خ طبرسی و علامه بزرگوار شیعه و صاحب تفسیر کبیر «مجمع البیان» در حدود سالهای ۴۶۸ یا ۴۶۹ ه[۱] در طبرس (مکانی میان کاشان و اصفهان) متولد گردید. او به کنیه «ابوعلی» والقاب «امین الدین» و «امین الاسلام» شهرت دارد. وی از طبرس به مشهد سناباد طوس رفت و ساکن آنجا شد. در سال ۵۲۳ ه. به سبزوار کوچ و مورد عنایت اهالی و سادات آنجا واقع و تا آخر عمر ماندگار شد.[۲] ابوعلی فضل بن حسن طَبرسی از جمله اندیشمندان نادری است که هر چند در دانشهای رایج عصر خویش خبره بود، منزلت او در تفسیر، تمام ابعاد و جوانب علمیاش را تحت شعاع قرار داده، وی را به مثابه مفسری سترگ در دنیای دانش و معرفت معرفی کرد.
زندگینامه
او به سال ۴۶۸ (یا ۴۶۹ ق.) [۳] دیده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسی پدر آن عزیز، او را «فضل» نامید. [۴] [۵] اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسی «تفرش» بوده و به همین سبب به «طَبرسی» معروف و مشهور گشته است؛ [۶] هر چند دلیلی بر ولادت یا اقامت او در آن دیار علمخیز در دست نیست. در مقابل، گروهی از شرح حال نویسان، طبرسی را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانستهاند، [۷] [۸] لیکن وجود دلایلی روشن بر یکی بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش میسازد؛ [۹] [۱۰] که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
بیهقی (معروف به ابن فندق) که از معاصران طبرسی است در بیان شرح حال او میگوید «طبرس منزلی است میان قاشان (کاشان) و اصفهان. اصل ایشان از آن بقعت بوده است». [۱۱] همچنین یعقوبی [۱۲] و علامه مجلسی، [۱۳] طبرسی را معرّب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم میدانستهاند.
این ناحیه نخست از توابع قم بوده و امروزه از شهرهای استان مرکزی به شمار میرود. این شهر به دلیل نزدیکیاش به قم، در آغاز ورود اسلام، مذهب تشیع را پذیرفت. [۱۴]
خاندان طبرسی
خاندان طبرسی همه از بزرگان و عالمان دین به شمار میروند. شیخ رضی الدین، پسر فضل بن حسن صاحب کتابهای مکارم الاخلاق و جامع الاخبار، علی طبرسی فرزند دیگر شیخ و علی بن حسن نوه طبرسی و صاحب کتاب مشکوة الانوار است.
شروع تحصیل
فضل بن حسن دوران کودکی و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم (علیه السّلام) گذراند و پس از چند سال حضور در مکتب، و فراگیری خواندن و نوشتن و یادگیری قرائت قرآن، خود را به منظور تحصیل علوم اسلامی و شرکت در جلسه درس بزرگان دین آماده ساخت. او در فراگیری علومی چون ادبیات عرب، قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول فقه و کلام فوقالعاده تلاش کرد، بدان حد که در هر یک از آن رشتهها صاحبنظر گردید. با وجودی که در مدارس آن عصر، علومی چون حساب، جبر و مقابله رایج نبود و کسی برای فراگیری آن رغبت نمیورزید، او به سوی آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن به شمار میآمد. [۱۵]
اساتید وی
اساتید طبرسی که نقش مهمی در بارور کردن شخصیت علمی و معنوی او داشتند از این قرارند:
ابوعلی طوسی (فرزند شیخ طوسی)
جعفر بن محمد دوریستی
عبدالجبار مقری نیشابوری
امام موفق الدین حسین واعظ بکرآبادی جرجانی
سید محمد قصبی جرجانی
عبدالله قشیری
ابوالحسن عبیدالله محمد بیهقی
سید مهدی حسینی قاینی
شمس الاسلام حسن بن بابویه قمی رازی
موفق عارف نوقانی
تاج القراء کرمانی. [۱۶][۱۷] [۱۸]
هجرتی پربار
امین الاسلام طبرسی حدود ۵۴ سال در مشهد مقدس سکونت داشت و سپس بنابر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امکانات بسیاری که در آن شهر موجود بود و زمینه تدریس، تألیف و ترویج دین را برای او فراهم میساخت، در سال ۵۲۳ ق. راهی آن دیار گردید. سادات آل زباره _که طبرسی با آنان نسبت فامیلی داشت_ میزبان او بودند و از کمک و همکاری با آن عالم وارسته دریغ ننمودند. [۱۹]
نخستین اقدام شیخ، پذیرش مسؤولیت «مدرسه دروازه عراق» بود [۲۰] که با سرپرستی و راهنمایی او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و با اهمیتی مبدّل گشت غنای فرهنگی و علمی این مکان، سبب جذب محصلان بسیاری از دور افتادهترین نقاط ایران گردید و طلبههای جوان به عشق رسیدن به کمال و خدمت به مکتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند و علوم مختلفی چون فقه و تفسیر را از محضر طبرسی فرا گرفتند.
شاگردان طبرسی
شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذیل ثمره تلاش علمی شیخ است:
رضی الدین حسن طبرسی (فرزند طبرسی)
قطب الدین راوندی
محمد بن علی بن شهر آشوب
ضیاء الدین فضل الله حسنی راوندی
شیخ منتجب الدین قمی
شاذان بن جبرئیل قمی
عبدالله بن جعفر دوریستی
سید شرف شاه حسینی افطسی نیشابوری
برهان الدین قزوینی همدانی. [۲۱][۲۲][۲۳][۲۴]
آثار و تالیفات
مصنفات و آثار متعددی از امین الاسلام طبرسی به یادگار مانده است که جملگی از فضل و دانش آن عالم کوشا و اندیشمند توانا حکایت میکند. گنجینه آثار او بدین شرح است:
الآداب الدینیه للخزانه المعینیه.
اسرار الامامه.
اعلام الوری باعلام الهدی.
تاج الموالید.
جوامع الجامع
الجواهر (جواهر الجمل).
حقائق الامور.
عده السفر و عمده الحضر.
العمده فی اصول الدین و الفرائض النوافل.
غنیه العابد و منیه الزاهد.
الفائق.
الکافی الشافی.
کنوز النجاح.
مجمع البیان.
مشکوة الانوار فی الاخبار.
معارج السؤال.
المؤتلف من المختلف بین ائمه السلف.
نثراللآلی.
النور المبین.
روایت صحیفه الرضا (علیه السّلام). [۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲][۳۳][۳۴]
پیشوای مفسران
اندیشه خدمت به قرآن از اوان جوانی در ذهن علاّمه جای داشت. زندگیاش آمیخته با آن کتاب الهی بود احیای معارف آن معجزه بیبدیل و یگانه و نوشتن تفسیر از آرزوهای اصلی او به شمار میرفت. خالق هستی، آن برآورنده آرزوها، توفیق عرضه آثار جاودان و میراث ماندگار را به او ارزانی داشت و در حالی که سن علاّمه از شصت تجاوز کرده و موهای سرش به سپیدی گراییده بود سه کتاب تفسیر قرآن را به سبکهای مختلف به رشته تحریر درآورد. او چنان ابتکاری را در تفسیر قرآن به کار بست که تا قرن حاضر، مفسّران دیگر بر آستان تفسیر او اعتکاف کرده، از خرمن بیپایانش _که الهام گرفته از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) بود_ استفاده کردند. تفاسیر ایشان عبارتند از:
۱. «مجمع البیان».
۲. «الکافی الشافی» گزیدهای از الکشاف.
۳. «جوامع الجامع»، تفسیر وسیط.
طبرسی بر قله فقاهت
علم فقه که فن استخراج و استنباط احکام از مدارک آن چون کتاب، سنت، اجماع و عقل میباشد از جمله دانشهای دقیقی است که شیخ در آن صاحبنظر بود. علمای بزرگ و شرح حالنگاران، از وی به عنوان مجتهد و فقیهی بزرگوار یاد کردهاند. [۳۵] [۳۶] طبرسی با عنایت به وجود بیش از پانصد آیه قرآن که بر احکام عبادات و معاملات اشارت دارد به طرح موضوعات فقهی در دو تفسیر کبیر و وسیط خود پرداخته است. او نخست اقوالِ فِرَق مختلف اسلامی را بیان کرده، پس از شرح دیدگاه شیعه، نظر خود را به گونه فتوا اظهار میکند. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه نظرات او را مورد اشاره قرار دادهاند که میتوان به برخی از عناوین دیدگاههای فقهی او اشاره کرد: کبیره بودن تمام گناهان، [۳۷][۳۸] معنای شرعی تیمم، [۳۹] مستحب بودن استعاذه در نماز و غیرآن، [۴۰] ارکان حج و واجبات حج و عمره،[۴۱] [۴۲][۴۳][۴۴] [۴۵] حکم صورتی که بین دو بینه در موردی تعارض واقع میشود، [۴۶] خمس، [۴۷][۴۸] قبض در رهن، [۴۹] دین مفلس، [۵۰] حکم دیون در صورت فوت بدهکار، [۵۱] شفعه، [۵۲] حکم ربا، [۵۳] جزیه نگرفتن از صابئین، [۵۴] حکم وقف بر کافر، [۵۵] [۵۶] جواز وصیت بر شخص ذمی، صید و ذباحه، [۵۷] رضاع، [۵۸] [۵۹][۶۰][۶۱] طلاق خلع و طلاق مبارات، [۶۲]، مراد از خوف شقاق. [۶۳]
اوضاع سیاسی و اجتماعی
صاحب مجمع البیان در دوره حکومت سلجوقیان میزیسته است که معاصر با شاهان طغرل، آلب ارسلان، برکیارق، محمد بن ملکشاه و سنجر بن ملکشاه بوده و با خلفای عباسی؛ القائم، المقتدی، المستظهر، المسترشد، الراشد و المقتضی بوده است.
اوضاع مذهبی جهان اسلام عصر طبرسی بدین گونه بوده که در مشرق بلاد اسلامی همه پیرو اصحاب ابوحنیفه و در مغرب مالکی، در سرزمین چاچ (شهری در ماورالنهر، تاشکند امروزه) و نیشابور شافعی و در اقور (جزیرهای میان دجله و فرات) و رحاب (ناحیهای در آذربایجان و دربند) اصحاب حدیث بودند.
در روزگار شیخ، شیعیان زیدیه، اسماعیلی و اثنی عشری شهرت و اهمیت داشتند. طغرل و وزیرش کندی به شیعیان آزار و اذیت میرساندند، ولی آلب ارسلان و وزیرش نظام الملک این فشارها را کاهش دادند. بزرگان و علماء شیعه، غالبا از خاندان سلجوقی با احترام یاد میکردند این خاندان مجالس تعزیه و سوگواری برای مصایب اهل بیت (علیهالسّلام) را آشکارا برگزار مینمودند. شیعیان آن عصر بیشتر در ری، قم، کاشان، آبه، ورامین، ساری، سبزوار، مشهد و.... ساکن بودند. زبان علمی عربی بود و خواجه نظام الملک با علماء و فضلا حشر و نشر داشته و به نشر و ترویج علوم و معارف در شهرهای بزرگی مثل بغداد، اصفهان، طوس، هرات و... همت میگمارد، به طوری که ما در این دوره شاهد حضور علماء و بزرگانی فراوانی هستیم که از جمله آنها میتوان به خطیب بغدادی، غزالی، خواجه انصاری، زمخشری، انواری، علامه قزوینی و... اشاره نمود.[۶۴]
امین الاسلام به غیر از تفسیر در علوم دیگری مثل نحو، حساب، جبر و مقابله، شعر و ادبیات، استاد زمان خویش بوده است. سرانجام پس از عمری پربرکت در شب عید قربان سال ۵۴۸ ه. در روستای سبزوار به دیار حق شتافت و جنازه مطهرش را به مشهد رضوی انتقال دادند و در جوار امام هشتم شیعیان (علیهالسّلام) به خاک سپردند.[۶۵]
وفات
امام مفسران، امین الاسلام طبرسی پس از هفتاد و نه (یا هشتاد) سال زندگی با برکت و سراسر خدمت به اسلام و مردم، شبانگاه روز نهم ذی الحجه سال ۵۴۸ ق. در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه پوش ساخته، در سوگ نشاند. [۶۶][۶۷][۶۸] برخی از نویسندگان اسلامی شیخ طبرسی را به عنوان «شهید» یاد کردهاند. [۶۹][۷۰]
و بیان داشتهاند که ایشان بوسیله سم به شهادت رسیده است. در مقابل، گروهی نیز با توجه به همزمان بودن رحلت شیخ با فتنه طائفه وغُز،(طایفه غز مرکب از ترکمانان چادرنشین بودند که در سرزمین بلخ و ناحیه ختلان زندگی میکردند و در جنگ با سلطان سنجر، سپاهش را منهدم ساختند و سپس قتل و غارت را در تمام شهرهای خراسان آغاز کردند و ظلم و جور و ریختن خونها را شدت بخشیدند. آتش زدن کتابخانههای بسیار، انهدام مساجد و کشته شدن عالمان دین نتیجه این فتنه بود.) [۷۱][۷۲][۷۳] به شهادت ایشان به دست این گروه شورشی اشاره کردهاند. [۷۴]
پیکر پاک علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکی حرم مطهر امام رضا (علیه السّلام) در محلی به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد(قتلگاه را همان محل شهادت امام رضا (علیه السّلام) دانستهاند. گروهی از نویسندگان، غسلگاه (مکانی که امام رضا (علیه السّلام) را در آن غسل دادهاند) را مدفن طبرسی معرفی کردهاند. البته چون از قدیم قبرستان قتلگاه را غسلگاه مینامیدند و بعد از این در محاورات به قتلگاه تبدیل شده است میتوان این امر را دور از حقیقت نزدیک دانست زیرا وسعت باغ حمید بن قحطبه که امام (علیه السّلام) را در آنجا به شهادت رسانیدهاند در حدود یک میل در یک میل نوشتهاند و احتمال میرود که امام را در گوشهای از آن باغ غسل داده باشند و بعد مردم، آنجا را به همین نام از یکدیگر نقل کردهاند.). [۷۵][۷۶][۷۷] [۷۸] آرامگاه او که در ابتدای خیابان طبرسی واقع شده، از آغاز، محل زیارت مؤمنان بوده است و در سال ۱۳۷۰ به موجب طرح توسعه اطراف حرم، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد. [۷۹]
پانویس
۱. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، مقدمه ۲، تهران، دانشگاه تهران و مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۴۱۴ ه، چاپ سوم.
۲. بیهقی (ابن فندق)، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷، مصحح احمد بهمنیار، بنگاه دانش، ۱۳۱۷.
۳. کریمان، محسن، طبرسی و مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۷.
۴. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، ص۲۰۲.
۵. حرعاملی، محمد بن حسن، امل الامل، ج۲، ص ۲۱۶.
۶. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۷. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹۸.
۸. افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۴، ص۳۵۷.
۹. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷، تعلیقات آقای احمد بهمنیار.
۱۰. کریمان، محسن، طبرسی و مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۲.
۱۱. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۱۲. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ص۳۸.
۱۳. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، ج۱، ص۶۴.
۱۴. مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، ص۶۸.
۱۵. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۱۶. افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج۴، ص ۳۵۷.
۱۷. کریمان، محسن، طبرسی و مجمع البیان، ج۱، ص۳۰۰.
۱۸. دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج۳، ص۴۱۲.
۱۹. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۲۰. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۸.
۲۱. افندی، عبدالله، ریاض العلماء، ج۴، ص۳۴۱_۳۴۲.
۲۲. تستری، اسدالله، مقابس الانوار، ص۱۴.
۲۳. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، ج۵، ص۳۵۷.
۲۴. کریمان، محسن، طبرسی و مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۳.
۲۵. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۶۰۲.
۲۶. بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج۲، ص۴۳۳.
۲۷. تهرانی، آقابزرگ، الذریعه، ج۲، ص۴۱.
۲۸. حائری، ابوعلی، منتهی المقال، ص۲۴۱.
۲۹. کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، ج۸، ص۶۶.
۳۰. تهرانی، آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعه (قرن سادس)، ص۲۱۷.
۳۱. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، ج ۵، ص ۳۶۱.
۳۲. حرعاملی، محمد بن حسن، امل الامل ج۲، ص۲۱۶
۳۳. مازندرانی، ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص۱۶۹.
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار ج۱، ص۳۰
۳۵. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، ج۵، ص۳۵۷.
۳۶. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۹۰.
۳۷. شهیدثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۳۲۱.
۳۸. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۰، ص۵۱.
۳۹. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۴، ص۲۴۴.
۴۰. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره ج۸، ص۱۶۱.
۴۱. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۶، ص۱۵۷.
۴۲. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۸.
۴۳. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۲۷۷.
۴۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۲۹۲.
۴۵. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۱۷، ص۳۰۴.
۴۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۴۲۲.
۴۷. انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الخمس، ص۲۹۷.
۴۸. انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الخمس، ص۷۴.
۴۹. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۲۰، ص۲۲۴.
۵۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۵، ص۳۲۱ ۳۲۲.
۵۱. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۲۰، ص۱۶۴.
۵۲. شهیدثانی، مسالک الافهام، ج ۲، ص ۲۲۶.
۵۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۹.
۵۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۲۴، ص۲۳.
۵۵. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۲۲، ص۱۹۳.
۵۶. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج۲۲، ص۱۹۵.
۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۱۴۲.
۵۸. شهید ثانی، شرح لمعه، ج۵، ص۱۶۵.
۵۹. محقق داماد، ضوابط الرضاع، ص۳۰.
۶۰. انصاری، شیخ مرتضی، کتاب النکاح، ص۳۲۱.
۶۱. انصاری، شیخ مرتضی، کتاب النکاح، ص۳۳۹.
۶۲. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره، ج ۲۵، ص۵۷۹.
۶۳. بحرانی، یوسف، الحدائق الناظره ج۲۴، ص۶۲۵.
۶۴. کریمان، محسن، طبرسی و مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۵_۱۵، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۱.
۶۵. بیهقی (ابن فندق)، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۶۶. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، ج۲۱.
۶۷. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۲۴۲.
۶۸. حرعاملی، محمد بن حسن، امل الامل، ج۲، ص۲۱۶ ۲۱۷.
۶۹. افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء، ج۴، ص۳۴۰.
۷۰. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، ج۵، ص۳۵۷.
۷۱. راوندی، محمد بن علی، راحه الصدور، ص۱۶۷.
۷۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص ۹۹_۱۰۱.
۷۳. راوندی، محمد بن علی، راحه الصدور، ص۱۸۳.
۷۴. مکتب اسلام، ش۱۰، سال اول، ص۶۷.
۷۵. بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، ص۴۳۷.
۷۶. افندی، میرزا عبدالله، ریاض العلماء ج۴، ص۳۴۵.
۷۷. حرز الدین، محمد، مراقدالمعارف، ج۱، ص۴۱۵.
۷۸. عطاردی، عزیز الله، تاریخ آستان قدس رضوی، ج۱، ص۲۶۰.
۷۹. روزنامه جمهوری اسلامی، شماره۳۶۶۰، ص۴.
............................
منبع ویکی فقه