هدف اين نوشته، يافتن راههايي براي ايجاد اُنس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن كريم است. از اين رو در عنوان اين نوشته از واژه ي «هنر» استفاده شده است كه: اوّلاً ايجاد اُنس، هنري است كه تنها افراد خاصي ـ كه ميتوان نام هنرمند بر آنان نهاد ـ از عهده ي آن بر مي آيند و ثانيا در اين نوشته به مقوله ي شيوه هاي هنري در ايجاد اُنس با قرآن تأكيد بيشتري شده است. به ديگر سخن تلاش اين نوشته آن است كه درباره ي ايجاد اُنس با قرآن، اهميت استفاده از شيوه هاي مختلف هنري را مورد توجه و تأكيد قرار دهد.
«... آنك خداوند پيامبر را چنين كتابي فرو فرستاد، نوري كه چراغ هايش را خاموشي نباشد، چراغي كه روشنايياش به خاموشي نگرايد، اقيانوسي كه كسي را به ژرفايش دسترسي نباشد، راهي كه رهروش به گمراهي نرود، پرتوي كه تابشش را تيرگي اي نيالايد، مرزگذاري كه برهانش (1) خمودي نگيرد، بنيادي كه پايه هايش فرو نريزد، درماني كه از پيآمدهايش جاي نگراني نباشد، عزّتي كه ياورانش شكست نپذيرند و حقي كه يارانش تنها وا نمانند.آري قرآن معدن ايمان و گوهر ناب آن، سرچشمه ها و درياهاي دانش، بوستانها و آبگيرهاي عدالت، زيربنا و ساختار اسلام و واديها و دشتهاي گسترده ي حق است. قرآن آن دريايي است كه هر چه از آبش ببرند، پايان نگيرد، چشمه ساري است كه هر چه از آن برگيرند، فرو نخشكد، آبشخوري است كه خيل واردان بر آن، از آن نكاهند. منزلگاهي است كه مسافران، راهِ آن را گم نكنند، نشانه هايي است كه رهروان با ديدن آنها گمراه نشوند. جاي جاي راهش به سرعت گيرهايي مجهز باشد كه رهروان را تجاوز از آنها امكان پذير نباشد. خداوند قرآن را براي عطش عالمان، زلال و گوارا، براي قلب هاي ژرف انديش، بهاران خرّم، و براي حركت صالحان راهي روشن مقرر داشته است. اين كتاب دارويي است كه دردي بر جاي نمينهد، نوري است كه با هيچ ظلمتي همراه نباشد. ريسماني است كه دستآويزش اطمينان بخش است و دژي است كه بلندايش تسخيرناپذير است...»نهج البلاغه، خطبه ي 189
اوّلين سؤالها در ارتباط با شيوه هاي انس كودكان و نوجوانان و جوانان با قرآن اين است كه: چرا اين گروهها بايد با قرآن انس داشته باشند؟ مقصود و هدف از ايجاد انس چيست؟
شايد در نگاه اوّل پاسخِ اين سؤالها بديهي به نظر برسد و دليل وضوح آن نيز اين باشد كه جامعه ي مذهبي براي اين پرسشها، پيش فرض هاي ذهني توافق شده اي را در افكار عمومي تصور ميكند، امّا هر گونه پاسخي كه به پرسش هاي فوق داده شود در تعيين مشي پرداختن به اين مسأله تأثير بسزايي خواهد داشت.
اوّلين پاسخ آن است كه: از آنجايي كه جامعه ي ما يك جامعه ي اسلامي است و قرآن كتاب آسماني ماست، افراد جامعه به خصوص كودكان و نوجوانان و جوانان ميبايست قرآن را بياموزند، آن را خوب تلاوت كنند و اگر حافظه ي خوبي داشتند قرآن را حفظ كنند و براي تحقق يك جامعه ي قرآني در همه حال با قرآن مأنوس باشند.
به نظر ميرسد كه اين، معمولترين پاسخ به پرسشهاي فوق است، امّا آيا منظور از انس با قرآن اين است؟ اگر چنين است چه هدفي را مدّنظر دارد؟ و اين كار چگونه به تحقق جامعه ي قرآني كمك ميكند؟
آيا صِرف روخواني، تلاوت و حفظ، فرهنگ قرآني را گسترش ميدهد؟
به يقين بايد گفت: اگر معتقد باشيم كه با اين كار فرهنگ قرآني را گسترش داده ايم، يا در شناخت واژه ي فرهنگ دچار مشكل شده ايم و يا آن كه به فرهنگ قرآني ستم كرده ايم كه نتوانسته ايم آن را به درستي بشناسيم.
ممكن است برخي از همراهان ما كه قلبشان براي قرآن ميتپد بر اين سخن خرده بگيرند كه آنچه كه تاكنون صورت گرفته ـ اعم از اشاعه ي آموزشهاي عمومي قرآن، حفظ، قرائت و ... ـ مقدمه اي است بر اشاعه ي فرهنگ قرآني، امّا سؤال اين است كه در طول اين چندين سال كه از عمر چنين فعاليتهايي ميگذرد، چه نشانه هايي از اشاعهي فرهنگ قرآني بروز كرده است؟ توجه به نخبگان رشته هاي مختلف قرآني اعم از حفظ، تلاوت، تواشيح و ... در سالهاي گذشته نشان ميدهد كه آنان در دورهاي خوش درخشيدند، امّا متأسفانه دولتِ مستعجل بودند و نتوانستند براي هميشه مشعل سرافرازيشان را زير پرچم سبز قرآن عزيز روشن نگاه دارند.
در اينجا اين نكته قابل توجه است: چرا شيوه هاي رايج توجه به قرآن در زماني خاص درخشيدند و سپس در كوتاه زماني افول كردند؟ پاسخ به اين سؤال ميتواند به حلّ معماي هدف ما از مأنوس كردن كودكان و نوجوانان و جوانان با قرآن بينجامد.
اولين اشكال در شيوه ي مرسوم بر خورد با قرآن عزيز، (تب انتقال اطلاعات) است. مربيان، مدرسان و كساني كه دست اندركار تعليم فرهنگ قرآني هستند به اولين مسأله اي كه ميانديشند، اطلاعات است. در كلاسهاي قرآن، شاگردان برتر كساني هستند كه اطلاعات بيشتري در زمينه مسايل مذهبي داشته باشند. وجود دهها كتاب معما، سرگرمي و پرسشها و پاسخ هاي قرآني نشان دهنده ي ولع سيريناپذير متوليان فرهنگ قرآني به دادن اطلاعات است. مشكل اين نوع برخورد با قرآن (يعني انتقال اطلاعات) اين است كه اوّلاً: مخاطبان را در سطح نازل بازي با الفاظ نگاه ميدارد و ثانيا از آن جا كه اطلاعات مذهبي هر چه قدر هم كه وسيع باشد باز هم محدود است، موجب ميشود كه ظرف مناديان چنين روشي در زماني كوتاه خالي شود و براي آن كه چيزي براي ارايه داشته باشند، به هر طريقي سعي ميكنند اطلاعات جديدتري به دست آوردند؛ هر چند كه آن اطلاعات مثل سؤال درباره ي نامِ اسب حضرت اباالفضل عليه السلام و دهها و صدها پرسش ديگر باشد كه چندان ارزشي ندارد. اين روال كه ادامه پيدا كند، موجب طرد مخاطبان اين روش ميشود و اين، يكي از دلايل كوتاه بودن عمر شيوه هاي رايج توجه به قرآن است. ولي اين كه به جاي انتقال اطلاعات چه بايد كرد، بحث مفصلي است كه در ادامه ي اين نوشتار خواهد آمد.
اشكال دوم آن است كه: هر مفهوم داراي يك قالب است. به عبارت ديگر هر چيز يك پوسته يا ظاهر دارد و يك هسته يا باطن. توجه به ظواهر و پرداختن به آن، ممكن است براي مدت معيني جذابيت داشته باشد، اما اگر اين پوسته متكي به هسته نباشد، پس از زماني جذابيت خود را از دست ميدهد. بارزترين نمونه ي اين ادعا، قرآن كريم است. اگر اين كتاب مقدس تنها در قالب الفاظ ارائه ميشد، نه تنها پس از هزار و چهارصد سال همچنان سرزنده باقي نميماند، بلكه حتي براي دهه هاي بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نيز طراوت و تازگي خود را از دست ميداد. آنچه موجب شد كه قرآن همچنان سربلند و تازه باقي بماند، اتكاي الفاظ بر معاني است. به عبارت ديگر چون الفاظ و ظواهر از معاني بلند و ماوراي زميني برخوردار هستند، رنگ آن معاني را گرفته اند و فراتر از زمان شده اند.ازاينرو هيچگاه كهنه وخسته كننده نميشوند.
در بحث موردنظر ما نيز همين مسأله مطرح است. به عنوان مثال تلاوت قرآن به سبكهاي مختلف، حفظ قرآن با شيوه هاي مختلف، حفظ اعداد آيات و ... در محدوده اي خاص جذابيت دارد؛ صرفنظر از اين كه اين جذابيت آيا منشاي خيري هست يا نه. پس از مدتي، چون جذابيت خود را از دست ميدهد، موجب جلب توجه كمتري ميشود. اين خود دليل ديگري است بر اين كه شيوه هاي رايج توجه به قرآن عمر كوتاهي دارند.
اشكال سوم آن است كه: اين شيوه ها در ترويج قرآن، مقدمه اي است براي رسيدن به هدف اصلي و لذا توجه بيش از حد به آن، گم كردن راه و درجا زدن در مقدمه است. اگر قرآن كريم و پيامبر گرامي اسلام و ائمه ي اطهار عليهم السلام به حفظ و تلاوت زيباي قرآن توصيه ميكردند، براي آن بود كه موجب توجه بيشتر و عمل به قرآن شود نه آن كه ظاهري از قرآن مورد توجه قرار گيرد و به اهداف اصلي بي مهري شود.
اكنون ميتوان دريافت كه انس با قرآن نميتواند جريان موجود فعلي باشد. چون با سه اشكال عمده مواجه است. پس به چند دليل قابل تمسك نيست:
دليل اوّل: اين شيوه ي ترويج قرآن با دو اشكال اوليه ي بالا، مقطعي است و نميتواند دوام داشته باشد.
دليل دوّم: چون اين شيوه مقطعي است، شيوه ي آرماني در ترويج قرآن نيست. زيرا قرآن براي همه ي نسلها است، در حالي كه اين شيوه فقط براي مدتي كوتاه كارآيي دارد.
دليل سوّم: اين شيوه محدوديت مكاني نيز دارد. چون تنها براي مسلمانان كه با فرهنگ قرآني مأنوس هستند،جذاباست، نهبرايهمهيانسانها. در حالي كه قرآن براي همهي انسانها نازل شده و كتاب
هدايت همهي انسانهاست، از اين رو بايد با بياني فراتر از محدودهي زبان به آن پرداخت.
با مقدمهاي چنين طولاني، اكنون در مييابيم كه انس با قرآن، آنچه كه تاكنون در جامعهي ما صورت گرفته، نيست. پس انس با قرآن چيست؟
در فرهنگ دهخدا واژهي «انس» اين گونه تعريف شده است: «خو گرفتن و آرام يافتن به چيزي.» انس گرفتن يعني همدم بودن، خو گرفتن، ارتباطي فراتر از يك رابطهي معمولي. ارتباطي مستحكم كه موجب تأثيرپذيري و تأثيرگذاري باشد. با تعريفي اين چنين و آن گونه كه در فرهنگ دهخدا آمده است، انس كودكان، نوجوان و جوانان با قرآن معناي ژرفتري به خود ميگيرد كه هدفي والاتر برايش قابل تصور است. هدفي كه دليل نزول قرآن است. بر اساس اين تعريف آنچه كه تاكنون انجام شده، مقدمه اي است براي رسيدن به اين هدف. پس در جملهاي خلاصه ميتوان اين گونه گفت: انس با قرآن يعني آموختن قرآن، حفظ قرآن، فهم قرآن و عمل به قرآن. امّا اين زنجيره هنوز كامل نيست؛ زيرا كمال انس با قرآن زماني حاصل ميشود كه موجب تغيير رفتار شود. بدان صورت كه شخص و به تبع آن جامعه به آرامشي معنوي دست يابند و از دغدغه هايي كه گريبانگير افراد يا جامعهي غيرديني است برهند.
چهره اي كه گاه از مذهب در جامعه ي ما ارايه ميشود، آن چنان مخدوش است كه نه تنها موجب جذب افراد بيدين نميشود، بلكه حتي بعضي از دينداران را نيز از خود طرد ميكند. در چنين تعريفي دين دو گونه معرفي ميشود: يا چهره اي منفعل و خنثي دارد كه هيچگاه در بحرانهاي اجتماعي به كمك انسانها نمي آيد و دينداران، افراد وازده، عقده اي و ضعيف اند كه ديگر قدرت انجام كاري را ندارند. كاربرد قرآن در چنين تعريفي از دين تنها خواندن در بعد از مرگ كسي و يا كاربردهاي ابتدايي ديگر است. خلاصه كردن دين در احكام غسل و نجاسات، معرفي ائمه معصومين عليهم السلام به عنوان افراد گوشه گير، مانند: معرفي حضرت زهرا عليها السلام ـ با آن همه قدرت و در عين حال متانت ـ به عنوان زني سيلي خورده و پهلو شكسته و امام سجاد عليه السلام به عنوان فردي بيمار و ضعيف، از ديگر انواع معرفي چهره اي منفعل از دين است. اين گونه معرفي، آن چنان گسترده است كه گويي وجه غالب دين است. گرچه به بركت نظام مقدس جمهوري اسلامي و رهبريهاي حكيمانه ی رهبر انقلاب اين نگاه بسيار تعديل شده است، اما هنوز هم وجود دارد و چنين چهره اي به هيچ عنوان نوجوان و جوان را كه منشاي قدرت و سرزندگي و پويايي است، شيفته نميكند.
گونه ي ديگر از كاربرد منفي دين ارايه ي چهره اي خشن از دين است. گويي دين تنها براي محدود كردن انسانها آمده است. البته اين نكته بديهي است كه بدون محدوديت، زندگي در اين جهان غيرممكن است و آزادي با محدوديت معنا ميدهد، امّا همه محدوديتها را به نام دين معرفي كردن، ظلم به دين است. اين يك واقعيت است كه هر گاه كسي پا را از محدودهي شرعياش فراتر بگذارد، دين در مقابل او قد علم ميكند، امّا آيا همه ي محدوديتها شرعي است؟ متأسفانه ما در محدوديتهاي عرفي، قانوني و ... نيز از نام دين مايه ميگذاريم و استفادهي نا به جا از دين موجب جدايي افراد از دين و مانعي در راه ايجاد انس با دين و قرآن ميگردد.
از آن جا كه مفاهيم، هميشه با مصاديق معنا پيدا ميكنند، افراد نيز براي شناخت دين، مصداقها را مورد توجه قرار ميدهند. به نظر مردم هر آنچه كه افراد مذهبي انجام ميدهند تطابق دقيقي با دين دارد. اگر مصداقها يعني افراد ديندار ـ جذابيت لازم را داشته باشند، دين نيز جذاب ميشود و اگر عيبي در افراد ديندار باشد اين عيب را به دين سرايت ميدهند. زيرا افراد ديندار كساني هستند كه دين در آنها بروز كرده است.
امّا مشكلي كه وجود دارد آن است كه در برخي موارد دينداران هيچ تطابقي با دين ندارند و از آن جا كه افراد جامعه و از آن جمله نوجوانان و جوانان، دين را از رفتار دينداران ميفهمند، عدم جذابيت و محبوبيت دينداران را به پاي دين ميگذارند و از دين گريزان ميشوند.
آنچه موجب ميشود كه دينداران افراد برجسته و جذابي نباشند آن است كه آنان در ظاهر دين دارند و به پوستهي دين چسبيدهاند؛ نه به روح دين. در اين جا فهرستي از رفتارهاي دينداران كه مخالف نص صريح قرآن است بيان ميشود:
الف: خود را از گناه مبرّا ميدانند: سوره هاي (سوره ي نساء، آيه ي49)، (نحل، آيه ي 63) و (مريم، آيه ي 71).
ب: احكام دين را به بازي ميگيرند: (سوره ي انعام، آيه ي (70).
ج: خانواده و چيزهاي ديگر را بيش از عقيده ي خود دوست دارند: (سوره ي هود، آيه ي 47 ـ 45)،
(سوره ي توبه، آيه ي 24 ـ 23)، (سوره ي تغابن، آيه ي15)، (سوره ي منافقون آيه ي 9) و (سوره ي فتح، آيه ي 26).
د:به خاطر مؤمن بودن، كبر ميورزند: (سوره ي شعرا، آيه ي215) و (سوره ي آل عمران، آيه ي24).
ه: منت دينداري خويش را بر ديگران ميگذارند: (سوره ي حجرات، آيه ي 17).
و: بر اساس سليقه به آيات خداوند عمل ميكنند: سوره هاي (محمد، آيه ي20)، (انعام، آيه ي91)، (بقره، آيه ي84)، (حجر، آيه ي91)، (مائده، آيه ي70).
ز: به دليل ايمان، خود را بهشتي ميپندارند: (سوره ي آل عمران، آيه ي 142).
ح: ديگران را خارج از دين ميدانند: (سوره ي نسا، آيه ي94).
ط: براي ديندار كردن همه به زور متوسل ميشوند: سوره هاي (يونس، آيه ي 99)، (انعام، آيه ي66)، (يونس، آيه ي 104)، (بقره، آيه ي 256)، (هود، آيه ي 122 ـ 118، (رعد، آيه ي 31)، (نحل، آيه ي 9، 37، 93، 82).
ي:دين راكه قراراست مايه ي وحدت باشد،مايه ي اختلاف قرار ميدهند: (سوره ي انبياء، آيه ي93).
چه زيباست كه دينداران باتوجه به قرآن وروايات، نقش خطيردينداري رابه خوبي ايفا كنند و در برخورد با مردم چهره ي بسيار زيباي دين رابه نمايش بگذارند.
آنچه گفته شد، يك واقعيت است كه در جامعه ي ما وجود دارد، امّا حقيقت آن است كه انسانها نبايد در شناخت حق بر مناط و محور اشخاص عمل كنند. زيرا در طول زمان رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم و پس از آن، دينداران بسياري بودند كه به تدريج از بدنهي اسلام خارج شدند. دربارهي انقلاب اسلامي ما نيز اين مسأله صادق است. از اين رو اگر كسي بخواهد دين را با معيار اشخاص بسنجد، گمراه خواهد شد. امام صادق عليه السلام ميفرمايد: «كسي كه با واسطه يا تقليد از كسي وارد دين اسلام شود، همان شخص او را از دين خارج ميكند، امّا اگر به واسطه ي كتاب و سنت وارد دين شود، اگر كوهها بلرزند او نميلرزد.»(1) زيرا استحكام عقيده اش منوط به شخص نيست. اين حقيقت اگر در جامعه ي ما فراگير شود از بد فهمي ها و خلط موضوع دين و دينداران جلوگيري ميشود.
اين گونه به نظر ميرسد كه جوانان و نوجوانان امروز، از جهت انس با قرآن و دين، فاصلهي زيادي با جوانان دودهه ي گذشته ي انقلاب و جنگ دارند. جوانان دهه هاي گذشته انس عميقي با دين داشتند، امّا چرا جوانان امروز اين گونه
نيستند؟ آيا دليل آن را بايد در روحيات جوانان جستجوكرد؟ آيا جوانان متحول شده اند؟ اگر متحول شده اند، اين تحول ناشي از چيست؟
دليل تحول جوانان را بايد تحول جامعه دانست. همچنان كه در زمان انقلاب نيز با تحول جامعه، جوانان نيز متحول شدند. اكنون نيز جامعه ي ما متحول شده وشباهت كمي با يك جامعه ي ديني دارد. ارزشها به گونه ي وحشتناكي تغيير كرده اند. دينداري، مبارزه بر عليه ظلم، زهد و ورع كه در دو دهه ي گذشته ارزش بودند و مردم وازآن جمله جوانان و نوجوانان براي حفظ اين ارزشها از گرانبهاترين سرمايه ي خود يعني جان خود ميگذشتند،اكنون جاي خود را به تجمل گرايي، مصرف زدگي، جمع سرمايه و چيزهايي كه با فلسفه ي دين در تضاد هستند، داده اند. در چنين وضعيتي پر واضح است كه جوانان چه موضعي اتخاذ ميكنند.
بخشي از اين سير نزولي و تحول منفي، ناشي از فرهنگ توسعه است، امّا سبب اصلي، آن است كه ما فعاليت چنداني در بخش فرهنگ و دين انجام نداده ايم. اگر اين روال ادامه پيدا كند، مهمترين و اصليترين مانع در راه ايجاد انس جامعه با دين و قرآن خواهد بود.(2)
مبناي اوّل در ايجاد انس با قرآن يعني شناخت و برطرف كردن موانع، اقدامي سلبي است، امّا مبناي دوم، اقدامي ايجابي است. در اين مرحله نياز است كه دين همانگونه كه هست معرفي شود: زيبا، سهل، مطابق با فطرت و خوشايند، آن چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: خداوند در دين شما هيچ سختي قرار نداده است.(3)
بحث سختگيري و خشونت در اسلام گاهي بد فهميده ميشود. گويي اين نكتهي ظريف فراموش شده است كه خشونت دين براي كفار است نه مسلمانان. قرآن كريم ميفرمايد: «محمد رسول اللّه و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم»(4) كساني كه پيرو مكتب رسول اللّه صلي الله عليه وآله وسلم هستند در عين حال كه با كفار خشن و سخت گيراند، با همديگر مهربان هستند. البته نبايد فراموش كرد كه معيار مسلمان بودن، گفتن شهادتين است، نه سليقه ي شخصي ما يا ظاهر افراد. بنا بر اين همه، كساني كه در جامعه ي اسلامي هستند، مسلمانند و بايد با آنان مهربان بود.
بالاتر از اين، بايد به اين نكته تأكيد كرد، رابطه ي عاطفي اي كه بين خدا و بنده در اسلام وجود دارد در اديان ديگر كمتر مشاهده ميشود.
معرفي «اللّه» به عنوان خدايي كه با بندگانش ارتباط محبتآميز دارد از افتخارات دين اسلام است.
مهرباني و عطوفت در سيرهي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه ي معصومين عليهم السلام از ديگر نكات بارزي است كه ميتواند در ارائه ي چهره اي زيبا از دين مؤثر باشد و به جذب هر چه بيشتر كودكان، نوجوانان و جوانان بينجامد.
در ارايه ي چهره اي مثبت از دين ميتوان به موضوعات ذيل توجه نمود:
خداوند به حضرت داود عليه السلام فرمود: اي داود! به بندگانم بگو كه من دوست كسي هستم كه مرا دوست داشته باشد وهمنشين كسي هستم كه همنشين من باشد و مونس كسي هستم كه با ياد من مأنوس باشد و همراه كسي هستم كه همراه من باشد و كسي را انتخاب ميكنم كه مرا انتخاب كرده است و مطيع كسي هستم كه از من اطاعت كند و اگر بدانم كسي از ته دل مرا دوست دارد، آن چنان دوستش ميدارم كه هيچ يك از بندگانم را دوست نداشتهام.(5)
خداوند به حضرت موسي عليه السلام وحي كرد: اي موسي مرا دوست بدار و مرا محبوب بندگانم قرار بده! موسي گفت: خدايا! تو ميداني كه من هيچ كس را مانند تو دوست ندارم، امّا بندگانت را چگونه به اين كار ترغيب كنم؟
خداوند فرمود: نعمت هايم را به آنان گوشزد كن كه آنان در اين صورت جز به نيكي از من ياد نميكنند.(6)
در منابع مختلف دربارهي سيره ي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم اين گونه آمده است: نه ترشرو بود و نه سبكسر. احدي ـ از آزاد و برده ـ براي حاجتي به خدمتش نرسيد، مگر آن كه براي انجام حاجتش به پا ميخواست و اقدام ميكرد. اگر كسي با ايشان دست ميداد، صبر ميكرد و دستش را رها نميكرد تا او خود دستش را رها كند. چون مسلماني را ميديد با او دست ميداد. اگر كسي نزد ايشان وارد ميشد، به او احترام ميكرد، چه بسا جامهاش را براي او پهن ميكرد و يا تُشكي را كه روي آن نشسته بود در اختيار تازه وارد ميگذاشت. چنين نبود كه كساني، مردم را از نزديك شدن به آن حضرت مانع شوند و آنها را دور سازند. كم ميشد در جواب كسي «نه» بگويد. هر گاه از آن حضرت سؤوالي ميشد، اگر موافق بود تأييد ميكرد، در غير اين صورت، سكوت اختيار مينمود. اصحاب و ياران خويش را با كنيه ياد ميكرد و به نامي كه آنها را خوشتر بود ميخواند. هيچگاه در جمع پاي خود دراز نميكرد. نگاهش را ميان يارانش تقسيم ميكرد و به هر كدام
به يك اندازه مينگريست.(7)
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: كسي كه گنجشكي را بدون دليل بكشد، آن گنجشك در روز قيامت از او به خداوند شكايت ميكند و ميگويد: اين شخص بدون دليل و بدون آن كه استفاده اي از من بكند، مرا كشت.(8)
امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم شنيد كه مردي مركبش را نفرين كرد. پيامبر فرمود: بر گرد و با من همراه نشو كه ما با چنين افرادي همراه نميشويم.(9)
هر گاه ميوه ي نوبري را براي پيامبر مي آوردند، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آن را ميبوسيد و بر روي چشمهايش ميگذاشت و ميبوييد.(10)
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: هيچ گياهي نميرويد مگر آن كه فرشته اي نگهبان اوست تا به خوبي رشد كند و هر كس كه آن گياه را لگد كند وله كند، آن فرشته او را لعنت ميكند.(11)
د: ارتباط محبت آميز افراد جامعه با يكديگر:
خداوند ميفرمايد: «انسانها خانواده ي من هستند و دوست داشتني ترين شخص نزد من كسي است كه با مردم مهربانتر باشد و نيازهاي آنان را برآورده كند».(12)
حق همنشينت بر تو آن است كه با ملايمت در كنارش بنشيني و در سخن گفتن با او به انصاف رفتار كني و از جاي خود جز با اذن او بر نخيزي.(13)
در هر روز جمعه براي خانوادهي خود ميوهاي تحفه بيـاوريد تا بـه روز جمعـه خوشحال شوند.(14)
ه••: جايگاه مزاح در رفتار معصومين عليه السلام :
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به پيرزني فرمود: «پيرزن به بهشت نميرود.» آن زن گريست. پيامبر فرمود: آري تو آن روز پيرزن نخواهي بود.(15)
عربي بياباني بود كه هر گاه به نزد پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي آمد، هديه اي براي حضرت ميآورد و بلافاصله ميگفت: بهاي هديه ام را به من بده. حضرت ميخنديد. هر وقت پيامبر اندوهگين ميشد، ميفرمود: آن عرب كجاست؟ كاش مي آمد.(16)
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در جمع اصحاب نشسته بود. شتري را ديد كه بار گندمي بر آن بود، فرمود: اين حليمي است كه راه ميرود. (حليم غذايي است از گوشت و گندم)(17)
و: توجه دين به زيبايي:
خود را بياراي و زيبا كن كه خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد، امّا بايد كه از حلال باشد.(18)
خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد. خداوند وقتي كه به بندگانش نعمت داده، دوست دارد كه اثر نعمتش را بر بندگانش ببيند. با آراستگي لباسش و خوشبو كردن بدنش و تميز كردن خانه اش.(19)
بندهاي بالا ميتواند تلنگري باشد به دينداران كه با الگو قرار دادن سيره و اخبار معصومان عليهم السلام ، علاوه بر آن كه اين زيباييها را براي ديگران نقل ميكنند، خود نيز به آن عمل كنند و در برخورد با مردم چهره ي زيباتري از دين به نمايش بگذارند؛ به خصوص كه اين بندها هم جذابيّت و هم تازگي (كه هر دو از لوازم آثار هنري است) دارد. ميتوان با قالبهاي مختلف هنري (شعر، قصه، نمايش، فيلم و سريالهاي تلويزيوني) اين زيباييها را كه در جامعهي ما به ندرت به آنها پرداخته شده است، بسط و گسترش داد.
آنچه پيش از اين درباره ي مباني ايجاد انس بيان شد، سنگ بناي مطالبي است كه از اين پس مطرح خواهد شد. به ديگر سخن، آنچه كه گفته شد بناهايي است كه ميبايست در روش هايي كه از اين پس خواهد آمد، رعايت شود. اميد آن كه تلفيقي از تئوري و عمل در ايجاد آنچه كه هدف همه ي
ماست، مؤثر باشد:
پيش از آن كه رسانه ي راديو و تلويزيون در كشور ما فراگير شود، ارتباط بين نهادهاي جامعه شكل ديگري داشت. يكي از بارزترين نوع ارتباط بين افراد كه با ورود تلويزيون تغيير عمدهاي نموده است، ارتباط حسي بين افراد خانواده بود. پيش از آن، كودك از لحظه ي تولد با لالايي مادر به خواب ميرفت و قصه هاي زيبا، كودكان را به دور مادربزرگها ميكشاند، امّا اكنون متأسفانه همه ي اين وقتها را تلويزيون پر كرده است. تلويزيون از ابتداي روز تا انتهاي شب همراه خانواده هاست. گويي تمام وظايف پدرها و مادرها و پدربزرگها و مادربزرگها را به گردن دارد.
آنچه كه در اين تغيير آسيب ديد، ارتباط رو در رو و حسّي بين افراد خانواده بوده است. چون اين نوع ارتباط هيچگاه با تلويزيون اشباع نميشود به اين دليل كه تلويزيون حق دخالت و تصميمگيري در مورد مطالب ارايه شده را از مخاطب سلب كرده و اين به نوعي جلوي شكوفايي ذهن را ميگيرد. از طرف ديگر ارتباط حسّي، تأثير بسيار بيشتر و عميقتري نسبت به تلويزيون دارد و حتي براي انسان ضروريتر است.
با تغيير و كم شدن اين ارتباط، يكي از شيوههاي مطمئن و موفق ايجاد انس با قرآن از دست رفت. نبود چنين ارتباطي، بخشي از فعاليت را براي انتقال فرهنگ قرآني به مخاطبان ناكام گذاشت. در گذشته قصه هاي قرآن، آموزش قرآن روخواني قرآن در هر خانوادهاي رواج داشت و كودك از ابتداي زندگي در چنين محيطي رشد ميكرد كه اين خود موجب مأنوس شدن او با قرآن ميشد.
به نظر ميرسد يكي از راهها در ايجاد انس با قرآن احياي ارتباط حسي در خانوادههاست. براي ايجاد اين ارتباط، ستون اصلي، خودِ خانوادهها و پدر و مادرها هستند، امّا نهادهاي دولتي ميتوانند با ترويج اين مهم و تهيه ي مجموعه ي مطالبي جذاب درباره ي قرآن و توزيع آن در ميان خانواده ها كه انگيزه اي براي پرسش و پاسخ در بين خانواده ميشود، به اين مهم كمك كنند.
تاريخ هنر قدمتي بيشتر از تاريخ علم دارد. اوّلين آثاري كه در تاريخ به جا مانده است، نقشهايي از حيوانات بود كه انسانهاي نخستين ترسيم كردند. كه به اين شيوه با يكديگر ارتباط برقرار ميكردنـد؛ پيش از آن كه اثـري از خط بـاشد.
هنر جايگاه والايي در بيان ايدهها و آرا و عقايد دارد. از آن جا كه انسانها در پذيرش حق پيش از آنكه از قوه ي عقل بهره بگيرند به احساس توسل ميجويند و هنر بيان يك موضوع عقلي در قالب احساس است و نبض احساس را به تحرك وا ميدارد، چگونه ميتوان در راه ايجاد انس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن از اين فرصت عالي استفاده نكرد. به خصوص كه هم قرآن والاترين قول حق و به اعتقاد ما مطابق با فطرت است و هم كودكان و نوجوانان و جوانان در مقطعي از زندگي هستند كه احساس، حرف اوّل را در تصميمگيريهاي آنان ميزند. اين دو امتياز استثنايي، ما را وا ميدارد كه هنر را به عنوان يك عامل ارزشمند به ديدهي احترام بنگريم.
نكتهي ديگر آن كه قرآن كريم خود در بيان مطالب از قالبهاي مختلف هنري استفاده كرده است. قصه كه به نوعي مادر هنرهاي مختلف ـ اعم از رمان، فيلم، نمايش و كمدي است، ـ ابزاري است كه قرآن كريم از آن بهرهي فراوان گرفته به آن تصريح ميكند.
امّا چگونه ميتوان از قالبهاي هنري در راه ترويج قرآن بهره گرفت؟
هر يك از موضوعات مختلف قرآن در قالبي از قالبهاي هنري ميگنجد. موضوعات قابل تصوير شدن در قالب هنرهاي تجسمي مانند:
نقاشي، طراحي، مجسمهسازي، گرافيك، موضوعات حماسي و عاطفي در قالب شعر و سرود و موضوعات دراماتيك در قالب نمايش و قصه و ... كه با انتخاب موضوعات خاص و ارايهي قالب مناسبِ آن ميتوان به موفقيت دست يافت.
برگزاري مسابقات قصهنويسي و مقالهنويسي، برگزاري شب شعر، جشنوارههاي سرود و تئاتر و نمايش، برگزاري مسابقات نقاشي، مجسمهسازي، گرافيك و حتي عكاسي دربارهي موضوعات قرآني از ديگر اقدامات تأثيرگذار در راه ايجاد انس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن كريم است.
دربارهي اين بند بيان اين نكته ضروري است كه انتقال حس قرآني و مذهبي با آنچه در بند اول با عنوان ارتباط حسي آمده متفاوت است. به عبارتي ديگر در اين بخش مسألهاي فراتر از ارتباط حسي مطرح ميشود، ارتباط حسي به انتقال اطلاعات از طـريـق گفتـار و رابطـهي رو در رو نظـر داشـت، امـا انتقـال حس قـرآني بيشتـر ناظـر بر كردار است.
با اعمال مذهبي والدين در خانه كه در مقابل كودك انجام ميگيرد، نوعي انتقال حس مذهبي صورت ميپذيرد. چنان كه ميدانيم اولين الگوهاي كودك، پدر و مادر هستند. در بازيهاي
كودكانه مشاهده ميشود كه دختران نقش مادرها و پسران نقش پدرها را بازي ميكنند و اين جز حاصل تأثيرپذيري كودك از والدين نيست.
اين مسأله در مورد اعمال مذهبي نيز صادق است: وقتي دختري مشاهده ميكند كه مادرش هنگام آمدن مهمانِ نامحرمي به خانه، چادر به سر ميگذارد، اولين درس حجاب را ميآموزد. فرزندي كه ميبيند پدرش هر روز چند صفحه قرآن ميخواند، خواندن قرآن را ميآموزد؛ و ابتدا با تقليد و بدون درك و سپس در سنين بالاتر با درك صحيح عمل ميكند. كودكي كه به همراه والدين در جلسات قرآن شركت ميكند، انس با قرآن را ميآموزد. فرزندي كه به همراه پدر و مادر در جشنها و عزاداريهاي مذهبي شركت ميكند، عشق به اهلبيت عليهالسلام در وجودش جاي ميگيرد. ديگر مسايل مذهبي اعم از انجام واجبات و دوري از محرمات نيز بيشتر از اين طريق در وجود شخص پايدار ميشود.
اين مسأله وقتي اهميت بيشتري پيدا ميكند كه بدانيم به نظر روانشناسان، كودكان پيش از آن كه از گفتار والدين چيزي بياموزند از رفتار آنها سرمشق ميگيرند. از اين رو يكي از مهمترين و مطمئنترين راههاي انس با قرآن انتقال حس مذهبي به كودكان و نوجوانان و جوانان است.
در پايان اين بخش ذكر اين نكته لازم است كه انتقال حس مذهبي لزوما تنها توسط والدين صورت نميگيرد، بلكه افراد ديگري كه نفوذ معنوي در كودكان و نوجوانان و جوانان دارند، مانند مبلغان ديني و معلمان نيز ميتوانند چنين تأثيري بر آنان بگذارند.
گروه همسالان در شكل دهي به شخصيت كودك نقش ويژهاي به عهده دارند. كودك و نوجوان در سير تجربهي زندگي اجتماعي به شدت به همسالان و دوستان گرايش دارد و اين گرايش با تأثير متقابل و عميقي همراه است.
«در جوامعي كه نفود خانواده بر روي فرزند كاهش يافته و وابستگي والدين با فرزندان رو به سستي ميگذارد، گرايش كودك به گروه همسالان شدت مييابد. اين كيفيت در محيطهايي كه خانواده نقش مؤثرتري روي رفتار كودك دارد كمتر ملاحظه ميشود.»(20)
بدين گونه ميتوان دريافت كه والدين ميتوانند با انتخاب دوست خوب براي فرزندان، نقش عمـدهاي در ارتبـاط كودك با هـمسالان ايفـا كننـد.
جايگاه دوست و تأثير منفي دوست بد، بارها در متون مذهبي آمده است. مـا در اينجـا به بيان
اين نكته بسنده ميكنيم كه قرآن كريـم دليل شقـاوت انسانها را دوستِ بد معرفي ميكند و ميفرمايد:
«وَ يَومَ يَعضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتني اتَّخَذْتُ مَعَ الرسولِ سَبيلاً. يا وَيْلَتي لَيْتَني لَمْ اتّخْذ فُلاناَ خَليلاً؛ «روزي كه ستمكار از حسرت دست به دندان ميگزد و ميگويد: كاش راه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را پيش گرفته بودم. واي بر من! كاش فلاني را دوست نميگرفتم.»(21)
اگر خانوادهها در انتخاب همسالان و دوست بـراي كودك عنصر «مذهبـي بودن» را مـورد تـوجه قـرار دهنـد، كودك نيـز به دليـل تأثيرپذيري، به مسايل مذهبي علاقهمند ميشود. جالـبتر آن كه اگـر والدين در ايجاد ارتباط مذهبي با فرزندان كوتاهي كنند، كودك به گروه همسالان روي ميآورد و آنان ميتوانند اين خلاء را پر كنند. در چنين صورتي ميتوان به روي آوردن كودك به مسايل ديني و مذهبي اميدوار بود، اما اين بدان معنا نيست كه والدين ميتوانند تمام وظايف خود را به گروه همسالان محوّل كنند. چون نياز كودك به ارتباط با والدين به گونهاي است كه نميتواند به صورت صددرصد توسط همسالان برآورده شود.
براساس آنچه كه گفته شد، دوستي كودكان و نوجوانان و جوانان با قاريان، حافظان و كساني كه
با قرآن مأنوس هستند، موجب ميشود كه فرد به محافل قرآني سوق داده شود و از اين راه با قرآن مأنوس گردد.
يكي از مسايل مهم براي انتقال پيام، شناخت مخاطب است. اصولاً مخاطبشناسي بخش عمدهاي از بحثِ علوم ارتباطات را به خود اختصاص داده است. هر مخاطب با توجه به دانستهها، علايق، محدودهي واژگان، زبان و فرهنگ خاص و چندين عامل ديگر داراي موقعيت خاصي است كه بدون شناخت آن، از سوي فرستندهي پيام، انتقال پيام غيرممكن است. كودكـان، نوجوانـان و جوانـان مانند ديگر مخاطبان داراي شرايط ويژهاي هستند كه براي انتقال پيام بايد آن شرايط را لحاظ كرد. رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ميفرمايد:
«مَن كان لَه ولدٌ فَلْتَصابَّ لَه؛ «كسي داراي فرزنـدي است بـايد در پـرورش او، كـودكانه رفتـار كند.»(22)
مولوي رحمه الله در اينباره ميگويد:
«چون كه با كودك سر و كارت فتاد
پس زبان كودكي بايد گشاد»
از اين رو در بحث موردنظر ما نيز، شناخت مخاطب از مهمترين و بلكه اصليترين مسأله است
و يكي از مهمترين دلايل عدم موفـقيت در اشـاعهي فرهنـگ قرآني، عدم شنـاخت مخاطب است. مطالبي كه براي كودكان، نوجوانان و جوانان بيان ميشود، عمدتا نه از جهت قالب مناسب اين گروهها است كه برايشان جذاب باشد و نه از جهت محتوا سنخيتي با آنان دارد كه مـوجب شيفتگي آنان گردد.
اينك جهت آشنايي بيشتر با روحيات كودكان و نوجوانان به برخي از ويژگيهاي اين دورهها اشاره ميشود:(23)
دوران كودكي اوليه (3 تا 6 سال)
ـ كودك ميتواند با شركت در كارهاي عملي مسايل را بهتر ياد بگيرد.
ـ كاملاً پايبند خانه و خانواده است.
بـه نظـر و عقيـدهي بزرگسـالان حساسـيت دارد.
ـ به فعاليتهاي گروهي علاقهمند است، اما توانايي هم كارياش محدود است.
ـ از بازيهاي نمايشي لذت ميبرد.
ـ ميتوان به طور غيرمستقيم و با احتياط كامل به راهنمايي كودك پرداخت، مثلاً از طريق داستانهاي كوتاه و فيلم.
ـ ميتوان با ايجاد فرصتها و امكانات مناسب براي كودك به او امكان داد كه با ديدن و
عمل كردن، اطلاعات درستي دربارهي جهان خود به دست آورد.
ـ براي ايجاد و پرورش عادتها و رفتارهاي پذيـرفته شـدهي اجتمـاعي به كمـك نيازمنـد است.
دوران كودكي بعدي (7 تا 12 سالگي)
الف) 7 سالگي:
ـ چشمان براي خواندن حروف و كلمات درشت آماده هستند، ولي هنوز آمادگي انجام دادن كارهاي دقيق را ندارند.
ـ قدرت تقليدش بيشتر است.
ـ نسبت به نظر كودكان و بزرگسالان حساس اسـت و به موافقت ايشـان بيشتـر اهميـت ميدهـد.
ـ نيروي تخيّل بسيار قوي است و به همين سبب داستانهاي تخيلي و افسانهها را بيشتر دوست دارد.
ـ مطالب را در قالب محسوسات و در ضمن كار و فعاليت بهتر ياد ميگيرد.
ـ به انتقاد از خود متمايل است و هميشه در كارهايش جنبه احتياط را رعايت ميكند.
ـ به صواب و خطا توجه دارد، امّا ممكن است چيزهاي كوچكـي را كـه به او تعلـق ندارنـد، بردارد.
ـ به همكاري با همسالان در انجام دادن فعاليتهاي گوناگون متمايل است، ولي مدت اين همكاري كم است.
ـ از آواز، شعر، انواع افسانهها، داستانهاي مربوط به طبيعـت، تلويزيـون و سينمـا لذت ميبرد.
ـ در رفتارهاي عاطفي از ديگران تقليد ميكند. يعني از آنچه ايشان ميترسند او هم ميترسد و يا به چيزهاي مورد علاقهي آنها محبت و علاقه نشان ميدهد.
ـ بايد فرصتهاي همكاري به وجود آورد تا كودك به منظور يادگيري بهتر به همكاري بپردازد كه يادگيري در جمع و از جمع از بهترين انواع يادگيري است.
ـ ميان او و اطرافيانش بايد مناسبت دوستانه و تشويقآميز برقرار شود.
ب) 8 سالگي:
ـ هنوز به مادر بيش از معلم متكي است.
ـ به فعاليتهاي گروهي علاقهمند است.
ـ ميتواند در نمايشهاي سادهي كلاس يا مدرسه شركت كند.
ـ ترس كودك در اين سن بيشتر است و هرگز نبايد به او ايراد گرفت.
ـ به راهنمايي عاقلانه و رهبري در مسير سالم نياز دارد، بدون آن كه خشونت و تحميل در ميان باشد.
ـ به دوست مهربان و نزديك نيازمند است.
ـ كودك را بايد در گروهها يا فعاليتهاي خارج از مدرسه كه قبلاً طرحريزي شدهاند با سرپرستي بزرگسالان شركت دارد.
ج) 9 و 10 سالگي:
ـ براي كاردستي و ساختن و پرداختن آمادگي دارد.
ـ از شركت در بازيهايي كه با جست و خيز همراهاند، لذت ميبـرد و احساس خستگي نميكند.
ـ سخت پايبند صواب و خطاست و قابل اطمينان و مصمم و معقول است.
