شرح نهج البلاغه
فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ.
بايد دنيا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هايى باشد که با آن دبّاغى مى کنند (که بسيار بدبو و متعفّن و بى ارزش است) يا (بى بهاتر از) بقاياى قيچى شده پشم حيوانات باشد (که بر زمين مى ريزد و کسى به آن اعتنا ندارد). و از کسانى که پيش از شما بودند پند گيريد، قبل از آن که آيندگان از شما پند گيرند و اين دنياى پست و نکوهيده را رها کنيد زيرا کسانى را که از شما شيفته تر نسبت به آن بودند رها ساخت (و به عاشقان خود کم ترين وفايى نکرد).
از کسانى که پیش از شما بودند پند گیرید!
در این بخش از خطبه ـ که آخرین بخش خطبه است ـ امام (علیه السلام) در جمله هاى کوتاه و بسیار پرمعنا به عنوان یک نتیجه گیرى نهایى، بعد از ذکر گروه هاى پنجگانه بالا مردم را به زهد در دنیا که سرچشمه اصلى و کلید حقیقى سعادت انسان است ـ دعوت مى کند و در واقع بر این امر تأکید مى نهد که تمام بدبختى هایى که دامان گروه هاى چهارگانه فوق را گرفته و مى گیرد، از دنیاپرستى و دلبسستگى بى حساب به دنیا، حاصل مى شود.
حضرت در جمله نخست مى فرماید: باید دنیا در چشم شما کم ارزش تر از تفاله برگ هایى باشد که با آن دباغى مى کنند (که بسیار بدبو و متعفّن و بى ارزش است). یا بى ارزش تر از بقایاى قیچى شده پشم حیوانات باشد (که بر زمین مى ریزد و کسى به آن اعتنایى ندارد); فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ(1) الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ(2) الْجَلَمِ(3).
تشبیهات فوق، بسیار حساب شده و جالب است، قرظ، (بر وزن مرض) به معناى «برگ درختان سلم» که از آن، براى دباغى کردن پوست ها استفاده مى کردند تا پوست را محکم و قابل استفاده بیشتر کنند ـ است. بدیهى است تفاله هائى که بعد از استفاده به دور مى ریختند، بسیار آلوده و بدبو و نفرت انگیز بود و نیز هنگامى که پشم حیوانات را قیچى مى کنند قطعات کوچکى از اطراف آن بر زمین مى ریزد که به درد هیچ کارى نمى خورد.
بنابراین در تشبیه نخست، نفرت انگیز بودن و در تشبیه دوم، بى ارزش بودن، نهفته شده است، و امام (علیه السلام) مى فرماید باید دنیا در نظر شما از اینها هم کم ارزش تر باشد، همان دنیایى که عشق به اموال آن قارون هاى طغیانگر و عشق به مقامات آن، ظالمان بیدادگر را به وجود مى آورد و حبّ آن، رأس کل خطیئه است و این گویاترین تعبیرى است که در این زمینه دیده مى شود; این از یک سو.
از سوى دیگر، در دومین جمله به زود گذر بودن دنیا و مواهب دنیا اشاره کرده مى فرماید: «از کسانى که پیش از شما مى زیسته اند پند گیرید، قبل از آن که آیندگان از شما پند گیرند! (وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ).
آنها جمع کردند و اندوختند و گذاشتند و رفتند. قصرهاى ویران شده آنها و ملک به تاراج رفته و تخت سرنگون شده و قدرت بر باد رفته آنان که بقایایش در گوشه و کنار جهان در برابر چشمان شما است، درس عبرت است و اگر از این درس بهره لازم را نگیرید همین سرنوشت دامان شما را مى گیرد و زندگى شما درس عبرتى براى آنان مى گردد.
قرآن مجید بارها و بارها، مردم را به عبرت گرفتن از سرنوشت پیشینیان دعوت فرموده، و آن را یکى از بهترین درس هاى بیدار کننده براى مردم هر عصر و هر زمان به شمار مى آورد. درباره فرعون و فرعونیان تعبیرات تکان دهنده اى دارد که آنها را براى بیدار شدن بنى اسرئیل بیان مى کند، مى فرماید:
(کَمْ تَرَکُوْا مِنْ جَنّات وَ عُیُون وَ زُرُوع وَ مَقام کَریم وَ نَعْمَة کانُوا فیها فاکِهینَ کَذالِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الاَْرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرینَ)(4); چه بسیار باغ ها و چشمه ها که از خود به جاى گذاشتند و زراعت ها و قصرهاى زیبا و گران قیمت و نعمت هاى فراوان دیگرى که در آن غرق بودند. آرى این گونه بود ماجراى آنان و ما اینها را میراث براى اقوام دیگرى ساختیم، نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین (و نه اهل زمین و آسمان) و نه (به هنگام رسیدن لحظه سرنوشت) به آنها مهلتى داده شد.
