• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

همه جا نشانه هاى او است

شرح آیات 1 لغایت 6 سوره مبارکه الجاثیه

1حم

2تَنْزِیلُ

بیشتر...

نامه 31 نهج البلاغه - جلسه سیزدهم

  شرح نهج البلاغه - استاد مفسر دکتر محمدعلی
بیشتر...

حق طلبانِ اهل کتاب، به قرآن تو ایمان مى آورند

شرح آیات 51 لغایت 55 سوره مبارکه القصص

51وَ لَقَدْ

بیشتر...

خطبه هشتاد و هفت،بخش دوم

 

قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ- سُبْحَانَهُ- فِی أَرْفَعِ

بیشتر...

رسیدن به آمرزش الهی

صحیفه سجادیه - دعای شماره ۳۷ - فراز ۱۳

ثُمَّ لَمْ

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
7851
41486
143642690
امروز جمعه, 27 مهر 1403
اوقات شرعی

تخت ملکه سبأ

شرح آیات 38 لغایت 40 سوره مبارکه نمل

38قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ

39قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ

40قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ

ترجمه:

38 ـ (سلیمان) گفت: «اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او را براى من مى آورد پیش از آن که به حال تسلیم نزد من آیند»؟

39 ـ عفریتى از جنّ گفت: «من آن را نزد تو مى آورم پیش از آن که از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر، توانا و امینم»!

40 ـ (اما) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت: «پیش از آن که چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد»! و هنگامى که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا مى آورم یا کفران مى کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مى کند; و هر کس کفران نماید (به خویش زیان نموده، که) پروردگار من، غنى و کریم است»!

 
تفسیر:

در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است!

سرانجام فرستادگان «ملکه سبأ» هدایا و بساط خود را برچیدند، به کشورشان بازگشتند و ماجرا را براى «ملکه» و اطرافیان او شرح دادند، همچنین عظمت اعجاز آمیز ملک سلیمان و دستگاهش را بیان داشتند که هر یک از اینها دلیلى بود بر این که: او یک فرد عادى و پادشاه نیست، او به راستى فرستاده خدا است و حکومتش نیز یک حکومت الهى است.

در اینجا براى آنها روشن شد که: نه تنها قادر بر مقابله نظامى با او نیستند بلکه اگر فرضاً بتوانند مقابله کنند، به احتمال قوى، مقابله با یک پیامبر پر قدرت الهى است.

لذا «ملکه سبأ» با عده اى از اشراف قومش، تصمیم گرفتند به سوى سلیمان(علیه السلام) بیایند و شخصاً این مسأله مهم را بررسى کنند ،تا معلوم شود سلیمان(علیه السلام) چه آئینى دارد؟

این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان(علیه السلام) رسید، و سلیمان تصمیم گرفت در حالى که ملکه و یارانش در راهند، قدرت نمائى شگرفى کند تا آنها را بیش از از پیش، به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.

لذا رو به اطرافیان خود کرده، «گفت: اى گروه بزرگان! کدامیک از شما توانائى دارید، تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورید»؟ (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).

گرچه بعضى از مفسران، براى پیدا کردن دلیل احضار تخت ملکه سبأ خود را به زحمت افکنده اند، و گاه احتمالاتى ذکر کرده اند که: به هیچ وجه با مفاد آیات سازگار نیست، ولى روشن است: هدف سلیمان(علیه السلام) از این برنامه چه بود؟

او به اصطلاح، مى خواست ضرب شستى نشان دهد و کار فوق العاده مهمى انجام گیرد، تا راه را براى تسلیم بى قید و شرط آنها و ایمانشان به قدرت اللّه هموار سازد، و نیاز به حضور در میدان نبرد و خونریزى نباشد.

او مى خواست ایمان به اعماق وجود ملکه سبأ و اطرافیانش راه یابد تا سایرین را نیز دعوت به تسلیم و پذیرش ایمان کنند.

* * *

در اینجا دو نفر اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیب تر بود.

نخست «عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرده گفت: من تخت او را پیش از آن که مجلس تو پایان گیرد، و از جاى برخیزى نزد تو مى آورم» (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ).(1)

من این کار را با زحمت انجام نمى دهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتى نمى کنم; چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم»! (وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ).

«عفریت» به معنى فرد گردنکش و خبیث است، و جمله «إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ» که از جهات مختلفى توام با تأکید است (انّ ـ جمله اسمیه ـ لام) نیز نشان مى دهد که: بیم خیانت در این عفریت مى رفته، لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفادارى داده است.

به هر حال، سرگذشت سلیمان(علیه السلام) مملوّ است از شگفتى ها و خارق عادات، و جاى تعجب نیست که عفریتى این چنین بتواند در یک مدت کوتاه، یعنى یک یا چند ساعت که سلیمان در مجلس خویش براى داورى میان مردم، یا رسیدگى به امور مملکت، یا نصیحت و ارشاد، نشسته است، چنین امر مهمى را انجام دهد.

* * *

دومین نفر، مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظه اى از «کتاب الهى» داشت، چنان که قرآن در حق او مى گوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»!! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).

و هنگامى که سلیمان(علیه السلام) با این امر موافقت کرد، او با استفاده از نیروى معنوى خود تخت «ملکه سبأ» را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید، زبان به شکر پروردگار گشوده گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مى آورم یا کفران مى کنم»؟! (فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).

سپس افزود: «هر کس شکر کند، به سود خویش شکر کرده است، و هر کسى کفران کند، پروردگار من غنى و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).

در این که: این شخص که بوده؟ و این قدرت عجیب را از کجا به دست آورده؟ و منظور از علم کتاب چیست؟ مفسران گفتگو بسیار کرده اند.

ولى ظاهر این است: این شخص یکى از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان(علیه السلام) بوده است، و غالباً در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشته اند، و مى گویند: وزیر سلیمان و خواهرزاده او بوده است.(2)

و اما «علم کتاب »منظور آگاهى او بر کتب آسمانى است، آگاهى عمیقى که به او امکان مى داد: دست به چنین کار خارق عادتى بزند.

و بعضى احتمال داده اند: منظور لوح محفوظ است، همان لوح علم خداوند که این مرد به گوشه اى از آن علم آگاهى داشت، و به همین دلیل، توانست تخت «ملکه سبأ» را در یک چشم بر هم زدن، نزد سلیمان حاضر کند.

بسیارى از مفسران و غیر آنها گفته اند: این مرد با ایمان از «اسم اعظم الهى» با خبر بود، همان نام بزرگى که همه چیز در برابر آن خاضع مى گردد، و به انسان قدرت فوق العاده مى بخشد.

ذکر این نکته نیز لازم است که: آگاهى بر اسم اعظم، بر خلاف آنچه بسیارى تصور مى کنند، مفهومش این نیست که: انسان کلمه اى را بگوید و آن همه اثر عجیب و بزرگ داشته باشد، بلکه، منظور تخلق به آن اسم و وصف است.

یعنى آن نام الهى را در درون جان خود پیاده کند، و آنچنان از نظر آگاهى، اخلاق، تقوا و ایمان تکامل یابد که خود مظهرى از آن اسم گردد، این تکامل معنوى و روحانى که پرتوى از آن اسم اعظم الهى است، قدرت بر چنین خارق عاداتى را در انسان ایجاد مى کند.(3)

در مورد جمله «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» نیز مفسران احتمالات گوناگونى داده اند، اما با توجه به آیات دیگر قرآن، حقیقت آن را مى توان دریافت: در سوره «ابراهیم» آیه 43 مى خوانیم: لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ: «در روز رستاخیز مردم آنچنان وحشتزده مى شوند که چشمهایشان خیره مى گردد، و حتى پلک ها به هم نمى خورد» (مى دانیم در حالت وحشت چشم انسان به حالت یکنواخت و خیره همچون چشم مردگان باز مى ماند).

بنابراین، منظور این بوده پیش از آن که چشمت را بر هم زنى من تخت ملکه سبأ را نزد تو حاضر مى کنم.(4)

* * *

نکته ها:

1 ـ پاسخ به چند سؤال

از سؤالاتى که در ارتباط با آیات فوق، مطرح مى شود این است که: چرا سلیمان(علیه السلام) شخصاً اقدام به این کار خارق العاده نکرد؟

او که پیامبر بزرگ خدا بود و داراى اعجاز، چرا این مأموریت را به «آصف بن برخیا» داد؟

ممکن است به خاطر این بوده که: «آصف» وصى او بوده است، و سلیمان(علیه السلام) مى خواسته، در این لحظه حساس، موقعیت او را به همگان معرفى کند.(5)

به علاوه، مهم این است که: استاد، شاگردان خود را در مواقع لازم بیازماید و شایستگى هاى آنها را به دست آورد، و اصولاً، شایستگى شاگردان دلیل بزرگى بر شایستگى استاد است، اگر شاگردان کار فوق العاده اى انجام دهند، مهم است.

سؤال دیگر این که: سلیمان(علیه السلام) چگونه تخت «ملکه سبأ» را بدون اجازه او نزد خود آورد؟

ممکن است به دلیل هدف بزرگ ترى مانند مسأله هدایت و راهنمائى آنها و نشان دادن یک معجزه بزرگ بوده است.

از این گذشته، مى دانیم شاهان از خود مالى ندارند و اموال آنها معمولاً از غصب حقوق دیگران به دست مى آید!

سؤال دیگر این که: «عفریت جنّ» چگونه توانائى بر چنین خارق عادتى دارد؟

پاسخ این سؤال را در بحث هاى مربوط به اعجاز گفته ایم که: گاهى حتى افراد غیر مؤمن بر اثر ریاضت هاى پرمشقت و مبارزه با نفس، توانائى بر پاره اى از خارق عادات پیدا مى کنند ولى، تفاوت آن با معجزات این است کار آنها چون متکى به قدرت محدود بشرى است، همیشه محدود است، در حالى که معجزات، متکى بر قدرت بى پایان خدا است، و قدرت او همچون سایر صفاتش نامحدود مى باشد.

لذا مى بینیم «عفریت» توانائى خود را محدود مى کند برآوردن تخت «ملکه سبأ» در مدت توقف سلیمان(علیه السلام) در مجلس داورى و بررسى امور کشور، در حالى که «آصف بن برخیا» هیچ حدى براى آن قائل نمى شود، و محدود ساختن به یک چشم بر هم زدن، در حقیقت اشاره به کمترین زمان ممکن است، و مسلّم است که سلیمان(علیه السلام) از چنین کارى که معرفى یک فرد صالح است حمایت مى کند، نه از کار عفریتى که ممکن است کوته نظران را به اشتباه بیفکند و آن را دلیل بر پاکى او بگیرند.

بدیهى است هر کس کار مهمى در جامعه انجام دهد و مورد قبول واقع شود، خط فکرى و اعتقادى خود را در لابلاى آن تبلیغ کرده است، و نباید در حکومت الهى سلیمان(علیه السلام)، ابتکار عمل به دست عفریت ها بیفتد، بلکه باید آنها که علمى از کتاب الهى دارند بر افکار و عواطف مردم حاکم گردند.

* * *

2 ـ قدرت و امانت، دو شرط مهم

در آیات فوق و همچنین آیه 26 سوره «قصص» مهمترین شرط براى یک کارمند یا کارگر نمونه، دو چیز بیان شده: نخست قوت و توانائى، و دیگر امانت و درستکارى.

البته، گاه مبانى فکرى و اخلاقى انسان ایجاب مى کند که داراى این صفت باشد (همان گونه که در مورد موسى(علیه السلام) در سوره «قصص» آمده است) و گاه نظام جامعه و حکومت صالح ایجاب مى کند که: حتى عفریت جنّ، به این دو صفت الزاماً متصف شود، اما به هر حال، هیچ کار بزرگ و کوچکى در جامعه بدون دارا بودن این دو شرط، انجام پذیر نیست، خواه از تقوا سرچشمه گیرد، و خواه از نظام قانونى جامعه (دقت کنید).

* * *

3 ـ تفاوت «علم من الکتاب» و «علم الکتاب»

در آیات مورد بحث، درباره کسى که تخت «ملکه سباء» را در کمترین مدت نزد سلیمان(علیه السلام) آورد، به عنوان الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابُ: «کسى که بخشى از علم کتاب را دارا بود» تعبیر شده است، در حالى که در سوره رعد آیه 43 در مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و گواهان بر حقانیت او، چنین آمده است: قُلْ کَفى بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ:

«بگو کافى است براى گواهى میان من و شما، خداوند و کسى که در نزد او «علم کتاب» است».

در حدیثى از «ابو سعید خدرى» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: ابو سعید مى گوید: من از معنى «الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابُ» (که در داستان سلیمان آمده) از محضرش سؤال کردم، فرمود: او وصى برادرم سلیمان بن داود(علیه السلام) بود، عرض کردم «وَ مِنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابُ» از چه کسى سخن مى گوید؟ فرمود: ذاکَ أَخِى عَلِىُّ بْنِ أَبِیْطالِبِ: «او برادرم على بن ابیطالب است»!.(6)

توجه به تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابُ» که «علم جزئى» را مى گوید، و «عِلْمُ الْکِتابُ» که «علم کلى» را بیان مى کند، روشن مى سازد: میان «آصف» و «على»(علیه السلام) چه اندازه تفاوت بوده است؟!.

لذا در روایات بسیارى مى خوانیم: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است، یک حرف آن نزد «آصف بن برخیا» بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد، و نزد امامان اهلبیت(علیهم السلام) هفتاد و دو حرف آن است، و یک حرف آن مخصوص به ذات پاک خدا است.(7)

* * *

4 ـ هذا من فضل ربى

دنیا پرستان مغرور، هنگامى که به قدرت مى رسند، همه چیز را جز خود فراموش مى کنند، و تمام امکاناتى را که به دست آورده اند، قارونوار که مى گفت: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِی: «آنچه را دارم بر اثر علم و دانش من است»(8) از ناحیه خودشان مى دانند و لا غیر.

در حالى که بندگان خاص خدا به هر جا برسند مى گویند: هذا ِمْن فَضْلِ رَبِّى: «این از فضل خدا است بر ما».

جالب این که: سلیمان(علیه السلام) نه تنها این سخن را به هنگام مشاهده تخت «ملکه سباء» در برابرش بیان کرد، بلکه افزود: این براى این است که خدا مرا بیازماید، آیا شکرگزارم یا نه؟.

قبلاً نیز در همین سوره خواندیم که سلیمان(علیه السلام) نعمت هاى خود را همه از خدا مى داند، و خاضعانه رو به درگاهش مى کند که: پروردگارا! شکر این همه نعمت را به من الهام کن! و توفیقى عطا فرما که: بتوانم در پرتو آن، جلب رضاى تو کنم.

آرى، این است معیار شناخت موحدان خالص از دنیا پرستان مغرور، و این است راه و رسم مردان پرظرفیت و با شخصیت، در برابر کم ظرفیتان خودخواه.

گرچه، معمول شده است: بعضى از متظاهران، فقط این جمله پر معنى سلیمان(علیه السلام) (هذا ِمْن فَضْلِ رَبِّى) را بر سر در کاخ هاى طاغوتى خود مى نویسند، بى آن که به آن اعتقادى داشته باشند و در عملشان کمتر انعکاسى داشته باشد، ولى مهم آن است که هم بر سر در خانه باشد، هم در پیشانى تمام زندگى انسان و در قلب او، عملش نشان دهد: همه را از فضل خدا مى داند، و در مقام شکر آن برآید، نه شکر با زبان که شکر با عمل و با تمام وجود.(9)

* * *

5 ـ آصف بن برخیا چگونه تخت ملکه را حاضر ساخت؟

این اولین خارق عادتى نیست که در داستان سلیمان(علیه السلام)، و یا در زندگى پیامبران به طور کلى مى بینیم، و آنها که فکر مى کنند، باید این گونه تعبیرات را با توجیه ها و تفسیرهائى از ظاهرش دگرگون ساخت، و جنبه هاى کنائى و معنوى به آن داد، باید حساب خود را یک جا با معجزات انبیاء روشن سازند.

آیا آنها به راستى انجام کارهاى خارق عادت از پیامبران یا جانشینان آنها را محال مى دانند و آن را به کلى منکرند؟!

چنین چیزى نه با اصل توحید و قدرت پروردگار، که حاکم بر قوانین هستى است سازگار است، و نه با صریح قرآن در آیات بسیار.

اما اگر بپذیرند که: چنین چیزى ممکن است تفاوتى نمى کند که بحث از زنده کردن مردگان و شفاى کور مادرزاد به وسیله حضرت مسیح(علیه السلام) باشد، و یا حاضر کردن تخت «ملکه سبأ»، به وسیله «آصف بن برخیا».

بدون شک، در اینجا روابط مرموز و علل ناشناخته در کار است که ما با علم محدودمان از آن آگاه نیستیم، ولى همین قدر مى دانیم: این کار محال نیست.

آیا «آصف» با قدرت معنوى خود تخت «ملکه سبأ» را تبدیل به امواج نور کرد و در یک لحظه در آنجا حاضر کرد و بار دیگر آن را مبدل به ماده اصلى ساخت؟ بر ما درست روشن نیست.

همین قدر مى دانیم: امروز انسان از طرق علمى متداول روز، کارهائى انجام مى دهد که: دویست سال قبل، ممکن بود جزء محالات محسوب شود، فى المثل اگر به کسى در چند قرن قبل مى گفتند، زمانى فرا مى رسد که انسانى در شرق دنیا سخن مى گوید و در غرب جهان، درست در همان لحظه، سخنانش را مى شنوند و چهره اش را همگان مى نگرند، آن را هذیان یا خواب آشفته مى پنداشتند.

این به خاطر آن است که: انسان مى خواهد همه چیز را با علم و قدرت محدود خود ارزیابى کند، در حالى که در ماوراء علم و قدرت او، اسرار فراوانى نهفته است.

 


1 ـ کلمه «آتى» ممکن است «اسم فاعل» باشد و ممکن است «فعل مضارع» از ماده «اتى»، ولى احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد (دقت کنید).

2 ـ و این که: بعضى او را «جبرئیل» و یا خود سلیمان(علیه السلام) دانسته اند، بدون دلیل است، و در مورد این که او خود سلیمان باشد قطعاً مخالف ظاهر آیات است.

3 ـ درباره «اسم اعظم خدا» در جلد هفتم تفسیر «نمونه»، صفحه 30، ذیل آیه 180 سوره «اعراف» نیز بحث کرده ایم.

4 ـ این که بعضى گفته اند: منظور از جمله «یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» نظر افکندن به چیزى و بازگشت نظر به انسان و آگاهى او از آن است، هیچگونه دلیلى ندارد، همان گونه که این تعبیر، گواه بر نظریه خروج شعاع از چشم، که در فلسفه قدیم آمده است نخواهد بود (دقت کنید).

5 ـ در روایت مشروحى که در تفسیر «عیاشى» از امام دهم على بن محمد الهادى(علیه السلام) نقل شده، همین پاسخ را در جواب «یحیى بن اکثم»، مى خوانیم (تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 91).

6 ـ این حدیث را گروهى از مفسران و علماى اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن نقل کرده اند، براى توضیح بیشتر به «احقاق الحق»، جلد سوم، صفحات 280 و 281 مراجعه شود.

7 ـ به «اصول کافى»، و تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 88 مراجعه شود.

8 ـ قصص، آیه 78.

9 ـ درباره اهمیت شکر و تأثیر آن در فزونى نعمت و اقسام شکر (شکر تکوینى و تشریعى) بحث مشروحى در جلد دهم، صفحه 278 به بعد، ذیل آیه 7 سوره «ابراهیم» آمده است.

....................

تفسیر نمونه

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری