شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی
وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَیْنِ اللّهِ، وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ[صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ ]فَعَاوِدُوا الْکَرَّ، واسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الاَْعْقَابِ، وَ نَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ. وَ طیِبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْیاً سُجُحاً، وَ عَلَیْکُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ کَامِنٌ فِی کِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ یَداً، وَ أَخَّرَ لِلنُّکُوصِ رِجْلاً. فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى یَنْجَلِىَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ، وَ اللّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ.
و بدانيد شما در پيشگاه خداوند قرار داريد (اعمال شما را مى بيند و در مسير حق از شما حمايت مى کند) و همراه و همگام با پسر عموى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)هستيد پى در پى (بر دشمن) حمله کنيد! و از فرار شرم نماييد! چه اين که فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا مى گيرد! با آغوش باز از شهادت استقبال کنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد. به اين گروهِ انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خيمه گاه عظيم (و پر زرق و برق معاويه) به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد! چرا که شيطان در گوشه و کنار آن پنهان شده; دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است. محکم بايستيد و مقاومت کنيد! تا حق بر شما آشکار گردد «و شما برتريد، خدا با شما است و از اَعمال نيکتان چيزى نمى کاهد (بلکه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)».
شرح و تفسیر
محکم بایستید و مقاومت کنید!
امام در این بخش از خطبه، به تقویت روحیه سربازان خود پرداخته و دستورات جدیدى را در خصوص جنگ صفّین براى قلع ماده فساد به آنان مى دهد; نخست مى فرماید: «بدانید شما (در میدان نبرد) در پیشگاه خداوند قرار دارید (همه اعمال شما را مى بیند و از نیّات شما آگاه است و از شما در طریق حق حمایت مى کند)» (وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَیْنِ اللّهِ).
این احساس که انسان در حضور مولا و آقایش قرار دارد، مولایى که بر هر چیز قادر و تواناست و از همه چیز با خبر است، از یک سو، به او توان و قدرت مى بخشد که تنها نیست و از سوى دیگر، توجّه به مسئولیّت ها را بیشتر و قوى تر مى کند.
شبیه این معنا در داستان حضرت نوح(علیه السلام) آمده است آنجا که به او دستورِ ساختنِ کشتى نجات مى دهد و مى فرماید: «وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا; و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما کشتى بساز!»(1)
اشاره به اینکه: ممکن است دشمنان تو، یا از طریق سُخریّه و یا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در کار تو مانع ایجاد کنند; امّا چون در پیشگاه ما و مطابق فرمان ما است، ترس و وحشت و غمى به خود راه مده.
شبیه همین معنا را درباره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مى فرماید: «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا; در طریقِ ابلاغِ حُکم پروردگارت، شکیبایى و استقامت کن; زیرا تو در برابر دیدگان علم ما قراردارى!»(2).
سپس مى افزاید: « (امتیاز دیگر شما این است که، شما همراه و همگام) با پسر عموى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) هستید.» (وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ).
پسر عمویى که برادر و جانشین و وصىّ و همگام و همراه با او بود; بنابراین، در حقّانیت خود و مسیرى که در پیش دارید کمترین تردیدى به خود راه ندهید و با دشمنِ ستمگر، با قوّت و قدرت پیکار کنید! این در حالى است که دشمنِ شما، فرزندِ دشمنِ شماره یک پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یعنى «ابوسفیان» است که در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هیچ گونه تردیدى نیست!!
تکیه کردن امام(علیه السلام) روى نسبت نزدیکش به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) علاوه بر اینکه یک اصل شناخته شده در میان عقلاست -که نزدیکان هر کس را آشناترین افراد به مکتب او مى دانند، مگر اینکه خلافش ثابت شود- مى تواند اشاره به «حدیث ثَقَلین» باشد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مردم را بعد از خود، به پیروى از اهل بیت(علیه السلام) در کنار پیروى از قرآن، دعوت نموده است.
سپس در ادامه این سخن، امام(علیه السلام) دو دستور مهم را -که در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند- گوشزد مى کند، مى فرماید: «پى در پى (بر دشمن) حمله کنید و از فرار شرم نمایید! چه اینکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آینده شما نیز مى ماند و آتشى است که در روز حساب دامان شما را فرا مى گیرد!» (فَعَاوِدُوا الْکَرَّ، وَاسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الاَْعْقَابِ، وَ نَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ).
اشاره به اینکه، اوّلاً: نباید انتظار داشته باشید که در یک حمله، شیرازه لشکرِ دشمن در هم بریزد، بلکه باید با ضرباتِ پى در پى، دشمن نیرومند خود را ضعیف و ضعیف تر و سپس متلاشى سازید! و دیگر اینکه: هرگز فکر فرار از جهاد در سر نپرورانید، که لکّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مى نشیند که نسل هاى آینده شما نیز از این عار و ننگ بى نصیب نخواهند بود(3) و شما را به آتش خشم خداوند، در روز رستاخیز گرفتار مى سازد; زیرا مى دانید یکى از مهمترین گناهان کبیره «فرار از زحف» [= فرار از جهاد] است که در قرآن مجید کراراً به آن اشاره شده است. در یک جا، خطاب به همه مؤمنان مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبَارَ* وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَال أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَى فِئَة فَقَدْ بَاءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ; اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند -مگر آنکه هدفش کناره گیرى از میدان براى حمله مجدّد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنّم است و چه بد جایگاهى است(4)! ».
سپس به عنوان تأکید بیشتر در امر جهاد، دو دستور دیگر مى دهد که آنها نیز لازم و ملزوم یکدیگرند، مى فرماید: «با آغوش باز از شهادت استقبال کنید و با آرامش به سوى آن گام بردارید!» (وَ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْساً(5)مَشْیاً سُجُحاً).، وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ
«سُجُح» (بر وزن صُحُف) در اصل به معناى مستقیم است; این واژه مخصوصاً در مورد راههاى مستقیم و صاف به کار مى رود و از آن جایى که راه رفتن در این گونه جادّه ها سهل و آسان است، این واژه به معناى سهل و آسان نیز استعمال مى شود، در «ضرب المثل»هاى عرب آمده است: «مَلَکْتَ فَأسْجَحْ; چون پیروز شده اى آسان بگیر و عفو و گذشت داشته باش!».
در حقیقت امام(علیه السلام) شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ایمان مى شمرد و به آنها تأکید مى کند که نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنند; جادّه آن را جادّه اى صاف و مستقیم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حرکت کنند; امام(علیه السلام) خود نمونه کاملِ عاشقانِ شیداى شهادت بود و سوگند یاد مى کرد که: «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بیش از علاقه طفل شیرخوار، به پستان مادر است!(6)».
سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر این مقدّمات به سراغ نتیجه نهایى مى رود و به مرکز تجمّع سپاه شام و همچنین خیمه عظیم «معاویه» و یاران نزدیکش اشاره کرده، به اصحاب خود دستور مى دهد که: «به این گروه کثیر و مرکز تجمّع و خیمه گاه عظیم و پرزرق و برق معاویه، به شدّت حمله برید و بر قلب آن بتازید!» (وَ عَلَیْکُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ).
بدیهى است اگر حمله از گوشه و کنار و با ترس و احتیاط شروع شود، دشمن جسور مى گردد; و به عکس، اگر حمله برق آسایى به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحیه آنها را درهم مى شکند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله، خواهد بود. امام(علیه السلام) از همین نکته روانى استفاده کرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن، صادر مى کند.
«سواد اعظم» (سیاهى بزرگ) کنایه از گروه عظیمى است که در یک جا جمع مى شود و از فاصله دور، به صورت سیاهى عظیمى خود نمایى مى کند و در اینجا اشاره به مرکز تجمّع لشکر معاویه است.
«رِواق» (بر وزن کتاب) به معناى ایوان یا اتاقهایى است که در قسمت جلو ساختمان قرار دارد و در اینجا اشاره به خیمه بزرگى است که براى «معاویه» زده بودند و «مُطَنَّبْ»به معناى چیزى است که آن را با طنابها محکم بسته اند.
«ثَبَج» (بر وزن سبد) به معناى وسط و بخش عظیم چیزى است و جمله «فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ» تاکید دیگرى بر لزوم هدف گیرى قلب سپاه و خیمه «معاویه» است.
سپس امام(علیه السلام) به بیانى مى پردازد که به عنوان دلیل بر دستور سابق است; مى فرماید: «(اینکه گفتم به خیمه معاویه حمله ببرید) به خاطر این است که شیطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پیش دارد و پایى براى فرار به عقب نهاده است!»(فَإِنَّ الشَّیْطَانَ کَامِنٌ فِی کِسْرِهِ(7)لِلنُّکُوصِ(9)). رِجْلاً، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ(8) یَداً، وَ أَخَّرَ
منظور از شیطان در این جمله، «معاویه» است که هم افکارش شیطانى بود و هم کارهایش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به «عمرو عاص» دانسته اند و گاه گفته مى شود: منظور از شیطان در اینجا «ابلیس» است که براى تحریک معاویه و یارانش در آن لحظات حسّاس، فعّالیت مى کرد.
در حقیقت جمله بالا ترسیم دقیقى از روحیه معاویه است که از یک سو خود را آماده براى حمله مى کرد و از سوى دیگر آماده فرار و عقب نشینى بود; تا باد از کدام سو، بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و این گونه است روش سیاستمداران مادّى; آنها هرگز هدف مقدّسى ندارند که به آن عشق بورزند و تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، حاضر براى فداکارى در راه آن باشند و به همین دلیل، هر گاه در برابر گروهى مؤمن و با هدف و از جان گذشته قرار گیرند، گرفتار شکست مى شوند.
قرآن مجید درباره شیطان چنین مى گوید: «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لاَ غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ قَالَ إِنّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لاَتَرَوْنَ إِنّی أَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ; و (به یادآور) هنگامى را که شیطان اعمال آنها [مشرکان] را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمى گردد و من همسایه (و پناه دهنده) شما هستم» امّا هنگامى که دو گروه (کافران و مؤمنانِ مورد حمایت فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم; من چیزى مى بینم که شما نمى بینید، من از خدا مى ترسم خداوند «شدید العقاب است»(10). نه تنها ابلیس چنین برنامه اى دارد که شیاطین انس نیز، دنبال همین مکتبند; مردم را به میدان حوادث مى کشانند و اگر شرایط را نامساعد دیدند آنها را رها کرده، عقب نشینى مى کنند.
در پایان خطبه مى فرماید: «محکم بایستید و مقاومت کنید! تا حق بر شما آشکار گردد، «و شما برترید، خدا با شما است و از اعمال نیک تان چیزى نمى کاهد» (بلکه به عالى ترین وجه آن را پاداش مى دهد)» (فَصَمْداً صَمْداً!(11) حَتَّى یَنْجَلِىَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُم وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ»)
در واقع جمله هاى اخیر، نتیجه اى است از آنچه امام(علیه السلام) پیش از آن فرموده و اصحاب و یارانش را به سوى آن فراخوانده است. یعنى: اکنون که تعلیمات کافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموخته اید و درس پایمردى و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فرا گرفته اید، محکم در برابر دشمن بایستید، و سخت مقاومت کنید تا حق پیروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى کشاند. سپس با تکیه بر آیه 35 سوره «محمّد»(صلى الله علیه وآله) که وعده پیروزى به همه مسلمانان راستین داده است، با این سه جمله به آنها وعده موفقیّت مى دهد. نخست مى فرماید: «شما برترید» سپس مى گوید: «خدا با شما است» و سرانجام مى فرماید: «هر گامى در این راه بردارید، خداوند چیزى از اعمالتان را هرگز کم نمى کند.»
به این ترتیب مجموعه خطبه، در عین اختصار و کوتاهى جمله ها، درسى گسترده و جامع از جمیع جهات به سربازان اسلام -نه تنها در عصر امام(علیه السلام)- که در هر عصر و زمان مى دهد.
تاریخ مى گوید: این سخنان و سخنان دیگرى همانند آن، کار خود را کرد. و آن گونه که در کتاب «صفّین» «نصر بن مزاحم» آمده است: «هنگامى که على(علیه السلام) در اثناى «جنگ صفّین» یاران خود را براى یک حرکت قاطع و نهایى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى که شمشیرها را بر شانه ها نهاده بودند و چنان حمله اى بر سپاه شام بردند که تمام صفوف آنها درهم ریخت و خطوط دفاعى آنها یکى بعد از دیگرى متلاشى شد، تا به خیمه گاه «معاویه» نزدیک شدند. «معاویه» وحشت کرد، دستور داد اسبش را آماده کنند تا خود را از معرکه نجات دهد; مى خواست سوار شود که پشیمان شد (شاید به این جهت که دید رسوایى زیادى به بار مى آید و لشکر به کلّى متلاشى مى شود) لذا فریاد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمایت از خویش و دفاع دعوت نمود، تا این که سرانجام امر به حیله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآن ها بر سر نیزه ها منتهى شد، ساده لوحان در لشکر کوفه فریب خوردند و «معاویه» خود را از مرگ نجات داد.»(12)
1. سوره هود، آيه 37. 2. سوره طور، آيه 48. 3. توجّه داشته باشيد که تفسير فوق بر اين اساس است که «اَعقاب» جمع «عَقَب» (بر وزن نسب) به معناى نسل هاى آينده باشد و اگر آن را جمع «عُقْب» (بر وزن قفل) که به معناى عاقبت کار است، بدانيم مفهوم
جمله چنين مى شود که: «فرار از جهاد، عاقبت کار شما را ننگين مى سازد» ولى تفسير اوّل مناسب تر است. 4. سوره انفال، آيات 15 - 16. 5. جمله «طيبُوا نفساً» تعبيرى است که در مواردى که انسان از چيزى با رضايت و طيب خاطر استقبال مى کند به کار مى رود و «نفساً» در اين گونه موارد، به عنوان «تميز» منصوب است. 6. براى توضيح بيشتر در اين زمينه، به جلد اوّل، ذيل خطبه پنجم مراجعه شود. 7. «کِسْر» (بر وزن مصر) به معناى گوشه پايين خيمه است و شايد اطلاق اين واژه بر اين معنا به خاطر چين و شکنى است که در اين قسمت از خيمه پيدا مى شود. 8. «وَثْبه» از مادّه «وَثْب» (بر وزن نصر) در اصل به معناى پيروزى و ظفر است و به معناى پريدن و جستن براى گرفتن چيزى نيز آمده است که تناسب با ريشه اصلى آن دارد. 9. «نُکُوص» به معناى عقب نشينى و بازگشت از انجام کارى است و معمولاً در موارد عقب نشينى از کار خير، به کار مى رود. 10. سوره انفال، آيه 48. 11. «صَمْد» (بر وزن حمد) به دو معنا آمده است: يکى «قصد کردن» و ديگرى «استحکام و صلابت» و بعيد نيست هر دو به يک ريشه برگردد; زيرا قصد هنگامى که محکم باشد داراى صلابت خاصّى است و
«صَمَد» (بر وزن سبب) به معناى کسى است که نيازمندان به سراغ او مى روند و به معناى مکان رفيع و بالا و همچنين موجودى که درون آن خالى نيست، آمده و همه اينها با ريشه اصلى اين لغت، تناسب دارد و
در جمله بالا به معناى ايستادگى و مقاومت و صبر و شکيبايى در برابر دشمن است. 12. شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، جلد 13، صفحه 543.