ـ براي يادگيري منظم آمادگي دارد و ميتواند آنها را در امور روزانهاش به كار گيرد.
ـ معاني و روابط منطقي را درك ميكند.
ـ مدت طولاني به موضوعي علاقهمند ميشود.
ـ كمال طلب است و ميخواهد كارها را خوب انجام دهد، اما اگر نوميد شود و تحت فشار قرار گيرد رغبت خود را از دست ميدهد.
ـ برخلاف دورهي قبل كمتر به داستانهاي تخيّلي و افسانهها راغب است.
ـ ميخواهد كتابهاي مربوط به زندگي حيوانات، گياهان، زندگي كودكان ديگر، قهرمانان و سفرنامهها را بخواند.
ـ در سخن گفتن و بحث كردن وقت زيادي صرف ميكند. غالبا به بزرگسالان ايراد ميگيرد، گرچه هنوز به موافقت آنان متكي است.
ـ در دستهبندي و گروهگرايي نيرومند و پايدار ميشود، ولي مدتش محدود است.
ـ ميخواهد مسئوليتي به عهده بگيرد و با بهتر انجام دادن آن مورد تمجيد واقع شود.
ـ بهتر است كتابهاي مختلف در اختيارش قرار گيرد.
ـ دربارهي بعضي از مسايل بايد توضيحات منطقي به او داده شود.
د) 10 تا 12 سالگي:
ـ نسبت به عدالت و انصاف حساس است.
ـ عضو گروه يا جمعيت خاص ميشود و به جنس خود وفادار است.
ـ به همكاري با بزرگسالان علاقهي فراواني دارد.
ـ كمكم نظر و عقيدهي دوستان و همسالان بيش از بزرگسالان برايش ارزش پيدا ميكند.
ـ ميخواهد مانند بزرگسالان رفتار كند و پاسخهاي درستي به پرسشها بدهد.
ـ گرمي و مهرباني و شوخطبعي بزرگسالان را دوست ميدارد و از تحقير ديگران خودداري
ميكند.
ـ احتياج به استقلال بيشتر دارد.
دوران نوجواني (13 تا 18 سال)
ـ آرمانها و ايدهآلهاي عالي را دنبال ميكند و داراي هدفهاي شخصي و اجتماعي است.
ـ به مسايل اخلاقي و فلسفي علاقهمند ميگردد و نـوعي شك دينـي در بعضي از آنها ديده ميشود.
ـ خود را با يك نفر بزرگسال كه مورد تمجيد و احترام مردم است، همانندسازي ميكند.
ـ به پذيرفته شدن در گروههاي اجتماعي بسيار علاقهمند است.
ـ براي كسب مقام و منزلتي ميان دوستان و همسالان ميكوشد.
ـ به مطالعه و گوش دادن به راديو و تماشاي فيلم، تمايل بيشتري دارد.
ـ به افرادي كه او را دوست دارند و احترام ميگذارند بيشتر اظهار علاقه ميكند.
ـ از اطرافيان، مخصوصا والدين خود انتظار دارد كه او را در پيروزي بر مشكلاتش ياري كنند؛ بدون اين كه به استقلال او لطمه بزند.
ـ براي جلوگيري از ناراحتيهاي عاطفي كه در اثر بروز ميل جنسي ظاهر ميشوند به فعاليتهاي ورزشي و هنري نيازمند است.
ـ به فرصتهاي بحث دربارهي مسايل فلسفي، اجتماعي، اخلاقي و ديني نيازمند است.
ـ فرصتي ميخواهد كه افكار خود را كه به نظرش فلسفهي مهمي است، بيان نمايد.
اكنون با شناخت روحيات مخاطبان ميتوان روش انس با قرآن را در هر گروه سني سازماندهي كرد. روشهـاي قابل اجـرا به اختصـار چنيـن است:
در مقطع كودكي اوّليه (2 تا 6 سال): مفاهيم بسيار ساده و ابتدايي قرآني اعم از دوست داشتن خداوند، دروغ نگفتن، نظافت، آزار نرساندن به حيوانات، اسراف نكردن و دهها موضوع ديگر كه در قرآن كريم آمده است را ميتوان در قالب بازيهاي گروهي، نمايشهاي ساده و كارهاي عملي به آنان آموخت. نوع اين بازيها، نمايشها و كارها ميتواند با عنوان كلاس قرآن باشد و در پايان با شعري كه ترجمهي سادهي آيههاي مربوطه است، پايان يابد تا كودك به تدريج علاوه بر آن كه اعمال پسنديدهاي را كه در قرآن توصيه شده ميآموزد، با قرآن نيز آشنا شود.
در مقطع 7 سالگي: انواع بازيهاي مهيـّج، نقـل داستـانها و اجـراي نمـايشهايي با شخصيت حيواناتي كـه در قـرآن كـريـم آمـده و شـركت در برنامههاي شاد ديگر ميتواند مفيد باشد.
در مقطع 8 سالگي: اجراي نمايشهاي ساده با بازي خود بچهها، و فعاليتهاي گروهي ديگر، شركت در برنامههاي شاد در جهت انس بيشتر كودك با قرآن مؤثر است.
در مقطع 9 تا 10 سالگي: تشريح برخي مسايل اعتقادي مانند توحيد، معاد و نبوت، به شكل ساده، نقل برخي از داستانهاي قرآني كه دربارهي كودكان است، معرفيشخصيتهايكودك در قرآن دراينسن مناسب است. همچنين شركت در گروههاي سرود و نمايش با توجه به ويژگي اين سن ميتواند كودك را به خود جذبكند. دربارهيبرخي سؤالات مذهبي نيز بايد توضيحات منطقي داده شود.
در مقطع 10 تا 12 سالگي: در اين مقطع برخي از فعاليتهاي مذهبي را ميتوان به آنان واگذار كرد. سپردن كارهاي اجرايي مراسم قرآني در مسجد و مدرسه از آن جمله است. با توجه به تمايل شديد به همسالان در اين سن، بايد در انتخاب دوست دقت شود، نوع موضوعات مطرح شده در اين سن بيشتر، اخلاق و برخي مسايل عقايد و احكام باشد.
در مقطع 13 تا 18 سالگي: برپايي جلسات پرسش و پاسخ در زمينه مسايل ديني، معرفي
تفصيلي شخصيتهاي اسلامي و قرآني با توجه به اين كه در اين سن، شخص در جستجوي كسي است كه خود را با او همانندساز ميكند.
فعاليتهاي هنري در اين سن بسيار راهگشا و سودمند است. بيان موضوعات عقايد و احكام با توجـه به زمان تكليـف در اين سن ضـروري اسـت.
در قالبها و شيوههاي ذكر شده آنچه از اهميت بيشتـري برخوردار اسـت، آشنايي با مفـاهيم قـرآن اسـت. يعني بيان معـارف قـرآن اعـم از اخلاق، احكام و عقايد در قالبهاي مختلف و جذاب با زبان خاص مخاطبان و آموزش روخواني، تجويد، حفظ و اطلاعات قرآني در درجهي دوم اهميت قرار دارد. به ديگر سخن چنانچه بتوانيم روح حاكم بر تعليمات قرآن كريم را كه ساختن انسان الهي است پياده كنيم، آموزش روخواني، تجويد، حفظ و ... براي مخاطبان جذابتر ميشود و ما در اين كار موفقتر خواهيم بود.
بخش پاياني: «الگوها» و رسانهي «تلويزيون» چه نقشي دارند؟
آنچه كه تـاكنون دربـارهي شيوههاي ايجاد انس با قـرآن بيـان شـد به نظـر نگارنـده عملـيترين شيـوههـا در ايـن راه بـود؛ امـا دو
عـامل در ايجـاد انس با قرآن در اين مجموعه نيامده است كه يكي «ارايهي الگو» و ديگري «رسانهي تلويزيون» است. دليل عدم ذكر اين دو عامل عليرغم اهميتشان آن است كه اين دو داراي شرايط خاصي هستند و چون آن شرايط در جامعهي كنونـي ما مهيّا نيست، كارآيي آنها محل ترديد است.
در مورد «ارايهي الگو» بايد گفت: براي كارآيي الگوهها وجود شرايط زير ضروري است:
1 ـ دقت: مهمترين عامل در يادگيري الگويي، دقت است. زيرا يادگيرنده بايد رفتار مدل يا الگو را به دقت ملاحظه كند. و در غير اين صورت يادگيـري او ناقص و پـاسخ او نامطلوب خواهد بود.
2 ـ مجاورت: بديهي است هر چه مدل يا الگو به شخص نزديكتر باشد، يادگيري تقليدي از رفتار او آسانتر خواهد شد. چنانكه كودك رفتار والدين خود را بيشتر الگو قرار ميدهد تا كسانـي را كه از او دورنـد.
3 ـ مقام و موقعيت: اشخاص، به خصوص بزرگسالان، رفتار افرادي را الگو قرار ميدهند كه داراي مقام و موقعيت اجتماعي خاصي هستند، مثل رهبران ديني و اجتماعي.
4 ـ نفوذ و قدرت: مردم بيشتر اشخاصي را
الگو و سرمشق قرار ميدهند كه نفوذ و قدرت خاصي در گروه دارند.
5 ـ كنترل شناختي: علاوه بر نفوذ و قدرت كه عوامل خارجي هستند، كنترل شناختي، عامل درونيِ الگو ـ گيرنده است. به عبارت ديگر خصايص خودِ مشاهده كننده او را به تقليد از رفتار شخص يا گروه خاصي بر ميانگيزد و او اين خصايص را قبـلاً از راههـاي مختلف آموخته است.
پر واضح است كه مهيّا شدن چنين شرايطي به عوامل مختلفي بستگي دارد و مشكل به نظر ميرسد. ولي اگر چنين شرايطي فراهم شود، ارايهي الگو نيز ميتواند يكي از راههاي ايجاد انس با قرآن محسوب شود.
در مـورد رسانـهي تلويزيـون نيز اوّلين سؤال آن اسـت كه آيا اين رسانه ميتوانـد آمـوزش دهنـده باشد؟ برخي متخصصان علوم ارتباطات معتقدند، تلويزيون با توجه به شرايط خاصش مانند توانايي به تصوير كشيدن مفاهيم انتزاعي، ارائهي تصويري دقيقتر از نگاه عادي به وسيلهي ابزار مختلف و ديگر تواناييهاي خاصش ميتواند نقشي آموزنده داشتـه باشد، امّـا برخي ديگر معتقدند كه تلويزيون به دليل آن كه نميتواند با مخاطبـان رابطهي حسـي ايجـاد كند و هـم چنيـن
به دليل اختلاف سطح آگاهي مخاطبان، پيش از آن كه يك رسانهي آموزشي باشد يك رسانهي عمومي است.
از اين دو مسأله كه بگذريم بحث ديگري نيز وجود دارد و آن اين است كه عوامل زيبايي شناختي و هنري چه جايگاهي در آموزش دارند؟ پـرسشي كه هنوز پاسخ دقيقي به آن داده نشده است.
اين مسايل و مسايل خاص ديگري كه بيان آن در اين مجال نميگنجد، ما را بر آن داشت كه از اين عامل نيز صرفنظر كنيم، به خصوص آن كه اگر هم بتوان نظـام خاصـي براي آموزش از طريق اين رسانه تـدوين كرد، اجراي آن منـوط به فراهم شدن شرايطي است كه از حيطهي بحث ما خارج است.
در پايان از مبلغان، مربيان، اساتيد قرآن و همهي كساني كه قلبشان به عشق قرآن ميتپد، تشكر و قدرداني ميكنيم و اميدواريم با ايجاد يك جامعهي ايدهآل قرآني تحفهاي براي حضرت صاحب الامر(عَجَّل اللّه تعالي فرجه)، آن قرآن ناطق، داشته باشيم.
(1) بحارالانوار، ج2، ص105.
(2) براي ايجاد تحول در اين انحراف فرهنگي، كاركرد هنر انكارناپذير است. زيرا اسطورهسازي، اصولاً از طريق هنر و فعاليتهاي هنري امكانپذير است و اسطورهها و الگوهايي كه اكنون در جامعه رشد كردهاند، عمدتا هنرمندان هستند (موسيقيدانان، آهنگسازان، خوانندگان، كارگردانان و بازيگران سينما و تلويزيون) و هنرمندان متعهد ميتوانند با استفاده از شيوههاي مختلف هنري، شخصيتهاي مثبت و ذخيرههاي معنوي جامعه را به عنوان اسطوره و الگو به جوانان معرفي كنند. اين روند ميتواند به شناخت بيشتر كودكان، نوجوانان و جوانان با اين شخصيتها بينجامد كه سرانجامِ آن، ايجاد اُنس مخاطبان با فرهنگ قرآني است.
(3) «ما جعل عليكم فيالدين منحرج». سورهي حج، آيه78.
(4) سورهي فتح، آيهي 29.
(5) بحارالانوار، ج13، ص352.
(6) همان.
(7) نگاهي دوباره به سيماي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ، ص58.
(8) ميزانالحكمة، ج2، ص556.
(9) مستدركالوسايل، ج2، ص50.
(10) بحارالانوار، ج95، ص347.
(11) ميزانالحكمة، ج1، ص95.
(12) همان، ج2، ص219.
(13) همان، ص62.
(14) بحارالانوار، ج104، ص73.
(15) معارف و معاريف، ج6، ص556.
(16) معارف و معاريف، ج6، ص556.
(17) معارف و معاريف، ج6، ص556.
(18) وسايل الشيعة، ج3، ص340.
(19) بحارالانوار، ج76، ص141.
(20) روانشناسي كودك، دكتر سيروس عظيمي، ص224.
(21) سورهي فرقان، آيههاي 27 و 28.
(22) وسايل الشيعة، ج15، ص126.
(23) مطالب اين بخش با اختصار از كتاب «مباني روانشناسي تربيت» تأليف دكتر علياكبر شعارينژاد نقل شده است.
1. بحارالانوار,jeld=104,safhe=73
2. بحارالانوار,jeld=95,safhe=347
3. بحارالانوار,علامه مجلسي,jeld=13,safhe=352
4. بحارالانوار,علامه مجلسي,jeld=2,safhe=105
5. بحارالانوار,علامه مجلسي,jeld=76,safhe=141
6. روانشناسي كودك,دكتر سيروس عظيمي,safhe=224
7. مباني روانشناسي,دكتر علياكبر شعارينژاد
8. مستدركالوسايل,jeld=2,safhe=50
9. معارف و معاريف,jeld=6,safhe=556
10. ميزانالحكمة,jeld=1,safhe=95
11. ميزانالحكمة,jeld=2,safhe=219
12. ميزانالحكمة,jeld=2,safhe=566
13. ميزانالحكمة,jeld=2,safhe=62
14. نگاهي دوباره به سيماي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم,safhe=58
15. وسايل الشيعة,jeld=15,safhe=126
16. وسايل الشيعة,jeld=3,safhe=340
...................
پدیدآورمحسن ربانی
تاریخ انتشار1388/10/05
پرتال جامع علوم و معارف قرآن