وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ، یَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ یَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ، فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیف مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِیَتِهِ! وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ سِتْرِهِ مُقِیمٌ، وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ. فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَیْن فِی نِعْمَة یُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَیِّئَة یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ، أَوْ بَلِیَّة یَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَ ایْمُ اللّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ، مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِم عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِیمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِیءِ الاَْعْمَالِ.
خوب تصوّر کن در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى. بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت و قوت، اين قدر کريم است; ولى تو با آن حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى (با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده و يا بلا و مصيبتى که از تو دور نموده است.
آرى با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟ به خدا سوگند اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است).
شرح و تفسیر
از او رحمت و از تو عصیان؟!
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، انسانها را به داورى بر خویشتن دعوت مى کند، و دلایل محکومیت او را بر مى شمرد. از جمله اینکه او از یک سو پیوسته در طریق نافرمانى گام مى نهد; ولى از سوى دیگر خداوند، همواره فضل و رحمتش را بر او فرو مى ریزد. مى فرماید: «خوب تصور کن در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خویش فرا مى خواند و در زیر پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غیر او روى مى آورى»; (وَ تَمَثَّلْ(1) فِی حَالِ تَوَلِّیکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ، یَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ یَتَغَمَّدُکَ(2) بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ).
راستى اسف بار و شرم آور است که انسان مولاى کریمى داشته باشد که همواره انواع نعمتهایش شامل حال او گردد; ولى او پیوسته از او روى بگرداند،
کارى که هیچ وجدانى اجازه آن را نمى دهد.
این همان چیزى است که در دعاى پرمحتواى افتتاح در ماه مبارک رمضان مى خوانیم: «یا رَبِّ، اِنَّکَ تَدْعُونى فَاُوَلّى عَنْکَ، وَتَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَیْکَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْکَ، کَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ، فَلَمْ یَمْنَعْکَ ذلِکَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَالاِْحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ; پروردگارا! تو مرا فرا مى خوانى ولى من از تو روى مى گردانم، تو به من محبّت مى کنى; ولى من با تو دشمنى مىورزم، تو به من دوستى مى کنى; ولى من پذیرا نمى شوم، گویا منّتى بر تو دارم; ولى این احوال تو را از رحمت و احسان وتفضّل به جود و کرمت نسبت به من باز نمى دارد».
در ادامه مى افزاید: «بزرگ و بلندمرتبه است خدایى که با آن همه قدرت و قوت، این قدر کریم است; ولى تو با این حقارت و ضعف این اندازه بر معصیت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى»; (فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیف مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِیَتِهِ! وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ(3) سِتْرِهِ مُقِیمٌ، وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!).
اشاره به اینکه افراد قوى و نیرومند اگر راه خشونت را پیش گیرند جاى تعجّب نیست. تعجب در این است که فرد ضعیف و زبون و ناتوانى در این راه گام نهد; ولى خداوند با آن همه قدرت و عظمت نهایت محبّت را دارد و این انسان با این همه ضعف وناتوانى، این همه جرأت و جسارت بر معصیت از خود نشان مى دهد در حالى که لحظه اى فضل و رحمت الهى از او قطع نمى شود و این به راستى عجیب است!
سپس مى افزاید: «(با این همه نافرمانى) تو را از فضل خویش باز نداشته و پرده گناهانت را ندریده است، بلکه حتى یک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، یا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و یا در گناهى که پرده بر آن افکنده، و یا بلا و مصیبتى که از تو دور نموده است. آرى با این همه گناه که دارى این گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟»; (فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَیْن(4) فِی نِعْمَة یُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَیِّئَة یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ، أَوْ بَلِیَّة یَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!).
اشاره به اینکه انسان از این سه حالت خالى نیست: یا مشمول نعمتى است که باید شکر آن را ادا کند یا مرتکب گناهى شده که خدا بر آن پرده افکنده و باید از ستاریت او ممنون باشد و استغفار کند یا بلایى را از او دور ساخته که باید قدر این نعمت الهى را بشناسد. اینها همه در حالى است که او در طریق عصیان گام بر مى دارد و نسبت به اوامر و نواهى حق بى اعتناست. حال اگر انسان بیندیشد که این خداوند مهربان و فوق العاده کریم و رحیم اگر بندگان اطاعتش را مى کردند چگونه از آنها قدردانى مى نمود، این همان مسئله «وجوب شکر منعم» است که به گفته علماى عقاید مى تواند انگیزه معرفة الله گردد.
آنگاه امام از زاویه دیگرى به این مسئله مى نگرد و براى بیدار ساختن مخاطبان خود به بیان دیگرى مى پردازد و مى فرماید: «به خدا سوگند اگر این وضعى که تو با خدا دارى (که پیوسته عصیانش مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در میان دو نفر که در نیرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستین کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به یقین اگر این وضع میان مولا و عبد باشد به طریق اولى نکوهیده تر است)»; (وَ ایْمُ اللّهِ(5) لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقَوَّةِ، مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِم عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِیمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِیءِ الاَْعْمَالِ).
بعضى از شارحان نهج البلاغه عبارت فوق را به صورت صغرا و کبرا از شکل اوّل از قیاسات منطقى دانسته اند; ولى ظاهر این است که لحن عبارت بالا ناظر به قیاس اولویّت است; یعنى دو نفر که هم طراز هم باشند معمولا ترس و وحشتى از هم ندارند. با این حال اگر یکى از آنان دو پیوسته نیکى کند و دیگرى در برابر بدى کند سرانجام وجدان نفر دوم او را محکوم مى کند و به سوء اخلاق متهم مى سازد، حال اگر این مسئله در میان شخص بسیار بزرگ و فرد بسیار کوچکى باشد که از یک سو لطف و رحمت است بدون هیچ گونه نیاز و ترس و وحشت و از سوى دیگر سرا پا نیاز است و وحشت از مجازات در برابر نافرمانیها، به یقین در چنین شرایطى آن فرد کوچک نابکار باید خود را بسیار ملامت کند که چرا در برابر آن همه بزرگوارى این همه شرمسارى به بار آورده است.
1. «تمثّل» ـ همان طور که در خطبه قبل نيز اشاره شد ـ از ريشه «مثول» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است. 2. «يتغمّد» در اصل از ريشه «غمد» بر وزن «هند» به معناى غلاف
شمشير گرفته شده و «تغمّد» به معناى در غلاف کردن است. سپس به معناى فراگرفتن و پوشاندن بکار رفته است و در جمله بالا نيز به همين معناست که «فضل خداوند تو را فرا گرفته، پوشانده است». 3. «کنف» از ريشه «کنف» بر وزن «حرف» به معناى محفوظ داشتن است. 4. «مطرف عين» از ريشه «طرف» بر وزن «حرف» به معناى چشم بر هم زدن گرفته شده است و «مطرف» مصدر ميمى و به همين معناى چشم به هم زدن است. 5. «أيم» در اصل «أيمن» در نگاه بعضى از ارباب لغت جمع «يمين» به معناى سوگند است که نون آن ساقط شده و معناى جمله «أيم الله» اين است که به خدا سوگندها مى خورم.