شرح و تفسیر
چرا دست به ظلم بیالایم؟
همان گونه که اشاره شد، جمعى از یاران امام(علیه السلام) به عنوان خیرخواهى عرض کردند تو مى خواهى با عدالت رفتار کنى و بزرگ و کوچک را یکسان شمارى; ولى گروهى از متمکّنان از عدالت تو ناراضیند و کارشکنى مى کنند در حالى که معاویه آنها را با اموال و هدایا جلب مى کند و مع الاسف غالب دنیاپرستان بهسوى او تمایل یافته اند. هرگاه تو اى امیرمؤمنان دست خود را به بذل و بخشش بیت المال بگشایى. گردنها به سوى تو کشیده مى شود واطراف تو را خواهند گرفت. امام(علیه السلام) پاسخهاى صریح و کوبنده اى به آنها داد که بخشى از آن همین خطبه موضوع بحث ماست.(1)
از این سخن به خوبى استفاده مى شود که امام(علیه السلام) سخت از این انحراف فکرى که حتى دامان گروهى از خاصّان او را گرفته بود، سخت برآشفته است، لذا سعى مى کند با بیانات قاطع و ذکر شواهد و نظایر، این فرهنگ غلط جاهلى را که امروز هم دستاویز سیاستمداران حرفه اى است از افکار آنها بزداید و فرهنگ قرآن و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را که بسط عدل و داد نسبت به همه قشرهاست جایگزین آن بسازد. مى فرماید: «به خدا سوگند اگر شب را بر روى خارهاى (جانگداز) سَعْدان بیدار به سر برم و یا در غل و زنجیرها دست و پا بسته کشیده شوم براى من محبوب تر از آن است که خدا و رسولش را روز قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم»; (وَ اللّهِ لاََنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ(2) السَّعْدَانِ(3) مُسَهَّداً(4)، أَوْ أُجَرَّ فِی الاَْغْلاَلِ مُصَفَّداً(5)، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَىْء مِنَ الْحُطَامِ(6)).
بدترین شکنجه براى یک انسان این است که روى خارهاى سعدان بخوابد (همان خارهاى سه پهلو که هر طرف آن روى زمین قرار بگیرد یکطرف تیز آن به طرف بالاست) و هنگام روز دست و پاى او را در زنجیر کنند و در کوچه و بازار بکشند.
امام(علیه السلام) با قاطعیّت و همراه به سوگند به ذات پاک خدا مى فرماید: تحمّل این شکنجه براى من آسان تر از این است که در دادگاه عدل الهى به علّت ظلم کوچک بر بنده اى از بندگان و غصب شىء ناچیزى از کسى حضور یابد، چنان که مجازات آن جاویدان و درد و رنج شکنجه این دنیا هر چه باشد گذراست. با این حال چگونه از من انتظار دارید از راهى که معاویه مى رود و حساب و کتاب روز قیامت در او منظور نیست بروم. آیین اسلام را رها کنم و به آیین شرک و جاهلیّت رو آورم.
سپس مى افزاید: «چگونه بر کسى ستم روا دارم آن هم براى جسمى که به سرعت به سوى کهنگى باز مى گردد. (و به زودى از هم مى پاشد) و توقفش در میان خاک بسیار طولانى خواهد بود»; (وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْس یُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا(7)، وَ یَطُولُ فِی الثَّرَى(8) حُلُولُهَا؟!).
اشاره به اینکه هیچ عقلى این کار را نمى پسندد که انسان براى نفع عاجل، سعادت آجل و دائم را از دست بدهد و آنها که همچون معاویه و اطرافیانش دست به چنین معامله اى زده اند سخت خطاکار و در اشتباهند.
به این ترتیب امام(علیه السلام) آب پاکى بر دست همه کسانى مى ریزد که پیشنهاد ظلم و تبعیض به آن حضرت کرده و عملا معتقد بودند هدف وسیله را توجیه مى کند و آنها را از اینکه بتوانند روش عادلانه; اما پر زحمت امام را تغییر دهند مأیوس مى سازد.
نباید فراموش کرد که با نهایت تأسف دوران خلافت ظاهرى امام(علیه السلام) زمانى آغاز شد که بسیارى از مردم به حاتم بخشیهاى عثمان از بیت المال و تبعیضهاى ناروا که سرانجام سبب شورش او مى شد عادت کرده بودند معاویه همان راه را ادامه مى داد; ولى امام(علیه السلام)سعى داشت مردم را به فرهنگ عصر پیامبر بازگرداند.
گرچه این برنامه سرانجام به نتیجه کامل نرسید; ولى این فایده مهم را داشت که مکتب اصیل اسلام را زنده نگهداشت و منحرفان را رسوا نمود.
1. تمام نهج البلاغه، ص 679، چاپ دوم. 2. «حسک»; يعنى خار. اين واژه به خار بيابان و يا خار داخل بدن ماهى اطلاق مى شود. 3. «سعدان» گياهى است خاردار که خار آن مانند نوک پستان
است و سه شاخه در سه طرف دارد که به هر طورى که زمين بيفتد دو شاخه آن رو به بالاست و به همين دليل خار مزاحم و خطرناکى است و عجيب اينکه همين خار از خوراکهاى خوب شتر است. 4. «مسهّد» از ريشه «سهاد» بر وزن «قباد» به معناى بى خوابى شبانه است و «مسهّد» کسى است که شب بى خواب مى ماند. 5. «مصفّد» از ريشه «صفد» بر وزن «رفت» به معناى بستن به زنجيره و مانند آن است و «صفاد» بر وزن «عناد» به طناب و زنجير گفته مى شود. 6. «حطام» از ريشه «حطم» بر وزن «حتم» به معناى شکستن گرفته شده و به متاع دنيا «حطام» گفته مى شود، از اين رو شکننده و ناپايدار است. 7. «قفول» مصدر است و به معناى رجوع و بازگشت آمده و طبق اين معنا مفاد جمله همان است که در بالا آمد، ولى بعضى اين
احتمال را داده اند که «قفول» جمع «قفل» است و بر اين اساس معناى جمله چنين مى شود: من چگونه به کسى ستم کنم آن هم براى کسى که قفل و پيوندهاى بدنش به سرعت رو به کهنگى مى رود. 8. «ثرى» به معناى خاک است.