سخن از مسأله خطير و بنيادين زعامت يا به عبارتى امامت امت اسلامِ بعد از رحلت پيامبر(ص), آن چنان حياتى و ضرورى است كه از منطق به دور و عقلاً غيرممكن مى نمايد كه خداوندى حكيم و دانا در كلام فصل الخطاب خود بدان نپرداخته باشد و اين امر عظيم را مهمل وانهاده است.
آنچه نياز ديرين و امروزين جامعه اسلامى بوده و هست, تبيين نگرش قرآن به امامت و ولايتِ اهل بيت حضرت محمد(ص) مى باشد, اين كه صاحب فرقان مبين چگونه و با چه دلايل روشن و با چه حجت هاى قاطع به اين امر سرنوشت ساز در كلام خود پرداخته است. اجابت اين نياز از همان روزهاى آغازين دهه اول هجرت از دلمشغولى هاى پيامبر(ص) و مسلمينِ آگاه بوده و تا بدين روز نيز ادامه دارد و چه بسيار عالمانى كه از همان ايام به تحرير نوشتارهايى پيرامون آن پرداخته اند.
علامه شرف الدين عاملى, كه خود از زمره عالمان ژرف انديش و جامع نگر عصر خويش بود و در حوزه حديث و دفاع از حريم الهى امامت شيعه, آثارى وزين و بسى دقيق بر جاى نهاده است, در اين راستا نيز سهم سترگى را از كارنامه فرهنگ اسلامى به خود اختصاص داده و با نگارش فلسفة الميثاق والولاية اثرى نادر درباره ولايت و عهد الهى از نگاه قرآن به جاى گذاشته است. آنچه پيش رو داريم معرفى برگردان فارسى اين اثر نفيس و پر ارج مى باشد كه با عنايت به متن تحقيق شده آن, ترجمه و چاپ شده است. اما پيش از اين كه به معرفى رساله بپردازيم, شايسته و اقتضاى ادب است كه يادى از آبروى دين و خادم حسينى, علامه بزرگ شرف الدين عاملى بكنيم وآن گه با دانش او در اين رساله بيشتر آشنا شويم.
عبدالحسين بن يوسف بن الجواد بن اسماعيل بن محمد بن محمد بن ابراهيم شرف الدين بن زين العابدين بن على نورالدين بن نورالدين على ابن الحسين الموسوى العاملى, معروف به علامه شرف الدين به سال 1290 قمرى در شهر كاظمين عراق ديده به جهان گشود, پدر و مادرش هر دو از سادات بزرگوار آل شرف الدين بودند, نسب شريف علامه با 31 واسطه به ابراهيم, فرزند امام هفتم شيعه, حضرت موسى بن جعفر(ع) مى رسد.
الحق كه نام اين فرزانه نامور برازنده او بود, هم عبدالحسين بودنش با واقعيت خارج تطبيق مى كند, چرا كه در طول عمر خود در مبارزه با مخالفان اسلام بود و هم شرف الدين بودن او, كه به راستى براى دين و ايمان شرافتى خاص به همراه داشت. او در نجف اشرف از حضور دانشمندان برجسته حوزه فقه و اصول و ساير علوم اسلامى همانند سيد كاظم طباطبايى و آخوند خراسانى و شيخ الشريعه اصفهانى و شيخ محمد طه نجف و شيخ حسن كربلايى و ديگران بهره برد و استعداد و نبوغ ويژه خود را در راه فهم اسلام آشكار ساخت و آن را در سخنرانى ها و مكتوبات وزين خويش به يادگار گذاشت.
علامه به علت توجه خاصى كه از روزهاى نخستين جوانى خويش به مسائل امت اسلامى داشت او را به تعامل با افكار مخالف واداشت و در اين راستا مكاتبات و مسافرت هاى فراوانى را سامان داد. المراجعات او خود گواه راستين اين سخن است. او به سال 1322 قمرى به جبل عامل رفت و در مدت اندكى اصلاحات عميقى را در بافت فرهنگى آن به جا گذاشت و مبارزه با استعمار آن روز (فرانسه) را از جبل عامل شروع كرد و ضربات سنگينى را بر فرهنگ استعمارى فرانسه وارد ساخت. مأموران فرانسوى كه بارها قصد جان او را كرده بود اين بار خانه او را در شخور به آتش كشيد و منزل او را در صور غارت و كتابخانه بزرگ اين عالم نامور را همراه با نگاشته هاى نفيس و نوزده نسخه خطى از نوشته هاى پر ارج او را به آتش كشيدند. او از لبنان به شام و از آن جا به فلسطين و مصر مسافرت كرد و در سال 1340 قمرى حج الهى را به جا آورد و به سال 1355 قمرى بعد از زيارت عتبات عاليات در عراق از ايران نيز ديدن كرد و به زيارت حضرت رضا(ع) در مشهد مشرف گرديد و در قم, تهران و ساير شهرهاى ايران مورد توجه و استقبال بزرگان و دانشمندان اسلامى قرار گرفت. سرانجام اين عالم ربانى روز سه شنبه دهم جمادى الثانى سال 1377 قمرى در يكى از بيمارستان هاى بيروت ديده از جهان فرو بست و به سوى حق شتافت. بعد از تشييع رسمى در بيروت جنازه پاك او با هواپيما به بغداد منتقل و در نجف اشرف به خاك سپرده شد.1
علامه شرف الدين با اين كه مشكلات اجتماعى و سياسى بسيارى داشت, ولى در تمام عمر خويش از پژوهش و تحقيق هدفدار خود دست برنداشت و در تاريخ نگارش كتب اسلامى (به ويژه شيعى) باب تازه اى گشود و آثارى عميق و با وسعت تحقيقى عظيم بر جاى نهاد, از جمله:
1. المراجعات (اين كتاب به صورت پرسش و پاسخ طى 112 نامه سامان يافته و حاصل مباحثات علامه شرف الدين با شيخ سليم بشرى ـ رئيس جامعةالازهر مصر ـ مى باشد);
2. الفصول المهمة فى تأليف الامة (بررسى اختلافات شيعه و سنى براساس ادله عقلى);
3. الكلمة الغراء فى تفضيل الزهرا(ع) (پيرامون فضائل حضرت زهرا(ع) در قرآن);
4. اجوبة مسائل موسى جارالله (پاسخ به مسائل 25گانه موسى جارالله در ايراد به شيعه);
5. المجالس الفاخرة فى ماتم العترة الطاهرة (درباره فلسفه عزادارى امام حسين(ع) و بيان اسرار شهادت شهداى كربلا به طور دقيق و كامل);
6. ابوهريره (اين كتاب شرح حال ابوهريره و بررسى ناقدانه احاديث ساختگى او با روشى نو و ابتكارى است);
7. بغية الراغبين (كتابى تاريخى ـ نسبى, در موضوع شجره نسبى آل شرف الدين);
8. فلسفة الميثاق والولاية (بررسى نگرش قرآن به مسأله ولايت و امامت ائمه شيعه در پاره اى از آيات);
9. ثبت الاثبات فى سلسلة الرواة (شرح سلسله اسانيد خود از تمام مذاهب اسلامى تا زمان ائمه و پيامبر(ص) و ذكر كتاب هاى آنان);
10. النص والاجتهاد (پژوهشى عميق در بطلان اجتهاد در برابر نصوص قطعى قرآن و سنت);
11. مسائل خلافيه (بررسى پاره اى از مسائل اختلافى فقهى بين مذاهب پنجگانه);
12. رسالة حول الرؤيه (همراه با فلسفه الميثاق والولاية با عنوان (كلمة حول الرؤية) پيرامون مسأله رؤيت خدا به چاپ رسيده است);
13. كتاب الى المجمع العلمي العربى بدمشق (بحث با رئيس اين مجمع درباره نسبتى كه به اماميه داده اند);
چنانچه پيشتر اشاره كرديم علامه شرف الدين را آثارى ديگر بوده, منتها وقتى مأموران فرانسوى كتابخانه وى را آتش زدند آن آثار هم از دست رفت. اين آثار طبق نوشته علامه در حاشيه كتاب شريف الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء عبارتند از:
شرح التبصرة; حاشية استصحاب; رسالة فى منجّزات المريض; سبيل المؤمنين; النصوص الجليّه; تنزيل الآيات الباهرة; تحفة المحدثين فيما اخرج عنه الستّه من المضعفين; تحفة الاصحاب فى حكم اهل الكتاب; الذريعة; المجالس الفاخرة; مؤلفوا الشيعة فى صدر الاسلام; بغية الفائز فى نقل الجنائز;بغية السائل عن لثم الايدى والانامل; زكات الاخلاق; الفوائد والفرائد; حاشيه اى بر صحيح بخارى; حاشيه اى بر صحيح مسلم; الاساليب البديعه فى رجحان مآتم الشيعه.
آنچه درباره آثار علامه شرف الدين گذشت مواردى بود كه نگارنده در از كتب مرجع و آثار خود ايشان به دست آورده بود, شايد آثار ديگرى نيز موجود باشد كه ما از آنها بى اطلاع باشيم.
سنّت نامه نگارى ميان دانشيان از ديرباز رايج بوده و گاه بنا به شرايطى خاص از روش هاى مطمئنِ انتقال داده هاى علمى ميان عالمان به شمار مى آمده است. زمانى اين نامه هاى كوتاه به تفصيل مى گراييد و قالب رساله علمى به خود مى گرفت. در اين ميان, علامه شرف الدين از زمره دانشيانى بود كه به جايگاه زبده نگارى خامه خويش در رسائل خود واقف و از آنها به مانند پلى براى انتقال انديشه هاى تابناك خود بهره مى جست. المراجعات او نمونه گوياى اين ادعاست, لكن اكتفاى بدان در ميان آثار وى بى انصافى است, چرا كه ديگر آثار ايشان هر يك در جاى خود همانند المراجعات بلنداى انديشه او را بيانگرند. رساله فلسفة الميثاق والولايه از جمله نادره آثار اين قُدوه اهل تحقيق است كه رساله اى موجز و در عين حال متقن درباره امامت و ولايت در قرآن كريم است, رهاورد چنين سنتى است كه از تعامل علمى دو عالم سترگ شيعى, علامه شرف الدين عاملى و شيخ عباس قلى واعظ تبريزى جرندابى تراويده است. او اين رساله را در پاسخ به پرسش هاى شيخ عباس قلى جرندابى, كه از محضر وى به صورت مكتوب به عمل آورده, نوشته است.
علامه در اين رساله ضمن پاسخ به سؤالات شيخ جرندابى توانايى تعامل انديشه خود را در برخورد با آيات الهى به ويژه آيات بسيار علمى و فنّى آن به نمايش گذاشته است. وى در اين رساله با نگاهى عالمانه و ناقدانه و معصومانه به بررسى مسأله امامت از منظر قرآن در پاره اى از آيات آن (همانند آيات مربوط به عالم ذرّ و آيه اكمال دين كه هر دو از آيات جنجال برانگيز تفسيرى است) پرداخته و با قلمى روان آن را به عربى تحرير نموده است. اثر با نام بارى تعالى و سپاس وى و استعانت از وى و با مقدمه اى كوتاه ـ به لحاظ رعايت ساختار اوليه آن ـ در تعريف و تمجيد شيخ واعظ تبريزى جرندابى آغاز يافته و با پاسخ به پرسش نخست وى درباره آيه172 سوره اعراف شروع شده است. خاتمه آن با حمد الهى چنين پايان يافته است:
پايان پذيرفت نوشتار حاضر در شهر صور به مورخه روز دوشنبه, پانزدهم ربيع الثانى به سال مبارك 1360 قمرى به قلم كوچك ترين خادمان دين اسلام عبدالحسين بن يوسف الجواد بن اسماعيل بن محمد بن محمد بن ابراهيم شرف الدين بن زين العابدين بن على نورالدين بن نورالدين على ابن الحسين الموسوى العاملى; خداى با همه آنان به لطف خويش عمل كند ـ وآخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمين.2
نام اثر برگرفته از مقدمه علامه بوده كه خطاب به واعظ جرندابى چنين نگاشته است: (در نامه خود بر من فرض نمودى كه از فلسفه ميثاق و ولايت برايت سخن بگويم).3
او ميرزا عباس قلى پور وجدى مشهور به واعظ جرندابى است كه به سال 1315قمرى در تبريز تولد يافت و به سال 1386 دار فانى را وداع گفت. او علوم دينى آن عصر را نزد شيخ على شربيانى (ف1348هـ) صاحب دو كتاب معرفة الائمه و خلاصة التوحيد فراگرفت و رياضيات و اسطرلاب را پيش ميرزا لطف على آموخت. از آثار واعظ جرندابى مى توان به عظمت حسين بن على(ع), هشت مقاله, ذوالقرنين و سدّ يأجوج و مأجوج و… اشاره كرد. وى در تبريز به سال 1336مدرسه (ارشاد) را تأسيس نمود. ساليان بعد در مدرسه طالبيه تبريز به تدريس رياضيات و منطق پرداخت و در سال 1341 قمرى مديريت مدرسه سرخاب را به عهده گرفت و بعد از مدتى مدرسه را ترك كرد و به وعظ و خطابه روى آورد. وى داراى كتابخانه اى با آثار نفيس خطى و مطبوع بوده كه آنها را به كتابخانه آستان قدس رضوى مشهد اهدا نمود. او با علماى معاصر خود همانند سيد محسن امين عاملى و شيخ محمدجواد بلاغى و سيد هبةالدين شهرستانى و شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء و شيخ آقا بزرگ تهرانى و ديگران مكاتباتى داشته است, براى مثال فلسفة الميثاق والولاية پاسخ پرسش هايى است كه وى به صورت مكتوب خدمت علامه شرف الدين مى فرستاد.4
علامه در رساله فلسفة الميثاق والولايه از ايشان با عباراتى چون (المخلص فى دينه ويقينه, القائم فى نصرة الحق على ساقه, المجاهد فى سبيله بيده ولسانه وقلمه) ياد كرده است.5
نمايه اجمالى مباحث رساله فلسفة الميثاق والولاية
ـ حقيقت معناى آيه 172 سوره اعراف درباره عالم ذرّ و ارائه تحليل علمى و تفسير مأثور آن از منظر امام صادق(ع).