ولى با نهایت تأسف، بنى اسرائیل هم از این درس هاى بزرگ عبرتى نگرفتند و سرنوشت آنان درس دیگرى براى اقوام دیگر شد.
حضرت در سومین جمله از بىوفایى دنیا سخن مى گوید و مى فرماید: «این دنیاى پست و نکوهیده را رها کنید! زیرا کسانى را که از شما شیفته تر نسبت به آن بودند، رها ساخت (و به عاشقان و دلدادگان و دلبستگان خود کم ترین وفایى نکرد و حرمت آنها را نگاه نداشت); وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ(5) بِهَا مِنْکُمْ.
به این ترتیب، این معلّم بزرگ اخلاق و انسانیت در این سه جمله از بى ارزش بودن و ناپایدارى و بىوفایى دنیا سخن گفته و موقعیّت آن را به خوبى روشن ساخته است.
بدیهى است که منظور از دنیا در تمام این کلمات، همان مواهب مادّى است که در مسیر خودکامگى و عصیان و طغیان و ظلم و بیدادگرى و هوسرانى و بى بند و بارى به کار گرفته مى شود، نه آن مال و ثروت و مقامى که ابزارى است براى وصول به اهداف معنوى و اسبابى است براى اطاعت و بندگى خدا.
«چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن *** نى طلا و نقره و فرزند و زن»
کلام سیّد رضى
مرحوم سید رضى، در پایان این خطبه مى گوید: بعضى از ناآگاهان این خطبه را به معاویه نسبت داده اند; ولى بى تردید این خطبه از سخنان امیرمؤمنان (علیه السلام)(و هماهنگ با روح بلند او و سایر سخنان فصیح و بلیغ و بیدارگر آن حضرت) است. طلا کجا و خاک کجا؟ آب گوارا و شیرین کجا و آب شور و تلخ کجا؟
دلیل بر این مطلب، سخن عمروبن بحر، جاحظ است که ماهر در ادب و نقّاد بصیر سخن مى باشد. او این خطبه را در کتاب البیان و التبیین آورده و گفته است که آن را به معاویه نسبت داده اند و آن گاه خود او در این باره سخن رانده و گفته، که این خطبه به سخن امام (علیه السلام) و به روش او در تقسیم مردم شبیه تر است، و او است که به بیان حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقیّه و ترس، واردتر است. او گفته: «تا کنون چه موقع دیده ایم که معاویه در یکى از سخنانش، مسیر زهد پیش گیرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب کند؟!»
نکته
دنیا از دیدگاه اولیاءالله
آنچه در خطبه بالا در باره گروه هاى پنجگانه اى که در عصر و زمان آن حضرت وجود داشتند (دنیادوستان وامانده، ظالمان خودکامه، دین به دنیا فروشان ریاکار، زاهدان دروغین و مردان خدا) همان گونه که گفتیم، منحصر به عصر و زمان آن بزرگوار نبوده و نیست و در بسیارى از جوامع امروز و دیروز نیز همانند آنها یافت مى شود و همیشه مشکلات جوامع بشرى از همان چهار گروه نخستین بوده که در طول تاریخ، درد و رنج بسیار آفریدند و خونهاى بسیار ریختند و حقِّ مظلومان را پایمال کردند، فساد را گسترش دادند و طرفداران حق را تا آنجا که در توان داشتند منزوى ساختند. ولى دنیا هرگز به آنها وفا نکرد و به زودى طومار زندگى آنها پیچیده شد و همه چیز را رها کردند و رفتند و زندگانى آنها درس عبرتى براى بازماندگان شد.
تعبیراتى که امام (علیه السلام) براى هر یک از گروه هاى پنجگانه و علائم و نشانه هاى آنها ذکر مى کند، بسیار دقیق و موشکافانه است و راهنماى خوبى براى شناخت هر یک از آنها است.
