• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

تفسیر سوره مبارکه شرح

    تفسیر سوره مبارکه شرح - استاد مفسر
بیشتر...

خطبه هشتاد و چهار

 

عَجَباً لاِبْنِ النَّابِغَةِ! یَزْعُمُ لاَِهْلِ الشَّامِ

بیشتر...

ساده زیستی، آیت الله العظمی مظاهری

دریافت فایل

زمان: 30 دقیقه

بیشتر...

راه نجات از خطرات و آسیبهای دنیا، استاد مفسر دکتر

دریافت فایل

زمان: 7 دقیقه

بیشتر...

آثار و محتویات صلوات، آیت الله مکارکم

دریافت فایل صوتی

حجم: 7 MB

زمان: 8 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
8396
17596
144047298
امروز چهارشنبه, 14 آذر 1403
اوقات شرعی

خطبه شانزدهم،بخش سوم،آیت الله مکارم شیرازی

شرح نهج البلاغه
خطبه شانزدهم، بخش سوم
 
شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَ النّارُ اَمامَهُ! ساع سَریعٌ نَجا،، و طالِبٌ بَطیءٌ رَجا، وَ مُقَصِّر فِى النّارِ هَوى. اَلیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ، عَلَیْها باقی الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَیْها مَصیرُ الْعاقِبَةِ. هَلَکَ مَنِ ادَّعى، وَ خابَ مَنِ افْتَرى. مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ. وَ کَفى بِالْمَرْءِ جَهْلا اَلاّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ. لایَهْلِکُ عَلَى الْتَّقْوى سِنْخُ اَصْل، وَ لا یَظْمَأُ عَلَیْها زَرْعُ قَوْم. فَاسْتَتِرُوا فى بُیُوتِکُمْ، وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ، وَ التَّوبَةُ مِنْ وَرائِکُمْ، وَ لا یَحْمَدْ حامِدٌ اِلاّ رَبَّهُ، وَ لا یَلُمْ لائِمٌ اِلاّ نَفْسَهُ.
 
کسى که بهشت و دوزخ در پيش روى او قرار گرفته (و به آن ايمان دارد، از کارهايى که در آن جا سودى نمى بخشد برکنار است و مردم در اين مسير سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پيش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز اميد نجاتى دارند و گروهى مقصّرند، که در آتش دوزخ سقوط مى کنند. انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم جادّه وسيع الهى است که قرآن مجيد ـ کتاب جاويدان الهى ـ و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از همين جاست و پايان کار به آن منتهى مى شود. آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولايت) کند هلاک مى شود (چه اين که هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مى کشاند) و آن کس که با دروغ و افترا (بر خدا و پيامبر چنين مقامى را طلب کند) محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن کس (که با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند هلاک خواهد شد! و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد، ريشه درختى که در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذيرد و بذر و زراعتى که در اين سرزمين پاشيده شود، هرگز تشنه نمى گردد! در خانه هاى خود پنهان شويد (و در دسته بندى هاى منافقان و نفاق افکنان شرکت نجوييد)! در اصلاح ميان خود بکوشيد (و مردم را با هم آشتى دهيد و صفوف خود را در مقابل آنها متّحد سازيد)! توبه پيش روى شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران کنيد)، (و در هر حال) هيچ ستايشگرى جز خدا را نبايد ستايش کرد و (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود!
 
****

راه نجات این است

در ادامه بحثهاى گذشته این خطبه که پیرامون داغ شدن بازار امتحان بعد از بیعت او سخن مى گفت و به مردم درباره حق و باطل و تقوا و گناه هشدار مى داد، امام در این بخش از سخنانش به طرق نجات از چنگال هوا و هوسها و رسیدن به سر منزل سعادت اشاره کرده و طىّ بیانات جامعى مطالب مهمّى را در این رابطه ایراد مى کند.

نخست مردم را در مسیر سعادت و نجات به سه گروه تقسیم مى فرماید، مى گوید: «کسى که بهشت و دوزخ در پیش روى او قرار گرفته (و به آن کاملا ایمان دارد از کارهایى که در آن جا سودى نمى بخشد، برکنار است) و سخت به آینده اى که در پیش دارد مشغول است (و مردم در این مسیر سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پیش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز امید نجات دارند; امّا آنان که کوتاهى مى کنند و در این راه مقصّرند، (در کام بدبختى و آتش دوزخ) سقوط مى کنند» (شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَ النّارُ اُمامَهُ! ساع سَریع نَجا، و طالِب بَطیء رَجا، وَ مُقَصِّر فِى النّارِ هَوى).

به عقیده بعضى این گروه هاى سه گانه همانها هستند که در قرآن مجید در سوره فاطر، به آنها اشاره شده است و مى فرماید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنَا مِنَ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِاِذْنِ اللهِ; سپس این کتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزیده خود به میراث سپردیم; از میان آنها عدّه اى برخود ستم کردند و عدّه اى میانه رو بودند و گروهى به اذن خدا در نیکیها (از همه) پیشى گرفتند».(1)

گاه گفته شده اشاره به گروه هاى سه گانه اى است که در سوره واقعه آمده: «وَکُنْتُم ازْوَاجاً ثَلاثَةً فَاَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا اَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ وَ اَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ مَا اَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السّابِقُونَ اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ; و شما سه گروه خواهید بود سعادتمندان و خجستگان، چه سعادتمندان و خجستگانى! (گروه دیگر) شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شومانى! و (گروه سوّم) پیشگامان پیشگامند و آنها مقرّبانند».(2)

به هر حال، وجود گروه هاى سه گانه در جامعه بشریّت همیشه مطرح بوده و به هنگامى که بازار امتحانات داغ مى شود (همانند زمان خلافت على(علیه السلام)) تمایز این صفوف سه گانه آشکارتر مى شود، جمعى (هر چند غالباً اندک) راه حق را بدون هیچ تردید و تزلزل و دغدغه پیش گرفته و به سرعت به سوى مقصد مى تازند، گروه دیگرى که از ایمان ضعیفترى برخوردارند گاه با تردید و تزلزل و گاه با اطمینان خاطر، لنگ لنگان گامى بر مى دارند و به پیش مى روند و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آمیخته، ولى امیدوارند که دست لطف خدا، دست آنان را بگیرد و سرانجام آنها را به مقصد برساند; امّا گروه سوّم که هواى نفس بر آنها چیره شده و با ایمان و تقوا وداع گفته اند در بیراهه ها سرگردان گشته و در کام بدبختى ها سقوط مى کنند.

این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که تنها ایمان به معاد است که مى تواند انسان را در برابر گناه و فساد حفظ کند; هر قدر این ایمان قویتر باشد، تأثیر بازدارنده آن بیشتر است.

بعضى گفته اند جمله «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النّارُ اَمامَهُ» جمله خبریه اى است که معناى انشا را دارد یعنى آنها که بهشت و دوزخ را در برابر خود مجسّم مى بینند; باید از زرق و برق دنیا و هوا و هوسها چشم بپوشند! ولى تفسیر جمله بالا به صورت جمله خبریه نیز هیچ مشکلى ندارد یعنى این گونه مؤمنان چشم پوشى از هوا و هوس خواهند کرد.

سپس با توضیحى که درباره گروه هاى سه گانه بالا بیان فرمود، مردم را به پیمودن راه راست و دورى گزیدن از طرق انحرافى، ضمن بیان نشانه هاى آنها دعوت مى کند و مى فرماید: «انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه میانه و مستقیم، جاده وسیع (الهى) است» (اَلَیمینُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّة(3)، وَ الطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ).

این سخن اشاره به همان مسأله معروفى است که مى گوییم راه مستقیم به سوى هدف، یک راه بیش نیست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافى و جود دارد که انسان را به گمراهى مى کشاند.

تعبیر به یمین و شمال ممکن است اشاره به افراط و تفریط باشد که گروهى راه افراط را مى پویند و آن طرف هدف قرار مى گیرند و گروهى راه تفریط را; و هرگز به هدف نمى رسند; این همان است که در قرآن مجید به عنوان صراط مستقیم از آن یاد شده و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً; ما شما را امّتى میانه قرار دادیم (در حدّ اعتدال میان افراط و تفریط)».(4)

همچنان که علماى بزرگ اخلاق گفته اند که تمام صفات فضیله، حد اعتدالى است در میان صفات رذیله که در طرف افراط و یا تفریط قرار دارند و به این ترتیب تمام صفات اخلاقى را در این تقسیم جمع کرده اند و یا به تعبیر دیگر این همان مسأله عدالت اخلاقى است که انسان را در حدّ اعتدال و طریق مستقیم میانه و دور از هرگونه گرایش انحرافى قرار مى دهد.

بعضى از مفسّران نهج البلاغه، طریق وُسطى را به مسأله امامت و ولایت امام معصوم تفسیر کرده اند که هرگونه غلوّ و افراط یا کوتاهى و تقصیر در مورد آن بزرگواران سبب گمراهى است، ولى هیچ مانعى ندارد که مفهوم جمله را وسیع بدانیم که هم مسأله ولایت و هم سایر مسایل اعتقادى و عملى و اخلاقى را فرا گیرد.

در مسأله خداشناسى گروهى در وادى تشبیه گرفتار شده و خدا را شبیه مخلوقاتش دانسته اند و گروهى در پرتگاه تعطیل افتاده و مى گویند ذات و صفات خدا چنان است که هیچ کس قادر بر شناخت او (حتّى معرفت اجمالى) نیست ولى حدّ وسط در میان تشبیه و تعطیل است و آن این که خدا را از طریق افعالش مى شناسیم ولى از کنه ذاتش بى خبریم.

در مسأله افعال عباد، نه راه جبر صحیح است و نه راه تفویض، بلکه جاده وسط، یعنى امر بین الامرین است و همچنین در مسأله ولایت نه غلوّ صحیح است و نه تقصیر، و در اخلاقیات همین گونه و در اعمال نیز همین طور است مثلا انفاق، حدّ وسطى در میان بخل و اسراف است.

جالب این که کسانى که به مخالفت با آن حضرت برخاستند نیز از این دو گروه خارج نبودند گروهى خوارج افراطى و گروهى شامیانى که در تفریط قرار گرفته و هرگز آن امام بزرگ را نشناختند.

سپس به ویژگیهاى این جاده میانه معتدل و مستقیم پرداخته، مى فرماید: «قرآن مجید کتاب جاویدان الهى و آثار نبوّت در همین مسیر و بر همین طریق است و نیز راه ورود به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از همین جاست و پایان کار نیز به آن منتهى مى شود».

(عَلَیْها باقِی الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَیْها مَصیرُ الْعاقِبَةِ).

در مورد جمله (عَلَیْها باقى الْکِتابِ) دو تفسیر بیان شده: نخست این که منظور قرآن مجید است که یک کتاب باقى و جاودانى است و معارف و قوانین و احکام تنها در آن است و جز در آن در جاى دیگر پیدا نمى شود.

دیگر این که منظور از کتاب جاویدان وجود امام معصوم است که حافظ «کتاب الله» و مطابق حدیث معروف «ثقلین» همیشه در کنار قرآن بوده و همواره خواهد بود. ولى معناى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد. به خصوص این که آثار نبوّت که بعد از آن ذکر شده قابل تفسیر به آثار باقیمانده نزد امامان نیز مى باشد.

در این جا احتمالات دیگرى نیز داده شده که بعید به نظر مى رسد.

منظور از جمله «مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ» (با توجه به این که منفذ به معناى دریچه و راه عبور نور و یا مطلق راه عبور است) این است که تنها از طریق جاده معتدل و میان مى توان به سنّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) پى برد و به محتواى دعوت او آشنا گشت، بنابراین تفاوت این چهار جمله روشن مى شود.

نخست مى فرماید: کتاب جاویدان الهى بر این جادّه قرار گرفته، سپس مى گوید: آثار و دلایل و نشانه هاى نبوّت و اعجاز پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در همین جادّه است و آن گاه مى افزاید: راه ورود به سنّت و تعلیمات آن حضرت نیز از همین جاست و سرانجام مى فرماید: براى رسیدن به سر منزل مقصود نیز باید از همین راه استفاده کرد; همان گونه که قرآن مجید مى گوید: «وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ; سرانجام نیک براى پرهیزکاران است».(5)

سپس امام(علیه السلام) به سرنوشت مدّعیان باطل امامت و پیشوایى مردم پرداخته، ضمن چهار جمله وضع آنها را روشن مى سازد.

مى فرماید: «آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولایت) کند، هلاک مى شود (زیرا هم خودش گمراه است و هم دیگران را به گمراهى مى کشاند)» (هَلَکَ مَنِ ادَّعى).

«و آن کس که با دروغ و افترا بر خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، چنین مقامى را طلب کند، محروم مى گردد و به جایى نمى رسد!» (وَ خابَ(6) مَنِ افْتَرى).

«و آن کس که با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخیزد و در برابر آن قد علم کند، هلاک خواهد شد!» (مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ(7) لِلْحَقِّ هَلَکَ).

«و در نادانى انسان همین بس که قدر خویش را نشناسد! (و از گلیم خود پا فراتر نهد و ادّعاى مقامى کند که شایسته آن نیست.)» (وَکَفى بَالْمَرْءِ جَهْلا اَلاّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ).

این احتمال نیز وجود دارد که جمله هاى چهارگانه فوق تنها ناظر به مسأله امامت که این خطبه ناظر به آن است نباشد; بلکه معناى وسیعترى را دنبال کند که هرگونه ادّعاى باطل چه در زمینه امامت یا در زمینه هاى دیگر را شامل شود و در واقع هشدارى است به مدّعیان باطل که این راه خطرناک و موجب هلاکت و شقاوت و بدبختى را که ناشى از جهل و نشناختن قدر و منزلت خویش است نپویند.

بعضى از شارحان نهج البلاغه براى جمله (مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ) تفسیر دیگرى ذکر کرده اند و آن این که هرکس در میان مردم نادان به دفاع از حق برخیزد و براى حمایت از آن قد علم کند خود را به خطر مى افکند و در معرض خشم جاهلان قرار مى گیرد.

این سخن گرچه یک واقعیّت است ولى نمى تواند تفسیر جمله فوق باشد; زیرا نه با جمله هاى قبل که سخن از مدّعیان باطل مى گوید سازگار است و نه با جمله بعد که درباره افراد جاهل ناآگاه به ارزش خود بحث مى کند.

سرانجام امام(علیه السلام) در پایان این سخن و در ارتباط با مسائل مربوط به امامت و حکومت که در بخشهاى گذشته آمد، چند پند و اندرز به عموم مردم مى دهد که اگر به آن عمل کنند مى توانند از چنگال نفاق افکنان و مدّعیان باطل و غوغاسالاران رهایى یابند.

نخست دعوت به تقوا و پرهیزکارى مى کند که شالوده و اساس هر حرکت سالم و عمل پاک است; مى فرماید: «درختى که در سرزمین تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذیرد، و بذر و زراعتى که در سرزمین تقوا پاشیده شود هرگز تشنه نمى گردد!» (لایَهْلِکُ عَلَى التَّقْوى سِنْخُ(8) اَصْل، وَ لا یَظْمَاُ عَلَیْها زَرْعُ قَوْم).

در واقع امام(علیه السلام) در این گفتار پرمعنا، تقوا را به سرزمین مستعد پربار پر آبى تشبیه مى کند که نه ریشه درختان در آن خشک مى شود و نه بذر و زراعت در آن از تشنگى مى میرد; خاکى پر حاصل و نرم و نهرهایى روان پر آب دارد که زمینه را براى پرورش گلها و گیاهان و میوه هاى اعمال صالح و فضایل انسانى فراهم مى کند. در حقیقت تمام اعمال همچون بذر و دانه است، باید در سرزمین مستعدّى پاشیده شود و به طور منظم آبیارى گردد; این زمین و آب چیزى جز تقوا نیست!

در دوّمین اندرز خود مى فرماید: «در خانه هاى خود پنهان شوید (و در دسته بندى هاى منافقان و تفرقه اندازان شرکت نجویید)» (فَاسْتَتِرُوا فى بُیُوتِکُمْ).

زیرا امام(علیه السلام) با چشم حقیقت بین خود مى دید که حکومت او عرصه را بر کسانى که بیت المال را در عصر عثمان غارت کردند و ظلم و بى عدالتى را در جهان اسلام گسترش دادند تنگ خواهد کرد و آنها ساکت نخواهند ماند و گروهى همانند خود یا از مردم نادان را گِرد خویش جمع مى کنند; به یقین سیاهى چنین لشکرى شدن گناه است و درست در این موقع است که باید در خانه نشست به هنگام کار و جهاد! و به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، هنگامى که داد و فریاد به زیان جامعه است; سکون و سکوت بهترین حرکت است.

در سوّمین اندرز، براى ایجاد وحدت در میان صفوف طرفداران حق و جلوگیرى از هرگونه تفرقه و نفاق و در هم شکستن صفوف اهل باطل با نیروى اتّحاد، مى افزاید: «در اصلاح میان خود بکوشید (و مردم را با هم آشتى دهید و صفوف خود را در برابر آنان متّحد سازید!)» (وَاَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ).

سرانجام در چهارمین و آخرین نصیحت، به کسانى که قبلا لغزشهایى داشته اند و در حکومت پیشین گرفتار خطاهایى شده اند و وجدانشان از این جهت ناراحت است دستور مى دهد که با آب توبه، لکّه هاى گناه را از دامان خویش بشویند! مى فرماید: «توبه پیش روى شما و در دسترستان است! (به آن چنگ زنید و در سایه آن قرار گیرید)» (وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرائِکُمْ(9)).

براى تکمیل این سخن مى فرماید: «هیچ ستایشگرى جز خدا را نباید ستایش کرد و در گناه و خطا جز خویشتن را نباید سرزنش کرد!» (وَ لا یَحْمَدْ حامِد اِلاّ رَبَّهُ، وَ لا یَلُمْ لائِم اِلاّ نَفْسَهُ).

اشاره به این که تمام نعمتها از سوى خداست و هر توفیق و سعادتى نصیب انسان مى شود از برکات الطاف خفیّه و جلیّه اوست. بنابراین نباید به هنگام اطاعت مغرور شوید! و هر خطا و گناهى سر مى زند به خاطر کوتاهى هاى شماست! جز خویشتن را ملامت نکنید و گناهان خویش را به گردن این و آن، یا به گردن قضا و قدر نیفکنید! سعى کنید با آب توبه همه آنها را بشویید!

نکته ها

1ـ جاهل کسى است که قدر خود را نشناسد!

بسیارى از مشکلات اجتماعى از بلند پروازیها و به اصطلاح دراز کردن پا از گلیم خود و تمنّاى مقامى است که انسان براى آن ساخته نشده و یا شایستگى آن را ندارد; و اینها همه از آن جا سرچشمه مى گیرد که شخص در ارزیابى قدر و منزلت خویش گرفتار اشتباه شود و این اشتباه و خطا به خاطر حبّ ذات و بزرگ کردن نقاط قوّتِ کوچک و کوچک کردن نقاط ضعف بزرگ، غالباً حاصل مى شود.

گم کردن قدر و منزلت خویش و بلندپروازى بى دلیل و توقّعات بى جاى ناشى از اینها، همیشه بلاى بزرگى براى جوامع بشرى بوده و خواهد بود، نه تنها براى جامعه زیانبخش است که خود شخص را نیز به زحمت و بدبختى و ناکامى مى افکند و چه بسا انسانى که مى توانست در یک پست و مقام به خوبى انجام وظیفه کند و مایه خیر و سعادت خود و جامعه گردد، به خاطر نشناختن قدر خویش و تمنّاى آنچه آمادگى آن را ندارد، نیرو و استعداد خود را بر باد مى دهد و خود و دیگران را به زحمت و ضرر و زیان مى افکند.

اى کاش همگان از کوچک و بزرگ و عالم و جاهل در این امر مهم و حیاتى درست مى اندیشیدند و حجابهایى را که مانع از شناختن قدر خویش است کنار مى زدند و سعادت خود و دیگران را از این راه فراهم مى ساختند.

به همین دلیل در نهج البلاغه، کراراً روى این مسأله تأکید شده است. از جمله در خطبه 103 مى خوانیم: «اَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفى بِالْمَرْءِ جَهْلا اَنْ لا یَعْرِفَ قَدْرَهُ; عالم واقعى کسى است که قدر و منزلت خویش را بشناسد و در نادانى انسان همین بس، که قدر خود را نشناسد»!

در نامه 31 نهج البلاغه مى خوانیم که ضمن اندرزهاى بسیار پربار و حکیمانه اى که به فرزند دلبندش امام مجتبى(علیه السلام) مى دهد، مى فرماید: «وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلى قَدْرِهِ کانَ اَبْقى لَهُ; کسى که به اندازه قدر و منزلت خویش قانع باشد، براى (منافع) او پایدارتر است»!

در کلمه 149 از کلمات قصار آن حضرت مى خوانیم: «هَلَکَ امْرُء لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ; آن کس که قدر و منزلت خویش را نشناسد هلاک مى گردد»!

در حدیثى مى خوانیم که شخصى به امام موسى بن جعفر(علیه السلام) عرض کرد: ما از بازار رد شدیم و دیدیم یک نفر صدا مى زند من از شیعیان خالص محمّد و آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) هستم، این در حالى بود که لباسهایى را به مزایده گذارده بود و طلب قیمت بیشتر مى کرد; امام موسى بن جعفر(علیه السلام) فرمود: «ما جَهِلَ وَ لا ضاعَ امْرُء عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ; کسى که قدر خود را بشناسد نادان نیست و ضایع نمى شود»! سپس افزود: «مى دانید این شخص به چه کسى مى ماند؟ به کسى که بگوید من مانند سلمان و ابوذر و عمار یاسر هستم و در عین حال در معامله کم مى گذارد و عیوب جنس خویش را بر مشترى مى پوشاند...، آیا چنین کسى مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ هرگز!... چه مانعى دارد بگوید من از دوستان محمّد و آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)هستم»!(10)

این احتمال در معناى جمله بالا نیز وجود دارد که منظور از شناختن قدر خویش آن است که انسان فراموش نکند که تنها این جسم و مادّه نیست تا خود را با امور بى ارزش یا کم ارزش مادّى مبادله کند! او گوهر گرانبهایى دارد که از عالم بالا و جهان دیگر است; او نماینده خدا در زمین و «خَلیفَةُ اللهِ فى اَرْضِهِ» مى باشد; او مرغ باغ ملکوت است و نه از عالم خاک، هرچند براى چند روز در قفس بدن به خاطر کسب کمال جاى گرفته است. بنابراین عالم و دانشمند واقعى کسى است که این قدر و منزلت را بشناسد و موهبت لباس کَرَّمْنا را که خدا بر قامت او پوشانده است ارج نهد و جاهل و بى خبر کسى است که این مقام والا را نادیده بگیرد و در پرتگاه شهوات و هواى نفس سقوط کند!

ولى با توجه به جمله «مَنِ اقْتَصَرَ عَلى قَدْرِهِ کانَ اَبْقى لَهُ» و همچنین جمله معروفى که در افواه دانشمندان به صورت یک برداشت از این احادیث شهرت یافته که مى گوید: «اَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ یَتَجاوَزْ حَدَّهُ; عالم (یا عاقل) کسى است که قدر خود را بداند و از حدّ خویش تجاوز نکند!» معناى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد.

توجّه به محتواى خطبه که ناظر به ماجراهایى مانند ماجراى «طلحه و زبیر» و توقّعات بى جاى آنهاست نیز مؤیّد همین تفسیر است.

 

2ـ اعتدال، صراط مستقیم الهى است

یک نگاه به جهان آفرینش نشان مى دهد که مسأله اعتدال و تعادل در میان نیروها، اصل اساسى بقاى این جهان است.

منظومه هاى عظیم آسمان را تعادل قوّه جاذبه و دافعه نگه مى دارد که اگر یکى از این دو بر دیگرى پیشى گیرد یا چنان متلاشى و از هم دور مى شوند که اثرى از آنها باقى نمى ماند و یا چنان نزدیک شده و با هم تصادم مى کنند که سبب انفجار و نابودى آنها مى شود.

این قانون که در عالم کبیر صادق است در عالم صغیر یعنى وجود یک انسان نیز صدق مى کند. تعادل در میان قواى مختلف جسم و جان رمز سلامت و بقا و حیات انسان است.

ترکیبات مختلف خون و تعادل تحریکات اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک»، میزان ضربان قلب، وزن بدن، مقدار فشار و غلظت خون، تعادل دستگاه تنفّس و بالاخره حرکت همه چیز در خطّ مستقیم میانه، پایه اصلى سلامت ما را تشکیل مى دهد و اگر ذرّه اى از ذرّات وجود ما از آن خط میانه به سوى افراط یا تفریط منحرف شود، واکنش آن در جسم و جان ما ظاهر مى شود.

قرآن امّت اسلامى را به عنوان یک امّت وسط ستوده و به همین دلیل آنها را حجّت بر سایر مردم جهان قرار داده که مى توانند با قیاس خود بر این معیار سنجش الهى، کاستیها و زیاده رویها را تشخیص دهند و اصلاح کنند.

در کلام پر نور امام(علیه السلام) روى این مسأله تأکید شده و جادّه اصلى همان طریق وسطى معرفى شده است که آیات قرآن و آثار نبوّت را در آن مى توان یافت و راه نفوذ در سنّت معصومان و طریق نجات در آن شمرده شده است.

انحراف از این خط مستقیم چه بدبختیهاى عظیمى براى جامعه بشرى به بار مى آورد و همیشه یکى دیگرى را به دنبال خود مى کشاند. همیشه افراطها سرچشمه تفریطها و بالعکس است.

یک روز در دنیا چنان در مسأله مالکیّت شخصى افراط مى کنند که همه سرمایه ها در دست افرادى معدود قرار مى گیرد و قشر عظیم امّتها محروم و فقیر مى شوند. روز دیگر محرومان قیام مى کنند و مالکیّت شخصى را حتّى در شکل معتدلش نفى مى کنند و مرام و مکتبى را روى کار مى آورند که بعد از هفتاد سال تلاش و کوشش ثمره اى جز فقر، بدبختى و عقب ماندگى ندارد! و در این میان خونهاى زیاد و بى حسابى ریخته مى شود!

در مسائل دیگر ـ اعم از عقیدتى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى ـ همین افراط و تفریطها خمیر مایه اصلى شکستها و ناکامیها و تیره روزیهاست.

آخرین ویرایش در یکشنبه, 07 تیر 1394 ساعت 08:27

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری