تربیّت انسان، جزء از راه فکر میسّر نیست؛ زیرا انسان تا فکرش اصلاح نشود، قابل هدایت نیست. بنابراین جوانان اگر بخواهند هدایت شوند از راه اندیشه و فکر هدایت مىشوند و اگر بخواهند منحرف شوند، از همین راه منحرف مىشوند. بسیارى از لغزشها و خطاها با تدبّر و عاقبت اندیشى پیشگیرى مىشوند. شرط موفقیّت در مسیر تربیّت قرآنى، این است که: بر اساس توانایى و استعداد متربّى و با حرکتى تدریجى و مناسب با کمالات الهى انجام گیرد. از آنجا که دوران جوانى دوران سازندگى و طى مسیر کمال براى انسان است و در این سنین هنوز شخصیت انسان شکل ثابتى به خود نگرفته و صفات و خصوصیّات مذموم و عادات زشت در زمینه ى روحى انسان رسوخ کامل نیافته است، بنابراین با زحمت کمترى مىتوان آن عادات مذموم را تضعیف کرد و در جهت تزکیّه به موفقیّت هاى شایانى دست یافت. یکى از ارزش هایى که نقش بنیادى و اساسى در تربیت جوانان دارد و رمز رستگارى و راز پیروزى انسان در همه ى شئون معنوى و مراتب حیات وابسته به آن است، صبر مى باشد. حوادث سهمگین و شکستهاى سخت زندگى، اغلب روحیه ى جوانان را مىشکند. اگر جوانى بر اثر تربیت ناپسند خانوادگى و محیط فاسد اجتماعى بار آمده باشد، نمىتواند با جامعه سازش کند و براى همیشه آسیب زده و شکست خورده خواهد بود.
بنابراین روى آوردن به تربیّت صحیح جوانان، پرداختن به ضرورىترین امور انسان و جامعه انسانى است. سؤال اصلى این است که براى برقرارى ارتباط تربیتى با جوان از دیدگاه قرآن چه مراحل و روشهایى را مىتوان اجرا نمود؟ براى پاسخ به این سؤال، مباحثى به شرح زیر بیان مىشود: 1. تربیّت عقلانى 2. تربیّت تدریجى 3. نقش تربیّتى صبر 4. روشهاى تربیّتى در قرآن. این نوشتار در پى بررسى روشهاى تربیّتى قرآن است که شامل روش الگویى تکریم شخصیّت، روش محبّت و مهرورزى، روش مراقبت و محاسبه، روش تشویق و تنبیه و روش ابتلاء مىباشد.
این نوشتار در صدد آن است که موضوع شیوه هاى تربیت جوانان در قرآن و تفاسیر را مورد بررسى قرار دهد؛ بدان جهت که مکتب تربیت اسلام موافق با مقتضیات فطرت انسانى مىباشد و براى تربیت هر قشرى از افراد جامعه، شیوه هاى تربیتى را در نظر گرفته و دستورات آن همیشگى و جاویدان مىباشد. از آنجایى که خداوند انسانها را با استعدادها و توانایى هایى گوناگون آفریده است، جامعه موظف است به شناسایى استعدادها و توانایىهاى افراد بکوشد. بنابراین روى کردن به تربیت صحیح جوانان، پرداختن به ضرورىترین امور انسان و جامعه ى انسانى است.
تعقّل و شکوفا نمودن و پرورش عقل از هدفهاى اصلى تربیت انبیا بوده است؛ زیرا عقل انسان از راه پرورش به کمال مىرسد. در تربیت عقلانى، قواى آدمى تسلیم عقل که همان پیامبر درونى انسان است، مىشود و انسان به طریق عقل هدایت مىشود. «در تربیت عقلانى این زمینه فراهم مىگردد که عقل در قدرت غربال کنندگى شکوفا گردد و بتواند حق را از باطل، خیر را از شرّ، و راه را از بیراهه تمییز دهد و قدرت جدا کردن سخن راست از دروغ و سخن منطقى از غیر منطقى را بیابد و به صفت تمییز و ویژگى جدا کنندگى صحیح از سقیم متّصف شود. بعضى ها که تربیت عقلانى در آنها تحقّق نیافته است، خاصیّت ضبط صوت را دارند، و از آنچه دیگران مىگویند پر مىشوند و در جاى دیگر تحویل مىدهند، بدون آنکه تشخیص دهند که آنچه مىشنوند صحیح است یا غلط».(1)
شیطان اگر بخواهد در انسان راه پیدا کند، تنها راه نفوذ شیطنت، اندیشه اوست، فرشته اگر بخواهد در انسان راه پیدا کند، تنها عامل نفوذى فرشتگان، راه اندیشه ى اوست. خدا اگر بخواهد شیطان را بر یک انسان تبه کار مسلّط کند، از راه افکار و اندیشه اش، شیطنت را نسبت به او اغرا مىکند، و اگر خواست فرشتگان را به حمایت از مؤمن پارسا اعزام کند، آنها را از راه فکر و اندیشه به حمایت مؤمن وارسته اعزام مىکند. انسان را جز قلمرو فکر و فهم و اندیشه راهى براى تکامل نیست. لذا خداى سبحان، تأیید فرشته ها را از راه اندیشه بیان مىکند و دشمنى شیطانها را هم از راه اندیشه معرّفى مىکند، و استدلال هاى قرآن کریم را هم ضامن هدایت مردم از راه اندیشه تبیین مىکند.(2)
فرشتگان و شیاطین براى انسان ملموس و محسوس نیستند؛ ولى پیوسته در تعامل با انسانند و در تربیت انسان به نحو اقتضا مؤثرند. آنان در سعادت و شقاوت انسان نقش دارند و رابطه شان با انسان رابطه طولى است. بدین معنا که چون انسان اراده و فکر شرّ کند، شیاطین در آن امتداد یارىاش مىکنند.
الف. عقل مهمترین منبع شناخت است. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: خداوند چیزى را با فضیلت تر از عقل میان بندگانش تقسیم ننموده است.(3)
ب. عقل از شرایط تکلیف است و کسى که فاقد عقل است، تکلیفى ندارد.
ج. از امام على علیه السلام نقل است: جبرئیل بر آدم علیه السلام فرود آمد و گفت مأمورم تو را میان سه چیز مخیّر سازم تا یکى را برگزینى و دو تا را واگذارى، آن سه چیز، عقل، حیا و دین اند. آدم گفت: عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت شما برگردید. گفتند: اى جبرئیل ما دستور داریم که همراه عقل باشیم، هر جا که باشد. گفت: اختیار با شما است و بالا رفت.(4)
قرآن کریم و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ما را به تفکّر در خداشناسى، انسان شناسى، جهان شناسى، تاریخ شناسى، آزاداندیشى و گزینش بهترین راه براى حل مسائل مختلف ندگى و رسیدن به سعادت و سیر به سوى نور دعوت مىکند.
اصل تدریج، سنّت الهى در تربیّت و آموزش پیامبران، فرمان جهاد، نزول قرآن، تحدّى یا مبارزه طلبىِ قرآن، آفرینش انسان، ارسال رسولان، ابلاغ رسالت پیامبر در اجراى احکام دین و اصلاح فساد، به تدریج انجام گرفته است.
مبارزه با یک صفت مذموم اخلاقى و ترک کامل آن، چه بسا سالها به طول مى انجامد. بنابراین نمى توان انتظار داشت که با مختصر کوششى به مقام وارستگى و جذبه هاى روحى واقعى دست یافت. از آنجا که دوران جوانى بهترین دوران سازندگى و طى مسیر کمال براى انسان است و در این سنین هنوز شخصیّت انسان شکل ثابتى به خود نگرفته است و صفات و خصوصیات مذموم و عادات زشت در زمینه ى روحى انسان رسوخ کامل نیافته است، با زحمت کمترى مىتوان آنها را تضعیف کرد و در جهت تزکیه به موفّقیّت هاى شایانى دست یافت.
شرط موفّقیّت در مسیر حق و حقیقت آن است که: بر اساس توانایى و استعداد متربّى و با حرکتى تدریجى و مناسب با کمالات الهى انجام گیرد و در این مسیر ثابت قدم ماندن در سایه ى ایمان متکى بر آگاهى و بصیرت، لازمه ى اساسى این موفّقیّت مىباشد.
شیطان براى رسیدن به هدف خود و گمراه کردن مردم به صورت تدریجى در انسان نفوذ مىکند. در سوره ى نور آیه ى 21 آمده است.
یَا اَیّها الَّذینَ آمنوا لَاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشّیطانِ وَ مَنْ یَتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَانَّه یَأمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید، از گامهاى شیطان پیروى نکنید، هر کس پیرو شیطان شود [گمراهش مىسازد] زیرا او به فحشا و منکر فرمان مىدهد.»
«اگر شیطان را به معنى وسیع کلمه، یعنى هر موجود موذى و تبهکار و ویرانگر، تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مىشود. هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمىشود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را مىپیماید. گام اول: معاشرت و دوستى با آلودگان؛ گام دوم: شرکت در مجلس آنها؛ گام سوم: فکر گناه، گام چهارم، ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات؛ گام پنجم: انجام گناهان صغیره و بالاخره در گامهاى بعد گرفتار بدترین کبائر مىشود. درست مثل کسى که زمام خویش را به دست جنایتکارى سپرده، او را گام به گام به سوى پرتگاه مىبرد تا سقوط کند و نابود گردد. آرى این است خطوات شیطان.»(5)
جامعه اى که فساد همه ى تار و پود آن را فرا گرفته باشد، نمىتوان یکباره اصلاح کرد. قرآن نیز تدریجاً نازل شد تا به خوبى اجرا گردد و جامعه نیز ظرفیت پذیرفتن و اجراى آن را داشته باشد. از این جهت است که تربیت و بازسازى کودکان در همه ى رده هاى سنى محتاج رعایت همین قاعده است.
خداوند در سوره ى اسراء آیه 106 مىفرماید:
وَ قُرءَاناً فَرَقناهُ لتَقرَاَهُ عَلَى النّاسِ عَلى مُکثٍ و نَزَّلناهُ تنزیلاً؛
«و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى، و آن را به تدریج نازل کردیم.»
مهمتر از همه این که نزول تدریجى، ارتباط دائمى پیامبر با مبدأ وحى بود؛ ولى نزول دفعى ارتباطش با مبدأ وحى فقط یکبار بود.
اگر احکام اسلام در مسائل عمیق و ریشه هاى اجتماعى این چنین به تدریج نازل نمىشد، مردم تاب و تحمّل آن را نداشتند؛ چه رسد به اینکه آن را قبول کرده و عمل نمایند و دلهاىشان را تسخیر کند.
بسیارى از والدین و مربیان انتظار دارند با یک برخورد و با یک ملاقات و کمى صحبت، فرزندان را دگرگون ساخته، به راه راست دعوت نمایند. در این روش با شتابزدگى موضوع را دنبال مىکنند؛ غافل از این که هر نفى و اثباتى، نیازمند مرور زمان و گذشت شب و روز است. همانطور که سلامت بدن را نمىتوان به یکباره به بیمار برگرداند، سلامت روح و روان را نیز نمىتوان به طور ضربتى در فردى پیاده کرد. بنا بر قول حافظ: «شراب آنگه شود صافى که اربعینى بر آن بگذرد.»
یکى از ضرورى ترین امور در جامعه انسانى، روى آوردن به تربیت صحیح جوانان مىباشد. برداشتن موانع تربیت فطرى از سر راه فرزندان و فراهم کردن مقدّمات سیر آنان به سوى کمال مطلق، از وظایف خطیر والدین و مربیان و تمام کسانى است که به نحوى در تربیت جوانان دست دارند.
انسان به اقتضاى فطرت خود که عشق به کمال مطلق است، الگوطلب و الگوپذیر است. به این دلیل یکى از بهترین و کوتاهترین روشهاى تربیت، ارائه نمونه و تربیت علمى است. بهترین فایده ى این روش آن است که مسائل تربیتى (دینى) از حالت تحمیلى و القایى بیرون آمده، خود شاگرد یا فرزند براى دستیابى به کمال به سمت مربّى حرکت مىنماید و شیفته و جذب رفتارهاى کمال یافته ى معلّم مىشود. پس هر چه الگوى ارائه شده از کمال بیشترى و جاذبه فراگیرترى برخوردار باشد، این روش کارایى بیشترى دارد. خداوند در سوره ى احزاب آیه21، پیامبر گرامى را به عنوان اسوه و الگوى مسلمانان معرّفى مىکند و مىفرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِى رَسولِ اللّه اُسْوةٌ حَسَنةٌ. هیچ یک از مکاتب دنیا، اسوه و نمونه اى براى پیروان خود معرّفى نکرده اند. این در واقع بزرگترین تفاوت میان مکتب انبیاء و دیگر مکاتب مىباشد؛ زیرا مکتب انبیاء به علمى بودن بیشتر اهمّیّت مىدهد و نمونه هایى براى پیروى علمى ارائه مىدهد که نمونه جامع و کامل در همه وجوه باشد و کسى که از روش آنها پیروى کند، محبوبترین بندگان خدا مىباشد.
تمنّاى تکریم و احترام با فرا رسیدن بلوغ در نهاد نوجوانان بیدار مىشود. این تمایل یک خواهش ساختگى نیست؛ بلکه یکى از پدیدههاى طبیعى است که با سرشت فرزندان بشر آمیخته است. خداوند در مورد تکریم ذاتى انسانها در سورهى اسراء آیهى 70 مىفرماید:
و لقد کرَّمنا بَنى آدم و حَمَلناهم فى البَرِّ و البَحرِ و رَزَقْناهم مِن الطیِّباتِ و فضَّلناهُم على کثیرٍ ممَّن خلقنا تفضیلاً؛
«ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکبها) حمل کردیم و از انواع روزىهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم، و آنها را بر بسیارى از موجودات که خلق کردهایم، برترى بخشیدیم.
امام زینالعابدین علیهالسلام فرمودهاند:
مُنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نفسه هانَتْ علیه الدّنیا؛(6)
«کسى که از کرامت نفس برخوردار است، دنیا نزد او حقیر و ناچیز است.»
خداوند، پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله را به این روش آراسته بود که تنها با این نیرو توانست تحوّل عظیمى در مردم جاهلیّت به وجود آورد و موجب هدایت کسانى شد که هرگز امیدى به هدایت آنها نمىرفت و از مردمى که انواع ظلم و ستمها را روا مىدانستند، انسانهایى رئوف، دریادل و پارسا ساخته شد. قرآن کریم در سورهى آل عمران آیه 159 مىفرماید:
فَبِما رحمةٍ من اللّه لِنتَ لهم و لو کُنتَ غلیظَ القَلبَ لِاَنْفِضُّوا من حولکَ فاعفٌ عنهم و استغفْرِ لَهُم؛
«به [برکت] رحمت الهى، در برابر آنان [مردم [نرم [و مهربان [شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب.»
بهترین و اساسىترین تربیّت، «روش محبّت» است که بیشترین تناسب را با «فطرت آدمى» و سرشت انسانى دارد.
شهید ثانى در کتاب «منیه المرید» ویژگى مربّى و معلّم خوب را مهرورزى با بیان و اخلاق خوش و نرمى در گفتار دانسته و با استناد به آیات قرآن و روایات نتیجه مىگیرد که هر معلّم باید اخلاق خویش را در ارتباط با همهى افراد به ویژه متربیّان نیکو گرداند و بیان مىدارد: «مربّى و معلّم همچون طبیب حاذق باید شرایط و موقعیّتها را در نظر گیرد و نوع رفتار و راه و روش تربیتى خود را با توجه به آن شرایط و موقعیّتها انتخاب نمایند.»(7)
در کتاب جاذبه و دافعهى استاد مطهرى، دربارهى محبّت آمده است: «شعراى فارسى زبان، عشق را اکسیر نامیدهاند. کیمیا گران معتقد بودند در عالم، مادهاى وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که مىتواند مادهاى را به ماده دیگرى تبدیل کند و قرنها دنبال آن مىگشتند. شعرا این اصطلاح را استخدام کردند و گفتند آن اکسیر واقعى که نیروى تبدیل دارد، عشق و محبّت است.»(8)
پند و اندرز، از جمله روشهایى است که خداوند براى تربیت انسانها بدان سفارش کرده است و در سورهى یونس آمده آیهى 57 مىفرماید:
یا اَیّها الناسَ قَد جائتکُم موعظةً من ربِّکم و شِفاءٌ لِما فِى الصُّدورِ و هدىً و رحمةٌ للمومنین؛
«اى مردم اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است، و درمانى براى آنچه در سینه ماست (درمانى براى دلهاى شما) و هدایت و رحمتى است براى مومنان.»
در مجمع البیان در ذیل آیه فوق آمده است: «اى مردم، موعظهاى (قرآن) از جانب پروردگارتان نازل شد که شفاى دلها و هدایت و رحمت براى مومنین است.» ملا فتحاللّه اشانى در تفسیر منهجالصادقین فىالزام الخالفین، در ذیل این آیه مىنویسید: «بیمارى جهل و نادانى بسیار زیانبخشتر از بیمارى جسم است و درمانش نیز دشوارتر و طبیب آن نیز کمتر است. به همین جهت شفا از این بیمارى نیز مهمتر خواهد بود؛ و سینه هم به خاطر شرافت دل، شریفترین جایگاه بدن است. موعظه باید متناسب با حال و وضع مخاطب و مختصر باشد. زیرا موعظهى طولانى شنونده را خسته مىکند.»(9)
4ـ1. موعظه باید به زبانى نرم باشد، تا سبب دقّت و خشیّت شود.
4ـ2. موعظه شونده، باید احساس کند که موعظهگر خیرخواه و دوستدار اوست.
4ـ3. موعظه شونده باید به مرحلهاى از سختى و قساوت دل نرسیده باشد که موعظه در دلش هیچ اثرى نکند؛ زیرا چنین آدمیانى به منزله مردگانى هستند که سخن حق و موعظهى نیکو در آنها تأثیرى ندارد.
در سورهى نمل آیه 80 آمده است: انَّکَ لا تُسمعُ الموتى و لا تُسمع الصُّمَّ الدُّعاءَ إذا ولَّوا مُدبرین؛ «مسلماً تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمىتوانى کران را هنگامى که روى برمىگردانند و پشت مىکنند، فراخوان». بنابراین در روش موعظه باید «زمینه پذیرش» آماده گردد؛ زیرا بدون زمینه پذیرش تحوّلى صورت نمىپذیرد. گاهى موعظهى مستقیم و صریح در جمع مؤثر است، گاهى موعظه به صورت غیر مستقیم و غیر صریح و گاهى به صورت کنایه.
یکى دیگر از روشهاى تربیت، روش مراقبه و محاسبهى نفس است. مراقبه به معناى خود را پاس داشتن و مراقب خود بودن(10) و محاسبه یعنى رسیدگى به حساب خویش و حساب خواهى و حسابرسى است.(11) خداى رحمان در سوره حشر آیهى 18 فرموده است: اى کسانى که ایمان آوردهاید [از مخالفت] خدا بپرهیزید، و هر کس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزد که خداوند از آنچه انجام مىدهید، آگاه است.» در تفسیر المیزان در ذیل آیهى شریفه آمده است: «هدفى که این آیه دنبال مىکند، آن است که مؤمنین را وادار مىکند به یاد خداى سبحان باشند و خدا را فراموش نکنند و مراقب اعمال خود باشند که چه مىکنند. صالح آنها کدام و طالعش کدام است. این روش در تربیتهاى دینى و مذهبى وجود دارد، ولى در تربیّتهاى غیر دینى وجود ندارد. زیرا اساس تربیت، مسئله خدا و رضایت خدا است و انسان براى حفظ حقیقت خود و ارزشهاى والاى انسانى و رهایى از اشتباهات و گمراهىها و تصحیح به موقع رفتارها نیاز به مرزبانى خویش دارد. زیرا هیچ نیرویى، مانند مراقبه و محاسبه براى جلوگیرى از فرو رفتن در غفلت و راهى براى بازگشت از ظلمت به اندازهى مراقبه و محاسبه نفس خویش و به سامان آوردن آدمى مؤثّر نیست. از اینرو مىگویند: مادرِ همهى مسائل تربیتى، اخلاق است.» به منظور اینکه مراقبه و محاسبه به درستى و بر اساس سامانى مناسب صورت گیرد، شرایط و آدابى برشمرده و مراحلى تنظیم نمودهاند که عبارتند از: 1. مشارطه، 2. مراقبه، 3. محاسبه، 4. معاتبه.
محاسبه: سومین اقدام، روش «محاسبه» مىباشد. یعنى انسان، در هر شبانهروز وقتى را معیّن کند، که در آن به حساب نفس خویش برسد و کردهها و ناکردهها، طاعتها و معصیتها را رسیدگى و حسابرسى نماید.(12)
معاتبه: چهارمین اقدام، در این روش، معاتبه است، یعنى اینکه پس از محاسبه و در صورت مشاهدهى کوتاهى و معصیت در شرط و عهد و پیمان، انسان در مقام تأدیب نماید.
تشویق به معناى برانگیختن، به شوق آوردن، راغب ساختن و شایق کردن است.(13) و تنبیه یعنى بیدار کردن، آگاه کردن، هشیار ساختن و ادب کردن.(14) قرآن شریف در همه جا بشارت و انذار را با هم آورده و به موازات وعدهى پاداش الهى از عذاب خداوند خن گفته است. ولى کَفّهى اجر وظیفهشناسى را به مراتب سنگینتر از کفّهى مجازات تخلّف معرفى کرده است و پاداش نیکى را چندین برابر کیفر گناه تعیین نموده است.(15)قرآن کریم در این زمینه در سورهى انعام آیهى 16 مىفرماید:
مَنْ جاءَ بِالحسنةِ فَلَهُ عَشرُ امثالِها و مَن جاء بالسَّیئةِ فلایُجزى الَّا مِثْلُها؛
«کسى که یک کار نیک انجام دهد، پاداش ده کار نیک به او داده مىشود و کسى که مرتکب یک کار بد شود، یک کیفر مىبیند.»
در تفسیر المیزان ذیل آیه آمده است: «این آیه، یکى از منّتهاى خداوند را که بر بندگان خود نهاده، ذکر مىکند و آن این است که خداوند عمل نیک را ده برابر پاداش مىدهد و عمل زشت و گناه را جز به مثل تلافى نمىکند.(16)»
1. باید حد و اندازه آن به درستى رعایت گردد؛ در غیر این صورت اثر رشددهنده و بازدارنده ندارد.
2. هنگام تشویق و تنبیه باید علّت آن بر شخصى که تشویق یا تنبیه مىشود، روشن باشد و این کار به گونهاى صورت بگیرد که شخص خود را مستحق آن ببیند و از تأیید درونى وى برخوردار باشد. به هیچ وجه تنبیه نباید براى رضاى خود و یا انتقامگیرى باشد.
3. از بین بردن بدىها به وسیلهى تشویق خوبىها. تشویق صالحان و قدردانى از آنها بهترین روش براى زدودن بدىها و رشد دادن خوبیهاست و باید قبل از آن که در پى مجازات بود، در صدد قدردانى برآمد که این خود عامل اساسى در تربیّت است: ازجر المُسىءَ بثوابِ المُحسن؛ «گناهکار را به وسیلهى پاداش دادن به نیکوکار، تنبیه کن.»(17)
این روش یکى از روشهایى است که براى شناخت گوهر آدمى و شکوفا نمودن استعدادهاى انسان در مسیر تکامل مىباشد. انسانها باید در معرض ابتلا و امتحان قرار گیرد تا چیزهایى را که شایسته هستند، کسب کنند. لیاقتها با شعار اثبات نمىشود، بلکه با پیروزى در امتحانات الهى ثابت مىگردد.
در سوره ى کهف آیه ى 7 مىفرماید:
«انّا جَعَلَنا ما على الارض زینةً لها لِنَبلوَهُم ایُّهم احسنُ عملاً؛
«ما آنچه را روى زمین است، زینت قرار دادیم تا آنها را بیازماییم تا کدامشان بهتر عمل کنند.»
سخن پایانى آنکه کلیه روشها و برنامه هاى تربیتى در صورتى نقش رهبرى خود را در تربیت و رشد انسانها به سوى کمال ایفا مىکند که تابع اعتدال باشد. میانهروى و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط در کلّیّه روشهاى تربیتى از مسائل مهم و اساس در هدایت جوانان مىباشند. تربیت فطرى یک تربیت معتدل و بدور از هرگونه افراط و تفریط است. روشهاى تربیتى ذکر شده که باید طبق اصول تربیت در جهت اهداف مطلوب به کار گرفته شوند زمانى نتیجه مىدهند و به کمک آنها مىتوان صفات باطنى را اصلاح کرد که در اثر تکرار و تمرین اعمال صالحه متناسب با صفات اخلاقى در روح انسان نقش ببندد. زیرا بر اثر تکرار عمل در هر مورد امکان تثبیت آن بیشتر خواهد بود. تکرار و استمرار خود به خود سبب یادگیرى درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینهاى مىشود.
* کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
1 . مطهرى، مرتضى، جاذبه و دافعهى على(ع)، انتشارات حسینیه ارشاد، تهران: 1371، ص38-39.
2 . مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران: 1376، ج4، ص103.
3 . کلینى، ابوجعفر محمدبن یعقوب، الکافى، دارالکتب الاسلامیة، تهران: 1388 ه.ق، ج1، ص16.
4 . نهجالبلاغه، حکمت 273.
5 . مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، پیشین، ج1، ص412.
6 . ابن شعبه الحرانى، تحف العقول عن آل الرسول، مکتبة بصیرتى، ص362.
7 . شهید ثانى، منیة المرید فى آداب المفید و المستفید، مجمعالذخائر الاسلامیه، ص192-194.
8 . مطهرى، مرتضى، جاذبه و دافعه ى على(ع)، پیشین، ص41.
9 . کاشانى، مولى فتح اللّه، منهج الصادقین فى الزام المخالفین، انتشارات علمیه اسلامیه، ج11، ص314.
10 . معین، محمد، فرهنگ معین، تهران: امیرکبیر، ج3، 3984.
11 . همان، ص3888.
12 . طوسى، نصیرالدین، «اوصاف الاشراف» انتشارات امام، مشهد 1361 ش، ص88.
13 . معین، محمد، فرهنگ معین، ج1، ص1088.
14 . همان؛ 1148.
15 . فلسفى، محمدتقى، «جوان از نظر عقل و احساسات» تهران، دفتر نشر معارف اسلامى، 1344، ج1، ص194.
16 . طباطبایى، محمدحسین، «تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1392ق، ج7، ص595.
17 . نهج البلاغه، ترجمه ى فیض الاسلام، حکمت 177.
...............................
پدیدآور:بدری نادری
نشریه مجله صحیفه مبین
شماره نشریه35
تاریخ انتشار1389/02/19