ـ تبيين اقرار فطرى و تكوينى فرزندان آدم به پذيرش ربوبيّت خدا و نبوّت محمد(ص) و امامت على(ع) و ساير ائمه(ع) به لسان حال در زمان خلقت.
ـ تفسير علمى آيه 44 سوره اسراء درباره تسبيح تمامى موجودات جهان هستى.
ـ تحليل چگونگى گريه موجودات غير بشرى بر شهادت امام حسين(ع) در روايات و تفسير آيه اكمال دين (مائده,3) و كيفيت ارتباط آن با مسأله امامت حضرت على(ع) و ارائه سياقى اصولى ـ علمى
ـ پاسخى مستدل به پرسش كهن و معروف چرا قرآن به امامت و خلافت على(ع) به صراحت تصريح نكرده تا راه تأويل و خصومت درباره آن بسته باشد؟
ـ رساله با احاديث و نصوص قطعى وارده درباره امامت على(ع) و ساير ائمه(ع) و دليل حصر خلافت در آنان, پايان يافته است.
شايان ذكر است كه رساله حاوى مطالب ديگرى است كه در اين جا فقط به برخى از مباحث مهم و بنيادين آن اشاره نموديم و آشنايى با مطالب كل آن, مطالعه اى دقيق و پر حوصله را مى طلبد و در بخشى از همين مقاله به عناوين آنها اشاره خواهيم كرد. اين اثر هرچند در ميان آثار علامه بسان المراجعات شهره نيست, لكن از بعدى در ميان ولايت شناسان از برجستگى خاصى برخوردار است. آيت الله شيخ جواد كربلايى6 ـ كه خود از غواصان بحر بى انتهاى ولايت است ـ در مقدمه اى كه بر ترجمه فارسى اين اثر نگاشته درباره اهميت آن چنين فرموده است:
انصافاً يگانه كتابى كه در موضوع بيان ولايت تأليف شده همانا همين كتاب فلسفة الميثاق والولاية تأليف مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين مى باشد, فجزاه الله تعالى عن صاحب الولاية خير الجزاء بمحمد وآله الطاهرين.7
شناخت نامه رساله فلسفة الميثاق والولاية
اين اثر وزين تا سال 1371 قمرى ـ در همان سال هايى كه هنوز علامه در قيد حيات بود ـ دو بار به زيور طبع آراسته شد. چاپ دوم آن در قطع جيبى ذيل رساله ديگر علامه كلمة حول الروية در مطبعة العرفان شهر صيدا (1952م/ 1371هـ) صورت گرفت. در دو چاپ مذكور رساله خالى از هرگونه تحقيقى بود تا اين كه محقق اين اثر آقاى على جلال باقر8 با تحقيق مستوفاى خود رساله را روح ديگرى بخشيد و بر زيبايى و اتقان آن افزود. رساله براى اولين بار به همراه تحقيق ايشان در شماره 62 مجله تراثنا (ص227ـ283) به چاپ رسيد. محقق محترم ضمن مقدمه اى كوتاه در ديباچه اثر گزارشى اجمالى از محتوا و موضوع رساله ارائه داد و آن را در عين كم برگى, بسيار پر بار و متقن و داراى مضامين بلند و بيانى رسا و برهان هايى استوار دانسته است. در ادامه به اشاراتى كوتاه درباره زندگى و آثار علامه شرف الدين عاملى پرداخته و در پايان به چگونگى تحقيق رساله اشاره نموده است. نسخه معيار وى در تحقيق رساله چاپ مطبعة العرفان و چاپ اول آن در ذيل كلمة حول الروية بوده, كه از هرگونه تحقيقى به جز توضيحات اجمالى علامه خالى بوده است. وى هر دو چاپ را با هم مقابله نموده و افتادگى ها در متن رساله را تا حد امكان زدوده است. اهم كارهاى انجام گرفته عبارتند از:
ـ استخراج آيات به همراه نام دقيق سوره و شماره آنها;
ـ استخراج احاديث از منابع روايى;
ـ استخراج اشعار آمده در رساله به همراه اشاره اى كوتاه به قائل آن;
ـ مشخص نمودن توضيحات علامه با رمز (منه);
ـ عنوان بخشى به چند مبحث مهم رساله;
ـ توضيح پاره اى از مطالب مهم در پانوشت;
ـ ارائه كتاب نامه تحقيق در پايان رساله.9
معرفى ترجمه فارسى رساله فلسفة الميثاق والولاية
نگارنده مقاله حاضر به هدف معرفى مجدد اين رساله و خارج شدن آن از گمنامى در ميان ديگر آثار علامه و با توجه به مطالب ارزشمندش آن را به فارسى ترجمه و با همكارى مجمع محبان آل ياسين اروميه10 در سه هزار نسخه قطع رقعى منتشر نمود.11 در برگردان فارسى مبنا را متن تحقيق شده آقاى على جلال باقر قرار داديم, لكن در مواردى كه نياز به توضيح داشت در پانوشت به آن اشاره كرديم و بر تحقيقات ايشان افزوديم. در مقدمه اى كوتاه در آغاز كتاب به معرفى زيست نامه علامه و آثار ايشان پرداختيم و در ادامه خود رساله را اجمالاً براى خواننده شناسانديم و راز امامت در قرآن را براى ترجمه فارسى رساله برگزيديم. علت گزينش اين عنوان, همخوانى بيشتر با مراد علامه در رساله و محتواى آن بود, چرا كه وى در آيه عهد الست به گونه اى تفسير رمزآلود گفته شده در روايات را پذيرفته و در چينش آيه اكمال در عهد عثمان نيز از رازى در جابه جايى اين آيه سخن گفته است.12
ديگر كارهاى صورت گرفته در ترجمه فارسى از اين قرارند:
ـ عنوان دهى به مطالب رساله از آغاز تا فرجام با رعايت مناسبت;
ـ تفكيك مطالب هر بخش با توجه اشتراك در موضوع;
ـ تهيه فهرست تفصيلى از مطالب;
ـ توضيح پاره اى از اصطلاحات تخصصى علوم قرآنى به كار رفته در رساله با مراجعه به كتب مرجع علوم قرآن;
ـ تقسيم تمامى رساله به دو بخش كلى و هر بخش به چندين فصل با توجه به سير مباحث ارائه شده در آنها;
ـ ترجمه كامل روايات و آيات اشاره شده در كتاب (در برگردان پارسى آيات از ترجمه استاد مهدى الهى قمشه اى با ويرايش آقاى حسين ولى استفاده شده است).