از آنجا که سرچشمه جنایات و خلاف کارى هاى گروه هاى چهارگانه نخست، عشق و دلباختگى نسبت به دنیا است، حضرت در پایان خطبه با چند جمله مؤثّر، روح دنیاپرستى را در دل ها مى کُشد. نخست دنیا را چنان بى ارزش قلمداد مى کند که حتّى آن را از تفاله هاى گندیده برگ هاى سلم ـ که به هنگام دباغى پوست حیوانات به کار مى رود ـ بى ارزشتر مى شمرد، سپس به ناپایدارى دنیا و سرعت تحوّل آن اشاره کرده، تاریخ پیشینیان و ویرانه هاى بازمانده از آنان را به عنوان یک سند روشن ارائه مى فرماید، و سرانجام از بىوفایى دنیا سخن مى گوید تا دلدادگانش با خبر شوند که در آنجا خبرى نیست.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که از کنار لاشه حیوان گندیده اى که در یک طرف جاده افتاده بود گذشت و اشاره اى به آن کرد و فرمود:
اَتَرَونَ هذِهِ هُنْیَةٌ عَلى أَهْلِها؟ فَوَاللهِ! الدُّنْیا أَهْوَنُ عَلَى اللهِ مِنْ هذِهِ عَلى أَهْلِها; آیا مى بینید که این لاشه چقدر نزد صاحبانش بى ارزش است؟ به خدا سوگند! که دنیا نزد خداوند از بى ارزشى این نزد دنیاگرایان بى ارزش تر است.
حضرت، سپس در ادامه این حدیث به چند نکته مهم اشاره فرمود و چنین گفت:
«اَلدُّنیا دارُ مَنْ لا دارَ لَهُ وَ مالُ مَنْ لامالَ لَهُ وَ لَها یَجْمَعُ مَنْ لاعَقْلَ لَهُ وَ شَهَواتَها یَطْلُبُ مَنْ لا فَهْمَ لَهُ وَ عَلَیْها یُعادِى مَنْ لاعِلْمَ لَهُ وَ عَلَیْها یَحْسُدُ مَنْ لافِقْهَ لَهُ وَ لَها یَسْعى مَنْ لایَقینَ لَهُ;
دنیا خانه کسى است که (در واقع) خانه اى ندارد و مال کسى است که مالى ندارد. تنها کسانى که عقل ندارند، به جمع آورى دنیا مى پردازند و آنها که شعورى ندارند، به شهوترانى در آن رو مى آورند و تنها کسانى که آگاهى ندارند به خاطر دنیا به ستیز برمى خیزند و فقط کسانى که فهم ندارند به خاطر آن به دیگران حسد مىورزند و کسانى که ایمان و یقین کافى ندارند، پیوسته براى آن تلاش مى کنند».(6)
در حدیث دیگرى آمده است که حضرت مسیح در حال مکاشفه دنیا را به صورت پیرزن بى دندانى دید که بر او از هر گونه زینتى وجود داشت، پرسید: «تاکنون چند همسر اختیار کرده اى؟» گفت: «از شماره خارج است.» حضرت مسیح پرسید: همه آنها مردند یا تو را طلاق دادند؟ گفت: «نه; همه را کشتم».
حضرت عیسى فرمود: «بدا به حال همسران باقیمانده ات! چگونه از همسران پیشین تو درس عبرت نمى گیرند!»(7)
* * *
1 ـ «حُثاله» (بر وزن تفاله) در اصل به معناى «اشياى بد و بى ارزش» آمده به همين دليل به تفاله هاى روغن و مانند آن که بى ارزش و دور ريختنى است، حثاله گفته مى شود. 2 ـ «قراضه» از مادّه «قرض» به معناى «چيدن چيزى» است و قراضه به قطعات کوچکى که به اصطلاح از دم قيچى مى ريزد گفته مى شود، و اطلاق مقراض بر قيچى نيز از همين جهت است. 3 ـ «جَلَم» (بر وزن قلم) به معناى «قيچى» است. 4 ـ سوره دخان، آيات 25 ـ 29. 5 ـ «أشغف» در اصل، از شغاف به معناى «گره بالاى قلب يا پوسته نازک روى قلب» است که به منزله غلافى تمام آن را در برگرفته. اين مادّه در مورد عشق هاى سوزانى که تمام قلب را در برمى گيرد و در اعماق آن نفوذ مى کند به کار مى رود. 6 ـ بحارالانوار، جلد 70 صفحه 122. 7 ـ منهاج البراعه، جلد 4، صفحه 58; بحارالانوار، جلد 14، صفحه 328.