تقوا اسم مصدر از ريشه «و ـ ق ـ ى»، در لغت به معناى پرهيز، حفاظت و مراقبت شديد و فوق العاده[1] و در ادبيات معارف اسلامى به معناى حفظ خويشتن از مطلق محظورات است؛ اعم از محرمات و مكروهات.[2] برخى ترك بعضى از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 446
مباحات را نيز در تحقق اين معنا لازم دانسته اند[3]، چنان كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) وجه نامگذارى پرهيزگار به متّقى را انجام ندادن برخى از مباحات به انگيزه پرهيز از حرام ها دانسته است.[4]
بر اين اساس، عارفان افزون بر دورى از محرّمات، اجتناب از لذت هاى حلال دنيوى را در مراتبى از تقوا لازم شمرده اند[5]، پس مى توان گفت تقوا خصوصياتى دارد كه به حسب موارد، مختلف مى گردند و قدر جامع آن ها پرهيز از محرمات شرعى و عقلى، توجه به حق و التفات به پاكسازى عمل* و به سوى مجراى طبيعى و متعارف اعمال حركت كردن است، همان گونه كه فجور، فاصله گرفتن از حالت اعتدال و خارج شدن از جريان طبيعى كارهاست[6] و از آغاز پيدايش ايمان در دل مؤمن تا آخرين درجه كمال، همواره ملازم مؤمن است و در هر مرحله اى اقتضايى دارد؛ مانند محافظت نفس از عذاب و آتش، پرهيز از سخطِ خدا و مخالفت با وى و اجتناب از دورى و محجوبيّت از خداوند.[7]
واژه تقوا و ديگر مشتقات ريشه آن 258 بار در قرآن كريم آمده اند و مباحثى گوناگون را دربردارند؛ چون معنوى بودن تقوا (حجّ/22، 32؛ حجرات/ 49، 3)، تقوا بهترين پوشش معنوى (اعراف/7، 26)، تقوا ملاك برترى انسان ها (حجرات/49، 13)، تقوا بهترين توشه (بقره/2، 197)، علل تقوا (بقره/2، 183)، آثار تقوا (طلاق/65،2 ـ 4؛ انفال/ 8، 29) و ويژگى هاى متقيان. (بقره/2، 2 ـ4)
برخى مشتقات تقوا در قرآن تنها در معناى لغوى آن به كار رفته اند؛ مانند 17 مزمّل/73؛ 81 نحل/16 و 28 آل عمران/3.
در آيه اى نيز تقوا مضاف اليه واژه «كلمه» است: «اِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا فى قُلوبِهِمُ الحَميَّةَ حَميَّةَ الجـهِليَّةِ فَاَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ و عَلَى المُؤمِنينَ و اَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوى وكانوا اَحَقَّ بِها و اَهلَها و كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَىء عَليمـا».(فتح/48،26) بيشتر مفسران گفته اند: مراد از «كلمة التقوى»كلمه توحيد يعنى قول «لا اله إلاّ الله» است[8] و نيز رواياتى كلمه تقوا را رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، اميرمؤمنان، على(عليه السلام) و امامان معصوم(عليهم السلام) دانسته اند.[9]
اطلاق كلمه تقوا بر امامان معصوم(عليهم السلام) يا از اين روست كه آن ها كلمات الهى اند و همان طور كه كلمات از ضمير خبر مى دهند، آنان مراد خداوند را
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 447
بيان مى كنند يا بدان جهت است كه ولايت ايشان و پذيرفتن امامت آنان انسان را از آتش جهنم نگه مى دارد[10]، چنان كه در بعضى از روايات از ولايت اميرمؤمنان به «كلمة التقوى» ياد شده است.[11] در زيارت هاى زيادى همچون زيارت امام حسين(عليه السلام) در اربعين، عيد فطر و قربان شهادت داده مى شود كه امامان از فرزندان او، كلمه تقوايند.[12]
قلبى بودن تقوا و فراگيرى حوزه هاى آن
تعبير تقواى قلوب در آيه 32 حجّ/22: «فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب» مى رساند كه تقوا امرى معنوى و مرتبط با روح و نفس انسان است[13] و همچون اعمال نيست كه متشكل از حركات و سكنات و از نظر ظاهرى، مشترك بين طاعت و معصيت باشد و همچنين از عناوينى نيست كه بتوان آن را قطعاً از افعالى چون احسان، طاعت و امثال اين ها انتزاع كرد و به شكلى حتمى به تقواى عامل آن پى برد.[14]
آيه 3 حجرات/49 نيز مى رساند كه تقوا با قلب پيوند دارد: «اِنَّ الَّذينَ يَغُضّونَ اَصوتَهُم عِندَ رَسولِ اللّهِ اُولـئِكَ الَّذينَ امتَحَنَ اللّهُ قُلوبَهُم لِلتَّقوى لَهُم مَغفِرَةٌ واَجرٌ عَظيم».
برپايه روايات معصومان(عليهم السلام) هم تقوا امرى قلبى و نفسى است، چنان كه به فرموده رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هر چيزى معدنى دارد و معدن تقوا قلوب عاقلان است[15] يا اين حديث كه تقوا ريشه ايمان* است.[16]
تقوا داراى حوزه هاى گوناگونى است و امور اعتقادى، اخلاقى و رفتارى را دربرمى گيرد، از اين رو برخى به استناد نخستين آيات سوره بقره گفته اند كه خداوند در آيات ياد شده اوصافى را براى متقيان ذكر مى كند كه هريك بيانگر شعبه اى از تقواست؛ از «يُؤمِنونَ بِالغَيب» تقواى اعتقادى و از «يُقيمونَ الصَّلوة» تقواى عبادى و از «مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون» تقواى مالى و غير مالى (همچون مقام و موقعيت) مراد است.[17]
شعبه ها و موارد تقوا در آيات فراوان نام برده شده اند و برخى از آن ها عبارت اند از توحيد و پرستش خدا (اعراف/7،65؛ مؤمنون/23،23، 32؛ نحل/16،2؛ فتح/48،26)، ايمان به كتاب هاى آسمانى، آيات و احكام الهى، پيامبران و تسليم محض بودن در برابر ايشان (حشر/59،7؛ آل عمران/3،50؛ بقره/2،41؛ شعراء/26، 107 - 108، 110، 126، 131 - 132، 144،0 15، 163، 179، 184؛ حجرات/49،1؛ نور /24، 52)، عدالت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 448
در رفتار و گفتار (نساء/4،9؛ مائده/5،8)، امر به نماز (طه/20، 132)، اتمام حج و عمره (بقره/2، 196)، دستور دادن به يادآورى خدا در ايام خاص حج (بقره/2، 203)، اجتناب از صيد خشكى در حال احرام (مائده/5، 2، 96)، پرهيز از ربا (بقره/2، 278، آل عمران/3، 130)، دورى از نجوا به قصد گناه و تجاوز (مجادله/58، 9)، لزوم وصيت (بقره/2، 180)، اداى امانت (بقره/2،283)، پاس داشتن حق در نوشتن ديون و اداى شهادات (بقره/2، 282 - 283؛ مائده/5، 106 - 108)، پرهيختن از استهزا، عيبجويى، لقب زشت دادن، گمان بد، تجسّس، غيبت و بدگويى. (حجرات /49، 11 - 13)
اهميت و جايگاه تقوا:
از منظر قرآن فقط اعمال متقيان پذيرفته است: «... اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقين» (مائده/5،27) و به كارى كه بنيان آن براساس تقوا نباشد، هرگز اعتنايى نيست[18]، هرچند ساختن مسجد باشد: «والَّذينَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِرارًا و كُفرًا ... * لاتَقُم فيهِ اَبَدًا لَمَسجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقوى مِن اَوَّلِ يَوم اَحَقُّ اَن تَقومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين * اَفَمَن اَسَّسَ بُنيـنَهُ عَلى تَقوى مِنَ اللّهِ ...» (توبه/9، 107 - 109)؛ نيز بر پايه روايات فراوانى شرط قبولى اعمال تقواست.[19]
تقوا دستور خداوند به خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله): «يـاَيُّهَا النَّبِىُّ اتَّقِ اللّه ...» (احزاب/33،1) و نيز سفارش او به پيروان اسلام و ديگر اديان الهى است و چنانچه ويژگى ديگرى بيش از آن به صلاح بندگان و در خوبى، جامع تر و در ارزش عظيم تر و در عبوديت فراگيرتر مى بود، خداوند مهربان به آن وصيّت مى كرد[20]: «ولِلّهِ ما فِى السَّمـوتِ وما فِى الاَرضِ ولَقَد وصَّينَا الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم واِيّاكُم اَنِ اتَّقوا اللّهَ». (نساء/4،131)
پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) نيز به رعايت تقواى الهى سفارش كرده[21]، آن را سرآمد كارها[22] و بزرگ ترين وصيت دانسته اند.[23]
در قرآن كريم از تقوا با اوصافى ياد شده كه بيانگر اهميت و جايگاه ويژه آن از ديدگاه قرآن اند:
1. تقوا بهترين پوشش معنوى:
تقوا بهترين پوشش معنوى است: «يـبَنى ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَيكُم لِباسـًا يُورى سَوءتِكُم و ريشـًا و لِباسُ التَّقوى ذلِكَ خَيرٌ ذلِكَ مِن ءايـتِ اللّهِ لَعَلَّهُم يَذَّكَّرون». (اعراف/7،26) خداوند متعالى در اين آيه پس از يادآورى لباس ظاهرى انسان كه عورت وى را مى پوشاند و مايه زيبايى اوست به ذكر لباس باطنى و معنوى مى پردازد كه بدى هاى باطنى انسان مانند شرك، گناهان، رذايل و جز
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 449
اين ها را مى پوشاند. اين لباس همان تقواست كه خداوند مردم را به آن امر كرده است و پيداست كه ذلّت آشكار شدن بدى هاى باطنى، شديدتر و تلخ تر و ماندگارتر است، از اين رو لباس تقوا بهتر از لباس ظاهر است.
نيز به فرزندان آدم هشدار مى دهد كه شيطان* شما را نفريبد و لباس تقوايى را كه بر اندام شما پوشانديم و فطرت شما را بر آن سرشتيم از شما نگيرد، آن گونه كه لباس پدر و مادر شما را با حيله از تن ايشان به درآورد، در نتيجه عورت آنان نمايان گشت: «يـبَنى ءادَمَ لا يَفتِنَنَّكُمُ الشَّيطـنُ كَما اَخرَجَ اَبَوَيكُم مِنَ الجَنَّةِ يَنزِعُ عَنهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوءتِهِما...». (اعراف/7،27) براى لباس تقوا تفاسير ديگرى نيز هست؛ مانند لباس جنگ[24] (زره، خود و...)، آنچه انسان با آن عورت ظاهرى خود را مى پوشاند[25] و لباس متقيان در قيامت؛ ليكن هيچ يك از اين تفاسير با سياق آيه هماهنگ نيستند.[26] روايات نيز تفاسيرى براى لباس تقوا برمى شمارند[27] كه در حقيقت بيان مصداق است[28] و با تفسير ارائه شده تعارضى ندارد.
2. تقوا بهترين توشه معنوى:
قرآن در ضمن بيان بعضى احكام حج به برگرفتن توشه از اعمال نيك[29] فرمان داده و از تقوا به عنوان بهترين توشه ياد مى كند: «... تَزَوَّدوا فَاِنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى واتَّقونِ يـأولِى الاَلبـب». (بقره/2،197) ذكر اين مطلب در ضمن بيان اعمال حج، يا براى آن است كه حج سزاوارترين عملى است كه انسان بايد در آن در پى انجام دادن هرچه بيشتر كارهاى نيك باشد[30] يا از آن روست كه همان گونه كه انسان در سفر حج نيازمند توشه مادى كافى و مناسب است، در عزيمت به آخرت نيز محتاج اندوخته معنوى تقواست و چون انسان در سفر پرمخاطره حج به ضرورت زاد و نياز مبرم به آن پى مى برد، به خوبى مى تواند دريابد سفر آخرت نيز بى توشه تقوا ميسّر نيست و از آنجا كه حركت به سوى آخرت بسى پرمخاطره تر از سفرهاى دنيايى و رحلتى جاودانه است، نياز انسان به توشه آخرت بسيار بيشتر و اساسى تر است[31] و اين از لطافت، ظرافت و حكمت كلام الهى و مصداق تشبيه معقول به محسوس است كه موضوع توشه تقوا و نيز لباس تقوا را همراه مناسب ترين موضوع مرتبط با آن دو بيان كرده است؛ به گونه اى كه مطلب كاملا حسّى مى شود و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 450
اثر شگرفى از خود به جا مى گذارد.[32]
در روايات نيز به فراهم آوردن توشه آخرت سفارش شده است[33]، چنان كه امام حسن مجتبى(عليه السلام) ضمن استشهاد به آيه ياد شده فرموده است: اى فرزند آدم! همانا تو از زمانى كه از مادر زاييده شدى يكسره در نابودى عمرت به سر مى برى، پس از آنچه در اختيار دارى براى روزى كه در پيش دارى (آخرت) چيزى كسب و ذخيره كن. همانا مؤمن (براى آخرت) توشه برمى گيرد و كافر فقط مشغول لذت بردن و بهرهورى از دنياست (و به فكر آخرت نيست).[34]
3. تقوا تنها ملاك كرامت، سعادت و امتياز حقيقى:
ميان مرد و زن، عرب و عجم و گروه ها، قبائل مختلف و نژادهاى گوناگون انسان فرقى نيست و همه از يك پدر و مادرند، پس از اين جهت بر يكديگر برترى ندارند و برترى فقط در رعايت تقواست و با تقواتر در پيشگاه خداوند گرامى تر است:[35] «يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر واُنثى و جَعَلنـكُم شُعوبـًا و قَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقـكُم اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبير». (حجرات/49، 13)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است: خداوند در قيامت به همه انسان ها خطاب مى كند كه من شما را به امورى فرمان دادم؛ ولى آن ها را ضايع ساختيد و در مقابل، انساب خود را بالا برديد و امروز من منسوبان به خود را بالا مى برم و نسب هاى شما را فرو مى نهم. كجايند متقيان؟[36]برپايه اين روايت پرهيزگاران به خدا منسوب اند.