ـ بيان توضيحات داخل () در متن براى كامل شدن جمله و روشن تر شدن مراد نويسنده همگى از مترجم مى باشد.
نمايه فهرست مطالب رساله در برگردان فارسى
بخش اول: تفسير آيه ميثاق و آيه اكمال دين, ص29
فصل اول: پُرسمان آيه ميثاق, ص31
پرسش هاى واعظ تبريزى جرندابى, ص32
پاسخ هاى علامه شرف الدين عاملى, ص33
كيفيت شهادت فرزندان آدم به پروردگارى خدا, ص36
فصل دوم: تمثيل در آيه ميثاق, ص39
تمثيل در آيه ميثاق, ص40
تمثيل در زبان عربى و كتاب الهى, ص40
تمثيل در سنّت, ص46
تمثيل در اشعار عربى, ص48
فصل سوم: استشهاد به آيه ميثاق نسبت به نبوت حضرت محمد(ص) و امامت ائمه(ع), ص55
تفسير صادقى(ع) از آيه ميثاق,ص56
فصل چهارم: امامت و ولايت در قرآن, ص61
امامت و ولايت در قرآن, ص62
فصل پنجم: تفسير آيه اكمال دين, ص65
پاسخ هاى علامه شرف الدين, ص66
تبيين جمله اعتراضيه به سياق تأمين, ص67
تفسير اليوم اكملت لكم دينكم, ص68
تفسير واتممت عليكم نعمتى, ص68
تفسير ورضيت لكم الاسلام ديناً, ص68
تفسير ائمه شيعه از آيه اكمال دين, ص70
آيه اعلام ولايت, آيه مجزاى از ماقبل و مابعد خود, ص71
بخش دوم: خلافت علوى در آينه وحى, ص73
فصل اول: چرايى عدم صراحت قرآن به خلافت امام على(ع), ص75
پرسمان خلافت علوى در قرآن, ص76
پاسخ علامه شرف الدين عاملى, ص76
مكانت علوى در نزد عرب, ص78
پنداشت باطل قوم عرب درباره خلافت علوى(ع), ص81
حكمت الهى در عدم تصريح آشكار قرآن به امامت على(ع), ص84
فصل دوم: سيره و شيوه نبوى در تبليغ امامت على(ع), ص89
سيره و شيوه نبوى در تبليغ امامت على(ع), ص90
ولايت علوى در غدير به تصوير اشعار ابى تمّام و كُميت,ص94
رهاورد اسلوب نبوى در اعلان امامت على(ع), ص95
سفارشات نبوى به على(ع) درباره صبر بر جفاى امت, ص98
فصل سوم: عملكرد امامان معصوم در برابر غصب حق الهى آنان, ص103
عملكرد امامان معصوم در برابر غصب حق الهى آنان, ص104
تعامل خيرخواهانه علوى با خلفا, ص105
فصل چهارم: دلايل و نصوص امامت, ص111
نصوص امامت شيعه در كتب اهل سنت, ص112
نصوص وارده از جمهور مسلمين درباره امامت على(ع) و امامت ائمه اطهار(ع) و انحصار خلافت در دوازده معصوم(ع), ص113
نصوص نبوى درباره امامت ائمه(ع), ص114
دليل انحصار خلافت در دوازده امام معصوم(ع), ص116
سخن پايانى, ص117
منابع تحقيق, ص119
آنچه به غناى اين رساله موجز بيشتر مى افزايد و شايسته درنگ است شيوه و منهج تفسيرى علامه شرف الدين مى باشد, روشى كه در آن به مدد ابزار عقل و ادب عرب سعى در استنطاق آيه داشته و معناى روشنى از آيه در اختيار خواننده قرار مى دهد. به ديگر سخن او در نگاه اول به تبيين معناى حقيقى آيه از منظر قرآن و لغت عرب مى پردازد و ظرائف ادبى و صناعات بلاغى موجود در آيه را كه هماهنگ با اسلوب بلاغى زبان عربى است با استشهاداتى از كلام عرب, به روشنى بيان مى كند و آن گاه مراد اصلى كلام الهى را كه الفاظ آيه در صدد بيان آن هستند, ضمن عبارتى مختصر توضيح مى دهند. آن گاه كه پرده ابهام از چهره لفظ كلام الهى كنار رفت و حقيقت معناى آن روشن شد احاديثى را براى تأييد و تبيين بيشتر موضوع از حضرات معصومين(ع) نقل مى كند, به عبارتى ديگر به (تفسيرى مأثور) درباره آيه مورد بحث دست مى زند, اما نه مانند كتب تفاسير مأثور, كه فقط نقل حديث باشد, بلكه با ابزار عقل و فاهمه ژرف نگر خويش از سخن معصوم مدد مى گيرد, بيشترين عنايت علامه در اين رساله استشهاد به روايات اهل سنت به ويژه صحاح آنان بوده و در اين امر قدمى فراسوى منطق و عدالت علمى فرا ننهاده است. از اين رو در اين رساله كوتاه, فراوان شاهد استناد به روايات هستيم كه گاه اشارتى به معناى كلى آنها شده و گاه عين روايت گزارش شده است. البته مورد اخير به علت پرهيز از اطاله مقال كمتر بروز دارد. اينك به كليات ويژگى هاى تفسيرى وى در اين رساله اشاره مى كنيم:
ـ استناد به شعر شاعران جاهلى در تبيين واژگان قرآنى و روايى;
ـ درنگ در نكات ادبى و اسلوب هاى بيانى آيات;
ـ توجه به شأن نزول در تفسير آيه;
ـ نگاه تاريخى دقيق به فضاى نزول و ترسيم آن در ذهن خواننده به شكلى رسا و شفاف;
ـ بهره گيرى فراوان از روايات تفسيرى ائمه;
ـ توجه به آراى مفسران;
ـ توجه شايان به روايات اهل سنت در تفسير و سيره پيامبر(ص);
ـ عنايت ويژه به جهت بيانى آيه;
ـ پردازشى عميق به مسائل اعتقادى و كلامى مطرح در آيات;
ـ استفاده عالمانه از ادبيات مفسران و اصطلاحات تخصصى علوم قرآنى;
علامه شرف الدين در تفسير آيه وإذ اخذ ربُّك من بنى آدم من ظهورهم ذريّتهم وأشهدهُم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى شهدنا13 و در پاسخ به سؤال شيخ جرندابى به اين كه مفهوم و دليل شاهدآورى آيه براى تأييد نبوت حضرت محمد(ص) و امامت شيعه ـ كه سلام الهى بر آنان باد ـ چگونه است, چنين مى نويسد:
ظاهر آيه به نظر مى آيد كه از باب تمثيل14 و مثال آوردن, به قصد روشن كردن موضوع و مجسّم ساختن آن در ذهن (از باب تصوير در كلام) نازل شده باشد و معناى آن چنين مى شود, البته خداوند بلند مرتبه خود بدان آگاه تر است.
حرف واو در آيه بدين معناست كه اى محمد به ياد آر و مردم را متذكر ساز به آن هنگامى كه با زبان حال فطرى خويش در هنگام آفرينش با خدا درباره ايمان (و باورداشت قلبى) به او پيمان بستند و همگى به پروردگارى او اعتراف نمودند, و آن هنگامى بود كه (إذ أخذ ربك) زمانى كه پروردگار تو (با قدرت و اقتدار عظيمى كه داراست) برگرفت فرزندان آدم را (من بنى آدم) از پشت پدرانشان (من ظهورهم ذريّتهم), بدين توضيح كه (ذريّه آنان را در مرحله اول) به شكل قطره اى از نطفه از تيره پشت پدرانشان بيرون آورد, بعد آن نطفه را در جايگاهى استوار از زهدان مادرانشان وانهاد, آن گاه نطفه (در داخل زهدان مادر را) به شكل (خونى بسته و جامد) درآورد و خون بسته را (گوشت پاره اى) و آن گوشت پاره را به شكل استخوان جلوه گر ساخت, سپس بر آن استخوان ها لايه اى از گوشت پوشانيد, در آخر همگى آنها را آفرينش ديگرى به نحو كامل و استوار بخشيد15 و آنها را قوى و تنومند به نيكوترين صورت در مراتب وجود, شنوا, بينا16 و گويا, داراى قوه عقل, تفكر, تدبير, علم, عمل, كامل و بى نقص پديدار ساخت (و آنان را) به حواس پنجگانه و نيروى شناخت و اندامى كه حكما را در شناخت آنها به تحيّر واداشته است دارا ساخت و استعدادهاى مهم و پرتوان, بينشى درخشان كه بدان مرز صحيح و فاسد, خوب و زشت را تمييز و حق و باطل را از هم جدا سازند در وجود آنان قرار داد تا بدان به نعمت هاى خدا در ملكوت الهى آگاهى يافته و نشانه هاى آفرينش خداى را در خلقت آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز, در شيوه روشمند و استوار او كه در آسمان و زمين بر اسلوب هاى حكيمانه اى به سريان داشته است, درك نموده و بدان آگاهى بيابند.
بدين طريق قطعى و مسلم است كه مردمان داراى دليل انكارناپذير مسلّمى نسبت به (خدايى) او باشند, دليلى كه آنها را از هو نوع ناباورى و اعراض از اقرار به وحدانيتش باز بدارد.
گويى, خداوند (تبارك و تعالى) هنگامى كه فرزندان آدم را بر اين كيفيت آفريد همگى را به اقرار گرفتن (از پروردگارى خود نسبت به آنان) واداشت واشهدهم على انفسهم و به مردمان چنين فرمود ألست بربكم17 و مردمان نيز گويى چنين گفتند قالوا بلى شهدنا, گواهى مى دهيم به پروردگارى تو بر خودمان و فروتنى كنيم در مقابل عزت و بزرگوارى ات با پرستش و عبادتت, بنا به آنچه عقل هاى ما بدان فرمان رانده و بينش تيزبين ما آن را مسلّم دانسته, آن هنگام كه اقتدارت بر جان هاى ما آشكار شد و چيرگى تو بر آن مستولى گشت, پس خدايى جز تو نيست, ما را از خاك آفريدى, آن گاه ما را به شكل نطفه اى از تيره پشت پدرانمان خارج ساختى (و آن نطفه را در ارحام مادرانمان جاى دادى), بعد آن نطفه (داخل رحم) را خون بسته و آن را گوشت پاره و گوشت پاره را به شكل استخوانى نمايان كردى و بر استخوان ها لايه اى از گوشت پوشاندى, در آخر ما را به آفرينش ديگرى (انشاء روح در بدن) برافراشتى و در آن جهان مهتر و برترى را پنهان ساختي…
پاك و منزّهى تو, پاك و منزه از هر عيب و نقصى, چه اندازه دليل و برهان تو درخشنده و آشكار است! به ما عشق ورزيدى و با نشانه هاى آشكارت ما را به خود رهنمون ساختى, در حالى كه تو بى نياز از ما و شايسته ثنايى, بر ما لطف و رحمت نمودى, با دلايل روشن خود, ما را به سوى خويش فراخواندى, ما بندگان كوچك و فقير تو هستيم و اگر نمى بود لطف تو, ما هرگز نمى دانستيم كه تو كيستى؟ حمد تو را به سبب اقرارمان به پروردگارى ات, حمد نيز از لطف توست و شكر تو را به سبب تواضع ما در پيشگاه خداى ات به وسيله پرستشَت, شكر نيز عطا و بخشش تو است به ما, خدايى جز تو صاحب عرش عظيم موجود نيست.
كان الميثاق مأخوذاً عليهم, لله بالربوبيه, ولرسوله بالنبوة, ويمير المؤمنين و ايئمة بالامامة, فقال: (ألست بربكم) و محمد نبيّكم و عليُّ امامكم و ايئمة الهادون أئمتكم (قالوا بلي)… الحديث.18
فرموده حضرت صادق(ع) سخن حق و صحيحى است كه هيچ بطلانى در حال و آينده نمى تواند بدان رخنه كند به دليل عصمت او كه به برهان عقلى و دليل نقلى مسلم و ثابت شده است, او امام معصوم عصر خويش بود, هركس بدو چنگ بزند گمراه نمى شود و هر كه از او منحرف شود, نتواند كه به سوى خدا رهنمون گردد, نصّ قطعى نبوى(ص) در حديث ثقلين او (و سخن و گفتارش) را همانند كتاب و به منزله قرآن ابلاغ نموده و امام صادق(ع) را اسوه و الگويى كامل براى صاحبان عقل سليم قرار داده است و اين مطلب نزد ما (شيعه) موضوعى و پذيرفته است.19 سپاس مخصوص خدايى است كه پروردگار جهانيان است. اما گرفتن عهد و پيمان از مردم براى پذيرش نبوت حضرت محمد(ص) و امامت ائمه اثنى عشر(ع) كه در روايت بدان اشاره شده, بنابر همان كيفيتى است كه ما در اخذ ميثاق براى خدا (عزّوجل) در ربوبيتش عرض كرديم.20
بدين صورت كه همانا خداوند ـ كه سپاس و بزرگوارى مخصوص اوست ـ براى پذيرش نبوت پيامبر اسلام(ص) و امامت ائمه شيعه(ع) به حدى از دلايل محكم و استوار و برهان هاى مستند و درخشان و آيات و بينه ها و حجت هاى گسترده آشكار و غير قابل نقض اقامه كرده كه انكار آن ممكن نبوده و از هر نوع ايراد و بدگويى سركشان لجوج مبرّا مى باشد و ديگر جاى فرارى نيست.
اگر اين گونه فرض شود كه خداى (عزّ سلطانه) از فرزندان آدم ـ بعد از يارى رساندن توسط آن همه بيّنات و نشانه ها ـ سؤال كند و از آنان بر نبوت محمد(ص) و امامت جانشيان او اقرار بگيرد, پس چرا اقرار آنان به پذيرش نبوت محمد(ص) و امامت اوصيايش و شهادت به حق از روى رغبت يا اكراه ممكن نباشد؟!
آيا نمى بينى كه شخص نيكوكار و فاجر, مسلمان و كافر, مؤمن و منافق, دشمن و از دين برگشته, چگونه در برابر فضيلت و برترى آنان فروتن و متواضع هستند و در برابر منزلت ارجمند آنان سر تعظيم به زير فرود مى آورند و كتاب هايى را از مناقب آنان نگاشته اند و طومارهايى چند از خصائص آنان پر كرده اند, احاديث صحيحه (موجود در صحاح اهل سنت) كه از ناحيه دشمنان آنان نقل شده همگى به حقّى كه آنها اهل و معدن آن و مأوا و منتهاى آنند, گواهى مى دهند.21 و به حمد الهى شما (شيخ جرندابى) از زمره احرار نيكوكار و اهل بينش نافذ و تشخيص هستى, لذا چون نوشتار حاضر, سخن گفتن به تفصيل درباره اين مطلب را برنمى تابد همين اشاره تو را كافى باشد, باشد كه خداى بنده را توفيق آن دهد كه كتابى را به نشانه هاى نبوّت و دلايل امامت اختصاص دهم و كلام را به نهايت كمال در آن مقام بيان كنم.
موضوع عهد الست يا عالم ذر از ديرباز ميان مفسران, متكلمان و اهل صوفيه مطرح بوده و يكى از مهمترين مسائل نظرى و مابعدالطبيعى و از مباحث مهم عرفانى به شمار مى آمد و آراى گونه گون درباره آن ارائه شده است. (ابوحامد غزالى به خلاف صوفيان ديگر و حتى برادرش, به واقعيت داشتن عالم ذر و عهدى كه انسان در ازل با پروردگار بسته است قائل نيست و معتقد است كه سخن گفتن خداوند با ذريات به زبان حال است نه قال).22
دلالت آيه اكمال دين به ولايت على(ع)
علامه ضمن پاسخ به سؤالات شيخ جرندابى23 درباره آيه اكمال دين درباره دلالت آيه مذكور به ولايت على(ع) چنين مى نويسد: اگر كسى با نگرش سطحى و كم عمق آيه حرّمت عليكم الميتة والدم ولحم الخنزير وما أهلّ لغير الله به والمنخنقة والموقودة والمتردّيه والنطيحة وما أكل السبع الاّ ما ذكّيتم وما ذُبح على النصب وأن تستقسموا بايزلام ذلكم فسق اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون اليوم أكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام ديناً فمن اضطرّ فى مخمصة غير متجانف لآثم فانّ الله غفور رحيم24 را بنگرد, در آغاز از مرتبط دانستن آيه با آنچه كه مفسرين در تفسير آن گفته اند هيچ ابايى نخواهد داشت و همان را خواهد پذيرفت, لكن اگر با تفكرى ژرف و دقيق محتواى آيه را بَررَسد و حق تأمل را در آن به جا آورد خواهد دانست كه روايات وارده از ائمه هدى آل محمد(ص) در تفسير آن, نسبت به سياق ديگرى كه در تفسير آن گفته شده, مناسب تر و شايسته تر است.
در اين صورت ديگر آيه به سياق اولى نخواهد بود, براى اين كه خداى (عزّ سلطانه) در حقيقت, بعد از آن كه خبائث مورد نظر را حرام اعلام كرد و به حرمت آن با فرموده خويش (ذلكم فسق) تأكيد ورزيد, از باب (جمله اعتراضيه) در بين آيه مذكور, عبارت اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون را آورده است. اين گونه مسلمين را قوت قلب داد و قدم هايشان را در اسلام استوار ساخت و آنها را به پذيرش احكام شريعت تشويق نمود و از (روح طمأنينه و آرامش بخش) كه بدان هيچ ترس و دلهره اى از كفار به دل راه ندهند در بين آنها دميد. اين در حالى بود كه پاره اى از مسلمانان را مخالفت امت ها (ى سابق) با آنچه كه خداوند از احكام و قوانين خود و حلال و حرام الهى بدان امر كرده و آنان را مطيع ساخته بود به خوف افكنده بود و چه بسا مى ترسيدند كه كفار بعد از رحلت رسول اكرم(ص) اين قوانين الهى را زير پا بگذارند, كافران نيز چنين آرزويى را در سر مى پرورانيدند, لذا خداوند مسلمين را نسبت به حفظ دينشان امنيت خاطر بخشيد و با فرموده خويش ـ كه همانا راستگوترين گويندگان است ـ آنان را بشارت داد: اليوم يئس الذين كفروا من دينكم….
خداوند با آنچه كه به شما از اقتدارى برتر و كوبنده و حكومتى گسترده, نعمت بخشيده, كفار را خوار و زبون و مطيع شما ساخت و آنان بدين سبب از چيرگى و تسلط بر دينتان نااميد گشتند, بعد از اين نيز به هيچ وجه آرزوى استيلا بر شما را نخواهند داشت. حال كه بدين درجه از عزت و شكست ناپذيرى رسيده ايد پس از آنان اصلاً نترسيد (فلاتخشوهم) به عبارتى از مخالفت آنان با قوانين شريعت اسلام (در آينده) هيچ خوفى به دل راه ندهيد اگرچه شما را آزار رسانند و از من در آنچه شما را بدان امر كردم و از آنچه نهى نمودم بترسيد, آنچه را كه بدان مأمورتان ساختم فرا پذيريد و از آنچه نهى تان كردم بپرهيزيد و رهايش كنيد, اگرچه بر مشركان ناخوشايند باشد.
آنچه آمد اجمالى از كليات بخش نخست اين رساله بود. بخش دوم نيز حاوى مطالبى بس مفيد است كه به دليل ضيق مجال اين مقال به آنها نپرداختيم. براى آگاهى از تمام آنها چاره اى جز مطالعه اثر نيست.
در پايان مترجم بر خود واجب مى داند از تمامى عزيزانى كه نگارنده را در اين ترجمه به هر شكلى يارى رساندند, تقدير و تشكر كند, به ويژه از مديريت محترم مجمع محبان آل ياسين اروميه كمال سپاس را دارم كه با حمايت هاى بى دريغ خويش, باعث و بانى آن شدند تا نگاشته اى ديگر از آثار شيعى احيا و تحفه اى ديگر از گلزار معرفت و ولايت بر كارنامه درخشان آن مجمع محترم افزوده گردد, همچنين از لطف حضرت استاد آيت الله شيخ جواد كربلايى ـ دامت افاضاته ـ به اين جانب, كمال سپاس را دارم كه با نگارش مقدمه اى جامع زينت بخش اين اثر شدند, باشد كه مقبول درگاه احديت واقع گردد ـ ان شاءالله.
1. در نگارش اين بخش از منابع ذيل استفاده شده است:
الف) علامه شرف الدين عاملى, ابوهريره و احاديث ساختگى, نجفعلى ميرزايى(مترجم), انتشارات هجرت, دوم, 1376ش.
ب) علامه شرف الدين عاملى, المراجعات, محمدجعفر امامى(مترجم), انتشارات تبليغات اسلامى, قم, اول, 1379ش.
ج) جلال باقر, على, مقدمه فلسفة الميثاق والولاية, مجله تراثنا, ش62, ص230ـ232.
د) منابع مرجع: أعيان الشيعه, ج7, ص457; معجم المؤلفين, ج2, ص53; الأعلام, ج3, ص379; شرف الدين, محمدرضا حكيمى.
2. راز امامت در قرآن, ص118.
3. مجله تراثنا, ش62, ص236.
4. ر.ك: مستدركات أعيان الشيعه, ج3, ص115; فرهنگ آذربايجان, ج1, ص170. اين زندگى نامه كوتاه عيناً برگردان ترجمه جرندابى است كه محقق محترم فلسفة الميثاق والولاية در اول اين رساله آن را آورده است.
5. ر.ك: تراثنا, ش62, ص235.
6. از ايشان آثارى پر ارج و سترگ در زمينه معارف ولايى همانند الانوار الساطعة فى شرح الزيارة الجامعة (5جلد, عربى), قرّة المُهَج فى زيارة ثامن الحجج (1جلد, فارسى) و رساله تولّى و تبرّى 1جلد, فارسى) تا به حال به زيور نشر آراسته شده است, استاد نگاشته هاى ديگرى درباره مباحث معرفتى به قلم خويش در آورده اند كه آرزومنديم در آينده اى نزديك به چاپ رسد و در اختيار مشتاقان علوم اهل بيت(ع) قرار بگيرد.
7. راز امامت در قرآن, ص14.
8. از محققان سورى.
9. وى در تحقيق خود به 84 منبع مختلف از علوم اسلامى مراجعه داشته و از آنها مطالبى نثل نموده و يا به آنها ارجاع داده است.
10. اين مؤسسه در شهرستان اروميه از سال 1380 شمسى كار خود را به طور رسمى آغاز كرد و تا به حال گام هاى نو و استوارى را در راستاى نشر فرهنگ شيعى برداشته كه از جمله آنها چاپ اثر مذكور و برگزارى مسابقه كتابخوانى از متن آن در سطح استان بوده است.
11. شناسه چاپ اين اثر چنين است: راز امامت در قرآن, علامه شرف الدين عاملى, ترجمه على راد, چاپ اول, انتشارات كشف الغطاء, قم, 1381ش, 126ص.
12. راز امامت در قرآن, ص72.
13. اعراف(7) آيه172; اى رسول ما به ياد آر و خلق را متذكر ساز. هنگامى كه خداى تو از پشت فرزندان آدم ذريّه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: بلى, ما (به خدايى تو) گواهى دهيم….
14. زمخشرى صاحب تفسير كشاف درباره تمثيل مى گويد: به جهت كشف معانى و نزديك ساختن پنداشته شده به شاهد به تمثيل توجه مى گردد, سپس اگر متمثل له بزرگ باشد متمثل به نيز بزرگ خواهد بود و اگر حقير و پست باشد نيز همين طور است, به نقل از: الاتقان, سيوطى, ترجمه سيد مهدى حائرى قزوينى, ج2, ص412, اميركبير, 1380.
15. اشاره به آيه ثم انشأناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين (مؤمنون, آيه14) و آيه لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (تين, آيه4).
16. اشاره دارد به آيه انا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج نبتليه سميعا بصيراً (انسان, آيه2).
17. به تأويل اين آيه از حضرت على(ع) و اعتراف خليفه دوم با عبارت (لا أبقانى الله فى أرض لست بها يا أباحسن) به علم آن بزرگوار, بنگريد: شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج12, ص100.
18. عهد و پيمانى كه خداوند از فرزندان آدم گرفته تا بدان پايبند باشند, نسبت به خدا اعتقاد به پروردگارى اش و نسبت به رسول اكرم(ص) قبول پيامبرى اش و نسبت به على(ع) و ساير ائمه(ع) پذيرش امامت آنان است و خداوند چنين فرموده است: آيا من پروردگار شما نيستم و محمد(ص) پيامبر شما نيست و على(ع) و ساير ائمه كه هدايتگرانند, امامان شما نيستند؟! همگى گفتند: بلي… (تا آخر حديث).
تفسير قمى, ج1, ص248; مؤداى آن بنگريد در تهذيب الأحكام, ج3, ص146, ح317, باب صلاة الغدير.
19. علامه شرف الدين از آن روى, امامت و عصمت امامان شيعه را موضوعى (مفروغ عنه) دانسته كه آياتى از قرآن و رواياتى فراوان از فريقين به وضوح بر آن دلالت دارند, از جمله آياتى كه دلالت تام بر عصمت و امامت آنان دارد, عبارتند از:
الف) آيه تطهير: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا (احزاب, آيه33). مراد از اهل بيت در اين آيه حضرات معصومين: على, فاطمه, حسن و حسين(ع) مى باشند آن چنان كه در منابع اهل سنت آمده است, بنگريد:
صحيح مسلم, ج7, ص130; سنن ترمذى, ج5, ص328, ح3205 و 3206; الدر المنثور, ج6, ص603 ـ 605; المستدرك على الصحيحين, ج2, ص451, ح3558 و 3559; المعجم الكبير, ج3, ص53, ح2664; سير اعلام النبلاء, ج10, ص346.
ب) آيه مودّت: قل لا اسألكم عليه أجراً الاّ المودّة فى القربى وومن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً انّ الله غفور شكور (شورى, آيه23). حضرت محمد(ص) بنا به روايات اهل سنت, منظور از واژه القربى در اين آيه را به على و زهرا و حسن و حسين(ع) برگردانده است, بنگريد به: مسند احمد, ج1, ص229; المعجم الكبير, ج3, ص47, ح2641 و ج11, ص351, ح12259; المستدرك على الصحيحين, ج3, ص188, ح4802; تفسير طبرى, ج25, ص16ـ17.
پ) آيه مباهله: فمن حاجّك فيه من بعد ماجاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنةالله على الكاذبين (آل عمران, آيه61). طبق اخبار متواتر از شيعه و سنى نقل شده كه منظور از ابناءنا امام حسن و امام حسين(ع) و نساءنا حضرت فاطمه(ع) و أنفسنا حضرت على(ع) مى باشد و على(ع) از ناحيه الهى به منزله نفس حضرت محمد(ص) معرفى شده است. روايات اهل سنت را بنگريد:
مسند احمد, ج1, ص185; صحيح مسلم, ج7, ص120; سنن ترمذى, ج5, ص596; المستدرك على الصحيحين, ج3, ص163, ح4719; فتح البارى فى شرح صحيح البخارى, ج7, ص60.
اما روايات نبوى در اين باره بسيار است, ما به اختصار به مشهورترين آنها اشاره اى مى كنيم:
1) حديث سفينه نوح: مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح, من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك (المستدرك على الصحيحين, ج2, ص373, ح3312; تاريخ بغداد, ج12, ص91, 6507; مجمع الزوائد, ج9, ص168; المعجم الكبير, ج3, ص37, ح2636; المعجم الصغير, ج1, ص139; الدر المنثور, ج3, ص334).
2) حديث ثقلين: انّي تارك فيكم ما ان تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي, أحدهما اعظم من الآخر, كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الأرض, وعترتي أهل بيتي, ولن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض, فانظروا كيف تخلفونى فيهما. اين حديث در همين معنا با الفاظ اندك متفاوتى نيز نقل شده و از معتبرين و محكم ترين دلايل بر اثبات عصمت و امامت امامان شيعه مى باشد, بنگريد:
صحيح مسلم, ج7, ص122; مسند احمد, ج5, ص181ـ182; سنن ترمذى, ص622, ح3788; المستدرك على الصحيحين, ج3, ص160, ح4711 و ج2, ص613, ح6272; المعجم الكبير, ج5, ص166, ح4969 و ص182, ح5025 و 5026 و ص183, ح5028; الدر المنثور, ج2, ص60.
20. براى تفصيل بنگريد: تفسير قمى, ج1, ص248.
21. به عنوان نمونه: صحيح مسلم, 119, ص7ـ124; مسند احمد, ج1, ص77 و 99 و 115 و 118 و 368 و 331; سنن ابن ماجه, ج1, ص42 و 44; سنن ترمذى, ج5, ص590 و 601.
22. دو مجدد: پژوهش هايى درباره محمد غزالى و فخر رازى, نصرالله پورجوادى, ص4, چاپ اول, مركز نشر دانشگاهى, تهران, 1381ش.
23. پرسش هاى واعظ تبريزى جرندابى با مقدمه اى كوتاه چنين است: اين قسمت از سوره كه از بدايت تا نهايتش در خصوص بيان حكم شرعى نازل شده, آيه واحدى است, منظورم بيان حرام بودن اين اعمال زشتى است كه در آيه از آنها ياد شده, جز براى كسى كه از روى اضطرار, نه به قصد گناه در سختى افتاده باشد, چرا كه نيازهاى ضرورى كارهاى ممنوع را روا مى دارند. سؤال اول: وقتى سياق آيه به تمام در بيان احكام شرعى باشد, پس اين آيه چه ارتباطى به تعيين امام (در روز غدير) دارد؟ سؤال دوم: به چه دليل منظور از فرموده خداى گرامى در اين بخش از آيه كه مى فرمايد اليوم اكملت لكم دينكم به كمال رساندن احكام شرعى از حلال و حرام نباشد, بنابر آنچه كه سياق سخن در آيه آن را اقتضا دارد؟
24. مائده / 5, آيه3. براى شما مؤمنان گوشت مردار و خون و گوشت خوك و آن ذبيحه اى كه به نام غير خدا كشتند و هر حيوانى كه به خفه كردن يا چوب زدن يا از بلندى افكندن يا به شاخ زدن به هم بميرند و نيز نيم خورده درندگان جز آن را كه قبلاً تذكيه كرده باشيد حرام است و نيز آن را كه براى بتان مى كشند و آن را كه به تيرها قسمت مى كنيد (رسمى بود در جاهليت كه چون در امرى مردد مى شدند به تيرى مى نوشتند (خدا امر كرده) و به تير ديگرى مى نوشتند خداى نهى كرده, آن گاه تيرها را درهم ريخته و يكى به قرعه بيرون آورده و مطابق آن رفتار مى كردند), كه اين كار فسق است. امروز كافران از اين كه به دين شما دستبرد زنند و اختلالى رسانند, طمع بريدند پس شما از آن بيمناك نگشته و از من بترسيد, امروز (به عقيده اماميه و برخى از اهل سنت روز غدير خم و خلافت على(ع) مراد است) دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمتم را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است برايتان برگزيدم (و تكليف آن را آسان گرفتم), پس هرگاه كسى در ايام مجاعت و سختى از روى اضطرار نه به قصد گناه, چيزى از آنچه حرام شده مرتكب شود (حق بر او سخت نگيرد كه) خدا بسيار بخشنده و مهربان است.
..............................
نویسنده: على راد
نشریه آينه پژوهش >> شماره ( 90 - 89 )
تاریخ انتشار1388/09/22