وَ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَان الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ، وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ، وَ اللاَّزِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ. أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الاِْدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ، وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ، وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ. لاَ یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ، وَ لاَ یَعُولُ غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُمْ.
بدانيد، خدايتان رحمت کند، که شما در زمانى قرار گرفته ايد که گوينده حق در آن کم، و زبان از گفتار راست عاجز و ناتوان، و همراهان حق، خوارند. اهل اين زمان همواره با گناه همراه اند و بر مداهنه و سازشکارى و سهل انگارى اتفاق نظر دارند. جوانانشان بداخلاق و شرور، و بزرگسالانشان گنهکارند. عالم آنها منافق است و قاريان قرآن و عابدان رياکارند. نه کوچکشان بزرگسالان را احترام مى کنند و نه ثروتمندشان زندگى مستمندانشان را تکفّل مى نمايند.
ویژگى هاى محیط فاسد
امام(علیه السلام) در بخش دوم این خطبه به شرح مفاسدى که در آن عصر و زمان بر اثر سیاستهاى حکّام پیشین پیدا شده بود و تقریباً در تمام جوامع آلوده دیده مى شود، پرداخته و ضمن یازده جمله کوتاه و بسیار پرمعنا ترسیم دقیقى از آن جامعه مى فرماید و در واقع چیزى را فروگذار نکرده است (و این است معناى فصاحت و بلاغت و سخنورى اعجازآمیز) مى فرماید: «بدانید خدایتان رحمت کند که شما در زمانى قرار گرفته اید که گوینده حق در آن کم، و زبان از گفتار راست عاجز و ناتوان، و همراهان حق، خوارند»; (وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَان الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ، وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ(1)، وَ اللاَّزِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ).
امام(علیه السلام) در ذکر این سه وصف، انگشت روى ریشه هاى اصلى فساد جامعه گذارده و آن اینکه حق گویان از ترس مخالفان یا فزونى مشکلات حق گویى، خاموش شوند و راستگویان یا بر اثر فشار محیط و هیأت هاى حاکم و یا ترس از بر باد رفتن منافع شخصى، دم فرو بندند یا به جاى راستگویى آلوده کذب و دروغ شوند و نیز آنها که حق جویند و حق طلب از متن جامعه کناره گیرى کنند یا کنار زده شوند و کسى گوشش بدهکار گفتار حق آنها نباشد و در یک جمله امر به معروف و نهى از منکر به فراموشى سپرده شود وارشاد جاهل و تنبیه غافل متروک گردد.
سپس به دو وصف دیگر که در واقع نتیجه اوصاف سه گانه پیش است، اشاره کرده مى فرماید: «اهل این زمان همواره با گناه همراه اند و بر مداهنه و سازشکارى و سهل انگارى اتفاق نظر دارند»; (أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ، مُصْطَلِحُونَ(2) عَلَى الاِْدْهَانِ(3)).
بى شک در هر جامعه اى گناه وجود دارد و سازشکارى و مداهنه دیده مى شود; ولى بدبختى و سیه روزى آنجاست که یک حرکت عمومى به سوى گناه، آن هم به صورت مستمر و پیوسته صورت گیرد و نیز بدبختى آنجاست که سازشکاران و سهل انگاران دست به دست هم دهند و در این کار متحد شوند.
آنگاه امام(علیه السلام) در ششمین و هفتمین وصف مى فرماید: «جوانانشان بداخلاق و شرور، و بزرگسالانشان گنهکارند»; (فَتَاهُمْ عَارِمٌ(4)، وَ شَائِبُهُمْ(5) آثِمٌ).
بدیهى است در محیطى که حق گویان خاموش شوند و امر به معروف و نهى از منکر به فراموشى سپرده شود محیط خانواده ها آلوده گردد، جوانانى که در این محیط و آن خانواده پرورش مى یابند بد اخلاق و بى ادبند. همچنین روشن است هنگامى که این جوانان به سن پیرى مى رسند عادت به گناه را از دست نمى دهند و از این نکته غافل اند که عمرشان به پایان نزدیک است و اجلشان به زودى فرا مى رسد و به سبب این غفلت در دریاى گناه غوطهورند.
در هشتمین و نهمین وصف مى افزاید: «عالم آنها منافق است و قاریان قرآن و عابدان ریاکارند»; (وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ(6)).
آرى! عالمان آن زمان که به دنیاپرستى روى آورده اند، راه رسیدن به دنیا را نفاق مى دانند و همان گونه که در تعبیر دیگرى امام(علیه السلام) در خطبه 194 بیان فرموده: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ; وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش; امّا کردارشان درد بى درمان است».
