و منها: فَعِنْدَ ذلِکَ لاَ یَبْقَى بَیْتُ مَدَر وَ لاَ وَبَر إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً، وَ أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً. فَیَوْمَئِذ لاَ یَبْقَى لَهُمْ فِی السَّمَاءِ عَاذِرٌ، وَ لاَ فِی الاَْرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَیْتُمْ بِالاَْمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ، وَ سَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلا بِمَأْکَل، وَ مَشْرَباً بِمَشْرَب، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ، وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ، وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْف، وَ دِثَارِ السَّیْفِ. وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا الْخَطِیئَاتِ وَ زَوَامِلُ الاْثَامِ. فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَیَّةُ مِنْ بَعْدِی کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لاَ تَذُوقُهَا وَ لاَ تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا کَرَّ الْجَدِیدَانِ.
سوگند ياد مى کنم باز هم سوگند ياد مى کنم که بعد از من بنى اميّه خلافت را همچون اخلاط سر و سينه بيرون مى افکنند، سپس هرگز طعم آن را نخواهند چشيد و تا آن زمان که شب و روز در پى هم مى آيند از آن بهره اى نخواهند گرفت.
شرح و تفسیر: حکومتى ظلمانى و وحشتناک در پیش است
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به فتنه فراگیر بنى امیّه اشاره مى کند که تمام مسلمین را در غم و اندوه فرو مى برد و ظلم و ستم آن ها در تمام خانواده ها وارد مى شود; در حالى که راه فرارى از آن ندارند; چرا که نتیجه اعمال خود مردم است; مى فرماید: «در آن هنگام خانه اى در شهر و خیمه اى در بیابان باقى نمى ماند، جز این که ستمگران غم و اندوه را در آن فرو مى ریزند و بلا و بدبختى را در آن وارد مى کنند» (فَعِنْدَ ذلِکَ لاَ یَبْقَى بَیْتُ مَدَر(1) وَ لاَ وَبَر(2) إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً(3)، وَ أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً).
ممکن است در خانه اى غم و اندوه بیاید، ولى ظلم نیاید; غم و اندوه دیگران، دوستان و بستگان و توده مردم، ولى ظلم بنى امیّه چنان بود که هم غم واندوه را با خود به همه جا مى برد و هم مصیبت و بلا و بدبختى را; چرا که دستیاران ظالمان همیشه از میان افرادى همانند خود آن ها انتخاب مى شوند. گویى روح آن ها در تمام پیکر حکومتشان دمیده مى شود و همه به ظلم و ستم مى پردازند تا چند صباحى بر سر قدرت بمانند.
سپس مى افزاید: «در آن روز براى آن ها (مردم ستمدیده) نه در آسمان عذرپذیرى وجود دارد و نه در زمین یار و یاورى. (و به آن ها خطاب مى شود:) شما حکومت را به غیر اهلش سپردید و آن را در غیر محلّش قرار دادید (و این نتیجه کار خود شماست)» (فَیَوْمَئِذ لاَ یَبْقَى لَهُمْ فِی السَّمَاءِ عَاذِرٌ، وَ لاَ فِی الاَْرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَیْتُمْ بِالاَْمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ).
بنابراین، مخاطب در این چند جمله مردمى اند که بر اثر کوتاهى و فرار از زیربار مسئولیت و سکوت در برابر ظالمان گرفتار ظلم و ستم شده اند و جمله هاى «أَصْفَیْتُمْ بِالاَْمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ» شاهد گویاى این معناست; زیرا خطاب به مردم مى گوید: شما کار را به غیر اهل سپردید و حکومت را به دست افراد ناشایست دادید.
شبیه این معنا در خطبه 192 آمده است; آن جا که مى فرماید: «وَ اِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَیْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ ثُمَّ لاَجَبْرَائِیلُ وَ لاَ مِیکَائِیلُ وَ لاَ مُهاجِرُونَ وَ لاَ اَنْصارٌ یَنْصُرُونَکُمْ; شما اگر به غیر اسلام پناه برید کافران با شما نبرد مى کنند و بر شما مسلّط مى شوند; سپس نه جبرئیل و نه میکائیل نه مهاجران و نه انصار نمى توانند شما را یارى دهند».
و این که بعضى از شارحان مخاطبان این جمله را حاکمان ظالم قرار داده اند، به هیچوجه با مجموعه خطبه سازگار نیست.
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن اشاره به انتقام خداوند از ظالمان مى کند; انتقامى سخت و درهم کوبنده; مى فرماید: «و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى گیرد (و کارهایشان را مو به مو کیفر مى دهد) خوردنى به خوردنى و آشامیدنى به آشامیدنى، در برابر هر لقمه لذیذى که خوردند لقمه اى بس ناگوار و زهرآلود خواهند خورد و در مقابل هر جرعه گوارائى، جامى تلخ و مسموم خواهند نوشید. از درون، وحشت و از برون، شمشیر بر آن ها مسلّط خواهد کرد; چرا که این گروه مرکب هاى معاصى و شتران بارکش گناهانند» (وَ سَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلا بِمَأْکَل، وَ مَشْرَباً بِمَشْرَب، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ(4)، وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ(5) وَ الْمَقِرِ(6)، وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْف، وَ دِثَارِ السَّیْفِ. وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا(7) الْخَطِیئَاتِ وَ زَوَامِلُ(8) الاْثَامِ).
اشاره به این که هر بلایى بر سر مردم آوردند خداوند بر سر آن ها خواهند آورد و در برابر هر لذتى که از مقام بردند خداوند تلخى ذلت را در کام آن ها فرو خواهد ریخت. در حکومت خود مردم را در ترس و وحشت و در زیر برق شمشیرها قرار دادند، خداوند گروهى بر آن ها مسلّط مى کند که همین کار را با آن ها خواهند کرد.
تاریخ مى گوید تمام این پیش بینى ها به واقعیت پیوست و خداوند چنان خاندان بنى امیّه و وابستگان به آن ها را متلاشى و نابود کرد که بازماندگان آن ها از ترس و وحشت به مناطق دوردست فرار کردند و از دیده مردم پنهان شدند و چیزى جز نام ننگین و تاریخ سیاه از آنان باقى نماند.
تعبیر (إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا الْخَطِیئَاتِ) تشبیه جالب و گویایى است. آن ها را به حیواناتى تشبیه مى فرماید که از سر نادانى و نداشتن ایمان و عقل و شعور کافى، بارکش گناهان مردم شده اند و همان گونه که قرآن درباره گروهى از کافران مى گوید: «(وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ); آن ها بارهاى سنگین گناهان خویش را بر دوش مى کشند و نیز بارهاى سنگین دیگران را اضافه بر بارهاى سنگین خود; و روز قیامت به یقین از تهمت هایى که مى بستند سؤال خواهند شد».(9)
در پایان خطبه، پیش گویى قاطع دیگرى درباره سرنوشت بنى امیّه مى کند و مى فرماید: «سوگند یاد مى کنم باز هم سوگند یاد مى کنم! که بعد از من بنى امیّه خلافت را همچون اخلاط سر و سینه بیرون مى افکنند، سپس هرگز طعم آن را تا ابد نخواهند چشید و از آن بهره نمى گیرند تا آن زمان که شب و روز در پى هم آیند!» (فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا(10) أُمَیَّةُ مِنْ بَعْدِی کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لاَ تَذُوقُهَا وَ لاَ تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا کَرَّ الْجَدِیدَانِ!).
در این جمله، امام(علیه السلام) تعبیر عجیبى درباره حکومت بنى امیّه مى کند; مى فرماید: حکومت اسلامى را آن قدر آلوده و کثیف و با ظلم و فساد آمیخته مى کنند که همچون اخلاط سر و سینه خواهد شد و کار به جایى خواهد رسید که خود آن ها نیز تحمل آن را نخواهند داشت و همانند کسى که اخلاط درون را برون مى ریزد، آن را از دست خواهند داد و چنان مبغوض و منفور خواهند شد که هرگز مردمان مسلمان به سراغ آن ها نخواهند رفت.
نکته ها
1. مسئولیت سنگین حاکمان و مردم
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دو مسأله مهمّ در ارتباط با حوادث تلخ تاریخى اشاره مى فرماید: نخست مسئولیت حاکمان و دیگر، مسئولیت حکومت پذیران. امام(علیه السلام)گناه حاکمان ظالم را یک طرفه نمى شمارد، بلکه حکومت پذیرانى را به ظلم تن دادند نیز شریک جنایات آن ها مى شمارد.
حاکمان جور و دار و دسته آن ها معمولا گروه محدودى اند، اگر توده مردم در برابر آن ها سکوت نکنند و وظیفه الهى امر به معروف و نهى از منکر را درتمام ابعادش انجام دهند، هرگز آنان به قدرت نمى رسند و دمار از روزگار مظلومان در نمى آورند.
امام(علیه السلام) در این خطبه مى فرماید: بلاهایى که در حکومت بنى امیه به شما مى رسد و مظالم بى سابقه اى که نسبت به شما روا مى دارند از یک نظر، نتیجه اعمال خود شماست. شمایید که آن ها را تقویت مى کنید. شمایید که کار را به دست غیر اهلش سپرده و مى سپارید. آرى، شمایید با سکوت و تسلیم خود، راه را براى به قدرت رسیدن آن ها هموار کرده اید، و شاید این وضع نابسامان نیز یکى از الطاف خفیه الهى باشد که بیدار شوید و دیگر از این راه نروید; همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: «(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ); فساد در خشکى و دریا به سبب اعمال مردم آشکار شد. خدا مى خواهد نتیجه قسمتى از اعمال آن ها را به آنان بچشاند; شاید (به سوى حق) بازگردند».(11)
بدیهى است، مسئولیت حکومت پذیران به معناى تبرئه حاکمان ظالم نیست; لذا امام(علیه السلام) مجازات شدید آن ها را هم در این خطبه بیان کرده و در عباراتى کوتاه و بسیار پرمعنا سرانجام شوم و مرگبارشان را شرح مى دهد.
2. پایان نکبت بار حکومت بنى امیّه
مى دانیم حکومت بنى امیّه بیش از هشتاد و چند سال طول نکشید و در این مدت، 14 تن از حکّام بنى امیّه به حکومت رسیدند که حکومت بعضى از آنان بیش از دو ماه یا دو ماه و ده روز ادامه نیافت; ولى چنان ظلم و ستمى بر عموم مردم، به خصوص بنى هاشم روا داشتند که تاریخ به خاطر ندارد.
بنى امیّه در این دوران کوتاهى که حاکمانش پى در پى عوض مى شدند آرامشى نداشتند; با قیام ها و شورش ها از هر سو درگیر بودند و در هر قیام و شورشى، گروه دیگرى را به قتل مى رساندند; بدین ترتیب، منفورتر و منفورتر مى شدند.
سرانجام، نفرت عمومى مسلمین، سبب قیام فراگیر براى دفاع از آل محمّد(صلى الله علیه وآله)شد. که شعار آن قیام «اَلرِّضَا لاِلِ مُحَمَّد»(12) بود; ولى نتیجه اش پیش دستى بنى عباس و به حکومت رسیدن آنان بود. نخستین خلیفه عباسى هنگامى که به حکومت رسید، دستور قتل عام بنى امیّه را صادر کرد و چنان کشتارى از آنان شد که عدد کشتگانش به شمار نمى آمد; حتى قبرهاى آن ها را شکافتند و جنازه هاى آن ها را بیرون آوردند و سوزاندند.
بخشى از ماجراى سرانجام عبرت انگیز بنى امیّه در بخش پایانى خطبه 106 (جلد چهارم این کتاب، صفحه 495) و پایان خطبه 93 از همین جلد، صفحه 242 به بعد و جلد سوّم، صفحه 593 به بعد آمده است.
مرحوم علاّمه شوشترى در جلد ششم شرح نهج البلاغه اش داستان عبرت انگیزى نقل مى کند، مى نویسد: هنگامى که مروان، آخرین خلیفه بنى امیّه کشته شد «عامر بن اسماعیل» به خانه اى که در آن مروان و زنانش بودند حمله کرد. آن ها درها را بستند و فریاد و شیون بلند کردند. عامر مردى را که از آن ها مراقبت مى کرد گرفت و درباره خانواده مروان سؤال کرد، او گفت: مروان به من دستور داده که اگر کشته شدم گردن تمام دختران و کنیزانم را بزن (تا به دست دیگران نیفتند) ولى من چنین کارى را نکردم. در این حال دو دختر مروان را نزد عامر آوردند. او سفارش کرد، سر مروان را در دامان دختر بزرگ ترش بگذارند و به او گفت: بسیار پوزش مى طلبم; این کار در برابر کارى است که شما با سر «یحیى بن زید» کردید که سر او را در دامان مادرش گذاردید و شما که ابتدا به این کار کردید، ستم کارترید (و بعد همه آن ها را به قتل رساند).(13)
1. در لغت گاه به معناى گل هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت خام و گاه به معناى آجر سنگ آمده است و «بيت مدر» معمولا به خانه هاى شهرى گفته مى شود. 2. «وبر» به معناى کُرک و پشم است و «بيت وبر» به خانه هاى بيابانى که به صورت چادرهاى پشمى است، اطلاق مى شود. 3. «ترحه» به معناى اندوه و حزن است. 4. «علقم» بوته اى است که ميوه اى بسيار تلخ دارد و به آن «حنظل» نيز گفته مى شود. 5. «صبر» (با کسر «ب») جمع صبر (بر وزن فقر) نام شيره تلخ درختى است که درتلخى آن هم ضرب المثل است و گاه به خود آن درخت هم اطلاق مى شود. 6. «مقر» گياهى است سمى و گاه به هر گونه سم نيز گفته مى شود. 7. «مطايا» جمع «مطيّة» به معناى مرکب راهوار و سريع السير است. 8. «زوامل» جمع «زاملة» به معناى حيوان باربر است. 9. عنکبوت، آيه 13. 10. «تنخمنها» از ماده «نخامة» گرفته شده و به معناى اخلاطى است که در سر و سينه قرار دارد و بيرون افکنده مى شود. 11. روم، آيه 41. 12. اين شعار در موارد زيادى در تاريخ به چشم مى خورد; از جمله درباره ابومسلم خراسانى مى خوانيم: «قد قام يدعو الى الرضا من آل محمّد» او قيام کرد و مردم را به منظور خشنودى آل محمّد(صلى الله عليه وآله) به قيام دعوت کرد.
(کتاب شرح الاخبار، نعمان بن محمد، جلد 3، صفحه 418). 13. شرح نهج البلاغه، علاّمه شوشترى، جلد 6، صفحه 116.