وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا !.
وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ.
پرهيزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤوليتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته است، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آنها را بيمار مى پندارند، در حالى که هيچ بيمارى در وجودشان نيست و گوينده (بى خبر وغافل) مى گويد: افکارشان به هم ريخته و بيمار دل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه يکى از آنها را مدح و ستايش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد : من از ديگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نيکيهايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش.
شرح و تفسیر
برنامه روزانه پرهیزکاران
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به برنامه روزانه پرهیزکاران مى پردازد (در برابر بخش گذشته که برنامه شبانه آنها را تشریح مى کرد) و در آغاز به پنج وصف از اوصاف آنها اشاره مى کند و مى فرماید:
«پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند. ترس و خوف (در برابر مسئولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست و گوینده (بى خبر وغافل) مى گویند: آنها افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند، در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است (اندیشه مسئولیت در برابر فرمانهاى الهى)»; (وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ(1) الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ(2) یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا !(3). وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ!).
اوصاف پنج گانه اى که امام(علیه السلام) در برنامه روزانه پرهیزکاران بیان فرمود، نشانه روشنى بر این حقیقت است که پرهیزکارى مورد نظر، هرگز پرهیزگارى منفى و جداى از جامعه نیست، بلکه پرهیزگارى توأم با علم و دانش، مدیریت و مسئولیت پذیرى و نیکوکارى و زندگى در دل جامعه است.
«حلماء» از ماده «حلم» به گفته راغب در اصل به معناى خویشتن دارى به هنگام غصب است و از آنجا که این حالت از عقل و خرد سرچشمه مى گیرد، این واژه (حلم) گاه به معناى عقل و خرد نیز به کار مى رود، لذا «حلیم» هم به افراد بردبار و خویشتن دار مى گویند و هم به افراد عالم و دانشمند.
علماى اخلاق گفته اند که صفت «حلم» حد وسط در میان دو صفت رذیله است; یکى تن به ذلت دادن و دیگرى افراط در غضب.
به هر حال این صفت در برخورد با جاهلان و بى خردان غالباً ظاهر مى شود، شخص حلیم تا آنجا که سبب سوء استفاده نشود در برابر آنان ملایمت و مدارا به خرج مى دهد، شاید به راه آیند و دست از خیره سرى بردارند.
تعبیر به «علماء» منحصر به عالمانى نیست که علوم رسمى را خوانده اند، بلکه شامل افراد آگاهى مى شود که داراى معرفت بالا و قدرت درک حقایق اند.
تعبیر به «قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ» تنها مقصودش این نیست که پرهیزگاران از خوف مسئولیتها لاغر اندامند، بلکه آنها بر اثر این خوف فعالیت قوى تر و قاطع ترى در راه انجام وظیفه دارند، زیرا وقتى چوبه تیر را مى تراشند براى خوردن به هدف، پرواز بهتر و نوک تیزترى دارد.
تعبیر به اینکه «ناظران آنها را بیمار مى پندارند» اشاره به این است که همواره عالمان بردبار و پرهیزگاران نیکوکار ـ در چشم افراد ساده لوح، انسان هاى غیر قاطع با مدیریت ضعیف محسوب مى شوند، به همین دلیل مى بینیم غالب پیامبران از سوى امت هاى نادان به جهل و جنون متّهم شدند به خصوص این که آنها همرنگ جماعت نیستند و آن کس که هم رنگ جماعت نباشند از نظر جاهلان سند رسوایى خود را امضا کرده و چنین کسى که نان به نرخ روز نمى خورد، عاقل نیست.
قرآن مجید درباره پیشگامان در خیرات مى گوید : «(وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ); آنها کسانى هستند که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با این حال دلهایشان هراسان است از اینکه به سوى پروردگارشان باز
مى گردند».(4)
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید در ذیل این آیه شریفه از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که سؤال کردند : آیا منظور از آیه کسانى هستند که معصیت مى کنند و از گناه خود مى ترسند؟ فرمود : نه! «بَلِ الرَّجُلُ یَصُومُ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یَخافُ أنْ لا یَقْبَلَ مِنْهُ; منظور کسى است که روزه مى گیرد و در راه خدا انفاق مى کنند و در عین حال از این بیم دارد که از او پذیرفته نشود».(5)
سپس امام(علیه السلام) به ذکر همت عالى پرهیزکاران مى پردازد و مى فرماید: «از اعمال اندک، خشنود نمى شوند، و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند (هر چند عبادات و طاعات و کارهاى مهم اجتماعى فراوانى کرده باشند و به همین دلیل) از اعمال خود نگرانند (مبادا حق خدا و خلق را ادا نکرده باشند)»; (لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ(6)).
علوّ همت آنها و معرفت بالایشان به آنها اجازه نمى دهد که به اعمال کم راضى شوند و یا اعمال فراوان را بسیار ببینند برخلاف کوته فکران مغرور که به اندک عملى چنان از خود راضى مى شوند که گویى برترین خلق خدایند.
گذشته از این، آنها داراى صفت برجسته انتقاد از خویشتن اند که غالب افراد از آن گریزانند نه انتقاد دیگران را مى پذیرند و به طریق اولى نه از خود انتقاد مى کنند و کارى را که سبب تکامل و پیشرفت انسان است رها مى سازند.
آنها پیوسته از این بیم دارند که حق نعمت خدا را ادا نکرده باشند و راه و رسم عبودیت پروردگار را ترک گفته باشند و در برابر خلق خدا مسئول باشند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، «اعمال» در اینجا را تنها به عبادات تفسیر کرده اند و روایات مربوط به عبادات فراوان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام)را در اینجا آورده اند. درست است که عبادت یکى از وظایف مهم بندگان است; ولى هیچ دلیلى نداریم که واژه «اعمال» که در بالا آمده منحصر به عبادت باشد و مسئولیتهاى اجتماعى را شامل نشود.
پیشوایان بزرگ ما با اعمال فوق العاده وسیع و گسترده و پاکى که داشتند، باز در برابر پروردگار اظهار انفعال مى کردند. امام سجاد(علیه السلام) در دعاى ابوحمزه عرض مى کند : «وَ ما قَدْرُ أعْمالِنا فى جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَیْفَ نَسْتَکْثِرُ أعْمالا نُقابِلُ بِها کَرَمَکَ; اعمال ما در برابر نعمتهاى عظیم تو چه ارزشى دارد و چگونه در برابر کرم تو اعمال خود را زیاد بشمریم؟!»
در کتاب الغارات از بعضى یاران امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که به او عرض کرد : چقدر در راه خدا صدقه مى دهى و انفاق مى کنى؟! آیا دست نگه نمى دارى؟ فرمود : «لَوْ أعْلَمُ أَنَّ اللهَ قَبِلَ مِنّى فَرْضاً واحِداً لأمْسَکْتُ وَ لکنّى وَاللهِ ما أدْرى أقَبِلَ اللهُ مِنّى شَیْئاً أمْ لا؟; اگر مى دانستم خداوند یکى از اینها را از من قبول کرده دست نگه مى داشتم; ولى به خدا سوگند نمى دانم آیا چیزى را از من قبول کرده یا نه؟».(7)
این در واقع درسى است براى عموم مردم که به اعمال خویش، مغرور نشوند، هر چند زیاد باشد، زیرا مسئله اخلاص بسیار مشکل و پیچیده است.
در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود : «ثَلاثٌ قاصِماتُ الظَّهْرِ; رَجُلُ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِىَ ذُنُوبَهُ وَ أعْجَبَ بِرَأْیِهِ; سه چیز پشت انسان را مى شکند; کسى که اعمال خود را بسیار ببیند و گناهان خود را به فراموشى بسپارد و فکر خود را بسیار بپسندند (و افکار دیگران را به هیچ انگارد)».(8)
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه همان مسئله انتقاد از خویشتن به نکته زیباى دیگرى اشاره مى کند، مى فرماید : «هر گاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاهترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاهتر است. بارالها! مرا به سبب نیکیهایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش»; (إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ!).
مى دانیم یکى از موانع راه پیشرفت در درگاه خدا و در جامعه بشرى، مدح مداحان و تملق متملقان است که بسیارى از سران جهان را به خطا افکنده و گمراه ساخته است. پرهیزکاران پیوسته از ستایش ستایشگران بیمناکند، نکند سبب غرور و عجب آنها گردد و مورد مؤاخذه پروردگار واقع شوند. در عین حال از خدا مى خواهند که برتر از ستایش آنها باشند و اگر خطا و گناه مخفیانه اى دارند، خدا آنها را ببخشد.
آنها نقّادان عمل خویشند
در حالى که برنامه شبانه پرهیزگاران، خودسازى در سایه نیایش و عبادت و راز و نیاز با خداست، روزانه آنها برنامه اى کاملا مردمى و اجتماعى دارند; تکیه بر علم و حلم و نیکوکارى و خوف در برابر انجام مسؤولیت ها دلیل روشنى بر این معناست.
عالم اند و با علم خود جامعه را هدایت مى کنند.
حلیم اند و در مقابل تعصّب و لجاجت و ندانم کارى هاى افراد جاهل صبر مى کنند.
نیکوکارند و به اندازه توان خود به نیازمندان خدمت مى کنند.
خائف اند و نسبت به انجام مسئولیتها سختگیر; خوف آنها خوفى است مثبت که انگیزه کار بهتر و بیشتر است; نه خوف منفى که سبب گوشه گیرى و ترک فعالیت است، لذا مى فرماید : خوف، آنها را ضعیف نکرده، بلکه کارآمدتر ساخته است، همچون چوبه تیرى که آن را مى تراشند و آماده براى هدف گیرى مى کنند.
از ویژگیهاى آنها این است که مانند دنیاپرستان نان را به نرخ روز نمى خورند و همچون فرصت طلبان براى رسیدن به اهداف مادى با هر کس در هر شرایطى سازش ندارند و به همین دلیل از دیدگاه این گروه، افراد کم عقل، محسوب مى شوند، بالاخره آنها نقّادان اعمال خویشند و پیش از آنکه مردم اعمال آنها را زیر ذرّه بین نقد بگذارند خودشان در این راه پیشگامند.
به یقین چنین افرادى هستند که مى توانند جامعه بشرى را از ظلم و ستم، نجات دهند و حق را به حق دار برسانند.
نکته
1. «براهم» از ريشه «برى» بر وزن «سعى» به معناى تراشيدن قلم يا تير و يا هر چوبى است و در محل کلام به معناى لاغر ساختن است. 2. «قداح» جمع «قدح» بر وزن «قشر» به معناى چوبه تير است. پيش از آن که آن را بتراشند و به پيکان نهند. 3. «خولطوا» از «خلط» به معناى مخلوط کردن گرفته شده و در اينجا به معناى درهم ريخته شدن فکر است که در تعبيرات عوامانه مى گويند : فلان کس قاطى کرده است. 4. مؤمنون، آيه 60 . 5. شرح ابن ابى الحديد جلد 10، صفحه 146 . 6. «مشفقون» از «اشفاق» به معناى علاقه آميخته با ترس است; يعنى کسى به ديگرى علاقه دارد و درباره بروز حوادثى نسبت به او بيمناک است. 7. الغارات، جلد 1، صفحه 90 . 8. وسائل الشيعة، جلد 1، صفحه 73، ابواب مقدمات العبادات، باب 22، حديث 6.