• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

حقيقت مودّت و لزوم آن‌

شرح فراز های 5 لغایت 8 دعای چهارم صحیفه سجادیه
 
وَ
بیشتر...

عبادت و توکّل

شرح آیات 120 تا 123 سوره مبارکه هود

120وَ کُلاًّ نَقُصُّ

بیشتر...

جامعیت قانون‌گذاری قرآن در حوزه خانواده

 

قرآن کریم در بردارنده احکام و مقرراتی است که پیروی از

بیشتر...

عذاب الهی

شرح آیات 188 و 189 سوره مبارکه آل عمران

188- لَا

بیشتر...

آتشى در آن سوى بیابان!

شرح آیات 9 لغایت 16 سوره مبارکه طه

9وَ هَلْ أَتاکَ

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
28336
48621
147249114
اوقات شرعی

خطبه نود و یک،بخش دوم

 

فَانْظُرْ أَیُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ، وَ مَا کَلَّفَکَ الشَّیْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیْسَ فی الْکِتَابِ عَلَیْکَ فَرْضُهُ، وَ لاَ فِی سُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحانَهُ، فَإِنَّ ذلِکَ مُنْتَهَى حَقِّ اللهِ عَلَیْکَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضرُوبَةِ دُونَ الْغُیُوبِ، الإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغَیْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ - تَعَالَى - اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یُحِیطُوا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِیمَا لَمْ یُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً، فَاقْتَصِرْ عَلى ذلِکَ، وَلا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ الله سُبْحَانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ.

اى کسى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر آنچه را قرآن از صفات او بيان کرده است از آن پيروى کن و از نور هدايتش روشنايى بگير و آنچه را شيطان فرا گرفتنش را به تو تکليف مى کند - از امورى که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه هُدى نيامده است - علمش را به خداوند واگذار کن; که اين نهايت حق خدا بر توست. و بدان راسخان و استواران در علم، آنها هستند که خداوند آنان را به خاطر اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانى بى نياز ساخته و از اين جهت که به عجز خويش در برابر آنچه از تفسيرش ناتوانند اعتراف دارند خداوند آنها را ستوده و ترک بحث و تعمّق در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته است را رسوخ در علم ناميده (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است;) به همين مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقل خود، اندازه مگير که از هالکان خواهى بود.

 

شرح و تفسیر

 

ببین خداوند چگونه خود را معرّفى کرده

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به یک قاعده کلّى و یک اصل مهم و جاودانى در فهم صفات خداوند اشاره فرموده، که اگر همه مطابق آن حرکت کنند، اختلافات مربوط به صفات خداوند برطرف خواهد شد; مى فرماید: «اى کسى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر، آنچه را قرآن از صفات او بیان کرده از آن پیروى کن، و از نور هدایتش روشنایى بگیر، و آنچه را شیطان، فرا گرفتنش را به تو تکلیف مى کند از امورى که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه هُدى نیامده است، علمش را به خداوند واگذار، که این نهایت حقّ خدا بر تو است!» (فَانْظُرْ أَیُّهَا السَّائِل! فَمَا دَلَّکَ الْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَأئْتَمَّ بِهِ، وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ، وَ مَا کَلَّفکَ الشَّیْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیْسَ فِی الْکِتَابِ عَلَیْکَ فَرْضُهُ، وَ لاَ فِی سُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) وَ أَئِمَّةِ الْهُدى أَثَرُهُ; فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ، فَإنَّ ذلِکَ مُنْتَهى حَقِّ اللهِ عَلَیْکَ)

در واقع، امام(علیه السلام) وظیفه همگان را در برابر معرفت صفات خدا روشن ساخته و آن اینکه باید صفات او را در پرتو هدایت هاى قرآن و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) فرا گرفت و استبداد به رأى و تکیه بر افکار محدود انسانى در خصوص این مسأله به هیچ وجه مجاز نیست و جزو وسوسه هاى شیطانى محسوب مى شود; چرا؟

زیرا از یک سو، صفات خدا، مانند ذاتش نامحدود است و افکار انسان ها همواره محدود است و از سوى دیگر، آشنایى انسانها و سروکارشان همیشه با مخلوقات است و هنگامى که به سراغ صفات خدا مى روند خطر سقوط در پرتگاه تشبیه - تشبیه او به مخلوقات و صفات آنها - وجود دارد و به همین دلیل بسیارى از کسانى که این اصل اساسى (رجوع به قرآن و وحى و کلمات معصومین(علیهم السلام)) را فراموش کرده اند، غالباً گرفتار انحرافات سختى شده و براى خدا صفات مخلوقین قائل شده اند.

و از سوى دیگر، همان گونه که قرآن مى گوید: «هیچ چیز همانند خدا نیست» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ)(1) و همان گونه که در جاى دیگر فرموده: «انسان ها احاطه علمى به او پیدا نمى کنند» (وَ لاَیُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً)(2) با این حال، چه کسى مى تواند جرأت کند که با این فکر قاصر بشرى، به سراغ معرفت کنه ذات و صفات او برود، جز این که به معرفت اجمالى قناعت نماید و آن را هم از مبدء وحى و عصمت بگیرد، که خطایى در آن راه ندارد. خداوند خودش باید خود را معرّفى کند و اولیاءالله - که به مبدأ وحى ارتباط دارند - باید پرده از راز صفات او بردارند; آن هم به آن مقدار که استعداد بشر توان آن را دارد.

در اینجا این سؤال پیش مى آید که آیا صفات خدا توقیفى است؟ یعنى بیان وصفى براى او، تنها در صورتى جایز است که در کتاب و سنّت وارد شده باشد؟

در پاسخ مى گوییم: آرى! این عقیده بسیارى از محقّقان و بزرگان علما است که در بحث صفات خدا باید با احتیاط گام برداشت و تنها در پرتو نورافکن هاى وحى و سخنان معصومین(علیهم السلام) پیش رفت.

به تعبیر دیگر: راه معرفت صفات خدا از گذرگاه مستقیمى عبور مى کند که در دو طرفش، دو پرتگاه عظیم است! پرتگاه تعطیل و پرتگاه تشبیه; توضیح این که:

در بحث معرفت صفات خداوند، مانند بسیارى از مباحث دیگر، افراط و تفریط هایى واقع شده است. گروهى صفات خدا را به صفات مخلوقین و با مقایسه به خویشتن تشبیه کرده اند; صفات خدا را زاید بر ذات او دانسته (همان گونه که علم و قدرت و سایر صفات ما زاید بر ذات ما است. روزى عالم نبوده و بعد عالم شده ایم، روزى قوى نبوده و بعد قوى شده ایم). و بسیارى دیگر از صفاتى که آمیخته با انواع نقص ها است، براى آن ذات مقدّس قائل شده اند و تا آنجا پیش رفته اند که براى خدا، جسم و زمان و مکان و جهت و حتّى دست و پا و موهاى مجعّد و امثال آن قائل شده اند.

گروه دیگرى، در جهت مخالف این افکار تا آنجا پیش رفته اند که قایل به تعطیل معرفت صفات شده اند و گفته اند ما چیزى از صفات خدا را نمى دانیم و درک نمى کنیم. مبادا اگر به سراغ معرفت صفات او بروند، گرفتار اشتباهات گروه اوّل شوند و در پرتگاه تشبیه سقوط کنند.

این دو گروه، یعنى قائلین به تعطیل معرفت و قائلین به تشبیه، هر دو در خطا و اشتباهند! چرا که در پرتو نور وحى و کلمات معصومین(علیهم السلام) گام برنداشته اند; لذا در تاریکى جهل به بیراهه رفته اند و اگر به توصیه امیرمؤمنان على(علیه السلام) عمل مى کردند نه قائل به تعطیل بودند و نه قائل به تشبیه; بلکه به معرفت اجمالى - که در جمله هاى بعد در این خطبه آمده است - قناعت مى کردند و براى این که از هرگونه خطا مصون بمانند گوش جان به آیات قرآن و کلمات معصومین(علیهم السلام) بسپارند و تنها به اوصافى ایمان داشته باشند که در این بیانات آمده و چیزى از عقل خود بر آن نیفزایند که پاى عقل در این وادى لنگ است. یا به تعبیر دقیق تر، عقل بى کمک وحى و بدون هدایت هاى آن در شرح صفات خدا ناتوان است و این وادى را بى خضر راه طى نتوان کرد که ظلمات است و باید از خطر گمراهى ترسید:

طىّ این مرحله بى همرهى خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهى!

