وَأَیُّ امْرِىء مِنْکُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْش عِنْدَ اللِّقَاءِ. وَرَأَى مِنْ أَحَد مِنْ إخْوَانِهِ فَشَلاً فَلْیَذُبَّ عَنْ أَخِیهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتی فُضِّلَ بِهَا عَلَیْهِ کَمَا یَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ. فَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ. إنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِیثٌ لاَ یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ، وَلاَ یُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ ! وَالَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِب بِیَدِهِ، لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَة عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللهِ.
هر کدام از شما که در صحنه جنگ، قوت قلب بيشترى در خود احساس مى کند، و در بعضى از برادرانش ضعف و سستى مى بيند، بايد به شکرانه برترى و شجاعتى که خدا به او بخشيده است، از وى دفاع کند، آن گونه که از خود دفاع مى کند، چرا که اگر خدا مى خواست او را همانند برادرش، ضعيف قرار مى داد (حال که قوت و قدرت بيشترى به او بخشيده، بايد شکر آن را ادا کند).
(بدانيد !) مرگ طلب کننده سريعى است، که نه آنها که بر جاى خود ايستاده اند از چنگال او رهايى مى يابند، و نه آنها که فرار مى کنند مى توانند از دستش بگريزند. به يقين بهترين مرگ، شهادت (در راه خدا) است. سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت خدا.
شرح و تفسیر
شکرانه قدرت !
این کلام خواه در آستانه جنگ «صفّین» از سوى امام (علیه السلام) ایراد شده باشد، همان گونه که در بالا اشاره شد، یا به گفته بعضى از محققان در آستانه جنگ «جمل» بعد از سروصداهاى لشکر «عایشه»، و یا در هر دو ایراد شده باشد ـ چرا که تناسب با هر نبردى دارد ـ در هر حال مشتمل بر نکات مهمى است که سه نکته آن در این بخش از خطبه آمده است.
نخست، لزوم هماهنگى در میان نفرات لشکر، به گونه اى که قویترها از ضعیفترها حمایت کنند تا ضایعات به حدّ اقل برسد. مى فرماید : «هر کدام از شما که در صحنه جنگ قوت قلب بیشترى در خود احساس مى کند و در بعضى از برادرانش ضعف و سستى مى بیند باید به شکرانه برترى و شجاعتى که خدا به او بخشیده است، از وى دفاع و حمایت کند، آن گونه که از خود دفاع مى کند» (وَأَیُّ امْرِىء مِنْکُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْش(1) عِنْدَ اللِّقَاءِ. وَرَأَى مِنْ أَحَد مِنْ إخْوَانِهِ فَشَلاً فَلْیَذُبَّ عَنْ أَخِیهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ(2) الَّتی فُضِّلَ بِهَا عَلَیْهِ کَمَا یَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ).
سپس اضافه مى فرماید : «زیرا اگر خدا مى خواست او را همانند برادرش ضعیف قرار مى داد» (فَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ).
حال که قوّت و قدرت به او بخشیده باید شکر آن را ادا کند.
اشاره به این که : افعال خداوند گر چه همه از روى حکمت است، با این حال کسى که از مواهب بیشترى برخوردار شده است، باید به شکرانه آن، دیگران را هم زیر چتر آن موهبت قرار دهد تا عملاً شکر نعمت را به جاى آورده باشد.
از سوى دیگر، اگر همکارى و هماهنگى تنگاتنگ در میان نفرات لشکر نباشد، همه آسیب مى بینند، زیرا دشمن به آن بخشى که احساس مى کند، ضعیفتر است حمله مى کند، هنگامى که آن را در هم شکست، دور مى زند و بقیه را در حلقه محاصره قرار مى دهد، بنابراین علاوه، بر مسأله شکرانه، سیاست جنگى نیز ایجاب مى کند که بخشهاى نیرومندتر لشکر، مراقب بخشهاى ضعیفتر باشند و در حمایت و دفاع از آنان، کوتاهى نکنند، که ضربات بر خود آنان وارد خواهد آمد، بخصوص این که : اگر دشمن بتواند بخشى از لشکر را از کار بیندازد، ضربه سنگینى بر روحیه دیگران وارد مى شود.
آن گاه به سراغ نکته دیگرى مى رود و مى فرماید : هیچ کس نباید تصور کند مى تواند از چنگال مرگ حتمى فرار کند، زیرا : «مرگ طلب کننده سریعى است، که نه آنها که بر جاى خود ایستاده اند از چنگال او رهایى مى یابند و نه آنها که فرار مى کنند مى توانند از دست او بگریزند !» (إنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِیثٌ(3) لاَ یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ. وَلاَ یَعْجِزُهَ الْهَارِبُ).
در این جا سؤالى پیش مى آید و آن این که : مى دانیم مرگ دوگونه است : مرگ حتمى، و مرگ معلّق یا مشروط; آنچه قابل تغییر نیست مرگ حتمى است ولى مرگهاى مشروط قابل تغییر و دگرگونى با تغییر شرایط است و مرگهاى میدان نبرد ممکن است از مرگهاى حتمى نباشد پس چگونه امام (علیه السلام) به این مسأله استناد مى فرماید، که هیچ کس نمى تواند از چنگال مرگ فرار کند ؟
این سؤال را مى توان از دو جهت پاسخ گفت : نخست این که : امام (علیه السلام) تنها ناظر به مرگهاى حتمى است که خواه در میدان نبرد باشد یا غیر میدان نبرد، قابل اجتناب نیست و سرآمد نهایى عمر است.
دیگر این که بر فرض که انسان بتواند از چنگال مرگهاى مشروط و معلّق بگریزد، ولى چه سود ؟ سرانجام مرگ حتمى دامن هر انسانى را بدون استثنا مى گیرد، براى چند روز زنده ماندن، نباید انسان تن به ذلّت و تسلیم در برابر ظالمان بدهد(4).
سپس امام به نکته مهم وپرارزشى اشاره فرموده، مى گوید : «به یقین بهترین مرگ شهادت (در راه خدا) است، سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر، در غیر طاعت خدا !» (إنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ ! وَالَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِب بِیَدِهِ، لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَة(5) عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللهِ).
این تعبیر حکایت از عظمت مقام شهیدان و امر شهادت مى کند تا آن جا که امام (علیه السلام) حاضر است هزار ضربه شمشیر را به جان بخرد ولى در بستر، به مرگ طبیعى نمیرد و این زبان قال یا حال همه مؤمنان مخلص و شجاع و پاک باختگان راه حق است.
در ضمن، معناى این سخن آن نیست که احساس درد و رنج ضربات شمشیر را نمى کنم ـ آن گونه که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» پنداشته اند ـ بلکه، منظور این است از نظر معنوى و ارزشى سزاوار است که انسان به استقبال ضربات شمشیرها برود و در بستر، به مرگ طبیعى نمیرد زیرا افتخار شهادت، انسان را آماده تحمّل رنجها مى کند.
البتّه اگر انسان در بستر بمیرد و در مسیر طاعت حق باشد ـ از روایات اسلامى استفاده مى شود ـ که حکم شهادت را دارد و این همان چیزى است که در آخر عبارت، امام (علیه السلام) به آن اشاره کرده است.
* * *
نکته
شهادت برترین افتخار !
در فرهنگ اسلامى شهادت به عنوان یکى از والاترین ارزشها، و شهیدان از بلند مرتبه ترین انسانها هستند و مردان خدا همان گونه که امام (علیه السلام) در این خطبه بیان مى فرماید : همواره آرزوى شهادت در سر مى پرورانند و از مرگ طبیعى در بستر بى زار بودند، و شـهادت را هزار بار از آن برتر مى دانستند، و حاضر بودند، ضربات زیادى بر پیکرشان وارد شود و شربت شهادت بنوشند ولى در بستر نمیرند، چرا که جان انسان بزرگترین هدیه الهى است و چه بهتر که این هدیه الهى نثار راه او شود، نه این که در بستر مرگ به هدر رود.
در فضیلت شهادت، همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله)مى خوانیم : مشاهده کرد کسى دعا مى کند و عرض مى کند : «اللَّهُمَّ إنِّی أسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْئَلُ فَاَعْطِنی أفْضَلَ مَا تُعْطِی; خداوندا من بهترین چیزى که بندگانت از تو مى خواهند را از تو مى طلبم، پس بهترین عطایت را به من ارزانى دار».
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود : «إنْ استُجیْبَ لَکَ اُهْرِیْقَ دَمَکَ فِی سَبِیْلِ اللهِ; هرگاه دعاى تو مستجاب شود در راه خدا شهید خواهى شد»(6).
در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است : «ما مِنْ أحَد یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیَتَمَنّى أنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إلاّ الشَّهِیْدُ فَإنَّهُ یَتَمَنّى أَنْ یَرْجِعَ فَیُقْتَلُ عَشْرَ مَرّات مِمّا یَرى مِنْ کَرامَةِ اللهِ; هیچ کس وارد بهشت نمى شود که آرزو کند از آن خارج شود، مگر شهید که آرزو مى کند باز گردد و دوباره در راه خدا شهید شود، به خاطر این که الطاف الهى را نسبت به خود بسیار زیاد مى بیند»(7).
آرى مقام شهدا، در فرهنگ اسلام فوق العاده زیاد است و همانها بودند که در هنگام خطر، اسلام را بیمه کردند، و اگر فداکاریهاى شهدایى همچون شهداى «بدر» و «اُحد» یا «شهیدان کربلا» نبود، شاید امروز خبرى از اسلام نبود.
امروز نیز دشمنان اسلام بیشترین وحشت را از فرهنگ شهادت وشهادت طلبى دارند چرا که گاه یکى از شهادت طلبان نقشه هاى پیچده وپر خرج آنها را نقش برآب مى کند، این در حالى است که آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند وسلاحى که بتوان از آن در برابر این فرهنگ دفاع کرد در خود نمى بینند.
شنیده شد که اخیراً به خاطر عاجز ماندن در برابر قیام مردم فلسطین وعجز اشغالگران در مقابل آنها تأکید کرده اند باید ریشه فرهنگ شهادت طلبى خشکانده شود،باید واژه شهادت از کتب درسى دبستانها ودبیرستانها حذف گردد، باید در کتب دروس دینى آیات مربوط به جهاد وشهادت درج نشود ومؤکداً کشورهاى دست نشانده خود را که متأسفانه در ممالک اسلامى کم نیستند به این امر توصیه کرده اند وبراى ایجاد نفرت نسبت به آن، شهادت طلبى را انتحار وخود کشى مى نامند وشهادت طلبان را تروریست.
اما خوشبختانه این فرهنگ آن چنان گسترش یافته وریشه دوانیده که بااین گونه تبلیغات نمى توان جلو آن را گرفت وجوانان ونوجوانان اعم از پسر ودختر وارد این صحنه شده اند واین بلاى وحشتناکى است براى دشمنان اسلام، امیدواریم که مسلمین جهان روز به روز به این فرهنگ پر افتخار آشناتر شوند وراه شهیدان روز به روز پر رهروتر گردد.
* * *
1. «رباطه» از «ربط» به معنى محکم بستن چيزى است و «جأش» (بر وزن عرش) به معنى قلب و سينه است و هنگامى که اين دو واژه با هم استعمال مى شود به معنى قوت قلب و شجاعت مى باشد. 2. «نجدة» به معنى شجاعت از «نجد» (بر وزن مجد) به معنى غلبه گرفته شده است. 3. «حثيث» به معنى سريع از مادّه «حث» (بر وزن مَسّ) به معنى برانگيختن و تحريک کردن گرفته شده است. 4. درباره مرگ حتمى و معلّق در جلد 3 همين کتاب صفحه 26 بحث کافى کرده ايم. 5. «ميتة» (با کسر ميم) به معنى چگونگى و کيفيت مردن است و «ميتة» (با فتح ميم) به معنى شخص مرده است (توجه داشته باشيد که ميّت مذکر وميتة مؤنث است). 6. مستدرک الوسائل، جلد 11، صفحه 13، حديث 21. 7. همان مدرک، حديث 20.