انبيا جمع «نبى» است و كلمه نبى بنابر يك احتمال از ريشه «نبأ» به معناى خبر است و به كسى گفته مى شود كه داراى خبر است و ديگران را اخبار مى كند (لسان العرب ، ج14 ، ص 9 و تاج العروس ، ج20 ، ص 213) البته «نبا» به هر خبرى گفته نمى شود بلكه خبرى را نبأ مى گويند كه فايده عظيمى داشته و مفيد علم يا ظن غالب باشد (المفردات ، ص 481).
احتمال دوم اين است كه ريشه نبى ، نبوه به معناى بلندى و ارتفاع باشد و نبى كسى است كه از شأنى والا و مقامى بلند برخوردار است (معجم مقاييس اللغه ، ج5 ، ص 385 ; الصحاح ، ج6 ، ص 2500 و لسان العرب ، ج14 ، ص 30).
احتمال سوم اين است كه «نبى» به معناى طريق باشد و پيامبران را از آن جهت نبى خوانند كه راه هاى هدايت بشرى به سوى خداوند مى باشند (لسان العرب ، ج14 ، ص 30 و معجم مقاييس اللغه ، ج5 ، ص 385).
احتمال چهارم كه غير مشهور است اين است كه نبى از «النباه» و به معناى صوت خفى است و شايد اطلاق نبى بر پيامبر به اين معنا به خاطر سخنگوى خداوند بودن پيامبر باشد (الصحاح ، ج1 ، ص 74 ; المفردات ، ص 260 و لسان العرب ، ج9 ، ص 10).
كلمه ديگرى كه در متون اسلامى براى اشاره به پيامبران الهى به كار رفته است «رسول» به معناى فرستاده است (المفردات ، ص 353). البته اين كلمه در قرآن درباره غير پيامبران هم به كار رفته است همانند: (انّ رسلنا يكتبون ما تمكرون) (يونس:21) كه منظور از «رسل» ، فرشتگان الهى است.
از ظاهر برخى آيات قرآن برمى آيد كه اختلافى ميان مصاديق اين دو مفهوم (رسول و نبى) وجود دارد همچون آيه (وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبىّ) (حج:52) اگر رسول و نبى بر مصاديق واحدى دلالت كنند ذكر آن دو لغو خواهد بود ، بنابراين نسبت ميان نبى و رسول تساوى نيست اما اين كه چه نسبتى برقرار است چهار قول وجود دارد كه در سه قول نبى اعم از رسول به شمار آمده است ، زيرا:
الف. نبى عبارت است از انسان مخبرى كه از جانب خداوند خبر آورده است اعم از آن كه مأمور به تبليغ باشد يا نباشد ولى رسول ، مأمور به تبليغ است. (النكت الاعتقاديه ، ص 47 ; اوائل المقالات ، ص 45 ; مجمع البيان ، ج9 ، ص 91 ; تفسير المنار ، ج9 ، ص 225 ; تفسير التبيان ، ج7 ، ص 331 ; الميزان ، ج2 ، ص 209 و 217).
ب. نبى كسى است كه تبليغ احكام الهى را به عهده دارد ولى كتاب آسمانى ندارد لكن رسول واجد كتاب آسمانى است. (اسرار الحكم ، ص 395 و التعريفات ، ص 307).
ج. نبى انسانى است كه از طرف خداوند براى تبليغ اوامر و نواهى الهى مبعوث شده است چه واجد كتاب و يا شريعت خاص باشد و يا نباشد و رسول كسى است كه واجد كتاب و شريعت خاص باشد. (شرح المقاصد ، ج5 ، ص 6 ; شرح العقايد النسفيه ، ص 65 ; سرمايه ايمان ، ص 85ـ 86 و مجمع البيان ، ج1 ، ص 405).
د. منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پيامبران الهى نيستند بلكه هر كدام به يك حيثيت و جهت خاص و شأنى خاص اشاره دارند پس نبوت ناظر است به جهت گرفتن اخبار و احكام الهى و رسالت ناظر است به جهت ابلاغ آنها به مردم. اين شئون مختلف از بعضى از آيات قرآنى قابل استفاده است ، در آيه (إِنّا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيّين من بعده) (نساء:163) به شأن نبوت و در آيه (وما على الرسول إلاّ البلاغ) (عنكبوت:18) به شأن رسالت اشاره دارد.
طبق اين معنا ، مقام رسالت و نبوت در يك نفر قابل جمع است (الميزان ، ج2 ، ص 217 و ج3 ، ص 311).
گواه اين مطلب آن است كه در آيات نبوت عامه گاهى واژه «نبيين» به كار رفته است (وكان الناس أُمّة واحدة فبعث النبيين...) (بقره:213) و گاهى واژه «رسل» به كار رفته است: (لقد أرسلنا رسلنا بالبينات...) (حديد:25) بنابراين نسبت ميان رسول و نبى از منظر كلامى تساوى است. يعنى همه پيامبران هم شأن نبوت داشته اند و هم شأن رسالت. با اين حال از آيات و روايات به دست مى آيد كه رسول اخص از نبى است. در روايات آمده است كه نبى كسى است كه فرشته وحى را در بيدارى نمى بيند و فقط صداى او را مى شنود ولى در خواب هم صداى او را مى شنود و هم او را مشاهده مى كند ، اما رسول كسى است كه در بيدارى نيز فرشته وحى را مشاهده مى كند (كافى ، ج1 ، ص 174 ; بحارالانوار ، ج11 ، ص 32). اين گونه تفاوت ها مربوط به مقامات و مراتب كمال پيامبران است نه شأن نبوت و رسالت آنان چنان كه در قرآن تصريح شده است كه برخى پيامبران بر برخى ديگر برترى دارند: (لقد فضلنا بعض النبيين على بعض) (اسراء:55) و (تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض) (بقره:253) در دو آيه ياد شده كه سخن از تفاضل پيامبرى است ، هم واژه «نبيين» به كار رفته و هم واژه «رسل». بنابراين صاحب كتاب يا شريعت بودن نيز مى تواند از مزاياى برخى پيامبران باشد. كه به اين جهت به آنان رسول گفته مى شود. اختصاص واژه رسول به برخى از پيامبران به لحاظ جهات ياد شده با برابرى آن با واژه نبى از منظر كلامى منافات ندارد (ايضاح المراد فى شرح كشف المراد ، ص 340ـ 341).
قرآن كريم در صدد بيان نام همه پيامبران الهى نبوده است چنان كه فرموده است: (ولقد أرسلنا رسلاً من قبلك منهم من قصصنا إليك ومنهم من لم نقصص عليك) (غافر:78) در قرآن كريم نام بيست و شش پيامبر الهى آمده است كه عبارتند از: آدم ، نوح ، ادريس ، هود ، صالح ، ابراهيم ، لوط ، اسماعيل ، يسع ، ذوالكفل ، الياس ، يونس ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف ، شعيب ، موسى ، هارون ، داود ، سليمان ، ايوب ، زكريا ، يحيى ، عيسى و محمد.
البته در آيات ديگرى از پيامبرانى نه به اسم بلكه با وصف و كنايه ياد شده است مانند پيامبرانى از بنى اسرائيل پس از موسى (عليه السلام (بقره:246) كه نام او را شمعون يا يوشع ابن نون يا اشموئيل (اسماعيل) گفته اند (مجمع البيان ، ج1 ، ص 350).
و پيامبرى كه بر آباديى گذر كرد كه ويران شده بود (بقره:259) و او را عزيز يا ارميا ناميده اند (همان ، ص 370).
در روايات تعداد انبياء متفاوت ذكر شده است (تفسير قرآن العظيم ، ابن كثير ، ج9 ، ص 214 و بحارالانوار ، ج11 ، ص 32).
ولى در حديث مشهور ابوذر از رسول خدا كه شيعه و اهل سنت روايت كرده اند و روايات متعدد ديگرى شمار انبياء يكصد و بيست و چهار هزار نفر بيان شده است كه سيصد و سيزده نفر از آنها رسول بوده اند (خصال صدوق ، ص 524 ; كافى ، ج1 ، ص 174 ; كنزالعمال ، ص 322 ، 76 ; بحارالانوار ، ج11 ، ص 28 ; نورالثقلين ، ج5 ، ص 23و تفسير كنزالدقائق ، ج9 ، ص 125).
گروهى از انبيا به اولوالعزم توصيف شده اند (احقاف:35) درباره تعداد و اوصاف آنان اقوال مختلفى مطرح شده است (اولوالعزم).
يكى از مهم ترين ويژگى هاى انبيا برخوردارى از وحى است. پيامبران از طريق وحى الهى بر حقايق و معارف دينى واقف مى شوند بدون آن كه در اين دريافت دچار خطا و يا ترديد گردند. ( وحى
يكى ديگر از مهم ترين صفات انبياء كه موجب امتياز و برترى ايشان بر انسان هاى عادى است «عصمت» است. متكلمان اسلامى بر اين مسئله كه پيامبران از عصمت برخوردارند اتفاق نظر دارند هر چند در تعيين حدود و ثغور آن اختلافاتى هست ( عصمت).
ويژگى ديگر پيامبران بشر بودن آنان است. قرآن كريم بر اين ويژگى تأكيد دارد و غالباً اين مطلب را در جواب بهانه گيرى هاى منكران و مخالفان مطرح مى كند كه مى گفتند چرا انبيا از جنس بشرند و فرشته نيستند (انعام:8و 9 ; ابراهيم:10 ; حجر:7و8 ; اسرا:94 و 95 ; فرقان 7 و 8 و 21 و 23 ; تغابن:6 ; مؤمنون:24 و 25 و 33 ; اعراف:153 و 154 و 185 و 186 ; يس:14 و 15و بقره:210).
مفسرين شيعه و سنى ذيل آيات شريفه فوق استدلال هايى را بر لزوم بشر بودن انبيا بيان كرده اند (تفسير الصافى ، ج3 ، ص 224 ; بحارالانوار ، ج11 ، ص 300 ; الكاشف ، ج5 ، ص 87 ; كنزالدقائق ، ج7 ، ص 520 و فتح القدير ، ج3 ، ص 309) كه ما در اين جا تنها به نقل يكى از آنها اكتفا مى كنيم ، و آن اين كه در دعوت دينى و الهى ، حكمت اقتضا مى كند كه اختيار انسان در فعل و ترك محفوظ باشد و اگر فرشته به همان صورت ملكوتى و آسمانى خود نازل شود و در نتيجه عالم غيب مبدل به عالم شهود شود پاى اجبار به ميان آمده و دعوت اختيارى از بين خواهد رفت (الميزان ، ج7 ، ص 29 و 30).
مرد بودن از ويژگى هاى ديگرى است كه قرآن براى انبيا ذكر مى كند (يوسف:109 ; نحل:43 ; انبياء:7).
از ديگر اوصاف عمومى پيامبران در قرآن اين است كه هر پيامبرى به زبان امت خويش سخن مى گفته است . حتى پيامبرانى كه داراى رسالت عمومى و جهانى اند به زبان آن قومى كه از ميان آنان برخاسته و در بين آنان مى زيسته اند تكلم مى كرده اند (دخان:58 ; شعرا:195و ابراهيم:4) دليل اين مطلب طبق آيه چهارم سوره ابراهيم آن است كه هدف از ارسال پيامبر تبيين اهداف الهى رسالت به واسطه اوست اگر زبان پيامبر كه اصيل ترين ابزار مفاهمه اوست با زبان قومش تفاوت داشته باشد در تبيين كامل رسالت و تحقق بخشيدن اهداف بعثت خويش كامياب نخواهد بود. (الميزان ، ج12 ، ص 15و تفسير مراغى ، ج13 ، ص 126) اين نكته در روايات مختلف مورد تأكيد قرار گرفته است. (اصول كافى ، ج8 ، ص 268و كنزالعمال ، ص 3228).
پيامبران الهى با وجود اين كه هر يك متناسب با شرايط مكانى و زمانى و مقتضيات عصر خود وظايفى برعهده داشتند لكن از سنت هاى ثابتى پيروى مى كردند و اصول مشتركى در دعوت ايشان حاكم بود. اين اصول كلى و مشترك از يك سو ما را به خطوط اساسى اديان الهى آشنا مى سازد و از سوى ديگر حقانيت دعوت آنان را آشكار مى كند. در آياتى از قرآن كريم به اين مطلب اشاره شده است مانند: (لا نفرّق بين أحد منهم ونحن له مسلمون) (بقره:136) يا (لا نفرّق بين أحد من رسله) (بقره:285) كه تأكيد مى كند مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ميان پيامبران الهى تفاوتى نمى گذارند و به تعليمات همه آنان ايمان دارند و اين گواه روشنى است بر يگانگى اصول كلى تعليمات انبيا و به همين دليل كسى كه نبوت يك پيامبر را انكار كند مثل آن است كه نبوت همه انبيا را نپذيرفته است. قرآن در مورد قوم ثمود و لوط مى فرمايد همه رسولان را تكذيب مى كردند (شعراء:141 و 160) با اين كه اين دو قوم هر كدام بيش از يك پيامبر نداشتند و اين به آن دليل است كه دعوت يك پيامبر دعوت همه انبيا است. در اين جا به بعضى از اين اصول مشترك اشاره مى كنيم:
اصل توحيد و نفى ش يكى از مهمترين اصول دعوت انبيا است و به شهادت آيات مختلف قرآن (انبياء:25 و نحل:36) هر يك از آنها كه مبعوث به نبوت مى شوند نخستين گفتارشان توحيد بود و به خاطر تحقق اين اصل مهم است كه آيات قرآن مكرراً بيان مى كند كه مبارزه با طاغوت ها و تخصيص پرستش به خداوند در سرلوحه تعليمات همه انبيا بود چرا كه تا انسان بنده طاغوت است در اسارت است و آن گاه آزاد مى شود كه تنها بنده خداوند باشد. (الميزان ، ج3 ، ص 389 و 391 ; تفسير قرآن العظيم ابن كثير ، ج7 ، ص 211 و روح البيان ، ج8 ، ص 24).
معاد: اعتقاد به معاد يكى ديگر از اصول دعوت انبيا است ، آيه 130سوره انعام نشان مى دهد كه تمام پيامبرانى كه مبعوث شدند مردم را از روز رستاخيز ، مجازات ها و كيفرهاى آن برحذر داشتند و همه در اين اصل اساسى مشترك بودند. (الميزان ، ج7 ، ص 354 و تفسير ابن كثير ، ج3 ، ص 305).
دعوت به تقوا نيز از اصول كلى دعوت انبيا است (نساء:131) چرا كه هدف نهايى آفرينش بشر و نظم زندگى فردى و اجتماعى او بدون اين امر ممكن نيست (تفسير قرطبى ، ج3 ، ص 1978) در قرآن كريم به صورت مكرر از زبان انبيا ، مردم به رعايت تقوا دعوت شده اند. (شعراء:130ـ132 و 141ـ 144 و 160و 176ـ 179).
دعوت به عدالت اجتماعى يكى ديگر از اين اصول اساسى است (حديد:25) چرا كه بدون اقامه قسط و عدالت اجتماعى هرگز جامعه بشرى به اهداف نهايى خود يعنى تكامل معنوى نخواهد رسيد. (الميزان ، ج19 ، ص 171).
شكستن سنت هاى غلط كه مايه انحراف و عقب ماندگى جوامع بشرى است نيز از اصول كلى دعوت انبيا بوده است. چون برنامه اصلى همه انبيا تعليم كتاب و حكمت و تحقيق درباره معارف آنهاست و جهل زدايى و رفع تقليد مقدمه ضرورى هرگونه تعليم و تحقيق به شمار مى رود از اين رو پيامبران با تقليد باطل و جهل و سنت هاى نادرست مبارزه كردند آيات متعدد قرآن (بقره:170 ; مائده:104 ; اعراف:28 ; لقمان:21 و زخرف:20ـ 24) نشان مى دهد مبارزه با تقليد كوركورانه سيره قطعى هر پيامبر بوده و از لوازم رسالت عامه به شمار مى رود. قرآن كريم از پيامبران نقل مى كند كه به قوم خويش مى گفتند سخن ما را بسنجيد اگر بهتر از سخن پيشينيان شما بود آن گاه بپذيريد و اين نشان مى دهد كه دعوت به عقل و برهان و پرهيز از وهم و گمان ، سنت مشترك همه انبيا بوده است (انعام:57 و يوسف:108).
علاوه بر بحث تفاضل ميان پيامبران الهى بحث ديگرى كه متكلمان اسلامى مطرح كرده اند تفاضل پيامبران و فرشتگان است. آراء آنان در اين باره مختلف است:
متكلمان اماميه و اشاعره به برترى انبيا معتقدند ولى در مقابل ، معتزله فرشتگان را از پيامبران برتر مى دانند (اوائل المقالات ، ص 49). برخى نيز در اين باره به تفصيل قائل شده اند بدين نحو كه انبياى مرسل افضل از ملائكه اند و خواص ملائكه افضل از انبياى غير مرسل مى باشند و انبياى غير مرسل افضل از ملائكه عام اند (الحبائك فى اخبار الملائك ، ص 80).
گروه نخست براى اثبات ادعاى خويش به آيات مختلفى از قرآن كريم استدلال كرده اند كه از جمله مى توان به آيه 31 سوره آل عمران اشاره كرد كه مى فرمايد: (إنّ اللّه اصطفى آدم ونوحاً وآل إبراهيم وآل عمران على العالمين) زيرا عبارت (على العالمين) شامل فرشتگان نيز مى شود و از آن جا كه معناى «اصطفى» در اين جا متضمن برترى و افضليت است از آيه بدست مى آيد كه انبيا بر فرشتگان برترى دارند (الاعتقادات ، ص 89 ; ارشاد الطالبين ، ص 321ـ 324 ; شرح المقاصد ، ج5 ، ص 62ـ 79 ; سرمايه ايمان ، ص 103 و 104 ; روح المعانى ، ج2 ، ص 127 ; بحارالانوار ، ج11 ، ص 12 ; مجمع البيان ، ج4 ، ص 42 و ج6 ، ص 147).
از ديگر آياتى كه بر اين مطلب استدلال شده است آيه 35 سوره بقره است: (وإذ قلنا للملائكة اسجدوا) . در اين آيه فرشتگان مأموريت يافته اند كه در برابر آدم سجده كنند و مقتضاى اين مطلب تقديم و تفضيل حضرت آدم به عنوان پيامبر الهى بر فرشتگان است ، پس نبى بر فرشته برترى دارد (مجمع البيان ، ج1 ، ص 161 ; الكشاف ، ج4 ، ص 106 ; فتح البارى ، ج13 ، ص 33 و بحار ، ج26 ، ص 348).
در برخى روايات نيز به برترى پيامبران بر فرشتگان تصريح شده است. براى نمونه شخصى از امام رضا (عليه السلام) پرسيد آيا پيامبر افضل است يا فرشته اى كه به سوى او فرستاده مى شود؟ امام در جواب فرمودند پيامبر افضل است (بحارالانوار ، ج10 ، ص 183 ; الاحتجاج ، ج2 ، ص 348 و تفسير صافى ، ج3 ، ص 198).
علاوه بر ادله نقلى براى اثبات افضليت انبيا بر فرشتگان دليل عقلى هم اقامه شده است و آن عبارت است از اين كه انبيا داراى قوه شهوت و غضب و نيز ساير قواى جسمانى همچون قوه خياليه و وهميه و... هستند و اكثر احكام اين قوا با حكم عقل در تضاد مى باشند با اين حال انبيا قواى مذكور را به كنترل خود درآورده و پيوسته بر اساس حكم عقل رفتار كرده اند. بنابراين افعال و عبادات انبيا سخت تر از افعال و عبادات فرشتگان است و هر عمل سختى فضيلتش بيشتر است (كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد ، ص 387 ; المسلك فى اصول الدين ، ص 280و الحبائك فى اخبار الملائك ، ص75).
گروه دوم نيز براى اثبات مدعاى خود به دلائل گوناگون استناد جسته اند از جمله آنها ، ادله ذيل است:
گفته شده است كه عبادات ملائكه حداقل از نظر كميت از عبادات بشر از جمله انبيا بيشتر است چرا كه از آياتى نظير (يسبحون الليل والنهار لا يفترون) (انبياء:20) استفاده مى شود كه ملائكه در تمام حالات در حالت عبادت خداوند به سر مى برند همچنين به دليل آياتى همچون (يخافون ربّهم من فوقهم) (نحل:50) ، (لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون) (انبياء:27) ، (وهم من خشيته مشفقون) (انبياء:28) و (حتى إذا فزع عن قلوبهم) (سبأ:23) خشوع و خضوع ايشان در عبادت اگر بيشتر از بشر نباشد كمتر نيست پس عبادت ايشان از نظر كيفى از عبادت بشر پايين تر نيست و اين دو ويژگى كمى و كيفى موجب مى شود ملائكه بر تمام انسان ها و از جمله انبيا افضل باشند ، زيرا اگر طاعات ملائكه حتى اگر از نظر كيفيت (خضوع و خشوع) با طاعات بشر مساوى باشد اما از نظر كمى بيشتر است لذا ثواب ايشان از عبادات هم بيش تر خواهد بود.
همچنين تقواى ملائكه بيشتر است و آن كه با تقواتر است برتر است ، دليل بر بيشتر بودن تقواى فرشتگان اين است كه آياتى همچون (يخافون ربّهم من فوقهم) (نحل:50) و (وهم من خشيته مشفقون) (انبياء:28) بيانگر اين است كه آنان داراى خوف و شوق دائمى نسبت به خداوند مى باشند و اين موجب مى شود كه فرشتگان همواره از لغزش ها و ميل به سوى لغزش ها ايمن باشند در حالى كه انبيا از لغزش هايى گرچه كوچك ايمن نبودند و يا ترك اولاهايى از ايشان سر مى زده است ، كما اين كه در زندگى ايشان كمابيش مشهود است. (الحبائك فى اخبار الملائك ، ج1 ، ص 61ـ 68). با توجه به ادله نقلى و عقلى كه بر افضليّت انبيا بر ملائكه اقامه شد ، ضعف استدلال افضليت ملائكه بر انبيا آشكار است و نياز به تكرار نمى باشد.
ارشاد الطالبين ، فاضل مقداد ، جمال الدين مقداد بن عبد اللّه ، مكتبة المرعشى ، قم ، 1405ق ;اسرار الحكم ، سبزوارى، هادى، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1362ش ; ايضاح المراد ، ربانى ، على ، مركز مديريت حوزه علميه قم ، 1382ش ; احتجاج ، طبرسى، احمد بن على، نجف اشرف، دارالنعمان; اوائل المقالات ، شيخ مفيد، محمد بن محمد، بيروت، دارالمفيد للطباعة والنشر; الاعتقادات ، صدوق، محمد بن على، بيروت، دارالمفيد للطباعة والنشر ; بحارالانوار ، مجلسى ، محمدباقر ، المكتبة الاسلاميه ، تهران ;تاج العروس ، زبيدى حنفى، سيد محمد، بيروت، دارالفكر للطباعة والنشر; التعريفات ، جرجانى، على بن محمد، بيروت، دارالكتاب العربى; تفسير الصافى ، فيض كاشانى ، ملامحسن ، تحقيق حسن اعلمى ، انتشارات صدر ، تهران ، 1415ق ; تفسير القرآن العظيم ، ابن كثير ، اسماعيل ، دارالاندلس ، بيروت ، 1416هـ ; تفسير قرطبى ، قرطبى ، محمد بن احمد ، تحقيق: عبدالرزاق المهدى ، دارالكتاب العربى ، بيروت ، 1423ق ; تفسير مراغى ، مراغى ، احمد بن مصطفى ، داراحياء التراث العربى ، بيروت ; الحبائك فى اخبار الملائك ، سيوطى ، عبدالرحمن; خصال ، شيخ صدوق، محمد بن على، قم، منشورات جامعه مدرسين; روح المعانى ، آلوسى، سيد محمود، بيروت، دارالكتب; الصحاح ، جوهرى، اسماعيل بن حماد، بيروت، دارالعلم للملايين; روح البيان ، حقى بروسوى ، اسماعيل ، دارالفكر ، بيروت ، بى تا ; سرمايه ايمان ، لاهيجى ، عبدالرزاق ، انتشارات الزهراء ، قم ، 1362ش ; شرح العقائد النسفيه ، تفتازانى ، سعدالدين ، مسعود بن عمر، مطبعه مولوى محمد عارف ، 1364ش ; شرح المقاصد ، تفتازانى ، سعدالدين ، مسعود، منشورات شريف رضى ، قم ، 1409ق ; فتح القدير ، شوكانى، محمد بن على، عالم الكتب; الكاشف ، مغنيه ، محمدجواد ، دارالكتب الاسلاميه ، تهران ، 1424ق ; الكافى ، الأصول ، كلينى رازى ، محمد بن يعقوب ، المكتبة الإسلاميه ، تهران ، 1388ق ; كنزالدقائق ، قمى ، مشهدى ، محمد بن محمدرضا ، انتشارات وزارت ارشاد ، تهران ، 1368ش ; كنزالعمال ، متقى هندى ، على بن حسام الدين، مؤسسه الرسالة ، بيروت ، 1405ق ; كشف المراد ، حلّى، حسن بن يوسف، قم، مؤسسه نشر اسلامى; كشاف ، زمخشرى، محمود، بيروت، دارالكتاب العربى; لسان العرب ، ابن منظور، محمد بن مكرم، قم، ادب الحوزه; مجمع البيان ، طبرسى، فضل بن حسن، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات; المستمسك فى اصول الدين ، محقق حلّى، جعفر بن حسن، مشهد، مجمع البحوث الاسلامى; معجم مقاييس اللغة ، احمد بن فارس، مكتبة الاعلام الاسلامى; المفردات ، راغب، حسين بن محمد، بيروت، دارالمعرفة ; الميزان ، طباطبايى ، محمدحسين ، مؤسسه الأعلمى ، بيروت ، 1393ق ; نورالثقلين ، حويزى ، عبدعلى بن جمعه ، تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى ، حكمت ، قم; النكت الاعتقاديه ، شيخ مفيد، محمد بن محمد، بيروت، دارالمفيد للطباعة والنشر .
--------------------