• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

برخیز و جهانیان را انذار کن!

شرح آیات 1 تا 10 سوره مبارکه المدثر

1یا أَیُّهَا

بیشتر...

نقدي بر مقالة تفسير قطعي سوگندهاي قرآن مجيد و

گفت‌وگو و نگارش دربارة مفاهيم و علوم قرآن، امري دشوار و

بیشتر...

تفسیر سوره مبارکه آل عمران، بخش هفتم، آیت الله

قرآن رحمت بزرگ الهى

شرح آیات 57 و 58 سوره مبارکه یونس

57یا أَیُّهَا النّاسُ

بیشتر...

خطبه صد و نود و یک، بخش دوم

 عِبَادَاللّهِ! أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ فَإِنَّهَا

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
7626
17596
144043448
امروز چهارشنبه, 14 آذر 1403
اوقات شرعی

روش و تمرینی در قصه گوئی قرآن

 

از جمله خوراک‌ها و تغذیه فکری که والدین به کودکان و نوجوانان خود می‌دهند تبین قصص گوناگون با اهداف و موضوعات متنوع است بدون اینکه به آثار و عوارض آن دقت داشته باشند. سالم‌ترین و مطلوب‌ترین قصص که فکر نوجوانان را سامان و به آنها جهت روشنی در زندگی می‌بخشد، قصص قرآنی است. از جمله قصه‌های قرآنی، قصص الایات است که اگر به صورت روشمند برای کودکان و نوجوانان بیان شود تأثیرات آن ماندگار خواهد بود – در این روش پس از ذکر آیه، شخصیت‌های قصه و فضای قصه برای مخاطبین ذکر می‌شود و آنگاه متن قصه آغاز و در پایان نتیجه مشخص قصه از زبان قرآن بیان می‌گردد. این قصه تمرینی است برای والدین، مربیان و معلمان قرآنی در شیوه و روش قصه‌گویی … قصه‌گو در این روش به جای شخصیت‌های قصه نقش بازی می‌کند و تأثیر بیشتری بر مخاطب می‌گذارد. قصه تمرینی این شماره با عنوان (می‌خواهم ثروتمند شوم) از آیات 75 تا 77 سوره توبه به شما عزیزان تقدیم می‌گردد.

آشنایی با آیه:

جوانان و نوجوانان عزیز قرآنی؛ قصه‌ای را که می‌خواهیم بدان بپردازیم مربوط به آیات 75، 76، 77 سوره توبه می‌باشد. لطفاً به آیات توجه داشته باشید.
خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
«وَ مِنهُم مَن عاهدالله لَین آتینا من فضله لَنَصدّقَن و لَنَکونَنَّ من الصالحین . فلما اتاهم من فضله‌ بخلوا به و تولوا و هم معرضون . فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفواالله ما وعده و بما کانوا یکذبون.»

شخصیت‌های مطرح در قصه

1-پیامبر اکرم (ص)، 2- اصحاب رسول الله (ص)، 3- ثعلبة‌بن حاطب، 4-ماموران زکات.

فضای قصه :

پیامبر اکرم (ص)، در مسجد در جمع اصحاب و یاران نشسته‌اند «ثعلبه‌بن حاطب» خود را به حلقه اصحاب نزدیک می‌کند و در جمع آنها می‌نشیند.

آغاز قصه :

ثعلبه لب به سخن می‌گشاید: ای رسول خدا (ص) دعا کنید، که خداوند مال فراوانی به من بدهد.
پیامبر نگاهی به او کردند و سکوت نمودند. ثعلبه پنداشت که اگر بر سخن خودش اصرار ورزد و خواسته‌اش را برای چند بار تکرار کند، سرانجام مورد قبول واقع شود، لذا با کلامی که التماس در خود داشت گفت: یا رسول الله! نمی‌دانم چرا دوست دارم ثروتمند شوم.
بعد همانطور به اطرافیان رسول خدا نگاه می‌کرد، چشمانش را تنگ کرد و با نگرانی گفت: هرچه تلاش می‌کنم و زحمت می‌کشم، ثروتمند نمی‌شوم. تعدادی از اطرافیان پیامبر (ص)، از شنیدن این سخن، به همدیگر نگاه کرده، سر به زیر می‌اندازند.
رسول خدا بارها این درخواست را از ثعلبه شنیده است و هر مرتبه، در جوابش سکوت کرده، اما این بار به او می‌‌گوید: مال کمی که بتوانی حق آن را ادا کنی، بهتر از مال زیادی است که توانایی ادای حقش را نداشته باشی. ثعلبه، این پا و آن پا می‌کند تا حرفی بزند، اما پیامبر پس از مکثی کوتاه ادامه می‌دهد: ثعلبه! آیا بهتر نیست که به زندگی پیامبر خودتان نگاه کنی و قناعت را پیشه خویش سازی؟
رسول خدا بعد از لحظه‌ای سکوت، می‌گوید: بسیاری از مردم، چون به مال و ثروت فراوان برسند، نمی‌توانند حقوق الهی آن را ادا کنند. ثعلبه، مثل کسی است که این سخن را شنیده باشد، می‌گوید:
- به خدایی که تو را به پیامبری برگزیده است، قسم می‌خورم که اگر ثروت زیادی به دست آورم، تمام حق و حقوقی را که بر من تعلق می‌گیرد، ادا خواهم کرد.
پیامبر می‌بیند که ثعلبه دست‌ بردار نیست و بر اصرار خویش می‌افزاید؛ برای همین هم برای او دعا می‌کند: خدایا! آنچه ثعلبه دوست دارد برایش برآورده ساز! هنوز زمان زیادی از این ماجرا نگذشته است که دعای پیامبر مستجاب می‌شود: عموی پیر و ثروتمند که مدتها بیمار بوده است، اسیر مرگ شده و ثروت فراوانی به ثعلبه می‌رسد. با مالی که به ارث رسیده است، ثعلبه، گوسفندان فراوانی می‌خرد و مشغول دامداری می‌شود. مدتی که می‌گذرد، کسب وکار ثعلبه رونق می‌گیرد و سرانجام، وقتی تعداد گوسفندانش خیلی زیاد می‌شود، او نمی‌تواند جای مناسبی برای چریدن آنها در مدینه پیدا کند. سرانجام، ثعلبه از مدینه بیرون رفته و در روستایی که نزدیک مدینه است، ساکن می‌شود. آن روستا، گله بزرگ ثعلبه را در خود جای می‌دهد و او که هر روز صاحب گله بزرگ و بزرگتری می‌شود، شادمان و خرسند می‌شود.
هنوز زمان زیادی از این ماجرا نگذشته است که فرمان دریافت زکات (1) از سوی پروردگار نازل می‌شود. به فرمان رسول خدا، مسلمانانی که قادر به پرداخت زکات هستند و این مالیات اسلامی بر آنها تعلق می‌گیرد، شناسایی می‌شوند و آنها یکی یکی، زکات خود را می‌پردازند. وقتی نوبت به مسلمانانی می‌رسد که بیرون از مدینه زندگی می‌کنند، بیش از هر کس دیگری، نام ثعلبه به ذهن ماموران زکات می‌رسد، پس به سراغ ثعلبه می‌روند.
ثعلبه، به اندازه‌ای توانگر شده است، که به راحتی می‌تواند زکات دارایی خود را بپردازد. اما وقتی که با فرستادگان پیامبر روبه‌رو می‌شود، می‌گوید:
- آه، از سختی زندگی! به پیامبر بگویید که زندگی ثعلبه خیلی بد است و نمی‌تواند زکات گوسفندانش را بپردازد! ماموران جمع‌آوری زکات که از وضع مالی ثعلبه به خوبی اطلاع دارند و می‌دانند که صدها گوسفند پرواری که در روستا دیده‌اند، همگی متعلق به او می‌باشند، با حیرت می‌گویند:
- ثعلبه! تو یکی از گله‌داران بزرگ اطراف مدینه هستی. چگونه این سخن را بر زبان می‌آوری؟!
می‌بینید و خیال می‌کنید که من ثروتمندم. اما بدانید که ثعلبه بیچاره و فقیر است. بعد هم مثل آدم عزاداری که ناگهان به یاد غم‌های خویش افتاده باشد، چهره‌ای ماتمزده به خود گرفته و ادامه می‌دهد:
- گله گوسفندانی را دیده‌اید و پنداشته‌اید که آنها به ثعلبه تعلق دارند؛ اما اگر هم چنین باشد و اندیشه شما به خطا نرفته باشد، آگاه باشید که گوسفندان پروار و سالم، غذای خوب و پرستاری فراوان می‌طلبند که انجام این کارها، رنجی بزرگ بر عهده آدمی می‌گذارد. ثعلبه چگونه این رنج را تاب می‌آورد؟!
یکی از ماموران زکات زیر دندان می‌غرد و می‌گوید:
- ثعلبه! ما به دستور رسول خدا اینجا آمده‌ایم و می‌خواهیم حق و حقوقی را که بر گردن تو می‌باشد، بستانیم و به اهلش بدهیم. بدان که پرداخت حقوق شرعی، باعث می‌شود که به برکت گله گوسفندانت افزوده شود و در سرای آخرت نیز، پاداش نیکویی از خداوند دریافت کنی. ثعلبه چمباتمه زده بر زمین، به نرمی و چاپلوسی می‌خندد و می‌گوید:
- راستی برای من سؤالی پیش آمده است.
همان مامور زکات، کمر خمیده را راست می‌کند و به چشم‌های ثعلبه نگاه کرده و می‌گوید:
- سؤال ؟!
ثعلبه با همان خنده قبلی می‌گوید:
- می‌خواهم بدانم زکات با جزیه فرقی دارد یا نه؟
مامور زکات که از مقصود ثعلبه سر در نیاورده است، می‌گوید:
- یعنی تو نمی‌دانی فرق اینها چیست؟!
ثعلبه با نوک انگشت، موی زیر چانه را می‌خاراند و می‌گوید:
- غیرمسلمانان که در پناه حکومت اسلام هستند، مالیاتی می‌پردازند؟ که جزیه نام دارد. درست است یا نه؟
مامور زکات می‌گوید: درست است.
ثعلبه در جای خودش تکانی می‌خورد و مثل آدمی که لحظه به لحظه هدف خویش را نزدیکتر ببیند، شادمانه می‌گوید: خدا خیرت بدهد مومن! خوب، زکات هم نوعی جزیه است که ما مسلمانان باید بپردازیم. ثعلبه نفسی تازه کرده و ادامه می‌دهد :
- حالا بگو آیا مسلمان و غیرمسلمان، باید جزیه بدهند؟
یکی دیگر از ماموران زکات، در جواب ثعلبه می‌گوید:
- زکات، حقوق مستضعفان و مستمندان مسلمان است که خداوند بر عهده ثروتمندان قرار داده است و با جزیه تفاوت دارد.
ثعلبه سرش را به علامت مخالفت با سخن او بالا و پایین می‌برد و در حالی که لب پایینی‌اش را جمع کرده است، می‌گوید:
- هیچ فرقی میان زکات و جزیه نیست؛ این نظر و عقیده من است که خیلی راجع به آن فکر کرده‌ام.
ماموران زکات که فریبکاری و لجاجت ثعلبه را می‌بینند، نگاهی به همدیگر انداخته و بعد مایوسانه سر پایین می‌اندازند. معلوم است که ثعلبه با این همه استدلال و منطق غیرباطلی که برای خودش تراشیده است، می‌خواهد از پرداخت زکات شانه خالی کند.
یکی از ماموران وقتی سر بالا می‌آورد، با لحنی که انگار می‌خواهد حرف آخر را زده باشد، می‌گوید:
- ما وقتی به مدینه برگشتیم، به رسول خدا…….
ثعلبه اجازه نمی‌دهد که او حرفش را تمام کند و با پرخاش می‌گوید:
- هیچ! خیال خودتان و من را راحت کنید و به پیامبر بگویید که ثعلبه نمی‌خواهد یا نمی‌تواند زکات بپردازد….
بعد ، بدون اینکه حرف دیگری بزند، از آن دو نفر روبرگردانده و دنبال کار خودش می‌رود.
ماموران زکات به مدینه باز می‌گردند و خدمت پیامبر (ص)، رسیده و ماجرا را تعریف می‌کنند. پیامبر (ص)، پس از آگاهی از ماجرا و شنیدن سخنانی که ثعلبه بر زبان آورده است، چند بار می‌گوید: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!
نتیجه قصه :
در همین هنگام جبرئیل آیاتی بر رسول خدا نازل می‌کند:
« از آنها کسانی هستند که با خداوند پیمان بسته‌اند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، حتماً صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود؛(2) اما هنگامی که (خداوند) از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند.»(3)

پی‌نوشت‌ها :

1- زکات: نوعی مالیات اسلامی است که بر نه چیز واجب است: (گندم، جو، خرما، کشمش، طلا، نقره، شتر، گاو و گوسفند).
2- قرآن کریم – سوره توبه/ 75.
3- قرآن کریم – سوره توبه/ 76
.

-----------------------------------------------

عنوان مقاله : روش و تمرینی در قصه گوئی قرآن  
 نویسنده : اشرف السادات علاءالدین
  آدرس اینترنتی:   http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=4843  
 منبع: مجله کوثر - پاییز 1382

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری