الاْنَ عِبَادَ اللّهِ وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ الاِْرْشَادِ، وَ رَاحَةِ الاَْجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الاِْحْتِشَادِ، وَمَهَلِ الْبَقِیَّةِ، وَأُنُفِ الْمَشِیَّةِ، وَإِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَانْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَالْمَضِیقِ، وَالرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَإِخْذَةِ الْعَزِیزِ الْمُقْتَدِرِ.
اى بندگان خدا! هم اکنون که ريسمان مرگ بر گلوى شما نيفتاده و روح (براى بدست آوردن کمالات) آزاد است و بدنها راحت، و مى توانيد با کمک يکديگر مشکلات را حل کنيد و هنوز مهلتى داريد و فرصت براى تصميم گرفتن باقى است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از اين فرصت هاى گرانبها استفاده کنيد!) پيش از آنکه در سختى و تنگنا و ترس و نابودى قرار گيريد و پيش از فرا رسيدن مرگى که در انتظار است و قبل از آنکه دست قدرتِ خداوندِ قوىّ مقتدر، شما را بگيرد (آرى پيش از همه اينها، فرصت را مغتنم بشمريد و زاد و توشه برگيريد).
شرح و تفسیر
آخرین سخن!
امام(علیه السلام) در آخرین بخش از خطبه، بار دیگر همه بندگان خدا را مخاطب ساخته و با جمله هاى کوتاه و زیبا و پرمعنا، براى از دست ندادن فرصت ها، پیش از پایان گرفتن زندگى، هشدار مى دهد و مى فرماید: «اى بندگان خدا! هم اکنون که ریسمان مرگ بر گلوى شما نیفتاده و روح (براى بدست آوردن کمالات) آزاد است، و بدنها راحت، و مى توانید با کمک یکدیگر مشکلات را حل کنید، و هنوز مهلتى دارید، و فرصت براى تصمیم گرفتن باقى است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از این فرصت هاى گرانبها استفاده کنید.) پیش از آنکه در سختى و تنگنا و ترس و نابودى قرار گیرید و پیش از فرا رسیدن مرگى که در انتظار است و قبل از آنکه دست قدرت خداوند قوىّ مقتدر، شما را بگیرد (آرى پیش از همه اینها فرصت را مغتنم بدانید و زاد و توشه سفر آخرت را از این جهان برگیرید که اگر این فرصت ها از دست برود، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه پشیمانى سودى!)» (اَلاْنَ عِبَادَاللهِ وَالْخِنَاقُ(1)وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ(2)الْبَقِیَّةِ، وَأُنُفِ الْمَشِیَّةِ، وَإِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَانْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ(5)وَالرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ(7)).، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَإِخْذَةِ الْعَزِیزِ الْمُقْتَدِرِ، قَبْلَ الضَّنْکِ(6) وَالْمَضِیقِ، الاِْرْشَادِ، وَرَاحَةِ الاَْجْسَادِ، وَ بَاحَةِ(3) الاِْحْتِشَادِ(4)، وَمَهَلِ مُهْمَلٌ،
آنچه امام(علیه السلام) در جمله هاى بالا فرمود، ابعاد مختلف فرصت هایى است که انسان در دست دارد: باقى بودن عمر، آرامش روح، راحتى جسم، امکان کسب کمالات، امکان اجتماع و مشورت، بقاء فرصت براى تصمیم گیرى، توانایى بر توبه و بازگشت از گناه. هر یک از اینها بخشى از فرصت هاى عظیم و گرانبهاى آدمى را تشکیل مى دهد که با وجود آن، همه کار مى توان کرد و هر خیر و سعادتى قابل اکتساب است; در حالى که ممکن است یک روز دیگر همه اینها از دست برود و تمام سرمایه هاى سعادت انسان، نابود گردد و چه غافلند کسانى که به این واقعیتها توجّه ندارند و همچون گوسفندان، در این چراگاهِ زندگى به لذّات زودگذر سرگرمند و از گرگ اجل، که یکایک از این گله مى برد، بى خبرند و آسوده مى چرند.
مرحوم «سیّد رضى»، در پایان این خطبه در چند جمله کوتاه و بسیار پرمعنا چنین مى گوید: «وَفِی الْخَبَرِ: أَنّهُ لَمَّا خَطَبَ بِهذِهِ الْخُطْبَةِ إِقْشَعَرَّتْ لَهَا الْجُلُودُ، وَ بَکَتِ الْعُیُونَ، وَرَجَفَتِ الْقُلُوبُ. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُسَمِّی هذِهِ الْخُطْبَةَ: «الْغرَّاءَ»; در خبر آمده است هنگامى که امام(علیه السلام) این خطبه را ایراد فرمود، بدنها به لرزه در آمد و اشکها سرازیر و دلها ترسان شد و بعضى از مردم این خطبه را (به خاطر فصاحت و بلاغت عجیبش) خطبه «غرّا» (درخشان) نامیده اند».
به راستى - همان گونه که مرحوم سیّدرضى در این روایت آورده است - این خطبه از خطبه هاى عجیب و تکان دهنده است که مى تواند غافلترین افراد را تکان دهد و از خواب غفلت بیدار کند. فصاحتش بى نظیر و بلاغتش بى مانند است و اگر در «نهج البلاغه» جز این خطبه نبود، براى پى بردن به مقام و عظمت على(علیه السلام) و گرفتن بهترین پند و اندرزها و عالیترین درس اخلاق و خودسازى کافى بود.
امام(علیه السلام) در این خطبه با مهارت عجیبى به سراغ تمام امورى رفته که بیدار کننده و غفلت زاست و این هدف بزرگ را از ابعاد مختلف دنبال نموده است; خطبه اى است که انسان هرگز از خواندن آن سیر نمى شود و با گذشت زمان، کهنه نخواهد شد.
«ابن ابى الحدید» نیز، در پایان این خطبه چنین مى گوید: «بدان! ما هیچ شکى در این مسأله نداریم که على(علیه السلام) فصیح ترین کسانى بود که در تمام طول تاریخ به لغت عرب سخن گفته اند (البتّه بعد از کلام خدا وکلام رسول خدا) و این به خاطر آن است که امتیاز سخنران و نویسنده در سخنرانى و نوشته هایش بر دو پایه استوار است: مفردات الفاظ، و ترکیب بندى جمله ها; امّا مفردات: باید سهل، ساده، روان، مأنوس و خالى از هر نوع پیچیدگى باشد و الفاظ امیرمؤمنان على(علیه السلام) عموماً چنین است و امّا ترکیب بندى جمله ها: باید محتوا زیبا و به سرعت فهمیده شود و از ویژگى هایى که به خاطر آن، بعضى از سخنان بر بعضى دیگر، ترجیح دارند، برخوردار باشد و این همان چیزى است که علماى «بدیع» از آن به: «مقابله»، «مطابقه»، «حسن تقسیم»، «بازگرداندن پایان سخن، به آغاز آن»، «ترصیع»، «تسهیم»، «توشیح»، «مماثلت»، «استعاره»، «استعمال مجاز لطیف»، «موازنه»، «تکافؤ»، «تسمیط» و «مشاکله»، نام برده اند (اینها اصطلاحات مخصوصى است که علماى علم بدیع، براى زیبایى و فصاحت و بلاغت جمله ها، در جاى خود ذکر کرده اند).
بى شک، تمام این ویژگى ها در خطبه ها و نامه هاى على(علیه السلام) موجود است و در سطح کلام آن حضرت، گسترده شده است. و این زیبایى کاملِ مفردات، و ترکیب بندى جمله ها را، تنها در کلام على(علیه السلام) مى توان یافت و در کلام هیچ شخص دیگرى، به این صورت کامل مشاهده نمى شود... به همین دلیل، آن حضرت در سخن خویش شگفتى ها و عجایبى آفریده و باید امام و پیشواى مردم در این امر باشد; چراکه ابتکاراتى آورده که از هیچ کس قبل از او شنیده نشده است و جالب اینکه (در بسیارى از اوقات) این سخنان را به صورت ارتجالى (بدون هیچ گونه سابقه ذهنى و بالبداهه) بیان مى فرمود، آنجا که طبع آن حضرت به هیجان مى آمد و بدون هیچ گونه مطالعه قبلى، این سخنان عمیق را ایراد مى فرمود; راستى عجیب است! راستى عجیب است!!(8)»
* * *
1. «خِناق» از مادّه «خَنْق» (بر وزن سنگ) به معناى خفه کردن آمده است و «خِناق» به معناى طنابى است که با آن خفه مى کنند و «ضيق خناق» (تنگى طنابى که بر گلو است) کنايه از تنگنا و گرفتارى شديد است. 2. «فَيْنه» (بر وزن ضربه) به معناى زمان و وقت است. 3. «بَاحه» از مادّه «بَوْح» (بر وزن قول) به معناى ظهور و اشتهار گرفته شده است و «باحه» به معناى صحن و سراى خانه و آب فراوان و نخل بسيار به جهت ظهور و بروز آن است و در جمله بالا به همان معناى اوّل، يعنى
«صحن و سرا» است. 4. «اِحْتشاد» به معناى اجتماع براى انجام کار مشترک است. 5. «حَوْبه» (بر وزن توبه) در اصل به معناى احتياج و نيازى است که انسان را به گناه مى کشاند و به همين دليل، در قرآن مجيد و استعمالات ديگر به معناى گناه آمده است. 6. «ضَنْک» به معناى سختى و تنگى است و «معيشت ضنک» به معناى زندگى توأم باسختى هاست. 7. «زُهُوق» (بر وزن حقوق) به معناى نابود شدن و از بين رفتن است. 8. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 278.
------------------------
شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی