وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ، وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ دَاع دَعَا، وَ رَاع رَعَى، فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی، وَاتَّبِعُوا الرَّاعِیَ.
قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ، وَأَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ. وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَالاَْصْحَابُ، وَالْخَزَنَةُ وَالاَْبْوَابُ; وَ لاَ تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا; فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً.
عاقل با چشم دل، پايان کار را مى نگرد و اعماق و بلندى هاى آن را درک مى کند. دعوت کننده اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قيام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنيد و از رهبرتان پيروى نماييد.
آن ها (دشمنان حق) در درياهاى فتنه فرو رفتند; بدعت ها را گرفته و سنت ها را رها نمودند (و کار به جايى رسيد که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختيار کردند;) ولى گمراهان و تکذيب کنندگان به سخن درآمدند.
ما مَحرم اسرار (پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)) و ياران راستين او و گنجينه داران و درهاى علوم وى هستيم و (البتّه) هيچ خانه اى را جز از درش وارد نمى شوند و هر کس از غير در وارد شود سارقش مى نامند.
بحث هاى گوناگون این خطبه نشان مى دهد که مرحوم سیّد رضى مطابق معمول این خطبه را از بخش هاى خطبه طولانى ترى گزینش کرده و به همین دلیل، ارتباط میان بخش هاى این خطبه اندکى پیچیده است.
امام(علیه السلام) براى بیان فضایل اهل بیت(علیهم السلام) نخست به سراغ مقدمه اى مى رود و اوصافى از نیکان هدایت یافته و منحرفان گمراه بیان مى کند، نخست مى فرماید:
«عاقل با چشم دل، پایان کار را مى نگرد و اعماق و بلندى هاى آن را درک مى کند» (وَ نَاظِرُ(1) قَلْبِ اللَّبِیبِ(2) بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ، وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ(3)).
اشاره به این که انسان عاقل به ظواهر امر قناعت نمى کند; بلکه سعى مى کند فراز و نشیب ها و عاقب کار را بنگرد و مسیر خود را به درستى تعیین کند; از بیراهه نرود و در کنار پرتگاه ها گام بر ندارد.
سپس مى افزاید: «دعوت کننده اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قیام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنید و از رهبرتان پیروى نمایید» (دَاع دَعَا، وَ رَاع رَعَى، فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی، وَاتَّبِعُوا الرَّاعِیَ).
روشن است که منظور از دعوت کننده، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است که اساس و بنیان اسلام را بنا نهاد و منظور از راعى، امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که سرپرستى امّت را به فرمان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) برعهده گرفت.
این سخن اشاره به آن دارد که اگر با دقت بنگرید هم پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را مى شناسید و هم جانشین به حق او را و با شناخت آن دو بزرگوار، تردید و تأملى در اجابت دعوت و پیروى از رهبر باقى نخواهد ماند.
آن گاه به گروه دیگرى که در نقطه مقابل گروه اوّل قرار دارند اشاره کرده، مى فرماید: «آن ها (دشمنان حق) در دریاهاى فتنه فرو رفتند; بدعت ها را گرفته و سنت ها را رها نمودند (و کار به جایى رسید که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختیار کردند;) ولى گمراهان و تکذیب کنندگان به سخن درآمدند» (قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ، وَأَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ. وَ أَرَزَ(4) الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ).
آرى، کار آن ها ایجاد فتنه ها مانند فتنه «جمل» و «صفین» و «نهروان» و بهره گیرى از آن بود و همچنین ایجاد بدعت ها در دین خدا و رها کردن سنت هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در عصر خلیفه سوّم و «بنى امیّه» از هر زمان آشکارتر بود.
امام(علیه السلام) بعد از ذکر این مقدمه (بیان اوصاف عاقلان و گمراهان) به بیان بخشى از فضایل اهل بیت(علیهم السلام) پرداخته، چنین مى گوید: «ما مَحرم اسرار (پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم و به خانه ها تنها باید از درهاى آن وارد شد، و هر کس که از غیر در وارد شود سارقش مى نامند!» (نَحْنُ الشِّعَارُ وَالاَْصْحَابُ، وَالْخَزَنَةُ وَالاَْبْوَابُ; وَ لاَ تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا; فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً).
اشاره به این که ما از همه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک تریم (توجه داشته باشید که شعار به معناى لباس زیرین است که با پوست تن تماس دارد) و علم و دانش آن حضرت به ما رسیده است و هر کس مى خواهد به تعلیمات آن وجود مقدّس و هدایت هاى او راه یابد باید از طریق ما وارد شود.
این تعبیرات در واقع برگرفته از روایات خود پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره اهل بیت(علیهم السلام)عموماً و على(علیه السلام) خصوصاً مى باشد. احادیثى مانند حدیث ثقلین که تمام مسلمین را تا روز قیامت به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) ارجاع مى دهد و حدیث «اَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا فَمَنْ اَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ; من شهر علمم و على درِ آن است هر کس علم مى خواهد باید از در وارد شود».(5)
جالب این که ابن ابى الحدید هنگامى که به تفسیر این بخش از خطبه مى پردازد، مى گوید: آن چه على(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره کرده، تنها عشرى از اعشار فضایلى است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در روایات بسیار درباره آن حضرت بیان فرموده است.
سپس مى افزاید: منظور من در این جا روایاتى که امامیه در زمینه امامت على(علیه السلام) به آن استدلال کرده اند، نیست، بلکه منظور روایاتى است که بزرگان حدیث اهل سنت در کتاب هاى خود از فضایل على(علیه السلام) آورده اند و من مختصرى از آن را در این جا مى آورم.
و به دنبال آن بیست و چهار روایت ناب در فضایل آن حضرت نقل مى کند که در بخش نکات به قسمتى از آن ها اشاره خواهد شد. (ان شاء الله)
نکته ها
1. تفاوت خودستایى و معرفى خویشتن
گاه افراد بهانه جو مى پرسند: چرا امام(علیه السلام) در این جا به معرفى خویشتن پرداخته و خودستایى مى کند؟ آیا این کار دون از شأن امام(علیه السلام) نیست؟
تا آن جا که «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل مى کند که بعضى به «عمر» گفتند: على(علیه السلام) را به فرماندهى لشکر برگزین! او گفت: على خود را برتر ازاین حرف ها مى داند!
ولى این گونه خرده گیرى ها که غالباً از ناآگاهى یا حسد سرچشمه مى گیرد در برابر منطق عقل مردود است; چرا که بسیارى از مردم ممکن است به موقعیت شخص بزرگى آشنا نباشند و از افکار و علوم و برنامه هاى تربیتى او بهره نگیرند; آیا او نباید خود را به مردم معرفى کند؟
این موضوع به آن مى ماند که شخص طبیب ماهر و متخصص در رشته هاى مختلف طبى تابلو بزرگى بر سر در مطب خود نصب کند و رتبه هاى علمى خود را یکى بعد از دیگرى بر آن بنویسد تا مردم او را بشناسند و از علم و تجربه او بهره گیرند. آیا این کار خودستایى است یا معرفى کردن در برابر ناآگاهان؟
از این گذشته یکى از مراحل شکر نعمت هاى الهى بازگو کردن آن است; قرآن مى فرماید: «(وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ); نعمت پروردگارت را بازگو کن».(6)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: تفسیر آیه فوق چنین است: «حَدِّثْ بِما أَعْطاکَ اللهُ وَ فَضَّلَکَ وَ رَزَقَکَ وَ أَحْسَنَ إِلَیْکَ وَ هَدَاکَ; آن چه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزى هایى را که به تو عطا فرموده و آن چه را به تو نیکى کرده و هدایت نموده، همه را بازگو کن».(7)
و لذا در بعضى از احادیث نقل شده است که وقتى از على(علیه السلام) در مورد بعضى از فضایل آن حضرت سؤال شد، امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: گرچه خودستایى زشت است، ولى من با الهام از آیه (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ) و براى بازگویى نعمت هاى پروردگار به تو پاسخ مى گویم (سپس بخشى از فضایل خود را بیان فرمود).
2. حسن دلبران در زبان دیگران!
همان گونه که قبلا اشاره شد، ابن ابى الحدید هنگامى که به این بخش از خطبه مى رسد روایات زیادى از منابع اهل تسنن در فضیلت على(علیه السلام) نقل مى کند که بالغ بر بیست و چهار حدیث مى شود و تصریح مى کند که این روایات غیر از احادیثى است که شیعه امامیه در مقام اثبات امامت على(علیه السلام)بدان تمسک مى جویند.
مناسب است در این جا به بعضى از این روایات بسیار پرمحتوا اشاره کنیم:
1. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِىُّ إِنَّ اللّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَة لَمْ یُزَیِّنُ الْعِبَادَ بِزِینَة أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْهَا هِىَ زِینَةُ الاَْبْرَارِ عِنْدَ اللّهِ تَعَالى; الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا جَعَلَکَ لاَ تَرْزَءُ مِنَ الدُّنْیَا شَیْئاً، وَ لاَ تَرْزَءُ الدُّنْیَا مِنْکَ شَیْئاً وَ وَهَبَ لَکَ حُبُّ الْمَسَاکِینِ فَجَعَلَکَ تَرْضى بِهِمْ أَتْبَاعاً وَ یَرْضَوْنَ بِکَ إِمَاماً; اى على! خداوند تو را به زینتى آراسته است که بندگانش را به زینتى بهتر از آن نیاراسته است و آن، زینت نیکان در نزد خداست که همان زهد در دنیاست. خداوند تو را چنان قرار داده که چیزى از دنیا گردآورى نمى کنى و دنیا نیز چیزى از تو بر نمى گیرد و نمى کاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشیده و تو را آن گونه قرار داده که از چنین پیروانى خشنود شوى; آن ها نیز به پیشوایى همچون تو خشنود باشند».(8)
2. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَىَّ فِی عَلِىٍّ عَهْداً فَقُلْتُ یَا رَبِّ بَیِّنْهُ لِی. قال: إِسْمَعْ أَنَّ عَلِیّاً رَایَةُ الْهُدى وَ إمامُ أوْلِیائِی وَ نُورُ مَنْ أَطاعَنِی وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أطاعَهُ فَقَدْ أطاعَنِی فَبَشِّرْهُ بِذلِکَ; خداوند با من درباره على(علیه السلام) عهدى فرمود (و اشاره به مقامات و فضایل على کرد) عرض کردم: پروردگارا، آن را براى من بیان کن; فرمود: بشنو! على، پرچم هدایت و پیشواى دوستان من و نور کسانى است که اطاعتم کنند و او کلمه اى است که پرهیزکاران را به آن ملزم ساختم، کسى که او را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسى که از وى اطاعت کند، مرا اطاعت نموده است. او را به این فضایل بشارت ده.
3. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیَا حَیَاتِی وَ یَمُوتُ مَمَاتِی وَ یَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْن الَّتِی غَرَسَها رَبِّی فَلْیُوالِ عَلِیّاً مِنْ بَعْدی وَ لْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْ بَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی وَ رُزِقُوا فَهْماً وَ عِلْماً فَوَیْلٌ لِلْمُکَذِّبِینَ مِنْ اُمَّتِی، الْقاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی لاَ اَنَالَهُمُ اللهُ شَفاعَتِی; کسى که مسرور مى شود همچون من زندگى کند و همچون من از دنیا برود و ساکن بهشت جاویدانى شود که خداوند آن را غرس کرده پس باید على را بعد ازمن دوست دارد و دوست او را نیز دوست داشته باشد و به امامان پس از من اقتدا کند که آن ها از عترت من اند; از باقیمانده گِل من سرشته شدند و خداوند فهم و دانش به آنان داده است. واى بر کسانى از امت من که آن ها را تکذیب کنند و نسبت به من قطع رحم کنند! خداوند هرگز آن ها را مشمول شفاعت من نکند!».
1. «ناظر» به معناى سياهى چشم است که در وسط آن مردمک واقع شده است. 2. «لبيب» از ماده «لُبّ» (بر وزن حُبّ) به معناى مغز است و «لبيب» به کسى گفته مى شود که خردمند و عاقل و هوشيار باشد. 3. «نجد» به معناى زمين مرتفع است. 4. «ارز» از ماده «ارز» (بر وزن فرض) در اصل به معناى جمع شدن و منقبض گرديدن است; سپس به معناى گوشه گيرى و کنار رفتن از اجتماع استعمال شده است که در جمله ياد شده منظور همين است. 5. اين حديث مشهورى است که در کتب معروف اهل سنت مانند «مستدرک حاکم» و «معجم الکبير طبرانى» و غير آن ها نقل شده است. (براى آگاهى از مدارک اين حديث در کتب اهل سنت به کتاب احقاق الحق، جلد 5، صفحه 469 به بعد مراجعه شود). 6. الضحى، آيه 11. 7. مجمع البيان، ذيل آيه مورد بحث.