در بسیارى از نسخه هاى نهج البلاغه «قارئهم» آمده است و بسیارى از شارحان نیز همین را ترجیح داده اند که تناسب با جمله قبل دارد، زیرا در آنجا سخن از عالمان است و در اینجا سخن از قاریان قرآن و عابدان است. واژه «ممازق» که به معناى ریاکار و دو رنگ است نیز با آن متناسب است. در حالى که در بعضى از نسخه ها «قارن» از ماده قرین آمده که به معناى دوست است و مفهوم
جمله این مى شود که دوستان آن زمان دو رو و دو چهره اند; ولى روشن است که نسخه اوّل تناسب بیشترى با مجموع کلام امام دارد.
سرانجام در دهمین و یازدهمین اوصاف اهل آن زمان مى فرماید: «نه کوچکشان بزرگسالان را احترام مى کند و نه ثروتمندشان زندگى مستمندشان را تکفّل مى نماید»; (لاَ یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ، وَ لاَ یَعُولُ(7) غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُمْ).
روشن است هنگامى که جوانان و نوجوانان بى ادب، دور از شرم و حیا پرورش یابند، احترامى براى بزرگترها قائل نیستند و در واقع بزرگترها بذرى که به دست خود افشانده اند، میوه تلخش را مى چینند.
و نیز روشن است هنگامى که فضائل انسانى از جامعه برچیده شود و دنیاپرستى و فساد اخلاق جاى آن را بگیرد، اغنیا به فقیران رحم نمى کنند و این حقیقت را فراموش مى کنند که خداوند مستمندان را در اموال آنها شریک ساخته و سهم قابل توجّهى براى آنها قائل شده است، از این رو تمام آن اموال را حقّ خود مى دانند و در طریق عیش و نوش صرف مى کنند. این در صورتى است که آن اموال از طریق حلال به دست آمده باشد و اگر از طریق حرام باشد و صاحبانش معلوم نباشند، همه آن به فقرا و نیازمندان تعلّق دارد.
در اینجا دو سؤال باقى مى ماند: نخست اینکه چرا در عصر حکومت امام(علیه السلام)این همه مفاسد جامعه اسلامى را فرا گرفته بود؟ پاسخ این سؤال چندان مشکل نیست، اگر چند قدم به عقب بازگردیم و عصر خلیفه سوم را بررسى کنیم که حاکم وقت و دستیارانش با بیت المال چه ها کردند و پستهاى حساس حکومت اسلامى را به دست چه اشخاصى سپردند، جواب این سؤال روشن مى شود. تاریخ به ما مى گوید فساد در عصر خلیفه سوم به قدرى فراگیر شد که مردم بر خلیفه وقت شوریدند و در برابر چشم مهاجران وانصار او را به قتل رسانیدند و کمتر کسى به یارى او برخاست.
سؤال دیگر اینکه ریشه اصلى این مفاسد یازده گانه کجاست؟ اگر درست بنگریم خواهیم دید که همه اینها یا لااقل اغلب آنها از فساد حکومت سرچشمه مى گیرد و مردم که غالباً بر دین حکومتند، همان مسیر را ادامه مى دهند و گاه فساد به قدرى ریشه دار مى شود که کار بر مصلحان بعدى نیز مشکل مى گردد، همان گونه که بر امام(علیه السلام) مشکل شد. به یقین اگر گذاشته بودند امام(علیه السلام) بعد از پیغمبر زمام جامعه اسلامى را به دست گیرد و با آن عدالت و زهد و درایت مسلمین را در مسیر هدایت پیش ببرد، سرنوشت اسلام و مسلمانان طور دیگرى خواهد بود.
جالب اینکه اگر نگاهى به کشورهاى امروز دنیا که حکومتهاى فاسدى دارند، بیفکنیم همه مفاسدى را که امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه بیان فرموده در آنجا به روشنى مى بینیم.
1. «کليل» از ريشه «کلّ»
بر وزن «حلّ» به معناى خسته و ناتوان شدن و از کار ماندن و ضعيف گشتن گرفته شده است، بنابراين «کليل» به معناى خسته و ناتوان و ضعيف است. 2. «مصطلحون» به معناى افرادى است که بر چيزى توافق کنند. از ريشه «صلح» به معناى سازش است. 3. «ادهان» در اصل به معناى روغن مالى کردن است. سپس به معناى خدعه کردن و نيرنگ زدن و سازش کارى بر سر يک امر نامطلوب به کار مى رود. 4. «عارم» يعنى بداخلاق و شرور از ريشه «عرامة» به معناى خشونت و کج خلقى و سخت
گيرى گرفته شده و سيلاب طاقت فرسا و موانعى را که در دره ها براى مهار کردن آبها مى سازند، به همين مناسبت «عرم» بر وزن «کدر» گرفته مى شود. 5. «شائب» به معناى پيرمرد بزرگسال از ريشه «شيب» بر وزن «غيب» به معناى پيرى گرفته شده است. 6. «مماذق» به معناى رياکار از ريشه «مزق» بر وزن «حذف» به معناى آميختن شير با آب گرفته شده است. 7. «لا يعول» از ريشه «عول» بر وزن «قول» به معناى سرپرستى و کفالت زندگى کسى را کردن و عيال نيز از همين ريشه گرفته شده است.