• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

اعراف، گذرگاه مهمى به سوى بهشت

شرح آیات 46 تا 49 سوره مبارکه اعراف

46 وَ بَیْنَهُما

بیشتر...

خدا حسنات را مضاعف مى کند

شرح آیه 40 سوره مبارکه النساء

40- إِنَّ اللَّهَ لَا

بیشتر...

خطبه شصت و یک

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

لاَتُقَاتِلُوا

بیشتر...

حکمت 40 نهج البلاغه

لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاَْحْمَقِ

بیشتر...

نماز واقعی ، مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی

دریافت فایل

حجم: 6 MB

زمان: 18 دقیقه

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
13911
33626
143964088
امروز پنج شنبه, 01 آذر 1403
اوقات شرعی

خاطرات درس‏آموز از شهید مظلوم بهشتی

گفتند حالا که “مرگ بر شاه” همه‏گیر شده، شعار جدید بدیم: “شاه زنازاده است، خمینی آزاده است” …

آشفته شده بود. گفت: «رضاخان شرعا ازدواج کرده بود، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی‏شود به بام سعادت رسید».

***

الآن بهترین موقعیته، کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا می‏گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می چسبه!

بهشتی بدون تعلل گفت: «با دروغ می خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می کنه نه دروغ»!

***

صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند!

نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه؛ یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است؛ یکی گفته بود…

راننده اتوبوس، بهشتی‏شناس بود. همه رو آورده بود دم خونه و گفته بود: حالا ببینید و قضاوت کنید.

***

بنی‏صدر که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که: «همسر بنی‏صدر تخلفی نکرده، باید زود آزاد بشه». آزادش نکردند. گفت: «با اختیارات خودم آزادش می‏کنم».

بهشتی می‏گفت: «هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه».

***

بهشتی اسم جوان رو داده بود برای کار در شورای صدا و سیما. گفته بودند: ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: «او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند».

***

همه جمع شده بودند برای جلسه. شهید باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که: آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود و گفته بود: «جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش».

اخم باهنر رو که دید گفت: «بچه‏ها منتظرند. سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم».

***

به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می‏روی ساک خود را به همراهت می‏دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی».

قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات…

***

مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‏خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید: «مگه شما نمی آیی؟» گفت: همه می دونند من توده‏ای هستم، برای شما بد می شود. خندید: «باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من»!

کادر کامل شد.

***

رفته بود سخنرانی، منافقین هم آدم آورده بودند. جا نبود. بیرون شعار می دادند…

آخر سر گفتند: حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقی‏ها نخورید. گفت: «این همه راه آمده‏اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند “مرگ بر بهشتی” هم در حضور من بگویند».

از همان در اصلی رفت…

منبع:www.abna.ir

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری