أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً، وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، یَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ; وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، یَحْسِرُ الْحَسِیرُ، وَ یَقِفُ الْکَسِیرُ، فَیُقِیمُ عَلَیْهِ حَتَّى یُلْحِقَهُ غَایَتَهُ، إِلاَّ هَالِکاً لاَ خَیْرَ فِیهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ.
امّا بعد، خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت، در حالى كه هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوّت و وحى نمىنمود؛ او با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت، تا آنان را به سر منزل نجات سوق دهد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، در آمادگى آنان مبادرت ورزد، به بركت وجود او ناتوانان و خستگان توان مىيابند و شكسته حالان بر سر پا مىايستند، تا آنان را به منزل مقصود برساند، جز گمراهان غير قابل هدايت (و اين كار همچنان ادامه دارد) تا وسيله نجاتشان را به آنها نشان داد و در محلّ مناسبشان جايگزين ساخت، آسياى زندگى آنها به گردش درآمد و نيزه آنها صاف شد (هم وضع دينى و اقتصادى آنها روبه راه شد و هم نيروى نظامى آنها قوى).
تحوّلى که بر اثر بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وجود آمد(علیه السلام) در آغاز این خطبه - بعد از حمد و ثناى الهى که در عبارت بالا ذکر نشده - اشاره به مسأله بعثت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در آن محیط جاهلى کرده، مى فرماید: «امّا بعد، خداوند سبحان محمّد(صلى الله علیه وآله) را مبعوث کرد در حالى که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمى کرد». (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله)، وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً، وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً).
امام
این تعبیر اشاره به اکثریّت قاطع عرب در آن زمان است که آیین بت پرستى را پیشه نموده بودند و دعوت انبیاى پیشین را بر طاق نسیان زده بودند. بنابراین، وجود اقلیّت هاى ضعیف یهود و نصارا در میان آنها، منافاتى با حکم عام که ناظر به اکثریّت قاطع است، ندارد. اضافه بر این، اقلیّت یهود، مهاجر بودند و از «شامات» به «حجاز» نقل مکان کردند، و اقلیّت مسیحیان نیز از «یمن» آمده بودند، که هیچکدام، از عرب محسوب نمى شدند.
این احتمال نیز وجود دارد که مراد از کتاب، کتب آسمانى تحریف نیافته است که در آن زمان وجود نداشت و اینکه بعضى احتمال داده اند که کتاب در اینجا اشاره به خواندن و نوشتن معمولى است، بسیار بعید به نظر مى رسد و جمله بعد بر خلاف آن گواهى مى دهد.
به علاوه، کسانى که خواندن و نوشتن بلد باشند در آن زمان وجود داشتند.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، مردم را در برابر دعوت به اسلام به سه گروه تقسیم مى کند: گروهى که با آغوش باز اسلام را پذیرا شدند و گروهى که با زحمت اسلام را پذیرفتند و گروه کمى که با لجاجت و تعصّب، در برابر آن ایستادند و هرگز آن را پذیرا نشدند و از میان رفتند.
درباره گروه اوّل مى فرماید: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند به مبارزه با عصیانگران برخاست! آنها را به سوى سر منزل نجات سوق مى داد و پیش از آن که مرگشان فرا رسد، به سرعت (در مسیر هدایت) پیش مى برد!» (فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، یَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ، وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ).
تعبیر به «أَلسَّاعَة» در جمله بالا، اشاره به قیامت صُغرى، یعنى: مرگ است، نه قیامت کُبرى که بعد از پایان جهان فرا مى رسد.
درباره گروه دوم مى فرماید: «گروهى ناتوان و خسته (در این میان) بازماندند، و شکسته حالان واماندند، ولى او در کنار آنان مى ایستاد (و به هدایتشان اهتمام مىورزید،) تا آنها را به مقصد برساند!». (یَحْسِرُ الْحَسِیرُ(1)حَتَّى یُلْحِقَهُ غَایَتَهُ).، وَ یَقِفُ الْکَسِیرُ، فَیُقِیمُ عَلَیْهِ
و سرانجام به گروه سوم اشاره مى کند و مى فرماید: «جز گمراهانى که هیچ امیدى به هدایتشان نبود». (إِلاَّ هَالِکاً لاَ خَیْرَ فِیهِ).
در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرمود: «آنچه خداوند مرا به آن مبعوث کرده از هدایت و علم، همچون باران فراوانى است که از آسمان به زمین فرو مى ریزد، بعضى از زمین ها پاکیزه و آماده رویش گیاه است، آب را به خود جذب مى کند و گیاهان فراوانى از آن مى روید; بعضى دیگر توان رویش گیاه را ندارد، ولى آب را در خود حفظ مى کند و مردم (از طریق قنات ها و چشمه ها) از آن آب بهره مى گیرند، مى نوشند و کشت و زرع خود را آبیارى مى کنند، ولى بعضى دیگر نه آمادگى براى پرورش گیاه دارند، نه نگهدارى آب (و چیزى از آن عاید هیچ کس نمى شود).
کسانى که از دانش بهره مى گیرند یا به دیگران تعلیم مى دهند و کسانى که اصلا بهره نمى گیرند و هدایت را نمى پذیرند همانند همین مثال هستند». (2)
آنچه در این حدیث شریف آمده است، همان چیزى است که در تعبیر زیباى دیگرى در کلام مولا على(علیه السلام) آمده است.
سپس به اصل مطلب باز مى گردد و مى فرماید: «این کار همچنان ادامه یافت تا محل نجاتشان را به آنان نشان داد و در جایگاه مناسبشان جایگزین نمود، در نتیجه آسیاب (زندگى پر برکت) آنها به گردش در آمد، و حکومت آنها قوى و استوار گشت (و در یک کلمه دنیا و آخرتشان تأمین شد)» (حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ(3)(4)).، وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ
نکته ها
1- آیا پیامبرى از عرب برنخاسته بود؟
در آغاز این خطبه اشاره به عدم قیام انبیا از میان مردم عرب شد; و این، در واقع اقتباسى است از آیه شریفه «وَ لِتُنْذِرَ قَوْماً مَا أُنْذِرَ آبَاءُهُمْ; قرآن را بر تو نازل کردیم، تا قومى را که پدرانشان انذار نشدند، انذار کنى».(5)
ممکن است این سؤال در اینجا مطرح شود که قرآن مجید، در جاى دیگر مى فرماید: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاَّ خَلاَفِیهَا نَذِیرٌ; هیچ امّتى نبود مگر اینکه بیم دهنده اى در میان آنها وجود داشت».(6)
به علاوه قاعده لطف ایجاب مى کند، که هر امّتى رسول و فرستاده الهى داشته باشد.
در پاسخ مى گوییم، منظور از آیه و خطبه بالا، انذار کنندگان آشکار و پیامبران بزرگ است، که آوازه آنها همه جا بپیچد، وگرنه در هر زمانى حجّت الهى، براى طالبان حقّ در میان امّت ها وجود دارد; به همین دلیل، زمان میان بعثت حضرت مسیح و بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را زمان «فَتْرت» مى گویند; حال آنکه به یقین اوصیاى مسیح بعد از او، وجود داشتند.
اضافه بر این، در زمان قیام پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) - که خطبه بالا ناظر به آن است - احدى از عرب، ادّعاى نبوّت و وحى و کتاب آسمانى نداشت.
2- قدرت در سایه دین
از تعبیرات امام(علیه السلام) در این فراز از خطبه بالا به خوبى استفاده مى شود که ظهور اسلام، نه تنها سبب اصلاح امر دین مردم شد، بلکه مشکلات دنیاى آنها نیز برطرف گشت. ملّتى نیرومند و حکومتى قوى در سایه این آیین به وجود آمد، که سالیان دراز، سایه خود را بر سر مردم افکنده بود; و اگر این حکومت از مسیر اسلام منحرف نمى گشت، اى بسا جاودانه باقى مى ماند.
اضافه بر این، در سایه تعلیمات اسلام، تمدّنى قوى و نیرومند با فرهنگى غنى و گسترده به وجود آمد، که فصلِ نوینى در تاریخ بشریّت گشود.
اینها همه دلیل بر آن است که پیروى از برنامه هاى اسلام، هم ضامن سلامت دین انسان و هم آبادى دنیاى انسان است.
تعبیرهاى چهارگانه اى که در پایان فراز بالا آمده، گواه بر این مدّعاست. امام(علیه السلام) مى فرماید: «محلّ نجات آنها را به آنان ارائه نمود و در جایگاه مناسبشان جایگزین ساخت، آسیاب آنها به گردش درآمد، و حکومت آنها قوى شد» که مجموعه اى از پیروزى هاى معنوى و مادّى است.
1. «حَسير»، از مادّه «حسر» (بر وزن حبس) به معناى برهنه کردن و برداشتن پوشش از چيزى است. سپس به معناى خستگى و واماندگى به کار رفته; گويى انسان توان خود را از دست مى دهد و برهنه مى شود. 2. صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1787، حديث 2282. 3. «رَحى»، به معناى سنگ آسياب است. و به گردش در آمدن سنگ آسياب کنايه از جريان امور بر وفق مراد است. 4. قناة» از مادّه «قنو» (بر وزن صنف) در اصل به معناى شاخه درخت است. اين واژه، به نيزه به خاطر شباهتش به شاخه درخت اطلاق شده است. و «استقامت قنات» به معناى برافراشته بودن پرچم، و آن هم کنايه از قدرت و قوّت حکومت است. 5. سوره يس، آيه 6. 6. سوره فاطر، آيه 24.