• تـازه هـا
  • آموزش قرآن
  • پربازدید

شرح نهج البلاغه (خطبه اول بخش هشتم)، آیت الله

ثُمَّ فَتَقَ ما بَیْنَ السَّمواتِ الْعُلا فَمَلأهُنَّ

بیشتر...

یک سنّت تغییرناپذیر!

شرح آیات 52 تا 54 سوره مبارکه انفال

52 کَدَأْبِ آلِ

بیشتر...

خطبه شصت و سه

 

شرح نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی

أَلاَ إِنَّ

بیشتر...

خطبه صد و چهل و هشت

 

کُلُّ وَاحِد مِنْهُما یَرجُو الاَْمْرَ لَهُ،

بیشتر...

خطبه صد و هفتاد و دو، بخش دوم

 

فَخَرَجُوا یَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى

بیشتر...

آمار بازدید

-
بازدید امروز
بازدید دیروز
کل بازدیدها
821
16251
144041829
امروز پنج شنبه, 22 آذر 1403
اوقات شرعی

خطبه دویست و ده، بخش دوم

 

وَ إِنَّما أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَةُ رِجَال لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:
رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلاِْیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالاِْسْلاَمِ، لاَ یَتَأَثَّمُ وَ لاَ یَتَحَرَّجُ، یَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَ لکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ، وَ لَقِفَ عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بِما أَخْبَرَکَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الاَْعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ، فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا، وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ، فَهذَا أَحَدُ الاَْرْبَعَةِ.

ناقلان حديث چهار گروهند و پنجمى ندارد: نخست شخص منافقى است که اظهار ايمان مى کند و نقاب اسلام بر چهره زده، نه از گناه باکى دارد و نه از آن دورى مى جويد، از روى عمد به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) دروغ مى بندد; (به يقين) اگر مردم مى دانستند او منافق و دروغگوست از وى نمى پذيرفتند و سخنش را تصديق نمى کردند; ولى (چون از واقعيت آگاه نبودند) مى گفتند: او از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است، آن حضرت را ديده و از او حديث شنيده و مطالب را دريافت داشته است به همين دليل به گفته اش ترتيب اثر مى دادند، در حالى که خداوند آنچه را لازم بوده از وضع منافقان خبر داده و اوصاف آنان را برشمرده است. قطعاً اين گروه منافقان (بعد از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) همگى از ميان نرفتند بلکه) بعد از آن حضرت باقى ماندند (و به کار خود ادامه دادند) و به پيشوايان ضلالت و دعوت کنندگان به دوزخ با دروغ و بهتان، تقرّب جستند (و احاديثى در فضيلت آنها جعل کردند) آنها نيز (در مقابل) مقامات کشور اسلامى را به آن منافقان سپردند و آنان را حاکمان بر مردم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند و به کمک آنها به خوردن دنيا مشغول شدند. البته مردم نيز (غالباً) همراه سلاطين و دنيا هستند مگر کسى که خداوند او را لغزش بازداشته است. اين يکى از چهارگروه است.

 

شرح و تفسیر

جعل احادیث از سوى منافقان

آنچه در بخش گذشته این خطبه آمد، اشاره اى اجمالى و پرمعنا درباره عوامل مختلف اختلاف و تعارض اخبار منقول از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود. امام(علیه السلام) در این بخش به شرح و بسط آن پرداخته و راویان حدیث را به چهار گروه تقسیم مى کند و موضع هر یک را به طور دقیق مشخص مى سازد.

در واقع امام(علیه السلام) دراین خطبه از یکى از فنون مهم فصاحت و بلاغت که همان فنّ اجمال و تفصیل است و در قرآن مجید کراراً دیده مى شود، بهره مى گیرد تا مخاطبان خود را به طور دقیق در جریان مطلب بگذارد.

امام(علیه السلام) شخص سؤال کننده اى را که در آغاز خطبه به او اشاره شد مخاطب ساخته ـ هر چند مخاطب همه مسلمین هستند ـ مى فرماید: «(بدان) کسانى که نقل حدیث مى کنند، تنها چهار گروهند و پنجمى ندارد»; (وَ إِنَّما أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَةُ رِجَال لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ).

سپس امام(علیه السلام) از گروه اوّل که عامل اصلى اختلاف اخبارند، سخن گفته مى فرماید: «نخست شخص منافقى است که اظهار ایمان مى کند و نقاب اسلام بر چهره مى زند، نه از گناه باکى دارد و نه از آن دورى مى کند و از روى عمد به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دروغ مى بندد»; (رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلاِْیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ(1) بِالاِْسْلاَمِ، لاَ یَتَأَثَّمُ وَ لاَ یَتَحَرَّجُ(2)، یَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مُتَعَمِّداً).

در زمانى که اسلام و مسلمین، قدرت کافى پیدا نکرده بودند دشمنان علناً به مقابله بر مى خاستند; ولى بعد از فتح مکّه که اسلام تمام منطقه را زیر سیطره خود قرار داد دشمنان شکست خورده ـ همانند دیگر جوامع بشرى ـ لباس نفاق بر تن پوشیدند، در ظاهر به صفوف مسلمانان پیوستند; ولى در باطن به خرابکارى مرموزانه ادامه دادند و یکى از طرق مهم تخریب آنها این بود که اهداف خود را در لباس اخبار پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)پوشاندند تا مسلمین را به انحراف بکشانند و به مقاصد سوء خود نزدیک کنند. مسلمانان خوش باور و ساده دل نیز سخنان آنها را به عنوان صحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پذیرا شدند و مشکل عظیمى در جامعه اسلامى به وجود آمد.

خوشبختانه آنها چنان در جعل اخبار به نفع بعضى از حاکمان ظلم، همچون معاویه افراط کردند که طشت رسواییشان از بام افتاد و بسیارى از مردم از وضع آنها باخبر شدند که نمونه هاى آن در نکات آخر بحث خواهد آمد.

امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى افزاید: «اگر مردم مى دانستند او منافق و دروغگوست از وى نمى پذیرفتند و سخنش را تصدیق نمى کردند; ولى (چون از واقعیت آگاه نبودند) مى گفتند: او از اصحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است، آن حضرت را دیده و از او حدیث شنیده و مطالب را دریافت داشته است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر مى دادند»; (فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَ لکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ، وَ لَقِفَ(3) عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ).

اتفاقاً یکى از شگردهاى منافقان این بود که لباس قداست بر تن همه صحابه پوشاندند و همه را افرادى مؤمن، درستکار و صاحب قداست ویژه معرفى کردند تا از این طریق به مقاصد شوم خود برسند که شرح این ماجرا نیز در نکات پایان بحث خواهد آمد، ان شاءالله.

آنگاه امام(علیه السلام) براى اثبات گفتار خود به قرآن مجید استناد مى کند تا هرگونه شک و تردیدى را از ذهن مخاطب بزداید، مى فرماید: «خداوند آنچه را لازم بوده از وضع منافقان خبر داده و اوصاف آنان را برشمرده است»; (وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بِما أَخْبَرَکَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ).

این سخن، اشاره به آیات زیادى است که در سوره هاى منافقین، توبه، احزاب، نساء، بقره و دیگر سوره ها آمده است و پرده از وضع منافقان برداشته، راه و رسم آنها را روشن ساخته و حیله ها و دامهاى آنها را بر شمرده است.

آنگاه امام(علیه السلام) اضافه مى کند: «سپس این گروه منافقان (یک باره بعد از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از میان نرفتند بلکه) بعد از آن حضرت باقى ماندند (و جمعیّت خود را سامان بخشیدند و به کار خود ادامه دادند) و به پیشوایان گمراهى و دعوت کنندگان به دوزخ با دروغ و بهتان، تقرّب جستند (و احادیثى در فضیلت آنها جعل کردند) آنها نیز مقامات کشور اسلامى را به آن منافقان سپردند و آنان را حاکمان بر مردم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند»; (ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ(4) وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الاَْعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ).

نتیجه همان شد که امام(علیه السلام) در ادامه سخن فرموده: «حاکمان جور به وسیله آن منافقان و همراه آنها به خوردن دنیا مشغول شدند (وبیت المال مسلمین را به تاراج بردند)»; (فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا).

منظور از پیشوایان ضلالت و گمراهى و دعوت کنندگان به آتش دوزخ در درجه اوّل حکّام بنى امیّه هستند که همه چیز اسلام از جمله احادیث پیامبر را ملعبه خود ساختند تا بر مردم حکومت کنند. بهترین ابزار کار آنها منافقان عصر پیامبر و بازماندگان آنها بودند و بدین وسیله فضاى احادیث نبوى را تیره و تار ساختند.

متأسّفانه بسیارى از توده مردم، چشم و گوش بسته به دنبال آنها افتادند آن گونه که امام(علیه السلام) در ادامه این سخن فرموده: «مردم نیز (غالباً) همراه سلاطین و دنیا هستند مگر کسى که خداوند او را لغزش بازداشته است»; (وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ).

جمله معروف «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِمْ» گرچه به این صورت در روایات اسلامى وارد نشده(5) ; ولى واقعیّتى است که مضمون آن هم در روایات و هم در گفته هاى بزرگان دیده مى شود که هرگاه گروه فاسد و مفسد با نقشه هاى حساب شده و تبلیغات گسترده وارد میدان شوند، مى توانند افکار عمومى را فریب داده و گروههاى زیادى را به دنبال خود بکشانند. این مطلب نه تنها در تاریخ گذشته و در صدر اسلام بعد از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)دیده مى شود، امروز هم در بسیارى از کشورهاى پیشرفته دنیا وجود دارد که ائمه ضلال با استفاده از تبلیغات پر حجم

رسانه هایى که در اختیار دارند و به کمک منافقانى که در هر جامعه اى دیده مى شوند، بر مردم مسلّط شده افکارشان را مى دزدند و آنها را فریب داده به دنبال خود مى کشانند.

امام(علیه السلام) در پایان این بخش از خطبه مى فرماید: «این یکى از چهارگروه است»; (فَهذَا أَحَدُ الاَْرْبَعَةِ).

نکته ها

1. منافقان در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله)

 

کسانى که با قرآن آشنا هستند به خوبى مى دانند که در سوره ها و آیات مختلف نکوهش شدیدى از منافقان شده و این نشان مى دهد که آنها جمعیّت کمى نبودند و برنامه آنها از آنجا شروع شد که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به مدینه آمد و مورد استقبال گرم دو قبیله بزرگ اوس و خزرج قرار گرفت و حکومت اسلامى تشکیل شد.

امّا گروهى که منافع خود را با ظهور اسلام در خطر دیدند به ظاهر، اسلام را پذیرفتند; ولى در واقع با پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و آیین او دشمن بودند.

با اینکه منافقان سعى در استتار خویش داشتند، در لحظات حساس که طوفانهاى سیاسى و اجتماعى مىوزید نقاب از چهره آنها کنار مى رفت و شناخته مى شدند، گاه با کناره گیرى از جنگ، گاه با طرح مسجد ضرار، گاه با جاسوسى براى مشرکان در آستانه فتح مکّه و گاه از طریق دامن زدن به مسئله افک، چهره واقعى خود را نشان مى دادند.

مسأله نفاق بعد از فتح مکّه گسترش بیشترى پیدا کرد، زیرا ابوسفیان دشمن شماره یک اسلام و هواخواهان او از ترس جان، اسلام را ظاهراً پذیرفتند; ولى هر زمان در انتظار فرصتى براى ضربه زدن به آن بودند.

2. منافقان بعد از رسول خدا

بعد از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) میدان براى فعالیت گسترده تر منافقان گشوده شد و به گفته ابن ابى الحدید با انقطاع وحى و رحلت پیامبر اکرم، کسى نبود که آنها را توبیخ کند و مردم را به پرهیز از آنان فراخواند، گاه با شدّت و گاه با ملایمت ضربه بر پیکرشان وارد سازد.(6)

از سوى دیگر فتح بلاد و کثرت غنائم، بسیارى از مسلمانان را به خود مشغول کرد و از توطئه هاى منافقان غافل ساخت به خصوص اینکه در دوران خلفا بسیارى از منافقان در پستهاى حساس مناطق اسلامى، جاى گرفتند. یکى از توطئه هاى خطرناک منافقان براى ضربه زدن به اسلام از یک سو و تقرّب به خلفا از سوى دیگر، جعل احادیث مطابق میل سران حکومت بود و این مطلب در زمان معاویه به اوج خود رسید. داستان آن در بسیارى از کتابها آمده است که معاویه حتى با بعضى از صحابه قرار و مدار مى گذاشت که اگر فلان حدیث را جعل کنید فلان مبلغ کلان به شما داده خواهد شد.

منافقان گاه احادیث پیامبر اکرم را تحریف کرده و به کلّى تغییر مضمون مى دادند; مانند حدیثى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «إذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطِبُ عَلى مِنْبَری فَاقْتُلُوهُ; هنگامى که معاویه را بر منبر من ببینید که خطبه مى خواند او را به قتل برسانید».(7) حسن بصرى مى گوید: ابوسعید خدرى مى گفت: «فَلَمْ نَفْعَل وَ لَمْ نَفْلَحْ; ما دستور پیامبر را اجرا نکردیم و رستگار نشدیم» ولى منافقان کذّاب حدیث را به این صورت تحریف کردند که پیامبر فرمود: «إذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطِبُ عَلى مِنْبَری فَاقْبَلُوهُ فَإنَّهُ أمینٌ مَأمُونٌ; هرگاه دیدید معاویه بر منبر من خطبه مى خواند از او پذیرا شوید، زیرا از هر نظر امین است».(8)

ابن ابى الحدید مى گوید: «معاویه به والیان شهرها نامه نوشت و طىّ بخشنامه اى به همه آنان ابلاغ کرد که هر کس فضائل و مناقب عثمان را نقل مى کند، مورد احترام ویژه قرار دهند و هر کس روایتى در فضیلت وى نقل کند نام او و پدر و خویشاوندانش را بنویسند تا به همه آنان پاداش دهیم. مدّتى بر این منوال گذشت. معاویه بخشنامه دیگرى صادر کرد و طى آن نوشت: احادیث در فضایل و مناقب عثمان فزونى یافت، از این پس از مردم بخواهید تا در فضایل دیگر صحابه مخصوصاً آن دو خلیفه به نقل حدیث پردازند و هر حدیثى در فضیلت على نقل شده با نقل مشابه آن درباره صحابه دیگر به مقابله با آن برخیزند».(9)

گرچه بعد از این زمان گروهى از محدّثان راستین به نقّادى احادیث پرداختند; ولى جرأت نکردند در احادیثى که صحابه آن را نقل کرده بودند انگشت انکار بگذارند، چرا که صحابه بودند!».(10)

3. آیا همه صحابه عادل بودند؟

درباره صحابه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دو عقیده مختلف وجود دارد; گروهى معتقدند همه آنها بدون استثنا افراد صالح و صادق و عادلى بودند و همه در هاله اى از قداست قرار دارند، بنابراین احادیث آنها از پیامبر اکرم مطلقاً مورد قبول است و کمترین ایرادى به آنها نمى توان گرفت و اگر کار خلافى از آنها ببینیم مانند تصرّفات نادرست خلیفه سوم در بیت المال و آتش افروزى طلحه و زبیر براى جنگ جمل و شورش معاویه بر ضد امام مسلمین على(علیه السلام) و امثال آن باید به توجیه گرى بپردازیم و بگوییم: حدّاکثر این است که آنها مجتهد بودند و در اجتهاد خود خطا کردند. گروه دیگرى معتقدند: گرچه در میان صحابه افراد صادق و با تقوا فراوان بودند ولى افراد منافق یا ناصالح وجود داشتند که پیامبر اسلام از آنها بیزارى مى جست و قرآن مجید هم بارها از آنها نکوهش کرده حتى گاهى عدّه اى را لعن نموده است.

طرفداران تنزیه مطلق دلیل قانع کننده اى بر گفتار خود ندارند و سخنان آنها برخلاف صریح بسیارى از آیات قرآن و مخالف تاریخ اسلام است.

درست است که قرآن مجید در بعضى از آیات مهاجران و انصار را ستوده و «رضى الله عنهم و رضوا عنه» درباره آنها فرموده، ولى هنگامى که اینگونه آیات را در برابر آیات دیگر که نکوهش شدید از بعضى از صحابه مى کند و آنها را آلت دست شیطان مى شمرد (سوره آل عمران، آیه 155) یا بعضى را بالخصوص به عنوان فاسق معرفى مى کند (سوره حجرات، آیه 6) یا مى گوید بعضى از آنها در تقسیم زکات یا غنائم به پیامبر اعتراض کردند و آن حضرت را منحرف از مسیر عدالت دانستند (سوره توبه، آیه 58) یا بعضى از آنها به بهانه هاى واهى ازجهاد فرار مى کردند (احزاب، آیه 12 و 13) یا گروهى رسماً منافق بودند (آیات سوره توبه و آیات نخستین سوره بقره و سوره منافقین) آرى! هنگامى که این آیات را در کنار هم مى گذاریم یقین پیدا مى کنیم که آنها چند گروه بودند: اوّل پاکان صالحان که در آیه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده، دوم مؤمنان خطاکار که در آیه 102 توبه از آنها یاد شده، سوم افراد آلوده و گنهکار که در آیه 6 حجرات ذکرى از آنها به میان آمده، چهارم منافقان تبهکار که مخصوصاً در آیه 101 توبه و آیات فراوان دیگر از آنها نکوهش شده و به این ترتیب این حقیقت بر ما روشن مى شود که داستان تنزیه همه صحابه افسانه اى بیش نیست که گویا جمعى از هواخواهان خلفاى نخستین براى قطع زبان اعتراض بر اعمال آنها، این نغمه را سر دادند و مخصوصاً حاکمان بنى امیّه (معاویه و جمعى از اطرافیان او که ظاهراً جمعى از صحابه بودند) بیش از همه با آن همه جنایاتى که داشتند خود را از این طریق تبرئه کردند.

ولى خوشبختانه محققان اهل سنّت نیز امروز به این حقیقت پى برده و در کتابهاى بسیارى به نقد نظریه تنزیه، پرداخته اند.(11)

کلام

امام امیرالمؤمنین على(علیه السلام)

در خطبه بالا نشان مى دهد که اوّلا این اعتقاد (عقیده تنزیه صحابه) در عصر آن حضرت در میان گروهى وجود داشت و مى گفتند: «فلان کس از صحابه پیامبر است و سخن او حجّت است» و ثانیاً امام آن را نفى مى کند و مى گوید: «گروهى از منافقان در میان صحابه نفوذ کرده بودند و خود را در صف آنها قرار داده بودند».

1. «مُتصنّع» از ريشه «صنع» بر وزن «تند» گرفته شده و به معناى کسى است که ظاهرسازى مى کند و عمل نادرست خود را خوب جلوه مى دهد.
2. «يتحرّج» از ريشه «حرج» به معناى گناه کردن گرفته شده و هنگامى که به باب تفعّل مى رود به معناى پرهيز از گناه است.
3. «لقف» از ريشه «لقف» بر وزن «وقف» به معناى گرفتن چيزى با سرعت است که در تعبيرات معمولى تعبير به ربودن و قاپيدن مى شود.
4. «زور» در اصل به معناى چيزى است که از حدّ وسط به طرفى متمايل شده باشد. از آنجا که دروغ از حق منحرف شده و به باطل گراييده، به آن زور گفته مى شود.
5. پدر مرحوم شيخ بهايى در کتاب أصول الأخيار إلى أُصول الاخبار، ص 30 از آن به عنوان «المثل السائر» (ضرب المثل معروف) ياد کرده است و همچنين مرحوم ملاصالح مازندرانى
در شرح اصول کافى، ج 12، ص 560; ولى در کتاب کشف الغمّة، ج 2، ص 230 بعد از ذکر اين جمله مى گويد: «کما ورد في الحديث والمثل; همان گونه که در حديث و در مثل وارد شده است». 6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 41 . 7. همان مدرک، ج 15، ص 176 . 8. شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، ج 7،
ص 212 و تاريخ بغداد، ج 1، ص 275. خطيب بغدادى بعد از نقل اين حديث اضافه مى کند که اين حديث را جز با يک سند نيافتم، در حالى که بسيارى از رجال اين سند افراد مجهول الحالى هستند. 9. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 44-46. 10. همان مدرک، ص 42.

aparat aparat telegram instagram این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید instagram instagram

فروشگاه و معرفی آثار استاد دکترمحمد علی انصاری