قابل توجّه این که، در مورد آنچه در قرآن آمده امام(علیه السلام) تعبیر به «فرض» نموده و در مورد سنّت معصومین(علیهم السلام) تعبیر به «اثر» کرده است. این تفاوت در تعبیر شاید اشاره به این حقیقت باشد که در باب صفات خدا، شناخت آنچه در قرآن آمده لازم و واجب است و آنچه از معصومین(علیهم السلام) رسیده، شرح و تفسیر و بیانى است بر آنچه در قرآن آمده است.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، به نکته بسیار مهمى اشاره کرده، مى فرماید: «و بدان راسخان و استواران در علم آنها هستند که خداوند آنان را به خاطر اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشیده است و تفسیر آن را نمى دانند، از فرو رفتن در (عمق) اسرار نهانى بى نیاز ساخته; و از این جهت که به عجز خویش در برابر آنچه از تفسیرش ناتوانند اعتراف دارند، خداوند آنها را ستوده، و ترک بحث و تعمّق را در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته است «رسوخ در علم» نامیده (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است)».

(وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُیُوبِ، الإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغَیْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللهُ تَعَالَى اعْتِرافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَالَمْ یُحِیطوُا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِیما لَمْ یُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً).

سپس مى افزاید: «به همین مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقیاس عقل خود اندازه مگیر که از هالکان خواهى بود». (فَاقْتَصِرْ عَلَى ذلِکَ، وَ لاَ تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللهِ سُبْحانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ).

در حقیقت امام(علیه السلام) در اینجا به آن کس که درباره صفات خدا سؤال کرده بود، هشدار مى دهد که کنه صفات خدا - همچون کنه ذات خدا - براى هیچ انسانى شناخته شده نیست; چرا که او و صفاتش نامحدود است و ما هر کس باشیم و در هر حدّى از علم، محدودیم و محدود به کنه وحقیقت ذات و صفات نامحدود نمى رسد. بنابراین، تنها راه این است که در این گونه موارد به معرفت اجمالى قناعت شود; یعنى از آثار خدا- که در سراسر جهان آفرینش وجود دارد - مى شود پى به اصل وجود او ببریم، بى آنکه ادّعاى معرفت کنه ذات کنیم و از نظام عجیب و شگفت آورى که بر جهان آفرینش و موجودات متنوّع آن حاکم است، اجمالا پى به علم و قدرت و سایر صفات او ببریم، بى آنکه کنه علم و قدرت و صفات او را دریابیم.

خوب است در اینجا مثالى از جهان مخلوقات بزنیم; ما وجود ذات و صفات بسیارى از موجودات جهان آفرینش را مى دانیم، در حالى که کنه و حقیقت آن را نمى دانیم; مى دانیم زمان و مکان وجود دارد و همیشه در آن زندگى مى کنیم، امّا حقیقت زمان و مکان چیست؟ مطلبى است که فلاسفه بزرگ از درک آن حیران مانده اند و نظرات متفاوتى ابداع کرده اند; ما مى دانیم نیروى جاذبه وجود دارد و آثار آن را مى بینیم، امّا هیچ کس نمى داند حقیقت جاذبه چیست؟ آیا امواج مخصوصى است؟ یا پدیده مجهول دیگرى است که از فاصله هاى دور اثر مى کند؟

از این روشن تر: ما همه چیز را با عقلمان درک مى کنیم; امّا حقیقت عقل چیست؟ پاسخ روشنى ندارد! جایى که در عالم ممکنات و پدیده هاى عالم آفرینش، ما به علم اجمالى قناعت مى کنیم و در بسیارى از موارد علم تفصیلى نداریم، چه جاى تعجّب که ذات و صفات خداوند واجب الوجود را اجمالا بشناسیم، ولى تفصیلا ندانیم.

روشن است اصرار بر درک کنه ذات و صفات و تعمّق در آن، یا حیرت انسان را بیشتر مى کند و یا به گمراهى و افتادن در پرتگاه تشبیه (تشبیه به مخلوقات) مى کشاند و منظور امام(علیه السلام) از جمله «فَتَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» همین هلاکت معنوى است.

 

نکته

 

آیا راسخان در علم تفسیر متشابهات را مى دانند؟

در اینجا سؤالى مطرح مى شود و آن اینکه مطابق آنچه در این فراز از خطبه آمده است، امام(علیه السلام) مى فرماید: راسخان در علم نیز از فهم کنه صفات خدا عاجزند و به عجز خود اعتراف دارند و این اعتراف نشانه رسوخ و استوارى آنها در علم است و مى دانیم این سخن اشاره به آیه 7 سوره آل عمران است که مى فرماید: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرّاسخُونَ فِى الْعِلْمِ یَقُوُلوُنَ آمَنَّابِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا» و به این ترتیب مفهوم آیه چنین مى شود که: تأویل آیات متشابه قرآن را فقط خدا مى داند و راسخان در علم در برابر آن اظهار عجز مى کنند. یعنى - به اصطلاح - جمله «وَالرَّاسخُونَ...» جمله استینافیه است.

ولى از سویى در روایات زیادى که از ائمّه معصومین نقل شده و - شاید بالغ بر سى روایت بشود آمده است که «راسخان در علم» ماییم! یعنى از تأویل آیات متشابه باخبریم و به این ترتیب «الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» در آیه، عطف به «ألله» خواهد شد.

سؤال این است که این تضاد را که بین این خطبه از نهج البلاغه و آن همه از روایات است، چگونه حلّ کنیم و به تعبیر دیگر: آیا راسخان در علم - به هر معنى که آن را تفسیر کنیم - بر متشابهات قرآن و اسرار صفات خداوند آشنایى و آگاهى دارند؟ یا آنکه قناعت آنها به همان علم اجمالى و عدم غور و تعمّق در ماوراى آن، سبب شده که عنوان «راسخان در علم» بر آنها اطلاق شود؟

از یک سو، روایات بى شمارى نظر اوّل را تأیید مى کند و صرف نظر کردن از این همه روایات بسیار دشوار است و از سوى دیگر، خطبه بالا با صراحت نظر دوم را دنبال مى کند، و این چیزى است که بسیارى از محقّقان و متفکّران در مسائل اسلامى را حیران ساخته است.

ولى با دقّت بیشتر مى توان در میان هر دو جمع کرد و تضاد را برطرف نمود، نه از یک راه، بلکه از دو راه:

نخست اینکه بگوییم: «راسخان در علم» هر قدر والامقام باشند حتّى امامان معصوم، ذاتاً از معانى متشابهات قرآن و اسرار صفات حق آگاهى ندارند; آنچه مى دانند به تعلیم الهى و وحى یا الهام غیبى است، همان گونه که در بحث علم غیب و شفاعت، درباره آیات نفى کننده علم غیب از آن بزرگواران و آیات اثبات کننده علم غیب براى آنها گفته شده است که ذاتاً چیزى از غیب نمى دانند بلکه آنچه مى دانند به تعلیم الهى است; همچنین ذاتاً قادر به شفاعت نیستند، امّا با اذن پروردگار حقّ شفاعت پیدا مى کنند.

دیگر اینکه: متشابهات و اسرار پیچیده معارف دینى بر دو گونه است; بخشى از آن را «راسخان در علم» مى دانند (مانند تفسیر بسیارى از آیات متشابه قرآن) در حالى که درک بخش دیگرى از تفسیر آیات قرآن که مربوط به ذات و صفات پروردگار است، به طور تفصیلى براى هیچ انسانى ممکن نیست آنچه انسانها از آن درک مى کنند، همان معرفت و علم اجمالى است که در بالا با ذکر مثالهایى کاملا تبیین شد.

به تعبیر دیگر: متشابهات، بر دو گونه است; بخشى از آن را معصومین و راسخان در علم مى دانند و بخشى دیگرى را که مربوط به کنه ذات و صفات خداست هیچ کس نمى داند و روایات مزبور مربوط به بخش اوّل است و خطبه مورد بحث، مربوط به بخش دوّم.

نتیجه اینکه: «واو» در آیه شریفه، واو عاطفه است و مفاد آیه چنین مى شود که خدا و راسخان در علم، تفسیر متشابهات را مى دانند ولى جمله «یَقُولوُنَ آمَنَّابِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا» جمله اى است جداگانه که ناظر به مسایلى مانند کنه ذات و صفات خدا، یا زمان قیامت و امثال آن است.(3)

از اینجا روشن مى شود اینکه در میان بزرگان علما معروف است که صفات خدا توقیفى است - یعنى هیچ نامى را نمى توان بر خدا نهاد، جز نام هایى که در کتاب و سنّت وارد شده - اشاره به همین معنا است، زیرا اگر میدان نامگذارى پروردگار به روى افکار مردم که دائماً با صفات ممکنات سروکار دارند، صفاتى که همه جا آمیخته با نقایص است، سبب مى شود که براى خداوند متعال نام هایى برگزینند که شایسته ذات او نباشد. به همین دلیل، دستور داده شده در این راه پر خوف و خطر، تنها در پرتو کتاب و سنّت حرکت کنند.

لذا امام(علیه السلام) در تعبیر بسیار جالبى که ذیل فراز بالا دارد، به سؤال کننده از صفات خدا فرمود: به همین مقدار قناعت کن و عظمت خداوند را با عقل خود اندازه گیرى نکن که (در پرتگاه شرک و تشبیه خواهى افتاد و) از هلاک شوندگان خواهى بود!

1. سوره شورى، آيه 11.
2. سوره طه، آيه 110.

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری