یَذْهَبُ الْیَوْمُ بِمَا فِیهِ، وَ یَجِیءُ الْغَدُ لاَحِقاً بِهِ، فَکَأَنَّ کُلَّ امْرِىء مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الاَْرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ. فَیَا لَهُ مِنْ بَیْتِ وَحْدَة، وَ مَنْزِلِ وَحْشَة، وَ مُفْرَدِ غُرْبَة! وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ، وَالسَّاعَةَ قَدْ غَشِیَتْکُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الاَْبَاطِیلُ، وَاضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ الْعِلَلُ، وَاسْتَحَقَّتْ بِکُمُ الْحَقَایِقُ، وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الاُْمُورُ مَصَادِرَهَا، فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَاعْتَبِرُوا بِالْغِیَرِ، وَانْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ.
اى بندگان خدا بدانيد که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و ديده بانانى از اعضاى پيکرتان، و نيز حسابدارانى راستگو مراقب شمايند که اعمالتان و حتى شماره نفس هايتان را ثبت مى کنند. نه ظلمت شب تاريک شما را از آن ها پنهان مى دارد و نه درهاى محکم و فروبسته. فردا به امروز نزديک است، امروز آن چه را در آن است با خود مى برد و فردا پشت سر آن فرا مى رسد (و به اين ترتيب، عمر به سرعت سپرى مى شود). گويى هر يک از شما به سر منزل تنهايى و حفره گور خويش رسيده است. اى واى از آن خانه تنهايى و منزلگاه وحشت و جايگاه غربت. گويى نفخه صور و صيحه قيامت فرا رسيده، رستاخيز، شما را در بر گرفته و در صحنه دادگاه الهى حاضر شده ايد. باطل از شما رخت بر بسته; عذر تراشى ها از ميان رفته; حقايق براى تان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و نتايج اعمال خود را آشکارا مى بينيد). حال که چنين است از عبرت ها پند گيريد، از دگرگونى نعمت ها اندرز پذيريد و از هشدارِ هشداردهندگان بهره گيريد.
شرح و تفسیر: حضور در دادگاه الهى
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه براى تکمیل نصایح گذشته به سه نکته مهم اشاره مى فرماید: نخست درباره مراقبان و کاتبان و حافظان اعمال و سپس درباره مرگ و قبر و مشکلات آن و سرانجام درباره حساب و کتاب قیامت که در مجموع، روح خفتگان را بیدار و غافلان را هشیار مى کند.
در قسمت اوّل مى فرماید: «اى بندگان خدا بدانید که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و دیده بانانى از اعضاى پیکرتان، و نیز حسابدارانى راستگو که مراقب شمایند که اعمالتان و حتى شماره نفس هایتان را ثبت مى کنند» (اعْلَمُوا، عِبَادَ اللّهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْق یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ).
و در ادامه در وصف این مراقبان اعمال مى فرماید: «نه ظلمت شب تاریک شما را از آن ها پنهان مى دارد و نه درهاى محکم و فروبسته!» (لاَ تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْل دَاج(1)، وَ لاَ یُکِنُّکُمْ(2) مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاج(3)).
جمله «أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ...» اشاره به گواهى اعضاى پیکر انسان و حتى پوست تن او در قیامت است; آن گونه که قرآن مى گوید: «(یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ); روزى که زبان ها و دست ها و پاهاى آن ها بر ضدّ آن ها گواهى مى دهد و اعمالشان را بازگو مى کند».(4) و نیز مى فرماید: «(حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللهُ الَّذِى أَنطَقَ کُلَّ شَىْء); وقتى (کنار آتش دوزخ) مى رسند گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آن چه مى کردند گواهى مى دهند. به پوست هاى تنشان مى گویند: چرا بر ضدّ ما گواهى دادید آن ها جواب مى دهند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق درآورده، ما را گویا ساخته است».(5)
با توجه به این که «رصد» به معناى مراقب است و «عیونا» به معناى دیده بان ها، روشن مى شود که این دو از قبیل اجمال و تفصیل است; یعنى مراقبان اعمال انسان در درجه اوّل، همان اعضا و جوارح اویند که در قیامت به نطق مى آیند و تمام اعمال را گواهى مى دهند. این که جمعى از شارحان نهج البلاغه «رصد» را به معناى وجدان اخلاقى انسان گرفته اند که او را بر بدى ها ملامت مى کند، اشتباه است; زیرا وجدان قاضى درون است; نه مراقب و گواه که در مفهوم «رصد» نهفته است.
آیا این گواهى با زبان قال و نطق معمولى است و یا با زبان حال و شهادت آثار است؟ هر دو احتمال ممکن است; چرا که انسان هر عملى انجام مى دهد در تمام اعضاى او اثر مى گذارد و در قیامت، این آثار بازگو کننده تمام اعمالى است که انسان در طول عمر خود انجام داده و نیز قابل تبدیل به امواج صوتى است که همگان آن را بشنوند.
و جمله «وَ حُفَّاظَ صِدْق...» اشاره به فرشتگانى است که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسان است; آن گونه که قرآن کریم مى فرماید: «(وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَاماً کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ); و بى شک، نگاهبانانى بر شما گمارده شده والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) که مى دانند شما چه مى کنید».(6)
در این جا سؤال معروفى مطرح است و آن این است که با وجود علم خداوند به همه حقایق جهان هستى و این که به ما از خود ما نزدیک تر است چه نیازى به این مراقبان و گواهان است؟
پاسخ این پرسش با توجه به یک نکته روشن مى شود. انسان موجودى است مادى و با جهان ماوراى ماده آشنایى زیادى ندارد و نزدیک بودن خداوند را به خود احساس نمى کند; اما هنگامى که گفته شود اعضاى پیکر و پوست تن شما در قیامت گواه تن شماست این مطلب را به خوبى درک مى کند; همچنین اگر گفته شود: دو فرشته الهى همیشه با شماست و اعمال و کردار شما را ثبت و ضبط مى کند، این گونه امور او را به موضوع مراقبت توجّه بیشترى مى دهد و عامل بازدارنده مؤثرى در برابر گناهان اوست. خداوند متعال مى خواهد به هر وسیله بندگانش را از گناهان باز دارد و گواه قراردادن اعضاى پیکر و فرشتگان یکى از این وسائل است.
جالب این که این گواهان همه چیز حتى تعداد نفس کشیدن هاى ما را ثبت مى کنند و براى نوشتن نامه اعمال ما نیازى به روشنایى چراغ ندارند; حتى در ظلمت مطلق نیز مى نویسند و ثبت مى کنند; اما نوشتن آن ها چگونه است؟ به یقین مانند نوشتن ما نیست; هر چند جزئیات آن را نمى دانیم.
در ادامه بحث حافظان و مراقبان اعمال از مرگ و قبر سخن به میان مى آید; مرگ و قبرى که توجّه به آن، خفتگان را بیدار و هوسبازان را هشیار مى کند; مى فرماید: «فردا به امروز نزدیک است، امروز آن چه را در آن است با خود مى برد و فردا پشت سر آن فرا مى رسد (و به این ترتیب، عمر به سرعت سپرى مى شود)» (وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ. یَذْهَبُ الْیَوْمُ بِمَا فِیهِ، وَ یَجِیءُ الْغَدُ لاَحِقاً بِهِ).
منظور از «فردا» فرداى مرگ و پایان عمر است که اگر انسان آن را دور پندارد، در گرداب غفلت فرو مى رود و هنگامى که آن را نزدیک ببیند مراقب اعمال خویش و تسویه حساب و اداى حقوق و توبه از گناهان مى شود.
و به راستى پایان عمر دور نیست، حتى اگر انسان عمر طبیعى طولانى کند; چرا که سال و ماه به سرعت مى گذرد و کودکان، جوان و جوانان پیر مى شوند; ضمن این که حوادث غیر منتظره توفان بلاها و بیمارى ها همواره در کمین عمرند و گاه در یک چشم بر هم زدن همه چیز پایان مى یابد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه «غد» را در عبارت بالا به معناى فرداى قیامت تفسیر کرده اند; گرچه آن هم نزدیک است، ولى با توجه به جمله هاى بعد که سخن از قبر است، معناى اوّل صحیح تر به نظر مى رسد.
سپس همگان را به تنهایى در قبر توجه مى دهد و مى فرماید: «گویى هر یک از شما به سر منزل تنهایى و حفره گور خویش رسیده است. اى واى از آن خانه تنهایى و منزلگاه وحشت و جایگاه غربت» (فَکَأَنَّ کُلَّ امْرِىء مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الاَْرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ(7) حُفْرَتِهِ. فَیَا لَهُ مِنْ بَیْتِ وَحْدَة، وَ مَنْزِلِ وَحْشَة، وَ مُفْرَدِ غُرْبَة!).
آرى، انسانى که یک ساعت تنهایى را به آسانى تحمل نمى کرد و همیشه در جمع دوستان و بستگان و یاران مى زیست، هنگامى که چشم از این دنیا مى پوشد از همه دوستان و یاران و خویشان براى همیشه فاصله مى گیرد و در گورى سرد و تاریک و وحشتناک در تنهایى مطلق گرفتار مى شود و چه سخت و دردناک است; مگر این که توفیق یابد یاران جدیدى از میان اعمال صالح خود و فرشتگان پروردگار برگزیند و قبر او روضه اى از ریاض جنّت و باغى از باغ هاى بهشت شود; نه حفره اى از حفره هاى جهنم.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «اِنْ لِلْقَبْرِ کَلاَماً فِی کُلِّ یَوْم یَقُولُ: أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَةِ; أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَةِ; أَنَا بَیْتَ الدُّودِ; أَنَا الْقَبْرُ; أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ; قبر هر روز این سخن را تکرار مى کند: من خانه غربت، خانه وحشت، خانه حشرات، خانه قبرم. من باغى از باغ هاى بهشت یا حفره اى از حفره هاى دوزخم».(8)
سرانجام امام(علیه السلام) در آخرین بخش از سخنان خود بعد از بیان پدیده مرگ و داستان قبر به سراغ صحنه قیامت و دادگاه عدل الهى مى رود و به همگان هشدار مى دهد و مى فرماید: «گویى نفخه صور و صیحه نشور فرا رسیده، و قیامت، شما را در بر گرفته و در آن صحنه دادگاه الهى حاضر شده اید. باطل ها از شما رخت بر بسته; عذر تراشى ها از میان رفته; حقایق براى تان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و به نتایج اعمال خود رسیده اید)» (وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ، وَالسَّاعَةَ قَدْ غَشِیَتْکُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الاَْبَاطِیلُ، وَاضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ الْعِلَلُ، وَاسْتَحَقَّتْ بِکُمُ الْحَقَایِقُ، وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الاُْمُورُ مَصَادِرَهَا).
«صیحه» در جمله «وَ کَأَنَّ الصَّیْحَةَ...» اشاره به صیحه رستاخیز است; فریاد عظیمى که مردگان را از خواب مرگ بیدار مى سازد و از قبرها بیرون مى فرستد و آماده حسابرسى مى کند.
از آیات و روایات استفاده مى شود که جهان با صیحه و فریاد عظیمى پایان مى گیرد که آن را «نفخه صور اوّل» مى گویند: سپس با صیحه عظیم دیگرى که فرمان حیات است قیامت آغاز مى گردد و آن را «نفخه صور دوم» مى نامند و آن چه در خطبه بیان شده به قرینه جمله هاى بعد از آن، اشاره به صیحه دوم است.
تعبیر به ساعت، اشاره به قیامت است; زیرا ساعت در اصل به معناى جزئى از زمان یا لحظاتى زودگذر است و از آن جا که قیام قیامت سریع و حسابرسى بندگان نیز به مقتضاى سریع الحساب بودن خداوند به سرعت انجام مى گیرد از قیامت به ساعت تعبیر شده است.
و «فَصْلِ الْقَضَاءِ» به معناى داورى صحیح است که حق را از باطل جدا مى سازد و زوال اباطیل و اضمحلال علل، اشاره به این است که در صحنه قیامت، مطالب دروغین و چهره هاى توخالى و عذرتراشى هاى بى اساس وجود ندارد. هر چه هست حق است و حقیقت است و واقعیت.
و جمله «وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الاُْمُورُ مَصَادِرَهَا» اشاره به این است که هر کس به نتیجه اعمال خود مى رسد و هر چیز جایگاه اصلى خود را در آن جا پیدا مى کند.
امام(علیه السلام) در این جا قیامت را چنان نزدیک مى بیند که مى فرماید: گویى همه این امور واقع شده است: نفخ صور، قیام قیامت، زنده شدن مردگان، تشکیل دادگاه هاى عدل الهى و رسیدن به نتایج اعمال و به راستى با توجّه به کوتاهى عمر دنیا در برابر آخرت مطلب همین گونه است.
قرآن مجید درباره قیامت چنین تعبیر مى کند: «(یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ); روزى که صیحه رستاخیز را به حق مى شنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است».(9) و نیز از قیامت تعبیر به «یوم الفصل» یعنى روز جداسازى حق از باطل و داورى سریع کرده است و در جایى دیگر مى گوید: «(وَلاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ); به آن ها اجازه داده نمى شود تا عذر خواهى کنند».(10) و نیز از قیامت به (یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ)(11)(روز ظهور) و (یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)(12) (روز آشکار شدن پنهانى ها) تعبیر شده است.
و در آخرین جمله بعد از بیان آن همه هشدارها مى فرماید: «حال که چنین است از عبرت ها پند گیرید، از دگرگونى نعمت ها اندرز پذیرید و از هشدارِ هشداردهندگان بهره گیرید» (فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَاعْتَبِرُوا بِالْغِیَرِ، وَانْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ).
«عبر» (جمع عبرت) اشاره به حوادث عبرت انگیزى است که در طول تاریخ به چشم مى خورد و در عمر خود نیز فراوان دیده ایم و «غیر» (جمع غیرة به معناى تغییر) اشاره به انقلاب ها و تغییرهاى روزگار و دگرگونى نعمت ها و نزول بلاهاست و «نذر» (جمع نذیر) به معناى انذار کننده و هشدار دهنده است; اعم از: پیامبران و امامان یا آیات الهى و روایات آن ها و یا حوادث روزگار.
نکته ها
1ـ خیل گواهان عمل
با این که خداوند، شاهد و ناظر اعمال ما در همه حال و در هر زمان و مکان است و علم او به همه چیز براى ثبت و ضبط اعمال به یقین کفایت مى کند، براى اثبات حجت بیشتر و جلب توجّه نیکوکاران و بدکاران، مراقبان مختلفى بر ما گمارده که شاهدان اعمال مایند; از جمله:
1. اعضا و جوارح بدن ما و حتى پوست تن، مطابق آیاتى که نازل شده، گواه اعمال مایند. جالب این که بعد از مطرح شدن موضوع «شبیه سازى» این حقیقت براى همه روشن شده که هر ذره اى از ذرات بدن انسان یک انسان کامل را در خود جاى داده است! و جالب تر این که اخیراً براى شبیه سازى از پوست تن استفاده کرده اند.
2. «حفظه» و «کتّاب» یعنى فرشتگان مأمور ثبت اعمال.
3. زمینى که در آن زندگى مى کنیم نیز شاهد و گواه دیگرى است; قرآن مجید مى فرماید: «(یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا); در آن روز، زمین تمام خبرهایش را بازگو مى کند; چرا که پروردگارش به آن وحى کرده و آن را به نطق درآورده است».(13)
4. زمانى که در آن زندگى مى کنیم نیز از گواهان روز قیامت است; چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرماید: «مَا مِنْ یَوْم یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمَ اِلاَّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمَ: یَا بْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ، فَقُلْ فِىَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِىَّ خَیْراً اُشْهِدُ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ; روزى بر انسان نمى گذرد مگر این که آن روز به انسان مى گوید: اى فرزند آدم! من روز تازه اى هستم و بر اعمالت گواهم، در من سخنان خوب بگو و اعمال خوب بجا آور تا روز قیامت براى تو شهادت دهم».(14)
5. و از همه فراتر گواهى پیامبران است; چرا که به گواهى قرآن مجید، پیامبر هر امّتى روز قیامت گواه اعمال امت خویش است و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)گواه بر همه آنهاست: (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّة بِشَهِید وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاَءِ شَهِیداً).(15)
به این ترتیب هرانسانى در تمام عمر خود در میان این گواهان و مراقبانى که از شش جهت، متوجّه اعمال اویند قرار گرفته و کسى که ایمان به حقیقت و حقانیت این گواهان داشته باشد سزاوار است که کم ترین خطایى از او سر نزند.
2ـ سه جمله پرمعنا
عبارت (فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَاعْتَبِرُوا بِالْغِیَرِ، وَانْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ) داراى سه جمله کوتاه و بسیار پرمعناست که براى بیدار ساختن غافلان بهترین عامل است و در هر یک از این سه جمله به حقیقتى جداگانه اشاره شده است.
در جمله اوّل، عبرت ها را اندرز دهنده مى شمارد. این واژه، شامل تمام حوادث تکان دهنده اى که در گذشته و حال بوده است و تاریخ پیشین ومعاصر آن را در برگرفته است، مى شود و حتى طبق آیات قرآن حوادث طبیعى مانند رفت و آمد شب و روز مى تواند عبرت باشد: «(یُقَلِّبُ اللهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِکَ لَعِبْرَةً لاُِّوْلِى الاَْبْصَارِ)(16); خداوند، شب و روز را دگرگون و جانشین یکدیگر مى سازد در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت».
در دوّمین جمله، تغییراتى که در زندگى انسان ها و در مجموعه جهان پیدا مى شود وسیله دیگرى براى پند گرفتن شمرده است. عزیزان دیروز ذلیلان امروزند و ذلیلان دیروز، عزیزان امروز، حاکمان به سرعت محکوم و محکومان به سرعت حاکم مى شوند. جوانان رعنا پیران خمیده مى شوند و کودکان ضعیف وناتوان، جوانانى نیرومند و قوى بنیه. همه چیز در حال تغییر است و چیزى پایدار نیست. از اجتماع پرشور و پرهیاهوى یک قرن قبل، امروز چیزى جز یک قبرستان خاموش باقى نمانده و از این شور و غوغایى که امروز برپاست یکصد سال بعد خبرى نیست که نیست. چه پند و اندرزى از این بهتر؟
در سوّمین جمله، اشاره به این مى فرماید که فریاد انذار کنندگان و هشدار دهندگان از هر سو بلند است. انبیا و اولیا، بزرگان و صلحا، آیات و روایات هر یک با زبان حال یا قال هشدار مى دهند. مى فرماید از این هشدارها بهره مند شوید.
1. «داج» از ماده «دَجْو» (بر وزن هجو) به معناى تاريک شدن است و «ليل داج» به معناى شب تاريکى است که حتى ماه و ستارگان در آن ديده نشوند. 2. «يکنّکم» از ماده «کنّ» (بر وزن جنّ) در اصل به ظرفى مى گويند که چيزى در آن محفوظ مى دارند (ظرف در دار) سپس اين معنا توسعه يافته به هر چيزى که اشيا يا اشخاص را محفوظ و مستور مى دارد، اطلاق شده است. ر 3. «رتاج» و «رَتَج» (بر وزن کرج) به درهاى بزرگ يا درهاى بسته گفته مى شود. 4. نور، آيه 24. 5. فصلت، آيات 20 و 21. 6. انفطار، آيات 10 - 12. 7. «مخط» از ماده «خط» به معناى خط کشيدن و علامت گذارى کردن است; بنابراين «مخط» که اسم مکان است در خطبه مزبور به معناى جايگاهى است که خط کشيده اند تا براى گور حفر کنند. 8. بحارالانوار، جلد 6، صفحه 267; اصول کافى، جلد 3، صفحه 242. 9. ق، آيه 42. 10. مرسلات، آيه 36. 11. مؤمن، آيه 16. 12. طارق، آيه 9. 13. زلزال، آيات 4 و 5. 14. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 379. 15. نساء، آيه 41. 16. نور، آيه 44.