أَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ!
کَلامُکُمْ یُوهِیَ الصُّمَّ الصِّلابَ، وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاَْعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِی الْمَجالِسِ: کَیْتَ وَ کَیْتَ، فَإذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِیْدِی حَیَادِ! مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ، وَ لاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ، أَعالِیْلُ بِأَضَالِیْلَ وَ سَأَلْتُمُونی التَّطْویِلَ، دِفَاعَ ذِی الدَّیْنِ الْمَطُولِ.
اى مردمى که بدنهايتان جمع و افکار و خواسته هايتان پراکنده است! سخنان (داغ) شما، سنگ هاى سخت را درهم مى شکند، ولى اعمال (سُست) شما دشمنانتان را به طمع مى اندازد. در مجالس خود (داد سخن مى دهيد و رجز مى خوانيد); مى گوييد: «چنين و چنان خواهيم کرد»، امّا هنگامى که لحظه پيکار با دشمن فرا مى رسد، مى گوييد: «اى جنگ! از ما دور شو!» آن کس که شما را (براى دفاع از حق) فراخواند، پاسخ آبرومندانه اى نمى شنود. و آن کس که شما را با قهر و زور (براى جهاد و انجام وظيفه) در فشار بگذارد، قلبش آرامش نمى يابد. شما پيوسته به بهانه هاى گمراه کننده متوسّل مى شويد و تعلّل مىورزيد و از من مى خواهيد که جهاد را به تأخير اندازم، مانند بدهکارى که (بر اثر سستى و سهل انگارى از اداى دين خويش ناتوان شده) و از طلبکار خود پيوسته تمديد و مهلت مى خواهد!
همان گونه که در بالا، تحت عنوان «خطبه در یک نگاه» آمد، امام (علیه السلام) این خطبه را در شرایط بسیار سخت و بحرانى ایراد فرموده است; در شرایطى که دشمن جسور و غارتگر براى تضعیف روحیه مردم عراق، در هر گوشه و کنار به حملات ایذایى و غافلگیرانه پرداخته بود و امام (علیه السلام) که راه چاره را در یک حرکت قوى و تهاجم همه جانبه مى دید، به آماده ساختن مردم مشغول بود، ولى ناتوانى و سستى و ضعفى ـ که به علل گوناگون بر آن گروه مسلّط شده بود ـ امکان تشکیل چنین نیرویى را سلب کرده بود.
امام (علیه السلام) چاره اى جز این نداشت که از آخرین حربه براى بسیج این گروه سست و پرادعاى کم قدرت، استفاده کند و آنان را زیر ضربات شلاّق ملامت قرار دهد، شاید به خود آیند و خطراتى را که از هر سو آنها را احاطه کرده است با چشم خود ببینند.
در نخستین جمله این خطبه امام (علیه السلام) انگشت روى عامل اصلى این ضعف و زبونى و ذلّت مى گذارد و به موشکافى این نکته مهم مى پردازد و آن ناهماهنگى میان گفتار و عمل است که از ضعف اعتقاد باطنى به اهداف والا و آرمان هاى مقدّس، سرچشمه مى گیرد. امام آنها را مخاطب ساخته، چنین مى فرماید:
«اى مردمى که بدن هایتان جمع و افکار و خواسته هایتان پراکنده است! أَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ!
سخنان (داغ) شما، سنگهاى سخت را درهم مى شکند، ولى اعمال (سست) شما، دشمنانتان را به طمع مى اندازد; کَلامُکُم یُوهِیَ(1) الصُّمَّ(2) الصِّلابَ، وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاَْعْدَاءَ!
آرى، بدبختى و زبونى و ذلّت شما از اینجا سرچشمه مى گیرد که روحِ وحدت از میان شما رخت بربسته است. شما ظاهراً جمع و متحدید، امّا در باطن تنها و پراکنده. همین امر سبب شده که به جاى عمل و کار به لفّاظى و رجزخوانى و سخنان داغ و آتشین بسنده کنید، همان کارى که در هر جامعه اى آشکار شود از درون فرو مى ریزد و در مدّتى کوتاه همه سرمایه هاى خود را از دست مى دهد. در مجالس خود، (داد سخن مى دهید و رجز مى خوانید)، مى گویید: «چنین و چنان خواهیم کرد»، امّا هنگامى که لحظه پیکار با دشمن فرا مى رسد، مى گویید: «اى جنگ! از ما دور شو دور شو!»; تَقُولُونَ فِی الْمَجالِسِ: کَیْتَ وَ کَیْتَ(3)، فَإذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِیْدِی حَیَادِ(4)!
این در واقع یکى از صفات بارز منافقان و افراد دو چهره و سست و بى اراده است که در مجالس خصوصى و عمومى داد سخن مى دهند و از شجاعت و شهامت و تصمیم اراده قاطع بحث مى کنند، امّا گویى تمام قدرت آنها در زبان آنها خلاصه مى شود و به هنگام ورود در میدان مبارزه چنان ضعف و سستى از خود نشان مى دهند که گویى فریاد مى زنند: «اى مبارزه! از ما دور شو! و از ما فاصله بگیر!» اصلا از ورود در میدان مبارزه وحشت دارند و با بهانه هاى مختلف از آن فرار مى کنند. آرى، این گونه است حال منافقان بُزْدِل و آنها که پُر مى گویند و اراده اى براى انجام کار ندارند.
جمله «حَیْدِى حَیْادَ!» در اصل، از ماده «حید»، به معناى «تنفّر و کناره گیرى از چیزى» است و نقطه مقابل آن، «فَیْحى فَیْاحِ» است که به معناى «توجه و ترغیب کردن به چیزى» است. بنابراین، ممکن است مخاطب در «حَیْدِى حَیْادِ!»، لشکریان و مبارزان باشند که افراد منافق و سست عنصر، آنها را به کناره گیرى از میدان دعوت مى کنند و به عکس افراد توانمند، نداى دعوت به مبارزه را با «فَیْحى فَیْاحِ» سر مى دهند.
این احتمال نیز داده شده است که آنها به جنگ مى گویند: «از ما دور شو!» و این، نهایت وحشت آنها را از مبارزه با دشمن مى رساند.
و نیز احتمال دارد که آنها با این جمله خودشان را مخاطب مى سازند و به خودشان توصیه مى کنند که هر چه زودتر دور شوید و کناره گیرى کنید.
این گروه همانند منافقان عصر پیامبرند که در سوره احزاب درباره آنها چنین مى خوانیم: (قَدْ یَعْلَمُ اللهُ الْمُعَوِّقِیْنَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلیْنَ لاِِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إلَیْنا وَ لایَأتُونَ الْبَأسَ إلاّ قَلیلا) (اَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جَآءَ الْخَوفُ رَأیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِى یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوفُ سَلَقُوکُمْ بأَلْسِنَة حِدَاد أشِحَّةً عَلَى الْخَیرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤمِنُوا فَأَحْبَطَ اللهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذالِکَ عَلَىَ اللهِ یَسْیِراً).
خداوند، کسانى را که مردم را از جنگ باز مى داشتند و آنهایى را که به برادران خود مى گفتند: «به سوى ما آیید (و از معرکه جنگ کناره گیرى کنید)!» به خوبى مى شناسد. آنها (افرادى ضعیفند) جز اندکى، پیکار نمى کنند. آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامى که ترس و وحشتى پیش آید، مى بینى آن چنان به تو نگاه مى کنند و چشمهایشان در حدقه (بى اختیار) مى چرخد که گویى مى خواهند قالب تهى کنند، امّا هنگامى که خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و غضب بر شما مى گشایند (و سهم خود را از غنائم طلبکار مى شوند) در حالى که در آن نیز حریص و بخیلند. آنها هرگز ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است.(5)
اگر تنها معدودى از یاران پیامبر اسلام چنین بودند، باید گفت متأسّفانه اکثریت مردم کوفه ـ که لشکریان امام (علیه السلام) را تشکیل مى دادند ـ این گونه بودند. حضرت، سپس در ادامه این سخن مى فرماید:
«آن کس که شما را (براى دفاع از حقّ) فرا خواند، پاسخ آبرومندانه اى نمى شنود
و آن کس که شما را با قهر و زور (براى جهاد و انجام وظیفه) در فشار بگذارد قلبش آرامش نمى یابد; مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ، وَ لاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ.»
این سخن، در واقع، پاسخ به کسانى است که ممکن است بر این گونه خطبه هاى امام (علیه السلام) خرده بگیرند که چرا آن حضرت تنها به موعظه بسنده مى کند؟ چرا با فشار و تهدید آنان را زیر پرچم جهاد گردآورى نمى کند، آن گونه که در بسیارى از کشورهاى دنیا به هنگام بروز جنگ معمول است؟
امام (علیه السلام) در پاسخ مى فرماید: اگر شما را آزاد بگذارم و از طریق دعوت به جهاد وارد شوم پاسخ مناسبى نمى دهید و اگر با شدّت و فشار شما را فراخوانم، واکنشى که قلب را آرامش ببخشد نشان نخواهید داد; چرا که افرادى سست و لجوج هستید و چنین افرادى با این گونه روحیات، بزرگترین مایه دردسر براى فرماندهان و پیشوایانند.
البتّه تاریخ نشان داده که همین مردم کوفه، تحت فشار ظالمانه بنى امیّه، ابن زیادها و حجّاج ها، در مسیرهاى تعیین شده به راه مى افتادند; چرا که جان و مال و ناموس خویش را در خطر مى دیدند، ولى این کارى نبود که پیشواى عادلى مانند على (علیه السلام)انجام دهد.
حضرت باز در ادامه سخن مى افزاید: «شما پیوسته به بهانه هاى گمراه کننده متوسّل مى شوید و تعلّل مىورزید»; أَعالِیْلُ بِأَضَالِیْلَ(6). و از من مى خواهید که جهاد را به تأخیر اندازم، مانند بدهکارى که (بر اثر سستى و سهل انگارى از اداى دین خویش ناتوان شده) از طلبکار خود پیوسته تمدید و مهلت مى خواهد; وَ سَأَلْتُمُونی التَّطْویِلَ، دِفَاعَ ذِی الدَّیْنِ الْمَطُولِ.
آرى، افراد ضعیف و سست عنصر و پُرگو و پرادّعا، همیشه چنینند. تمام همّشان در این است که با انواع بهانه ها، از انجام وظایف مهم و سنگین سرپیچى کنند و سستى و زبونى خویش را در پرده اى از عذرهاى واهى و گمراه کننده بپوشانند. پیوسته امروز و فردا کنند و فرصتها را از دست بدهند.
درست شبیه همین معنا را در گروهى از منافقان و عافیت طلبان عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)مى بینیم که قرآن درباره آنها افشاگرى کرده، ریشه اصلى درد آنها را چنین بازگو مى کند: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَکُم إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِى سَبیِلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرضِ أَرَضِیْتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِى الاْخِرَةِ إِلاّ قَلِیلٌ).
اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى شود: «به سوىِ جهاد در راه خدا، حرکت کنید!» بر زمین سنگینى مى کنید (و سستى به خرج مى دهید)؟ آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟ با این که متاع زندگى دنیا در برابر آخرت، جز اندکى نیست.(7)
نکته
عوامل سستى کوفیان
این سؤال براى بسیارى مطرح است که چرا باید لشکر کوفه با داشتن پیشوایى عادل، حکیم، مدبّر و جنگ دیده مانند امیرمؤمنان على (علیه السلام)، اینچنین سستى و ضعف از خود نشان دهد، امّا شامیانِ تحت سلطه حاکمان جبّار بنى امیّه قدرت و قوّت نشان دهند؟
پاسخ این سؤال را ـ همان گونه که در سابق اشاره کرده ایم ـ باید در بافت اجتماعى آن مردم پیدا کرد. کوفه سابقه تاریخى نداشت، بلکه شهر جدیدالتأسیسى بود که گروه هاى زیادى از اقوام مختلف با فرهنگ هاى متفاوت در آن اجتماع کرده بودند، و اى بسا، که در میان آنها رقابتهاى پنهان و آشکارى نیز وجود داشت; بخلاف شامیان که دست نخورده و یکپارچه بودند.
اضافه بر این، گروه زیادى از منافقان و دشمنان اسلام، از مدینه و نقاط دیگر، در آنجا جمع شده بودند و با وسوسه هاى شیطانى، براى تفرقه افکنى و تضعیف روحیه آنها تلاش مى کردند.
از سوى سوم، فتوحات اسلامى ثروت زیادى را به آنجا کشانده بود و طبیعت ثروت، رفاه طلبى و عافیت جویى است که با طبیعتِ جهاد و رزم و پیکار سازگار نیست.
به این دلیل آنها پیوسته به دنبال عذر و بهانه مى گشتند تا از زیر بار جهاد، حتّى در لحظات حسّاس و سرنوشت ساز، شانه تهى کنند، که سرانجام گرفتار پیامدهاى دردناک این سستى و رفاه طلبى شدند و پیکر آنها در زیر ضربات شلاّقِ حُکّامِ ظالمِ بنى امیه، مجروح و خسته شد.
آرى، اگر پیشوایى پیدا مى شد که بیت المال را بى حساب در اختیار ثروت اندوزان و رفاه طلبان مى گذارد، به دنبال او راه مى افتادند; ولى امیر مؤمنان على (علیه السلام)کسى نبود که در برابر چنین گناه عظیمى تسلیم شود و رضاى خدا را به رضاى خلق بفروشد; از این رو در یکى از خطبه هاى دیگر نهج البلاغه ـ که احتمالا جزئى از خطبه مورد بحث است ـ آنها را مخاطب ساخته، چنین مى فرماید:
«وَ إنّی لَعالِمٌ بِما یُصْلِحُکُمْ وَ یُقیمُ أوَدَکُمْ وَلکِنّی لاأَرى إِصْلاحَکُمْ بإفْسادِ نَفْسی; من مى دانم چه چیز شما را اصلاح مى کند و کجى شما را (ظاهراً) راست مى سازد، ولى من هرگز اصلاح (ظاهرى) شما را با تباه ساختن نفس خویش جایز نمى دانم».(8)
* * *
1 ـ «يوهى» از ماده «وهى» به گفته مقاييس در اصل به معناى سستى است و به همين دليل هر سخن سستى را «واهى» مى گويند و از آنجا که سستى، سبب متلاشى شدن مى گردد، اين واژه به معناى «پارگى و از هم گسستن» نيز آمده است. 2 ـ «صُمّ» جمع «اَصَمّ» به معناى کر و ناشنوا است و در اينجا مراد سنگهاى سخت و نفوذ ناپذير است; گويى گوش شنوا براى چيزى ندارد. و «صَلاب» جمع «صلب»، به معناى «محکم» تأکيدى بر آن است. 3 ـ «کيت و کيت» از ماده «تکييت» به معناى «آماده ساختن جهاز شتر، يا پر کردن ظرف آب» است، ولى تعبير به «کَيْتَ و کَيْتَ» معمولا در مواردى گفته مى شود که انسان مى خواهد با حرف همه چيز را درست کند. 4 ـ «حيدى» صيغه فعل امر از ماده «حيود» است. و واژه «حياد» اسم فعل است، مانند «نَزال» که به معناى «اِنْزِل» است. بنابراين هر دو واژه «حيدى» و «حياد»، يک مفهوم را مى رساند و تأکيد هم است و به معناى «دور شو و کناره بگير!» است. 5 ـ سوره احزاب، آيه 18 ـ 19. 6 ـ «اعاليل» جمع «اعلوله» به معناى امورى است که انسان به بهانه آن تعلّل مىورزد. و «اضاليل» جمع «اضلوله» به معناى امورى است که اسباب ضلالت است; يعنى شما براى گمراه ساختن خود و ديگران، به اسباب بى اساسى متشبّس مى شويد. 7 ـ سوره توبه، آيه 38. 8 ـ نهج البلاغه، خطبه 69.