در اين نوشتار برآنيم تا به نقل روايات و اقوالي از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة معصومين ـ عليهم السّلام ـ در مورد تأييد قرائات قرآني و خصوصاً قرائات سبعه بپردازيم.
تأييد پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ
در حديثي از سوي عامّه و خاصّه وارد شده است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
«انّ هذا القرآن أُنزل علي سبعة أحرفٍ فاقْرَؤُا ما تيسّر منه».[1]
مضمون حديث مذكور، با تعابير مختلف از علماي عامّه و خاصّه وارد شده است. قبل از شروع به بحث در معناي «أحرف» و «سبعه» و محتواي حديث، چند مطلب قابل تذكر است:
اوّلاً: هيچيك از علماي عامّه در صحّت حديث فوق، ترديد ندارد و آن را از متواترات ميشمارند و از علماي خاصّه نيز بسيار اندكند كه در صحّت سند و تواتر آن شك[2] و يا ردّ نمودهاند[3]، با دقت در بيان آنها سستي اقوالشان به راحتي آشكار ميشود و به نقل آنها نيازي نيست.
صاحب مصباح الفقيه ميفرمايد: اين عبارت (حديث مذكور) از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صادر شده است بلكه ادّعاي تواتر آن را نيز نمودهاند.[4]
ثانياً: ميگوييم برخلاف عدّهاي از علماي عامّه، ما معتقديم كه بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط يك قرائت نازل شد نه اينكه وحي در هر بار بر قرائتي خاص نازل شده باشد. و همچنين اعتقاد داريم كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط بر يك وجه قرائت ميفرمود نه به چند وجه، اگر چه اختلاف قرائتِ اصحاب را بنا بر آية: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[5] برخلاف و تحريف و تغيير قرآن نميدانستند بلكه براي رفع عسر و حرج و در حدّي كه معناي اصلي و مقصود حقيقي قرآن تغيير نكند، ميپذيرفتند.
ثالثاً: عدّهاي از علماي بزرگ علوم قرآني با وجود طرح تمامي مباحث علوم قرآني در كتابشان، از طرح اين مبحث بخاطر مشكل بودن معناي آن و اختلاف نظر شديد علما، طفره رفتهاند چرا كه نه ميتوانستند حديث را ردّ كنند؛ چون از علماي موثّق عامّه و خاصّه وارد شده بود و نه ميتوانستند توجيه صحيح آن را بيان نمايند.[6]
سيوطي گفته است: «اين حديث، حديث مشكل و نا مفهومي است» و بنا به قول ابن عربي، موحد كبير اسلام: «براي تشخيص معناي اين حديث، هيچگونه نص و حديثي نداريم و به همين دليل مردم بر سر فهم صحيح اين حديث اختلاف كردهاند».[7]
در «الإتقان» اين حديث از 21 نفر از صحابيان و در مقدّمة تفسير طبري از بيش از پنجاه نفر نقل شده است.
با مطالعة در تاريخ عرب جاهلي و صدر اسلام و با پي بردن به جوّ حاكم بر حجاز در ابتداي طلوع خورشيد اسلام و نيز با توجه به منطق دين آخرين پيامبر خدا، در مورد عبادت و فرمانبرداري از خداوند، بدون شك بايد بگوييم اسلام هميشه جاذبهاش بسيار قوي و مقدم بر دافعهاش ميباشد.
آن اعرابياي كه قبل از اسلام، فقط بخاطر يك كلمه حرف يا يك شعر ـ چون در مخمصه و تنگناي اجتماعي واقع ميشد و احساس سرشكستگي ميكرد ـ سالهاي متمادي جنگ وخونريزي به راه ميانداخت و يا بخاطر دختر بودن فرزندش او را زنده به گور ميكرد تا اين ننگ و عار اجتماعي را از گردنش بردارد، آيا بخاطر دينش اين سرشكستگيِ اجتماعي را بجان خواهد خريد؟ البته كه نه؛ چون گرچه روي به اسلام آورده ولي آن روحية عناد وار و عصبيّتش از بين نرفته و منطق دين نيز چنين اجازهاي نميدهد كسي را كه جذب اسلام شده و به آن رو آورده در ابتداي امر، او را تنها بخاطر عدم صحّت قرائت، ترد كند و يا عامل تردش را به وجود آورد و عكس العمل پيامبر نيز در مشكلات اجتماعي، بسيار زيبا و دقيق است چرا كه تمام افعال و اقوالش به تعليم و برگرفته از وحي الهي است.
از آنجا كه لهجههاي عرب بسيار متفاوت است و اگر قرار بود قبل از مأنوس شدن با قرائت قرآن، به لهجة قريش به عرب تازه مسلمان بگويي غلط خواندي، آن روحيه، لجاج و عنادش طغيان مينمود و از دين خارج ميگشت و يا كينه به دل ميگرفت. پس چه زيباست كه پيامبر در ابتداي امر، همة قرائتها را ـ كه معناي اصلي تغيير نيافته ـ تأييد مينمايد و به يكي ميفرمايد: «أحسنت» نيكو و درست خواندي و به ديگري كه ـ به گونهاي ديگر قرائت كرده ـ ميفرمايد: «أصَبْتَ» به حق قرائت نمودي و به سومي ميفرمايد: «هكذا أُنزلت» يعني آيه همين گونه نازل شد.
البته قابل توجه است كه تأييد پيامبر، قراءات مختلف را و يا مجوّز ايشان در قراءات مختلف به جهت تيسير، بدانگونه نيست كه هر كس به هر شكل خواست بخواند بلكه بايد مراد اصلي خداوند تبارك و تعالي تغيير نكند و چنين اتفاقي هم طبعاً رخ نميداده چرا كه تازه مسلمانان قصد عناد ورزي با قرآن را نداشتند و چه بسا اهتمام در صحّت قرائت و تعلّم شيوة قرائت پيامبر داشتهاند ولي چون كلمات، هم معنا و مترداف بودهاند لذا بعضي از آنها را كه فراموش ميكردند و به جايش كلمة مترادف را ميگذاشتند و بنا بر مقدّمهاي كه بيان داشتيم، بايد بگوييم كه منظور پيامبر از كلمة «أنزل» معناي مجازي بوده و نه حقيقي و اين مطلب بر متبحّر علوم اسلامي واضح و روشن است.
بعد از تعليم و قرائت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ صحابيان در صدد حفظ و يادگيري آن بودهاند و از آنجا كه صحابيان از قبايل متعدد عرب بودهاند كه هر كدام لهجه و اصطلاح خاص خود را داشتهاند، پس در امر قرائت، طبيعي است كه دچار اختلاف قرائت شوند و چه بسا از اين امر رنج ميبردهاند و به پيامبر مراجعه كرده و خواستار اصلاح اين مشكل اجتماعي ميشدند و تحقيقاً پيامبر اكرم نيز امر به ما لايطاق نميكند ـ و واقعاً هم مشكل ما لا يطاق بوده ـ چون يادگيري يك لهجه و زبان خاصي كه قرآن به آن شيوه نازل شده، براي افرادي كه در تمام عمر با لهجة خودشان مأنوس بودهاند، نامأنوس مينموده و براي پيران با ممارست و رياضت همراه بوده است.
پس بنابراين، تيسيراًعلي الأمّه اين اختلاف قرائت را ميپذيرفته است؛ چون معنا و مراد اصلي خداوند تغيير نمييافته ـ و تا حدّي كه مقصود اصلي خداوند تغيير نيابد حضرت، ميپذيرفت ـ و چون ما معتقديم كه تمامي افعال و اقوال پيامبر، تعليم وحي است پس بايد قبول كنيم كه اصطلاح «أنزل» در حديث از اين باب است و پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مجازگويي فرموده است.
اين جواز قراءات، مقطعي و براي يك برهه از زمان نيست؛ چون نسخ نشده و مادامي كه براي افراد، قرائت، مشكل و حرج داشته باشد، اين اجازه داده شده، لذا آنهايي كه فكر ميكنند عثمان مردم را بر يك قرائت جمع كرد و بعد از آن اين حديث نسخ شده، در اشتباه ميباشند؛ چون عمل عثمان، جهت رفع حرج و عسر نبود بلكه جهت نجات مسلمين از انحراف بود، همانطوركه اشاره شد، هر گروه بخاطر قرائت مختلف، با اختلاف بسيار شديد، گروه ديگر را تكفير ميكرد.[8]
بنابراين، بايد گفت اين اختلافات، دامنة چشمگيري پيدا كرد و تلاشهاي عثمان هم ثمري نبخشيد، اگر چه باعث شد بعدها قراءات صحيح در همان شهرهايي شهرت پيدا كند كه آن پنج مصحف بدانها فرستاده شده بود تا اينكه همزمان با اختلاف قراءات، قرّاء سبعه از شهرهاي بزرگ بپا خواستند و از اول دوران جواني به امر قرائت اهتمام ورزيدند و تمام عمر خود را صرف تتبّع و تحقيق در امر قرائت نمودند و به طوري كه اشاره شد آنها هميشه اوقاتشان را در امر قرائت صرف ميكردند و در بلاد اسلامي مشهور شدند و همة مردم آنها را به عنوان موثّقترين اشخاص و قرائتشان را به عنوان بهترين قرائت، برگزيدند.
ما براي اثبات اين كه اين حديثِ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به قراءات سبعه اشعار دارد ـ البته نه مستقيماً ـ دو دليل اساسي ميآوريم:
دليل اول:
1. بيشك مسلمين در امر قرائت ـ به علل مختلف ـ دچار اختلاف قرائت ميشدهاند و اين يك الزام اجتماعي بوده است.
2. و نيز تحقيقاً براي رفع اين مشكل به پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ رجوع مينمودهاند.
3. و طبعاً پيامبر نيز براي رفع مشكل، چارهاي ميانديشيد و تا آنجا كه محتواي اصلي آيه و منظور خداوند تغيير نيابد، به اختلاف قراءات اجازه ميداد.
حال ميگوييم اين اختلاف كه يك الزام اجتماعي است تا اواخر قرن اول امتداد يافته است، ولي بيشك عدّهاي از اصحاب، تابعين، طبقة اول و دوم قاريان، در شيوة قرائت قيد «ما لم تجعل رحمةً عذاباً أو عذاباً رحمةً»را رعايت ننمودهاند و از عدم تغيير سياق آيه به كنار رفتهاند و اين عدّه موجب شدهاند كه اختلاف از حدّ لفظ گذشته و به اختلاف در معناي آيه منجر شود و امر پيامبر اسلام اجرا نشود و متعلمين اينان نيز چنين بودهاند و تا اواخر قرن اول، اين مشكل گريبان گير جامعة مسلمين بوده تا اينكه عدّهاي با كارداني و تحمّل مشكلاتِ تحقيق و تتبّع و صرف عمر در اين راه، توانستند اين اختلاف قراءات را پيش ببرند البته تا جايي كه مخالف سفارش پيامبر اكرم نشده باشد؛ يعني عدم تغيير محتواي آيه و مقصود خداوند متعال، با اين فرق كه درعصر پيامبر اين امكان وجود داشت كه همان قرائت مُنزل را آموخت و بخاطر سپرد و تلاوت كرد ـ و لو باعسرت و سختي ـ لكن در اين زمان (اواخر قرن اوّل) هر يك از قرّاء سبعه فقط توانستند به صحيحترين وجهي كه ميشود قرائت كرد، دست يازند.
[1] . از علماي تشيّع در كتابهاي: التمهيد في علوم القرآن به نقل از خصال صدوق، ابواب السبعه، ج 2، ص 358، شمارة 44. در مصباح الفقيه، كتاب الصلوة، ص 274 و... و از علماي تسنن در كتابهاي، صحيح بخاري، ج 6، ص 185 و 227. در الاتقان في علوم القرآن، ج 1.
[2] . مثل صاحب التمهيد.
[3] . مثل صاحب پژوهشي در قرآن.
[4] . مصباح الفقيه، حاج آقا رضا همداني (ره)، كتاب الصلوة، ص 274.
[5] . سورة حج، آية 78.
[6] . دانشمند فرزانه استاد آيت الله محمد هادي معرفت، بدون نقل دليل، اين حديث را مورد ريب قرار داده است. اين ناچيز با اعتراف به توشة بسيار ناچيز علمي و با پوزش از مقام ارزشمند آن دانشمند معظّم، در برخي موار نظرات آن استاد را در فصل قبل و اين فصل مورد انتقاد قرار دادهام.
[7] . البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 212.
[8] . بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ابوالفضل ميرمحمدي، به نقل از فتح الباري، ج 9، ص 14 و 15.
@#@
با دقّت در مطلبي كه بيان كرديم، نتيجه اين ميشود كه «قراءات سبعه» نيز از مصاديق اين حديث ميباشند بلكه چون در حال حاضر ما فقط همين هفت نو قرائت را داريم ـ به اجماع علماي عامّه و خاصّه ـ بايد بگوييم مصداق حديث پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط همين قراءات سبعه است (دقت شود)
ما نميگوييم پيامبر خدا پيشگويي كرده و منظورشان از «أحرف سبعه» همان اشخاص مشخص قرّاء سبعه هستند بلكه ميگوييم اين حديث در حال حاضر در قرائت آنان منحصر ميشود.
حال ممكن است اين سؤال پيش آيد كه در اين صورت بايد كلمة «أحرف» به معناي قرائتها باشد و نه معناي ديگر.
اتفاقاً ما به منابع تاريخي و روايي مراجعه نموديم و معلوم شده كه در بسياري از روايات و احاديث، منظور از «حرف، قرائت» است و فقط ميتوان از «حرف، قرائت» را مقصود گوينده دانست و بعضاً خود نيز تصريح كردهاند.
«علّامة شعراني» ميفرمايد: «آنچه نزد ما مقبول است، نازل شدن قرآن بر حرف واحد ميباشد، مقصودم قرائت واحد است».[1]
در تاريخ قرآن آمده است: «معناي ديگر أحرف، قراءات است اگر چه قراءات مستلزم كلمات و سخنان زياد است (از حيث معناي لغوي) ولي پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از باب تسمية الكل باسم جزئه از قراءات، به «أحرف» تعبير فرموده».[2]
و نيز زرقاني در «مناهل العرفان» و طبري در تفسيرش و همچنين ابن الجزري در طبقات القرّاء و ابوعمرو الداني، «حرف» را به «قرائت» ترجمه نمودهاند؛ يعني از «حرف، قرائت» را قصد كردهاند.
دليل دوم:
اكثر بلكه همة دانشمندان علوم قرآني كه به توضيح اين حديث پرداختهاند، آن را از نقطه نظر «أحرف سبعه» يا «سبعة أحرف» مورد پژوهش و تحقيق قرار دادهاند؛ يعني از كلّ حديث فقط كلمة «سبعة أحرف» را بررسي كردهاند كه مقصود از «أحرف» چيست؟ چون همة معضلات در فهم معناي «أحرف» و «سبعه» است و هر كس را نظري در اين باب ميباشد، علي هذا اين حديث، به حديث «سبعة أحرف» يا «أحرف سبعه» شهرت يافته است.
ابتدا در معناي كلمة «سبعه» بحث ميكنيم، عدّهاي از دانشمندان در صدد بيان اين نكته بودهاند كه منظور پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از سبعه، عدد حصري نيست بلكه در حديث، «سبعه» دلالت بر كثرت دارد. اگر چنين بود، معناي «أحرف» و تفسير آن به وجوه متعدد، آسان بود امّا چه كنيم كه سستي اين قول بسيار آشكار است. و سيوطي اين نظريّه را با دلايل قطعي رد كرده و واقعاً با پرمايگي، اين سطور را نگاشته است.[3]
و بسياري از علماي علوم قرآني معتقدند كه عدد «سبعه» دالّ بر «حصر» است نه كثرت[4]، خصوصاً كه در تمامي احاديث وارده، عدد «هفت» آمده نه «هفتصد»، تا دلالت بر كثرت كند.
و امّا در معناي كلمة «أحرف»، حقير گويد اين بحث را صاحب «مباحث في علوم القرآن» جدّاً با استواري نگاشته و نظر وي با عقل و نقل مطابق است:
در تبيين و تفسير معاني كلمة أحرف، اختلاف عقيده بين علما و دانشمندان اسلامي بسيار است به گونهاي كه گروهي از آنان 35 معناي متعدد و عدهاي چهل معنا براي اين حديث متذكّر شدهاند، گرچه اكثر اين معاني با عدم تأييد روايت صحيح و منطق سليم همراهند. در اينجا چند نظريه را ذكر ميكنيم:
برخي گفتهاند: مقصود از «حرف، قرائت» ميباشد مثل قول ابن جزري آنجا كه ميگويد: «شاميان قرآن را به حرف اين عامر ميخوانند» يعني با قرائت ابن عامر.
گروهي گفتهاند: منظور از «حرف» يعني «مقصد» و «وجه» ميباشد.
گروهي گفتهاند: مقصود از «سبعه» عدد مشخص نيست و دلالت بر كثرت دارد.
گروهي گفتهاند: از «احرف سبعه» لهجههاي گوناگون قصد شده است.
گروهي گفتهاند: «احرف سبعه» متشكل از اظهار، ادغام، روم، اشمام، تخفيف، تسهيل و نقل و ابدال است.
تعدادي متذكر شدهاند كه: مقصود از آن، قبايل: هذيل، قريش، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعد بن بكر ميباشد.
و گفتهاند: «احرف سبعه» عبارت از هفت علم است: علم انشاء و احياء، علم توحيد و تنزيه، علم صفات ذات، علم صفات افعال، علم صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب، علم نبوّت.
و همچنين گفته شده: مقصود از «احرف سبعه»، هفت دسته از آيات قرآن ميباشد: مطلق و مقيّد، عام و خاص، نصّ و مؤوّل، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفسّر، استثناء، قَسَمهاي قرآن و نظرات بسيار ديگر آمده است.
و در ادامه از كتاب مباحث في علوم القرآن چنين آمده: ميتوان گفت منظور از وجوه سبعه، سهل گيري پيامبر در خواندن قرآن براي مسلمين است، يعني اگر مسلمانان از اين وجوه تخفيف استعمال كنند و آيات الهي را متفاوت با قرائت اصلي بخوانند صحيح بوده و بدون اشكال است چرا كه قرائتهاي مختلف با قرائت اصلي در هفت وجه تفاوت دارند:
1. تفاوت در اعراب، با تغيير ياعدم تغيير در معنا مانند: «فَتُلقي» و «فَتَلَقّي» با تغيير معنا و مانند: «وَ لايَضار» و «و لايُضار» بدون تغيير معنا.
2. تفاوت در حرف، بدون تغيير شكل خطي كلمه با تغيير معنا مثل: «يعلمون» و «تعلمون» و با تغيير شكل كلمه و بدون تغيير معنا مثل: «الصراط» و «السراط».
3. اختلاف در مفرد و مثني و جمع و تذكير و تأنيث آوردن كلمات قرآن مانند: «لأمانتهم» و «لأماناتهم» و...
4. اختلاف در آوردن كلمات مترادف: مانند: «أيديهما» و «ايمانهما».
5. اختلاف در تقدّم و تأخّر كلمات مانند: «فيُقتلون و يَقتلون» و «فيَقتلون و يُقتلون».
6. اختلاف در حذف و اثبات حروف جرّ يا عاطفه ميباشد مانند: «تَجري تَحتها» با «تَجري مِن تَحتها» يا: «و قالوا اتّخذ الله» با «قالوا اتخذ الله».
7. اختلاف در لهجههاست مثل: «الصلاة» و «الطلاق» كه طبق قاعده بايد با ترقيق لام ادا شود امّا بنا بر قرائتي بر اثر تغيُّر لهجه با تفخيم لام قرائت شدهاند.
ابن هشام ميگويد: وقتي قبايل عرب اشعار همديگر را ميخواندند، در خواندن شعرِ شاعرِ قبيلة ديگر، تغييراتي به اقتضاي عادت لساني خود ايجاد ميكردند.
قابل توجه اينكه: منظور از ذكر وجود هفتگانه اختلافات، جمع شدن همة آنها در كلمة واحد نيست بلكه ممكن است گاهي در يك كلمه دو وجه اختلاف يا بيشتر فراهم آيد.[5]
و امّا مسئلة بسيار مهمي كه «دكتر صبحي صالح» پس از بيان نظريّه خود بدان نپرداخته، اينكه آيا اين وجوه مختلف هفتگانه، در قراءات معتبر است يا غير معتبر؟ اگر بگوييد اعمّ است كه بيشك وجوه، منحصر در اين هفت قسم نميشود و اگر بگوييد از قراءات معتبر گرفته شده، گوييم اين قراءات معتبر متّفقاً (عامّه و خاصّه) منحصر در قراءات قرّاء سبعه است.
پس وجوه هفتگانة مذكور از قراءات سبعه اخذ شده و باز هم بايد بگوييم كه «أحرف سبعه» غير مستقيم به «قراءات سبعه» بازگشت ميكند.
تأييد ائمّة معصومين ـ عليهم السّلام ـ
در ذيل اين عنوان نيز از دو جهت بحث خواهيم كرد.
حكومت بني اميه بعد از خسارات بيشماري كه به پيكر اسلام وارد ساخت كه تا كنون نيز اثرات سوء آن مشهود است، ميرفت تا سستي و سقوط خود را شاهد باشد و درعوض، سلسلة بني عباس در حال به دست گرفتن حكومت و قدرت بودند. بين اين دو طايفة ظالم و ستمگر، نبردي نه آن چنان ظاهر و ملموس در گرفته بود و هر يك مصمم بود تا بر تخت سلطنت بنشيند، امويان خواهان آن بودند كه حكومت همچنان در دستشان باشد و عباسيان نيز چون پايههاي حكومت امويان را سست ميانگاشتند، خواهان تصرف تخت و تاج آن بودند لذا اشتغال ظالمين با ظالمين تحقق يافته و جوّ اجتماعي بسيار مساعد بود تا امام آن عصر ـ امام محمد باقر و بعد امام جعفر صادق ـ عليهما السّلام ـ ـ به ترويج علوم و معارف اسلامي بپردازند و چنين نيز شد تا آنجا كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنياد يا مدرسه و يا محفل درسي داشته و شاگردان بسياري در علوم ناب اسلامي پرورانده است. از آنجا كه دو طايفة مذكور در فكر تصرف حكومت بودند به مسائل اجتماعي مسلمين توجه چنداني نداشتند، در همين زمان بود كه تدوين احاديث آغاز گشت.[6]
و تحقيقاً در همين دوران بوده كه «علم قرائت» بسيار مطرح بلكه مسئلة روز بوده است. و چون امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميتوانستند به راحتي مسائل ديني و مشكلات مردم را رسيدگي كنند ـ بخاطر عدم وجود مزاحم يا كم بودن مزاحمت از سوي حكومت وقت كه درگير كسب قدرت بود ـ و اصلاً فقه را در همين زمان به متعلمين آموزش دادهاند، لذا مذهب شيعه به آن عزيز منسوب گشته و علم فقه نيز «جعفري» نام گرفته است.
مقصود اينكه حتماً در مورد قراءات مختلف و صحّت يا عدم صحّت آنها به امام صادق ـ عليه السّلام ـ رجوع كردهاند و امام ـ عليه السّلام ـ نيز يقيناً جواب فرمودهاند كه جواب آن عزيز را مطرح خواهيم كرد.
و «امّا بيان قسم اول»:
حديث سبعة احرف در بيان ائمّة معصومين
مضمون اين حديث با عبارات مختلف از پيامبر اكرم، امام اميرالمؤمنين، امام محمد باقر وامام جعفر صادق ـ عليهم السّلام ـ از سوي علماي شيعه روايت شده است.
الف. صدوق ـ عليه الرحمه ـ درخصال طي سندي از عيسي بن عبدالله الهاشمي و او از پدرش و او از پدرانش روايت كرده كه پيامبر فرمود: «أتاني آتٍ مِن الله، فقال: انّ الله يأمُركَ أن تَقْرَأَ الْقُرآنَ علي حرفٍ واحدٍ. فَقُلتُ: يا رَبِّ وَسِّعْ عَلي أُمّتي، فقال: انّ الله يأمُركَ أن تَقْرَأَ القُرآن عَلي سبعة أحرفٍ».[7]
[1] . حاشية فصل الخطاب، محدث نوري (ره)، ص 2.
[2] . پژوهشي در تاريخ قرآن كريم به نقل از مجلة دانشكدة دانشگاه فؤاد، ص 110.
[3] . الاتقان في علوم القرآن، عبدالرحمن سيوطي، ج 1، ص 78.
[4] . مباحث في علوم القرآن، صبحي صالح، به نقل از البرهان، ج 1، ص 212.
[5] . مباحث في علوم القرآن، دكتر صبحي صالح، آخرين قسمت فصل سوم با تلخيص.
[6] . روش علّامة طباطبائي در الميزان، علي الأوسي، مترجم: سيد حسن ميرجليلي، ص 137.
[7] . التمهيد في علوم القرآن، به نقل از خصال، صدوق، ج 2، ص 358.
@#@
يعني: «از جانب خدا به من گفته شد كه خداوند ميفرمايد: قرآن را به حرف واحد قرائت كن، پس من گفتم اي پروردگار من! بر امت من توسعه بده (و آنان را در تنگنا قرار مده) كه آنگاه گفت: خداوند تو را امر ميكند كه قرآن را بر هفت حرف بخوان».
ب. ابوعبدالله محمد بن ابراهيم نعماني طي حديثي از امام اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقل نموده كه آن عزيز فرموده است: «أُنزِلَ الْقُرآن علي سبعة أقسامٍ كُلٌّ مِنها شافٍ كافٍ وهي: أمرٌ و زَجرٌ و ترغيبٌ و ترهيبٌ و جدلٌ و مثلٌ و قصص».[1]
يعني: «قرآن بر هفت قِسم نازل شده هر يك از آنها كافي و شافي است و آنها عبارتند از: امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و مثل و قصص».
ج. محمد بن حسن صفّار طيّ حديثي از امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند كه آن عزيز فرمود: «تفسير القرآن عَلي سبعة أحرفٍ مِنهُ ما كانَ و مِنهُ ما لَم يكن بَعدُ ذلكَ تَعرفُهُ الْأئِمّه».[2]
يعني: «تفسير قرآن به هفت وجه ممكن است كه برخي از آن وجوه شناخته شده و برخي شناخته نشده است و امامان آن را ميدانند».
د. علّامة مجلسي (ره) با سند خود از حمّاد بن عثمان نقل ميكند كه به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كردم: احاديث شما براي ما مختلف نقل شده است، فرمود: «اِنَّ القُرآن نُزِّلَ علي سَبعة أحرفٍ و أدني ما لِلإِمام أن يُفتي علي سبعة وجوهٍ... ثُمّ قال: هذا عطاؤُنا فامنن أو امسك بغير حساب».[3]
يعني: «قرآن با هفت حرف نازل شده و كمترين حقّي كه براي امام است اينكه بر هفت وجه فتوا بدهد و اين هدية خداست و ما ميتوانيم آن را به مردم ببخشيم و يا نبخشيم و امساك كنيم».
اينها احاديثي هستند كه در كتب مختلف شيعي از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ نقل شده است و با توجه به اين كه قراءات قرآني و خصوصاً قرّاء سبعه هم عصر با امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ بودهاند و با توجه و مقدمهاي كه در ابتداي بحث بيان شد، مسلمين جهت آگاهي از نظر معصومين ـ عليهم السّلام ـ در مورد قراءات به آن عزيزان رجوع ميكردهاند و محال است كه آنان بدون جواب، ردّ كنند. پس چه با سكوتي كه دالّ بر رضاست و چه بياناً ـ كه هر دو وجه وارد شده ـ تأييد فرمودهاند.
اگرچه در اين احاديث مستقيماً به قراءات سبعه اشاره نفرمودهاند ولي با اين بيان، چه بسا خواستهاند رضاي خودشان را نسبت به قراءات ابراز نمايند و صحّه بگذارند.
عدّهاي از دانشمندان علوم قرآني[4] اشكال نمودهاند كه اين احاديث مخالف با حديثي است كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: در جواب كسي كه پرسيد: آيا آنچه مردم ميگويند (كه قرآن را با هفت حرف ميشود خواند) صحت دارد؟ فرمود: «نه، دروغ ميگويند»، تا اينكه ميفرمايد: «قرآن با يك حرف و از طرف فردي يكتا نازل شده است».[5]
و نيز امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرموده باشد كه: «قرآن قِسم واحد و يكي است و از طرف فردي يكتا نازل شده است و اختلاف از ناحية روات است».[6]
صاحب مصباح الفقيه پس از نقل حديث ميفرمايد: «تكذيب امام ـ عليه السّلام ـ مربوط به مطلب و تفسيري است كه ازحديث كردهاند و در واقع تكذيب، راجع به دلالت روايت است نه سند آن (يعني تفسيري كه آن شخص از حديث كرده، به نزول بر هفت وجه را امام تكذيب كرده است نه جواز قرائت بر هفت وجه را چرا كه ما معتقديم قرآن فقط بر يك قرائت بر پيامبر خدا نازل شده است) زيرا ميشود گفت اين عبارت (حديث أحرف سبعه (جواز قرائت بر هفت وجه)) از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صادر شده است بلكه ادّعاي تواتر آن را نيز نمودهاند»[7]، (دقت شود).
در اين قسم، احاديثي را كه آورديم اگر چه مستقيماً قراءات سبع را قصد نكرده بودند امّا با اندكي دقت ميتوان منظور امام ـ عليه السّلام ـ را دريافت . اينك در قسم دو، احاديثي را ميآوريم كه امام ـ عليه السّلام ـ مستقيماً به قراءات سبعه اشاره مينمايد.
و «امّا قسم دوم»:
از آنجا كه علوم اسلامي، عموماً و علم قرائت قرآن خصوصاً در زمان امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ رشد بسيار ملموس و محسوسي بين مسلمين داشته و نيز مسئلة تحقيق و بررسي و در نهايت اشتهار و أعلميّت عدّهاي مشخص در مسئلة قراءات در همين عصر بود، ميتوان نتيجه گرفت كه از شيعيان آن حضرات أَبعَد است كه در مورد مسئلة قرائت، هيچ سؤالي ننموده و يا اهميّتي نداده باشند.
حال، ميگوييم در هيچ يك از كتب احاديث ـ چه با سند معتبر يا غير معتبر و چه در اخبار متواتر و يا آحاد ـ نداريم كه بر عدم صحّت قراءات يا عدم وثاقت قرّاء تصريح يا با كنايه مطلبي بر عليه اينها بيان نموده باشند بنابر اين، يقيناً آن حضرات با قراءات مشهور كه بين مسلمين بوده و مشهورترين آنها قرائت قرّاء سبعه ميباشد مخالفت نورزيدهاند. حال در مقابل سؤال، دو گونه ميشود صحّه گذاشت: يا با سكوت و يا با نطق.
در چند حديث به نقل از علماي بزرگ تشيّع (مثل شيخ صدوق) اخباري به ما رسيده كه حضرات معصومين ـ عليهم السّلام ـ به اطاعت از قرائت مشهور بين مردم ـ كه همان قرائت قرّاء سبعه و بعضاً عشره بوده است ـ امر فرمودهاند.
در «وسائل الشيعه» آمده است كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ در سؤال شخصي كه در مورد قراءات قرآن بود فرمود: «و اقْرَؤُا كَما عَلَّمْتُمْ».[8]
و نيز در جاي ديگر به همين مناسبت فرموده است: «اقْرَءْ كما يَقْرَءُ النّاس».[9]
و در جاي ديگر: «اِقْرَؤُا كما تَعَلَّمْتُم».[10]
اين قسمت را با سخن علّامه حسن زادة آملي در اين مورد به پايان ميرسانيم: «ائمّه ما ـ عليهم السّلام ـ با اين قرائتها موافقت نمودهاند چون در عصر ايشان رايج بوده است و ايشان، مردم را از عمل به آن قراءات منع نمينمودند و همه جا قرائت امامان، موافق يكي از هفت قرائت است و اينكه قرائتي از ايشان روايت شود كه غير از قرائتهاي متواتر باشد بسيار كم است و اين مسائل با دقت براي متبحّر علوم قرآني واضح ميگردد».[11]
[1] . التمهيد في علوم القرآن به نقل از رسالة النعماني في صنوف آي القرآن.
[2] . التمهيدفي علوم القرآن به نقل از بصائر الدّرجات، ص 196 همين حديث را علّامه مجلسي (ره) از زراره و او از امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ در بحار الانوار، ج 92، ص 98 نقل كرده است.
[3] . بحارالانوار، علّامة مجلسي (ره)، ج 92، ص 83 با همين مضمون و با كمي تغيير در عبارت از: التمهيد في علوم القرآن به نقل از: خصال صدوق، ج 2، ص 358.
[4] . مثل صاحب التمهيد و استدشان ايت الله خوئي (ره).
[5] . اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج 2، باب النوادر.
[6] . همان مدرك.
[7] . مصباح الفقيه، حاج آقا رضا همداني (ره)، كتاب الصلوة، ص 274.
[8] . وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي (ره)، كتاب الصلوة، ج 4، ص 821.
[9] . سر البيان، ص 61 به نقل از شيخ صدوق ـ عليه الرحمه ـ در خصال صدوق و نيز در پژوهشي در قرآن، ص 376.
[10] . سر البيان، ص 61 به نقل از شيخ صدوق ـ عليه الرحمه ـ در خصال صدوق و نيز در پژوهشي در قرآن، ص 376.
[11] . فصل الخطاب في اثبات عدم تحريف كتاب ربّ الارباب، تأليف آيت الله حسن زادة آملي.