إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلاَئِلِهَا الْقِیَامَةُ، وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَک أَهْلُهُ، وَ بِکُلِّ مَعْبُود عَبَدَتُهُ، وَ بِکُلِّ مُطَاع أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ یُجْزَ فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یَوْمَئِذ خَرْقُ بَصَر فِی الْهَوَاءِ، وَ لاَ هَمْسُ قَدَم فِی الاَْرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَکَمْ حُجَّة یَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ، وَ عَلاَئِقِ عُذْر مُنْقَطِعَةٌ!
فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا یَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ، وَ خُذْ مَا یَبْقَى لَکَ مِمَّا لاَ تَبْقَى لَهُ، وَ تَیَسَّرْ لِسَفَرِکَ; وَشِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ; وَ ارْحَلْ مَطَایَا التَّشْمِیرِ.
در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگين روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قيامت با تمام حوادث بزرگ و وحشتناکش تحقق يابد واهل هر مذهب و معبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده و گامى که آهسته (به ظلم) در زمين برداشته اند، به حق و عادلانه پاداش داده مى شوند. در آن روز چه بسيار دليلهايى که ابطال مى گردد و چه پيوند عذرهايى که قطع مى شود. حال که چنين است کوشش کن تا چيزى به دست آورى که عذر تو را موجه سازد و حجت و دليل خويش را با آن استوار سازى. چيزى به دست آور که براى تو باقى بماند. در برابر آنچه تو براى آن باقى نمى ماند. (با تهيّه زاد و توشه) براى سفر آخرت آماده شو، و چشم به برق نجات (و دليل راه) بدوز و مرکب راهوار خود را براى اين سفر آماده ساز و بار و بنه خويش را بر آن ببند!
شرح و تفسیر
آمادگى براى سفر آخرت
امام(علیه السلام) در آخرین بخش این خطبه ـ با توجّه به اشاره اى که به جهان آخرت در جمله قبل شده بود ـ اشاره به دادگاه پروردگار در جهان آخرت مى کند و چند نکته دقیق را بر مى شمرد و مى فرماید: «در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگین روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قیامت با تمام حوادث بزرگ و وحشتناکش تحقق یابد واهل هر مذهب و معبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپیوندند، و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده و گامى که آهسته (به ظلم) در زمین برداشته اند، عادلانه پاداش داده مى شود»; (إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ(1)، وَ حَقَّتْ بِجَلاَئِلِهَا(2) الْقِیَامَةُ، وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَک(3) أَهْلُهُ، وَ بِکُلِّ مَعْبُود عَبَدَتُهُ، وَ بِکُلِّ مُطَاع أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ یُجْزَ(4)فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یَوْمَئِذ خَرْقُ بَصَر فِی الْهَوَاءِ، وَ لاَ هَمْسُ(5) قَدَم فِی الاَْرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ،).
این گفتار تکان دهنده امام بر دو نکته تأکید مى کند: نخست اینکه در آن روز هر گروهى به معبود و مطاع و پیشواى خود ملحق مى شود و آنچه در این دنیاوجود داشته در آنجا به یقین، مجسّم مى شود. حتى مطابق حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام): «اگر کسى به سنگى علاقه داشته باشد خداوند او را با آن سنگ محشور مى کند; فَلَوْ أنَّ رَجُلا أحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(7) پیش از آن قرآن مجید فرموده است: «(احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ); در آن روز گفته مى شود: ظالمان و هم ردیفانشان و آنچه را جز خدا مى پرستیدند جمع کنید و به راه دوزخ هدایتشان نمایید».(8)
دیگر اینکه به قدرى حساب خداوند در آن روز دقیق و عدالتش فراگیر است که حتى یک نیم نگاه گناه آلود به آسمان و یا گام آهسته اى در زمین به حسابش رسیدگى مى شود و اى واى بر بدکاران و خطاکاران و ستم گران!
در اینجا بعضى از شارحان نهج البلاغه سؤالى مطرح کرده اند که اگر در آن روز هر عبادت کننده اى به معبودش و هر مطیعى به مطاعش ملحق مى شود، پس باید مسیحیانى که حضرت مسیح را پرستیدند به حضرت مسیح و غالیان در حق امیرمؤمنان و عبادت کنندگان فرشتگان به آنها ملحق شوند به یقین براى آنها مشکلى وجود نخواهد داشت؟
قرآن مجید پاسخ این سؤال را به خوبى داده و مى فرماید: «(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِى هَـؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنْبَغِى لَنَا أَنْ نَّتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَآءَ وَلَکِنْ مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْماً بُوراً); به خاطر بیاور روزى را که همه آنان و معبودهایى که غیر از خدا مى پرستند جمع مى کند آنگاه به آنها مى گوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنان راه را گم کردند؟ در پاسخ مى گویند:
منزّهى تو براى ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایى برگزینیم; ولى آنان و پدرانشان را از نعمت برخوردار نمودى تا اینکه (به جاى شکر نعمت) یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند» و به دنبال آن مى فرماید: «(فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً); (خداوند به آنان مى گوید ببینید) این معبودان شما را در آنچه مى گویید تکذیب کرده اند. اکنون نمى توانید عذاب الهى را برطرف سازید یا از کسى یارى بطلبید».(9)
آرى! اگر پیشوایان آنها از آنها بیزارى نجویند ممکن است ملحق شوند; ولى با توجّه به بیزارى جستن آنها هرگز به آنان ملحق نخواهند شد.
آنگاه در ادامه سخن به کسانى که در این دنیا با دلیلهاى واهى و عذرهاى ناموجّه خود را تبرئه مى کنند هشدار مى دهد که در قیامت چنین نیست. مى فرماید: «در آن روز چه بسیار دلیلهایى که ابطال مى گردد و چه پیوند عذرهایى که قطع مى شود»; (فَکَمْ حُجَّة یَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ(10)، وَ عَلاَئِقِ(11) عُذْر مُنْقَطِعَةٌ!).
اشاره به اینکه آن روز همه چیز روشن و آشکار است و در چنان شرایطى دلایل بى اساس و عذرهاى واهى کارایى ندارد.
قرآن مجید درباره تکذیب کنندگان آیات الهى مى فرماید: «(وَلاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ); در آنجا به آنها اجازه داده نمى شود که عذرخواهى کنند، چرا که عذر قابل قبولى ندارند».(4)
به گفته شاعر:
در آن دیوان که حق حاکم شد و دست و زبان شاهد *** نخواهد بود بازار و بها چیره زبانى را
در پایان خطبه به عنوان یک نتیجه گیرى کارساز و روشن، ضمن پنج جمله کوتاه و پرمعنا راه نجات را نشان مى دهد. نخست مى فرماید: «حال که چنین است کوشش کن چیزى به دست آورى که عذر تو را برپا دارد و حجت و دلیل خویش را با آن استوار سازى»; (فَتَحَرَّ(12) مِنْ أَمْرِکَ مَا یَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ).
در دستور دوم مى فرماید: «چیزى به دست آور که براى تو باقى مى ماند، در برابر آنچه تو براى آن باقى نمى مانى»; (وَ خُذْ مَا یَبْقَى لَکَ مِمَّا لاَ تَبْقَى لَهُ).
منظور از «مَا یَبْقَى لَکَ» اسباب مواهب و نعم جاویدان روز قیامت یعنى اعمال صالحه است و منظور از «مَا لاَ تَبْقَى لَهُ» نعمتهاى دنیاست که انسان مى گذارد و مى گذرد.
در سومین دستور مى فرماید: «(با تهیّه زاد و توشه) براى سفرت آماده شو»; (وَ تَیَسَّرْ لِسَفَرِکَ).
این همان چیزى است که قرآن مجید درباره آن مى فرماید: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى); زاد و توشه برگیرید که بهترین زاد و توشه، تقواست».(13)
در چهارمین دستور مى افزاید: «و چشم به برق نجات (و دلیل راه) بدوز (و چراغهاى راهنمایى را که در مسیر این سفر نصب کرده اند نادیده مگیر)»; (وَشِمْ(14)بَرْقَ النَّجَاةِ).
در پنجمین وآخرین دستور مى فرماید: «مرکب راهوار خود را براى این سفر آماده ساز و بار و بنه خویش را بر آن ببند»; (وَ ارْحَلْ مَطَایَا(15) التَّشْمِیرِ(16)).
کوتاه سخن اینکه امام راه صاف را براى نجات از چنگال خطرات دنیا و آخرت در این سفرى که در پیش دارند نشان داده و دستوراتى درباره زاد و توشه سفر و مرکب راهوار و توجّه به علایم راهنمایى و سپس آماده کردن عذر تقصیر و دلایل خطا و اشتباه را به آنها گوشزد نموده است. چنین مسافرى نه مقصد را گم مى کند و نه هنگامى که به مقصد رسید در مى ماند. در پرتو عنایات الهى و راهنماییهاى حجت خدا همه برنامه هاى او رو به راه است.
در روایتى آمده است: زُهْرى (از فقهاى هفتگانه معروف اهل سنّت که بعد از گروه صحابه روى کار آمد) نقل مى کند که در یک شب سرد و بارانى (امام) على بن الحسین(علیه السلام)را دیدم که مقدارى آرد و هیزم بردوش خود گذارده بود و عبور مى کرد، عرض کردم اى فرزند رسول خدا این چیست؟ امام فرمود: قصد سفرى دارم و زاد و توشه براى آن تهیّه مى کنم و در محل امنى مى گذارم. زهرى گفت: این غلام من است بار را براى شما حمل مى کند. امام قبول نکرد، عرض کرد: اجازه دهید خودم آن را بردارم تا شما را از حمل آن آسوده کنم. امام فرمود: من چیزى را که سبب نجاتم در این سفر و ورودم در جایگاه خوبى مى شود رها نمى کنم، تو را به خدا سوگند مى دهم به دنبال کار خود بروى و مرا رها کنى و مزاحم نشوى. زهرى به دنبال کار خود رفت، بعد از چند روز امام را ملاقات کرد. عرض کرد: یابن رسول الله! از سفرى که فرمودید خبرى نیست! امام فرمود: «بلى یا زُهْری لَیْسَ ما ظَنَنْتَ وَ لکِنَّهُ الْمَوْتُ وَ لَهُ کُنْتُ اَسْتَعِدُّ وَ إنَّمَا الاِْسْتَعْدادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرامِ وَ بَذْلُ النَدى وَالْخَیْرُ; آرى اى زهرى! آن سفرى که گمان کردى نبود منظورم سفر مرگ و آخرت بود، من براى آن آماده مى شدم و آمادگى براى آن با پرهیز از حرام و بذل و بخشش سخاوتمندانه و انجام کارهاى خیر است».(17)
1. «راجفه» از ريشه «رجف» بر وزن «وقف» به معناى اضطراب
و لرزه شديد است و از آنجا که اخبار فتنه انگيز مايه تشويش و اضطراب جامعه مى شود به آن اراجيف مى گويند. در قرآن مجيد و در خطبه بالا اين واژه اشاره به زلزله هاى رستاخيز است. 2. «جلائل» جمع «جليله» به معناى هر صفت عظيم و شديد است. 3. «منسک» به معناى عبادت و گاه به معناى مذهب و معبد آمده است و در خطبه بالا همين معنا ارائه شده است. 4. «لم يُجْزَ» طبق آنچه در متن
آمده از ريشه «جزاء» به معناى پاداش است; ولى در بعضى از نسخ «لم يَجْزِ» از ريشه «جريان» ذکر شده; يعنى در عدالت او کمترين خلافى جريان ندارد و در بعضى ديگر از نسخ «لم يَجُرْ»
از ريشه «جور» آمده که اشاره به عدم جور و ظلم خداوند در جزاى اعمال است و در بعضى ديگر از نسخ «لَمْ يَجُزْ» از ماده «جواز» آمده; يعنى در مقام عدالت خدا کمترين خلافى جايز نيست. 5. «هَمْس» به معناى صداى آهسته و پنهان است. 6. وسائل الشيعه، ج 10، ص 393، ح 5 از باب 66 از ابواب مزار ـ همين مضمون با کمى تفاوت ـ از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در کتاب روضة الواعظين نقل شده است. 7. صافات، آيه 22-23 . 8. فرقان، آيه 17-19 . 9. «داحضة» از ريشه «دَحْض» بر وزن «محض» به معناى لغزش گرفته شده و «حجة داحضة» به دليل سُست و بى پايه گفته مى شود. 10. «علائق» جمع «علاقه» (به فتح عين) به معناى پيوند و دلبستگى است و مفهوم جمله بالا اين است که پيوندها و
دلبستگيها در قيامت بريده مى شود و نيز جمع «علاقة» (به کسر عين) به معناى دستگيره و طناب و امثال آن است و مفهوم جمله بنابراين چنين مى شود که در قيامت دستاويزهاى عذر منقطع مى شود. 11. مرسلات، آيه 36 . 12. «تحرّ» از ريشه «تحرى» به معناى جستجوى امر بهتر است. 13. بقره، آيه 197 . 14. «شم» از ريشه «شَيْم» بر وزن «دَيْم» به معناى چشم دوختن به چيزى است. 15. «مطايا» جمع «مطية» به معناى مرکب سوارى است. 16. «تشمير» از ريشه «شمر» بر وزن «تمر» دراصل به معناى آستين بالا زدن و دامن به کمر بستن و آماده شدن براى انجام کارى است. سپس به هرگونه آمادگى و تلاش و کوشش اطلاق شده است. 17. وسائل الشيعه، ج 6، ص 279، ح 5 از باب 14، ابواب صدقات.