست خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت وا داشتند; و «داوود» (نوجوان شجاعى که در لشکر «طالوت» بود)، «جالوت» را کشت; و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید; و از آنچه مى خواست به او تعلیم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد، زمین را فساد فرا مى گرفت، ولى خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد.
252- اینها، آیات خداست که به حق، بر تو مى خوانیم; و به یقین تو، از پیامبران (ما) هستى.
پیش از آن که به تفسیر این آیات بپردازیم، لازم است به گوشه اى از تاریخ بنى اسرائیل که این آیات ناظر به آن است اشاره کنیم:
قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند بر اثر رهبرى هاى خردمندانه موسى(علیه السلام) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند.
خداوند به برکت این پیامبر نعمت هاى فراوانى به آنها بخشیده که از جمله «صندوق عهد» بود ـ که به زودى درباره تاریخچه و محتویات آن بحث خواهیم کرد ـ
قوم یهود با حمل این صندوق در جلوى لشکر، یک نوع اطمینان خاطر و توانائى روحى پیدا مى کردند و این قدرت و عظمت، تا مدتى بعد از موسى(علیه السلام)ادامه داشت، ولى همین پیروزى ها و نعمت ها کم، کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنى دادند، سرانجام، به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد، از دست دادند، به دنبال آن، چنان دچار پراکندگى و اختلاف شدند که در برابر کوچک ترین دشمنان، قدرت دفاع نداشتند، تا جائى که دشمنان، گروه کثیرى از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند و حتى فرزندان آنها را به اسارت گرفتند.
این وضع سال ها ادامه داشت تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل» را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت، آنها نیز که از ظلم و جور دشمنان به تنگ آمده بودند و دنبال پناهگاهى مى گشتند گرد او اجتماع کردند و از او خواستند: رهبر و امیرى براى آنها انتخاب کند، تا همگى تحت فرمان و هدایت او یک دل و یک رأى با دشمن نبرد کنند، تا عزت از دست رفته را باز یابند.
«اشموئیل» که به روحیات و سست همتى آنان به خوبى آشنا بود، در جواب گفت: از آن بیم دارم که چون فرمان جهاد در رسد، از دستور امیر و رهبر خود سرپیچى کنید و از مقابله و پیکار با دشمن شانه خالى نمائید.
آنها گفتند: چگونه ممکن است ما از فرمان امیر، سرباز زنیم و از انجام وظیفه دریغ نمائیم، در حالى که دشمن، ما را از وطن خود بیرون رانده، سرزمین هاى ما را اشغال نموده و فرزندان ما را به اسارت برده است؟!
«اشموئیل» که دید جمعیت با تشخیص درد به سراغ طبیب آمده اند، و گویا رمز عقب ماندگى خود را درک کرده اند. به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وى عرضه داشت، به او وحى شد که «طالوت» را به پادشاهى ایشان برگزیدم.
«اشموئیل» عرض کرد: خداوندا! من هنوز «طالوت» را ندیده و نمى شناسم.
وحى آمد ما او را به جانب تو خواهیم فرستاد، هنگامى که او نزد تو آمد فرماندهى سپاه را به او واگذار و پرچم جهاد را به دست وى بسپار!
* * *
طالوت کیست؟
طالوت، مردى بلند قامت، تنومند و خوش اندام بود، اعصابى محکم و نیرومند داشت، از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک، دانشمند و با تدبیر بود.
بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مى دانند.
ولى، با این همه شهرتى نداشت و با پدرش در یکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زیست و چهار پایان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد.
روزى بعضى از چهار پایان در بیابان گم شدند، طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود، به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش در آمد این وضع تا چند روز ادامه یافت تا این که به نزدیک شهر «صُوف» رسیدند.
دوست وى گفت: ما اکنون به سرزمین «صُوف» شهر «اشموئیل» پیامبر رسیده ایم بیا نزد وى رویم شاید در پرتو وحى و فروغ رأى، به گم شده خویش راه یابیم، هنگامى که وارد شهر شدند، با «اشموئیل» برخورد کردند، همین که چشمان «اشموئیل» و «طالوت» به یکدیگر افتاد میان دل هاى آنان آشنائى بر قرار شد.
«اشموئیل» از همان لحظه، «طالوت» را شناخت و دانست که این جوان همان است که از طرف خداوند براى فرماندهى جمعیت تعیین شده.
هنگامى که «طالوت» سرگذشت خود را براى «اشموئیل» شرح داد، گفت: اما چهار پایان هم اکنون در راه دهکده رو به باغستان پدرت روانه هستند، از ناحیه آنها نگران مباش، ولى، من تو را براى کارى بسیار بزرگ تر از آن دعوت مى کنم، خداوند تو را مأمور نجات بنى اسرائیل ساخته است.
«طالوت» نخست از این پیشنهاد تعجب کرد، سپس با خوشوقتى آن را پذیرفت.
«اشموئیل» به قوم خود گفت: خداوند «طالوت» را به فرماندهى شما برگزیده لازم است همگى از وى پیروى نمائید و خود را براى جهاد با دشمن آماده سازید.
بنى اسرائیل که براى فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتى از نظر نسب و ثروت لازم مى دانستند و هیچ کدام را در «طالوت» نمى دیدند در برابر این انتصاب سخت به حیرت افتادند; زیرا به عقیده آنها وى نه از خاندان «لاوى» بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا، که داراى سابقه حکومت بودند، بلکه از خاندان «بنیامین» گمنام بود و از نظر مالى تهى دست، لذا به عنوان اعتراض گفتند: او چگونه مى تواند بر ما حکومت کند ما از او سزاوارتریم؟!
«اشموئیل» که آنان را سخت در اشتباه مى دید، گفت: خداوند او را بر شما امیر قرار داده و شایستگى فرماندهى و رهبرى به نیروى جسمى و قدرت روحى است که هر دو به اندازه کافى در «طالوت» هست و از این نظر، بر شما برترى دارد ولى آنها نشانه اى که دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد مطالبه کردند.
«اشموئیل» گفت: نشانه آن این است که تابوت (صندوق عهد) که از یادگارهاى مهم انبیاء بنى اسرائیل است و مایه دلگرمى و اطمینان شما در جنگ ها بوده در حالى که جمعى از فرشتگان آن را حمل مى نمایند به سوى شما باز مى گردد، و چیزى نگذشت که صندوق عهد بر آنها ظاهر شد.
آنها با دیدن این نشانه فرماندهى «طالوت» را پذیرفتند.
* * *
«طالوت» زمام کشور را به دست گرفت!
«طالوت» فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت و در مدتى کوتاه لیاقت و شایستگى خود را در اداره امور مملکت و فرماندهى سپاه، به اثبات رسانید، آن گاه آنها را براى مبارزه با دشمنى که همه چیز آنها را به خطر انداخته بود، دعوت کرد و به آنها تأکید کرد، تنها کسانى با من حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد و آنها که بنائى نیمه کاره، یا معامله اى نیمه تمام، و امثال آن دارند در این پیکار شرکت نکنند.
به زودى جمعیتى به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حرکت کردند.
بر اثر راهپیمایى در برابر آفتاب همگى تشنه شدند، «طالوت» براى این که به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه کند، گفت:
به زودى در مسیر خود به رودخانه اى مى رسید، خداوند به وسیله آن شما را آزمایش مى کند، کسانى که از آن بنوشند و سیراب شوند از من نیستند، و آنها که جز مقدار کمى ننوشند از من هستند!
همین که چشم آنها به نهر آب افتاد، خوشحال شدند و به سرعت خود را به آن رسانیدند و سیراب گشتند. تنها عده معدودى بر سر پیمان باقى ماندند.
«طالوت» متوجه شد لشکر او از اکثریتى بى اراده و سست عهد و اقلیتى از افراد با ایمان تشکیل شده است، از این رو، اکثریت بى انضباط و نافرمان را رها کرد و با همان جمع قلیل با ایمان، از شهر بیرون آمد و به سوى میدان جهاد پیش رفت.
سپاه کوچک «طالوت» از کمى نفرات متوحش شده به «طالوت» گفتند: ما توانائى در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم اما آنها که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دل هایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادى و نیرومندى سپاه دشمن و کمى عده خود نهراسیدند، با کمال شجاعت به «طالوت» گفتند:
تو آنچه را صلاح مى دانى فرمان ده، ما نیز همه جا همراه تو خواهیم بود و به خواست خدا با همین عدد کم با آنها جهاد خواهیم کرد، چه بسا جمعیت هاى کم که به اراده پروردگار بر جمعیتهاى زیاد پیروز شدند و خدا با استقامت کنندگان است.
«طالوت» با آن عده کم اما مؤمن و مجاهد، آماده کارزار شد، آنها از درگاه خداوند در خواست شکیبائى و پیروزى کردند، همین که آتش جنگ شعلهور شد، «جالوت» از لشکر خویش بیرون آمد و در بین دو لشکر مبارز طلبید، صداى رعب آور وى دل ها را مى لرزاند و کسى را جرأت میدان رفتن او نبود. در این میان نوجوانى به نام «داود» که شاید بر اثر کمى سن، براى جنگ هم به میدان نیامده بود، بلکه براى کمک به برادران بزرگ تر خود، که در صف جنگجویان بودند از طرف پدرش مأموریت داشت.
ولى با این حال، بسیار چابک و ورزیده بود، با فلاخنى که در دست داشت یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر «جالوت» کوبیده شدند و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط کرد و کشته شد، با کشته شدن «جالوت» ترس و هراس عجیبى به سپاهیانش دست داد، از برابر صفوف لشکر «طالوت» فرار کردند و بنى اسرائیل پیروز شدند.(1)
* * *
تفسیر:
درخواست فرمانده
در نخستین آیه، روى سخن را به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) کرده، مى فرماید: «آیا ندیدى جمعى از اشراف بنى اسرائیل را بعد از موسى(علیه السلام) که به پیامبر خود گفتند: زمامدارى، براى ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم»؟ (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَ ِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ).
واژه «مَلاَءْ» در لغت به معنى اشیاء یا اشخاصى است که چشم را پر مى کند و شگفتى بیننده را برمى انگیزد، به همین جهت، به جمعیت زیادى که داراى رأى و عقیده واحدى، باشند «مَلاَءْ» گفته مى شود، و نیز به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتى «ملاء» مى گویند; زیرا هر کدام از این دو گروه به خاطر کمیت یا کیفیت خاص خود چشم بیننده را پر مى کند.
همان طور که قبلاً اشاره شد، این آیه، اشاره به جمعیت زیادى از بنى اسرائیل مى کند که یک صدا از پیامبر خویش، تقاضاى امیر و رهبرى کردند، تا بتوانند به فرماندهى او با «جالوت» که تمام حیثیت دینى، اجتماعى و اقتصادى آنها را به خطر افکنده بود پیکار کنند.
قابل توجه این که: آنها براى رفع تجاوز دشمن که ایشان را از سرزمینشان بیرون رانده بود، مى خواستند مبارزه کنند، در عین حال، نام آن را فى سبیل اللّه (در راه خدا گذاردند) از این تعبیر، روشن مى شود: آنچه به آزادى و نجات انسان ها از اسارت و رفع ظلم کمک کند، «فى سبیل اللّه» محسوب مى شود.
علاوه بر این، پیکار مزبور، جنبه دینى و مذهبى نیز داشت.
بعضى نام این پیامبر را «شمعون»، بعضى «اشموئیل»، و بعضى «یوشع»، ذکر کرده اند، ولى، مشهور در میان مفسران همان «اشموئیل» است که عربى آن اسماعیل مى باشد، و از امام باقر(علیه السلام) نیز در روایتى نقل شده است.(2)
به هر حال، پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمى دید به آنها گفت: «اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید» (قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا).
آنها در پاسخ گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم» شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شده اند؟! (قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا).
و به این ترتیب، اعلام وفادارى به عهد و پیمان خود کردند، ولى با این همه هیچ یک از نام خدا و فرمان او، حفظ استقلال و موجودیتشان، و آزادى فرزندان، نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، لذا در ادامه این آیه مى خوانیم: «هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمى همگى سرپیچى کردند و خداوند به (احوال) ستمکاران آگاه است»، مى شناسد و به آنها کیفر مى دهد (فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ).
بعضى از مفسران، عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.(3)
* * *
در هر صورت، پیامبرشان، طبق وظیفه اى که داشت به در خواست آنها پاسخ گفت، و «طالوت» را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید، مى فرماید: «پیامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً).
مطابق این آیه، انتخاب «طالوت» به عنوان زمامدارى و فرماندهى لشکر بنى اسرائیل از سوى خدا بوده و شاید جمله قَدْ بَعَثَ: «برانگیخت» اشاره به همان چیزى باشد که در شرح این داستان گذشت که حوادث غیر منتظره اى «طالوت» را به شهر آن پیامبر(علیه السلام) و مجلس او کشانید، و این انتخاب الهى صورت گرفت.
ضمناً از تعبیر «مَلِکاً» چنین بر مى آید که «طالوت»، تنها فرمانده لشکر نبود، بلکه زمامدار کشور هم بود.(4)
از اینجا مخالفت شروع شد، «گروهى گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادى ندارد»؟! (قالُوا أَنـّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ).
این نخستین اعتراض و پیمان شکنى بود که بنى اسرائیل در برابر آن پیامبر(علیه السلام) کردند، و با این که او تصریح کرده بود انتخاب «طالوت» از طرف خدا است، آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم; زیرا داراى دو شرط لازم براى زمامدارى هستیم، نسب عالى و ثروت فراوان و همان طور که قبلاً در شرح داستان آمد، «طالوت» جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود.
ولى قرآن پاسخ دندان شکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مى کند: «گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده» (قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
این که مى بینید خداوند او را برگزیده و زمامدار شما قرار داده، به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مایه است و از نظر نیروى جسمانى، قوى و پر قدرت، یعنى:
اولاً ـ این گزینش خداوند حکیم است.
ثانیاً ـ شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کرده اید، نسبت عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست، چون هر دو امر اعتبارى و بیرون ذاتى است، ولى، علم و دانش و نیروى جسمانى دو امتیاز واقعى و درون ذاتى است که تأثیر عمیقى در مسأله رهبرى دارد.
رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعه اى را که در رأس آن است تشخیص دهد، و با قدرت خود آن را به موقع اجرا در آورد.
با علم و تدبیر خود نقشه صحیح براى پیکار با دشمن بکشد و با نیروى جسمانى آن را پیاده کند.
تعبیر به بَسْطَةً: «گسترش» اشاره به این است که وسعت وجودى انسان در پرتو علم و قدرت است، هر قدر اینها افزوده شود هستى انسان گسترده تر مى شود.
در اینجا گسترش علم بر گسترش نیروى جسمانى، مقدم داشته شده; زیرا شرط اول علم و آگاهى است.
ضمناً از این تعبیر استفاده مى شود: امامت و رهبرى، گزینش الهى است، و او است که شایستگى ها را تشخیص مى دهد، اگر در فرزندان پیامبر این شایستگى را ببیند، امامت را در آنجا قرار مى دهد، و اگر در جاى دیگر، در آنجا قرار مى دهد، و این همان چیزى است که دانشمندان شیعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى کنند.
سپس مى افزاید: «خداوند، مُلک خود را به هر کس بخواهد مى بخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است» (وَ اللّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ).
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسائل مختلف از سوى خدا است; زیرا ممکن است رهبرى از نظر علم و قدرت کاملاً پر مایه باشد، ولى، در شرائط و ظرفى قرار گیرد که هیچگونه زمینه و آمادگى براى پیشرفت اهداف او وجود نداشته باشد، مسلماً چنین رهبرى به پیروزى درخشانى نخواهد رسید، قرآن مى گوید: خدا حکومت الهى را به هر کس بخواهد مى بخشد، یعنى شرائط و وسائل لازم را براى او فراهم مى سازد (این سخن ممکن است دنباله کلام آن پیامبر باشد و یا از کلام خداوند در قرآن).
* * *
آیه بعد نشان مى دهد: گویا بنى اسرائیل هنوز به مأموریت «طالوت» از سوى خداوند حتى با تصریح پیامبرشان «اشموئیل»، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند، «پیامبرشان به آنان گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد، که در آن آرامشى از سوى پروردگارتان براى شما است، همان صندوقى که یادگارهاى خاندان موسى و هارون در آن است، در حالى که فرشتگان آن را حمل مى کنند، در این موضوع، نشانه روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ لآَیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ).
* * *
سرانجام به رهبرى و فرماندهى «طالوت» تن در دادند و او لشکرهاى فراوانى را بسیج کرد و به راه افتاد، در اینجا بود که بنى اسرائیل در برابر آزمون عجیبى قرار گرفتند، بهتر است این سخن را از زبان قرآن در ادامه این آیات، بشنویم، مى فرماید:
«هنگامى که طالوت (به فرماندهى لشکر بنى اسرائیل منصوب شد و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند شما را با یک نهر آب امتحان مى کند، هر کس که از آن بنوشد از من نیست و آن کس که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نچشد از من است» (فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَر فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ).(5)
در اینجا لشکریان «طالوت» در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند، و آن مسأله مقاومت شدید در برابر تشنگى، و چنین آزمونى براى لشکر «طالوت»
ـ مخصوصاً با سابقه بدى که بنى اسرائیل در بعضى جنگ ها داشتند ـ ضرورت داشت; چرا که پیروزى هر جمعیتى، بستگى به مقدار انضباط و قدرت ایمان و استقامت در مقابل دشمن و اطاعت از دستور رهبر و فرمانده دارد.
«طالوت» مى خواست بداند انبوه لشکر تا چه اندازه، فرمان او را اطاعت مى کنند، به ویژه این که آنها با تردید و دودلى و حتى اعتراض، رهبرى او را پذیرفته بودند، گر چه در ظاهر تسلیم شده بودند، ولى، شاید هنوز در باطن، شک و تردید بر دل هاى آنها حکومت مى کرد.
به همین دلیل، مأمور مى شود: آنها را امتحان کند، تا روشن شود، آیا این سربازان که مى خواهند در برابر شمشیر آتشبار دشمن بایستند، توانائى تحمل مقدارى تشنگى را دارند یا نه؟!
ولى اکثریت آنها ـ همان طور که در شرح داستان قبلاً خواندیم و در آیه مورد بحث به طور فشرده به آن اشاره شده ـ از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند، چنان که قرآن مى گوید: «آنها همگى جز عده کمى از آنها، از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ).
و به این ترتیب، دومین تصفیه در ارتش «طالوت» انجام یافت; زیرا «تصفیه اول» همان بود که به هنگام اعلام بسیج عمومى، گفته بود: کسانى که تجارت یا بناى نیمه کاره و امثال آن دارند، همراه من نیایند.
پس از آن مى افزاید: «هنگامى که او (طالوت) و افرادى که به وى ایمان آورده بودند (و از بوته آزمایش سالم به در آمدند)، از آن نهر گذشتند، گفتند: امروز ما (با این جمعیت اندک) توانائى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم» (فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).
این جمله به خوبى نشان مى دهد: همان گروه اندک که از آزمایش تشنگى سالم به در آمدند همراه او حرکت کردند، ولى همانها نیز وقتى فکر کردند که به زودى در برابر ارتش عظیم و نیرومند «جالوت» قرار مى گیرند فریادشان از کمى نفرات بلند شد، و این سومین مرحله آزمایش بود; زیرا تنها گروه کوچک ترى از این گروه اندک، اعلام آمادگى و وفادارى کامل کردند، چنان که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز و وعده هاى الهى ایمان داشتند) گفتند: چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند، و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) همراه است» (قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ).(6)
این جمله به خوبى نشان مى دهد: کسانى که ایمان راسخ به روز رستاخیز داشتند به بقیه هشدار دادند که: نباید به «کمیّت» جمعیت نگاه کرد، بلکه باید «کیفیت» را در نظر گرفت; زیرا بسیار شده جمعیت کم از نظر نفرات، اما با کیفیتى بالا، از جهت ایمان و اراده و تصمیم و متکى به عنایات الهى به اذن اللّه بر جمعیت هاى انبوه پیروز شدند.
باید توجه داشت: «یَظُنُّونَ» در اینجا به معنى «یَعْلَمُونَ» مى باشد، یعنى کسانى که به رستاخیز، یقین داشتند و وعده هاى الهى را در مورد پاداش مجاهدان راستین مى دانستند (زیرا ظن در بسیارى از موارد به معنى یقین به کار مى رود و اگر آن را به معنى گمان هم بدانیم باز بى تناسب نخواهد بود; زیرا مفهوم آیه چنین مى شود که گمان به رستاخیز ـ چه رسد به علم و یقین ـ انسان را در برابر اهداف الهى مصمّم مى سازد همان گونه که گمان به منافع، در کارهاى مهم همچون کشاورزى و تجارت و صنعت صاحبان آنها را مصمم مى کند.
درباره این که چرا به روز قیامت، روز لقاى پروردگار گفته شده در ذیل آیه 46 همین سوره به مقدار کافى بحث کردیم.
* * *
در آیه بعد، مسأله رویارویى دو لشکر مطرح شده، مى فرماید: «به هنگامى که آنها (لشکر «طالوت» و بنى اسرائیل) در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فرو ریز و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان» (وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ).
«بَرَزُوا» از ماده «بُروز»، به معنى ظهور است، و از آنجا که وقتى انسان در میدان جنگ، آماده و ظاهر مى شود، ظهور و بروز دارد به این کار، مبارزه یا «بَراز» مى گویند.
این آیه، مى گوید: هنگامى که «طالوت» و سپاه او، به جایى رسیدند که لشکر نیرومند «جالوت»، نمایان و ظاهر شد، و در برابر آن قدرت عظیم صف کشیدند، دست به دعا برداشتند و از خداوند سه چیز طلب کردند:
نخست صبر و شکیبائى و استقامت، در آخرین حدّ آن، لذا تعبیر به «أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» کردند که از ماده «اِفْراغ» به معنى ریختن آب یا ماده سیال دیگر از ظرف، به طورى که ظرف کاملاً خالى شود، نکره بودن «صبر» نیز تأکیدى به این مطلب است.
تکیه بر ربوبیت پروردگار (رَبَّنا) و تعبیر به «افراغ» که به معنى خالى کردن پیمانه است، و تعبیر به «عَلى» که بیانگر نزول از طرف بالا است و تعبیر به «صَبْراً» که در این گونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکته اى در بر دارد که مفهوم این دعا را کاملاً عمیق و پر مایه مى کند.
دومین تقاضاى آنها از خدا این بود: «گام هاى ما را استوار بدار» تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم، در حقیقت، دعاى اول جنبه باطنى و درونى داشت و این دعا جنبه ظاهرى و برونى دارد و مسلماً ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است.
سومین تقاضاى آنها این بود: «ما را در برابر این قوم کافر یارى فرما و پیروز کن» که در واقع هدف اصلى را تشکیل مى دهد و نتیجه نهایى صبر و استقامت و ثبات قدم است.
* * *
به یقین خداوند چنین بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چند عدد آنها کم و عدد دشمن زیاد باشد، لذا در آیه بعد مى فرماید: «آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را شکست دادند و به هزیمت واداشتند» (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ).
«و داود (جوان کم سن و سال و نیرومند شجاعى که در لشکر طالوت بود) جالوت را کشت» (وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ).
در اینجا چگونگى کشته شدن آن پادشاه ستمگر به دست داود جوان و تازه کار در جنگ، تشریح نشده، ولى همان گونه که در شرح داستان آمد، با فلاخنى که در دست داشت، یکى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانى و سر «جالوت» کوبیده شد، و در آن فرو نشست و فریادى کشید و فرو افتاد، و ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند، گویا خداوند مى خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که: چگونه پادشاهى با آن عظمت و لشکرى انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده اى، آن هم با یک سلاح ظاهراً بى ارزش، از پاى در مى آید.
آن گاه مى افزاید: «خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و از آنچه مى خواست به او تعلیم داد» (وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ).
ضمیر در این دو جمله به «داود» برمى گردد که در واقع فاتح این جنگ بود.
گر چه در این آیه تصریح نشده که این «داود» همان داود، پیامبر بزرگ بنى اسرائیل، پدر سلیمان است، ولى جمله «آتاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ»، نشان مى دهد او به مقام نبوت رسید; زیرا این گونه تعبیرات معمولاً درباره انبیاى الهى است به خصوص که شبیه این تعبیر در آیه 20 سوره «ص» درباره داود(علیه السلام) آمده است: وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ: «پایه حکومت او را محکم ساختیم و به او دانش و تدبیر دادیم».
از روایاتى که در تفسیر این آیه، نقل شده، نیز به روشنى استفاده مى شود: او همان داود(علیه السلام)، پیامبر بنى اسرائیل است.
این تعبیر ممکن است اشاره به علم تدبیر کشوردارى و ساختن زره و وسائل جنگى و مانند آن باشد که داود(علیه السلام) در حکومت بسیار عظیم خود به آن نیاز داشت; زیرا خداوند هر مقامى را که به کسى مى سپارد آمادگى هاى لازم را نیز به او مى بخشد.
و در پایان آیه، به یک قانون کلى اشاره کرده، مى گوید: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر، دفع نکند، سراسر روى زمین فاسد مى شود، ولى خداوند نسبت به تمام جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْل عَلَى الْعالَمینَ).
خداوند نسبت به جهانیان لطف و مرحمت دارد، که جلو همه گیر شدن و همگانى شدن فساد را در روى زمین مى گیرد.
درست است که سنت پروردگار بر این قرار گرفته که: در این دنیا اصل آزادى اراده و اختیار، حکومت کند و انسان ها در انتخاب راه خیر و شرّ آزاد باشند، ولى هنگامى که طغیان ستمگران، جهان را در معرض فساد و تباهى عمومى قرار دهد خداوند جمعى از بندگان خود را برمى انگیزد و یارى مى کند که جلو طغیان آنها را بگیرند، و حالت اهریمنى آنها را در هم بکوبند و این یکى از الطاف پروردگار بر بندگان است.
شبیه همین معنى در آیه 40 سوره «حج» نیز آمده است، مى فرماید: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ: «اگر خداوند به وسیله بعضى از بندگان خود، بعض دیگر را دفع نکند، صومعه ها و کلیساها و معابد یهود و مساجد مسلمین ویران مى گردد».
و این آیات، بشارت است براى مؤمنان که در مواقعى که در فشار شدید از سوى طاغوت ها و جباران قرار مى گیرند در انتظار نصرت و پیروزى الهى باشند.
* * *
آخرین آیه مى فرماید: «اینها آیات خدا است که به حق بر تو مى خوانیم و تو
از رسولان هستى» (تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ).
این آیه، به داستان هاى متعددى که در آیات گذشته درباره بنى اسرائیل آمد اشاره مى کند، و مى گوید: هر کدام نشانه اى از قدرت و عظمت پروردگار است (و پاک از هر گونه خرافه و افسانه) و از سوى خداوند بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گردیده است، و این خود یکى از نشانه هاى صدق گفتار و نبوت او است.
* * *
نکته ها:
1 ـ تابوت یا صندوق عهد؟
«تابوت» در لغت به معنى صندوقى است که از چوب مى سازند و این که مى بینیم به صندوق نقل و انتقال جنازه ها تابوت مى گویند: به همین مناسبت است، اما باید توجه داشت که معنى اصلى تابوت اختصاصى به مردگان ندارد بلکه هر گونه صندوق چوبى را شامل مى شود.
درباره این که تابوت بنى اسرائیل و به عبارت دیگر «صندوق عهد» چه بوده؟ و به دست چه کسى ساخته شد؟ و محتویات آن را چه چیز تشکیل مى داد؟
در روایات و تفاسیر ما و همچنین در کتب «عهد قدیم» (تورات) سخن بسیار است و از همه روشن تر چیزى است که در احادیث اهل بیت(علیهم السلام) و گفته هاى بعضى از مفسران مانند: «ابن عباس» آمده است و آن این که:
«تابوت» همان صندوقى بود که مادر موسى او را در آن گذاشت و به دریا افکند و هنگامى که به وسیله عُمّال فرعون از دریا گرفته شد و موسى را از آن بیرون آوردند همچنان در دستگاه فرعون نگهدارى مى شد و سپس به دست بنى اسرائیل افتاد، بنى اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم مى شمردند، و به آن تبرک مى جستند.
موسى(علیه السلام) در واپسین روزهاى عمر خود، الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگارهاى دیگرى در آن نهاد، و به وصى خویش «یوشع بن نون» سپرد.(7)
و به این ترتیب، اهمیت این صندوق در نظر بنى اسرائیل بیشتر شده و لذا در جنگ هائى که میان آنان و دشمنان واقع مى شد آن را با خود مى بردند، و اثر روانى و معنوى خاصى در آنها مى گذارد.
لذا گفته اند: تا هنگامى که این صندوق خاطره انگیز با آن محتویات مقدس در میانشان بود، با سربلندى زندگى مى کردند.
ولى تدریجاً مبانى دینى آنها ضعیف شد و دشمنان بر آنها چیره شدند و آن صندوق را از آنها گرفتند، اما «اشموئیل» طبق آیات مورد بحث، به آنها وعده داد که به زودى صندوق عهد، به عنوان یک نشانه بر صدق گفتار او به آنها باز خواهد گشت.
از جمله «فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» بر مى آید که:
اولاً ـ صندوق عهد، همان طور که گفتیم، محتویاتى داشت که جمعیت بنى اسرائیل را آرامش مى بخشید و در حوادث گوناگون نفوذ معنوى و اثر روانى در آنها داشت (فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
ثانیاً ـ قسمتى از یادگارهاى خاندان موسى(علیه السلام) و خاندان هارون(علیه السلام) نیز بعدها به محتویات آن افزوده شده بود.
باید توجه داشت «سَکِیْنَةٌ» از ماده «سُکُون» به معنى آرامش است و منظور از آن در اینجا آرامش دل و جان مى باشد.
«اشموئیل» به بنى اسرائیل خاطر نشان ساخت، صندوق عهد، بار دیگر به میان شما باز مى گردد و آرامش از دست رفته خود را خواهید یافت.
و در حقیقت، صندوقى که علاوه بر جنبه معنوى و تاریخى چیزى بالاتر از پرچم و شعار براى بنى اسرائیل بود، و وجود آن را نشانه استقلال و موجودیت خود مى دانستند و با مشاهده آن، به یاد تجدید دوران عظمت پیشین مى افتادند، به آنها باز مى گشت، طبیعى است این بشارت بزرگى براى بنى اسرائیل محسوب مى شد.
* * *
2 ـ منظور از حمل کردن فرشتگان؟
چگونه فرشتگان «صندوق عهد» را آوردند؟
در پاسخ این سؤال نیز مفسران سخنان بسیار گفته اند: از همه روشن تر این که:
در تواریخ آمده، هنگامى که «صندوق عهد» به دست بت پرستان فلسطین افتاد و آن را به بتخانه خود بردند، به دنبال آن گرفتار ناراحتى هاى فراوانى شدند.
بعضى گفتند: اینها همه از آثار «صندوق عهد» است، لذا تصمیم گرفتند آن را از شهر و دیار خود بیرون بفرستند، و چون کسى حاضر به بیرون بردن آن نبود، ناچار آن را به دو گاو بستند و آنها را در بیابان رها ساختند، اتفاقاً این جریان درست مقارن با نصب «طالوت» به فرماندهى بنى اسرائیل بود، فرشتگان خدا مأموریت یافتند: این دو حیوان را به سوى شهر «اشموئیل» برانند هنگامى که بنى اسرائیل «صندوق عهد» را در میان خود دیدند، آن را به عنوان آیت و نشانه اى از طرف خداوند بر مأموریت «طالوت» تلقى کردند.
بنابراین، گر چه در ظاهر، آن دو گاو آن را به شهر آوردند، لکن در واقع به وسیله فرشتگان الهى این کار انجام شد، به همین جهت حمل صندوق به فرشتگان نسبت داده شده است.
اصولاً، فرشته و ملک در قرآن و اخبار، معنى وسیعى دارد که علاوه بر موجودات روحانى عاقل، یک سلسله از نیروهاى مرموز این جهان را نیز در بر مى گیرد.
از آنچه گفته شد به خوبى استفاده مى شود: با این نشانه هاى اعجاز آمیز مسأله رهبرى و فرماندهى الهى «طالوت» ثابت شد، اما همان گونه که از جمله «اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِیْنَ» استفاده مى شود، باز افراد ضعیف الایمان تسلیم حق نشدند و دنباله این داستان، این حقیقت را آشکار خواهد ساخت.
* * *
3 ـ مسأله تنازع بقاء
در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که: آیا این آیه اشاره به مسأله تنازع بقا که یکى از اصول چهارگانه فرضیّه «داروین» در مسأله تکامل انواع است نمى باشد؟
فرضیه اى که مى گوید: باید جنگ و تنازع همواره در میان بشر باشد و اگر نباشد رکود و سستى و فساد، همه را فرا خواهد گرفت و نسل بشر به عقب بر خواهد گشت ولى تنازع و جنگ دائمى سبب مى شود که نیرومندان بمانند و ضعیفان در این نظام پایمال شوند و از میان بروند، و به این ترتیب انتخاب اصلح صورت گیرد.
پاسخ:
این تفسیر، در صورتى امکان دارد که: ما رابطه آیه را به کلى از ما قبل آن قطع کنیم و حتى آیه همانند آن در سوره «حج» را از نظر دور داریم، ولى، با توجه به آنها روشن مى شود: آیه مورد بحث، ناظر به مبارزه با افراد طغیانگر و ستمکار است که اگر خداوند از طرق مختلف جلو آنها را نگیرد، تمامى روى زمین به فساد کشیده مى شود، بنابراین جنگ را به عنوان یک اصل کلى در زندگى انسان ها، مقدس نمى شمرد.
به علاوه، آنچه به عنوان قانون «تنازع بقاء» گفته مى شود، و یادگار اصول چهارگانه «داروین» در مسأله تکامل انواع است، نه تنها یک قانون مسلّم علمى نیست بلکه فرضیه اى است ابطال شده، و حتى طرفداران تکامل انواع امروز به هیچ وجه روى اصل تنازع بقاء تکیه نمى کنند و تکامل جانداران را مربوط به مسأله «جهش» مى دانند.(8)
از همه اینها گذشته، به فرض این که: فرضیه تنازع بقاء را یک اصل علمى بدانیم، باید از آن فقط در مورد زندگى جانوران استفاده کرد و زندگى انسان هرگز نمى تواند بر اساس آن بنا شود; زیرا تکامل انسان در پرتو «تعاون بقاء» است نه «تنازع بقاء»!
چنین به نظر مى رسد: تعمیم فرضیه تنازع بقاء به جهان انسانیت، یک نوع طرز تفکر استعمارى است که بعضى از جامعه شناسان سرمایه دارى براى توجیه جنگ هاى خونین و نفرت انگیز حکومت هاى خود، به آن متوسل شده اند و خواسته اند: جنگ و نزاع را یک ناموس طبیعى و یک وسیله براى تکامل و پیشرفت جوامع انسانى معرفى کنند.
و به این ترتیب، بر روى جنایات خود یک سرپوش علمى بگذارند، کسانى که ناآگاه تحت تأثیر افکار ضد انسانى آنها قرار گرفته و آیه فوق را بر آن تطبیق کرده اند، مسلماً از تعلیمات قرآنى دور افتاده اند; زیرا قرآن صریحاً مى گوید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً: «اى افراد با ایمان! همگى داخل در صلح و صفا شوید».(9)
جاى تعجب است که بعضى از مفسران اسلامى مانند نویسنده «المنار» و همچنین «مراغى» در تفسیر خود چنان تحت تأثیر این فرضیه واقع شده اند که آن را یکى از سنن الهى پنداشته، و آیه فوق را به آن تفسیر نموده اند و چنین پنداشته اند که این فرضیه از ابداعات قرآن است، و نه از ابتکارات «داروین»!
ولى، همان گونه که گفتیم نه آیه فوق ناظر به آن است و نه این فرضیه اصل و اساسى دارد بلکه اصل حاکم بر روابط انسان ها تعاون بقاء است و نه تنازع بقاء!
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 350 (جلد 2، صفحه 140، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 442.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 350 (جلد 2، صفحه 140، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحه 442.
3 ـ «روح المعانى» و تفسیر «کبیر»، ذیل آیات مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 13، صفحات 437، 438، 441 و 454.
4 ـ صاحب «کشّاف»، طالوت را نامى عجمى مى داند، مانند جالوت و داود، و بعضى نیز گفته اند: نامى است عربى و از ماده «طول» گرفته شده که اشاره به قامت بلند او است (تفسیر کبیر، جلد 6، صفحه 172).
5 ـ «فَصَلَ» در اصل به معنى بریدن و قطع کردن است و در اینجا به معنى جداسازى مى باشد (جدا شدن از شهر و دیار) و «جُنُود» جمع «جُند» در اصل به معنى زمینى است که داراى سنگ هاى بزرگ و روى هم انباشته اى باشد، سپس به هر چیز متراکم و چشمگیر اطلاق شده و معمولاً به انبوه لشکر «جُند» مى گویند.
و تعبیر به «لَمْ یَطْعَمْهُ» به جاى «لَمْ یَشْرَبْهُ» اشاره به این است که آنها بیش از یک کف از آب آن نهر ننوشند و حتى در هان نکنند و نچشند.
6 ـ «فِئَة» از ماده «فَیْىء» در اصل به معنى بازگشت است و از آنجا که جمعیتى که پشتیبان یکدیگرند هر یک به کمک دیگرى باز مى گردد، به آنها «فِئَة» (بر وزن هبه) اطلاق شده است.
7 ـ به «بحار الانوار»، جلد 13، صفحات 438، 439 و 440 و بعد از آن مراجعه فرمائید.
8 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب «آخرین فرضیه تکامل» مراجعه نمائید.
9 ـ بقره، آیه 208.
.......................
تفسیر نمونه