حضرت عيسى(عليه السلام) در پاسخ كسى كه پرسيد: كدامين مردم برترند، دو مشت خاك برداشت و گفت كه كدام يك از اين دو برتر است؛ آن گاه فرمود كه مردم همه از خاك آفريده شده اند و گرامى ترين آنها نزد خدا پرهيزگارترين ايشان است.[37]
آيه 32 احزاب/33 نيز مى رساند زنان پيامبر در صورتى مقام و جايگاهشان از ديگر زنان بالاتر است كه بيشتر از ديگران تقوا را رعايت كنند و درباره دين خداوند با احتياط تر باشند: «يـنِساءَ النَّبىِّ لَستُنَّ كَاَحَد مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَيتُنَّ ...».[38]
عوامل تقوا
1. پيروى از صراط مستقيم و دورى از راه هاى ديگر:
تقواى دينى بدون تبعيت از صراط* مستقيم و اجتناب از راه هاى ديگر به دست نمى آيد:[39] «واَنَّ هـذا صِرطى مُستَقيمـًا فَاتَّبِعوهُ ولا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِهِ ذلِكُم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 451
وصـّـكُم بِهِ لَعَلَّكُم تَتَّقون» (انعام/6، 153)، همان گونه كه در آيه 17 محمّد/47 بخشيدن تقوا بر تسليم شدن در برابر فطرت پاك انسانى و پيروى از حق[40] مترتب گشته است: «والَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُدًى وءاتـهُم تَقوهُم». خداوند طريق هدايت و كسب تقوا را به انسان الهام و براى وى بيان كرده است: «فَاَلهَمَها فُجورَها و تَقوها» (شمس/91،8)؛ «و ما كانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَومـًا بَعدَ اِذ هَدهُم حَتّى يُبَيِّنَ لَهُم ما يَتَّقون...». (توبه/9،115)
2. مراعات و اجراى حدود الهى:
از آنجا كه خداوند امور دشوارى چون قصاص را به انگيزه پرهيز از آتش با اجتناب از معاصى واجب ساخته است، مى توان اجراى حدود الهى و از جمله قصاص را از عوامل تقوا دانست: «ولَكُم فِى القِصاصِ حَيوةٌ يـاُولِى الاَلبـبِ لَعَلَّكُم تَتَّقون» (بقره/2،179)، هرچند برخى احتمال داده اند مراد از «لَعَلَّكُم تَتَّقون» در اين آيه تنها پرهيز از قتل باشد نه مطلق تقوى از هر جهت.[41]
3. روزه دارى:
روزه دارى سبب تقويت اراده، مقاومت در برابر شهوات و فروكش كردن هواهاى نفسانى و در نهايت، رسيدن به تقواست:[42]«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقون». (بقره/2،183)
4. يادآورى پيام هاى آسمانى:
پذيرش جدّى كتاب هاى آسمانى و يادآورى پيام هاى آن ها مى تواند انسان ها را به تقوا برساند: «و اِذ اَخَذنا ميثـقَكُم و رَفَعنا فَوقَكُمُ الطّورَ خُذوا ما ءاتَينـكُم بِقُوَّة و اذكُروا ما فيهِ لَعَلَّكُم تَتَّقون» (بقره/ 2،63 و نيز اعراف/ 7،171)، از اين رو خداوند اصل نزول قرآن و وعيدهاى آن را و نيز در آيه 187 بقره/2 بيان آيات خويش را به جهت حصول تقوا و تحرز از دشمنى و لجاجت با حق خوانده[43] است و نيز هدف تبيين آيات خويش را متقى شدن مردم معرفى كرده است.
5. پرستش خدا:
در آغاز سوره بقره پس از بيان حال متقيان، كافران و منافقان مردم به عبادت پروردگار خويش فرا خوانده شده اند تا به متقيان پيوسته، از كافران و منافقان جدا شوند:[44]«يـاَيُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُم والَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقون». (بقره/2، 21)
مراتب و درجات تقوا:
برخى آيات تقوا و ايمان را با هم مرتبط مى دانند؛ مانند «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ ... * والَّذينَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ...» (بقره/2،2 - 4)؛ «... ولـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلـئِكَةِ والكِتـبِ والنَّبِيّينَ ... واُولـئِكَ هُمُ المُتَّقون»
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 452
(بقره/2،177)، بر اين اساس مى توان گفت متقيان همان مؤمنان هستند كه طبقات و درجات مختلفى دارند، بنابراين تقوا همانند ايمان درجاتى دارد.[45]
برخى به عدد مراتب ده گانه ايمان درجاتى ده گانه براى تقوا برشمرده اند[46] و آياتى از قرآن كريم نيز به گونه اى بيانگر درجات تقوا و بالاترين مرتبه آن يعنى تقواى خاص الخاص است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ و لاتَموتُنَّ اِلاّ و اَنتُم مُسلِمون». (آل عمران/3،102) به فرموده امام صادق(عليه السلام) حق تقوا اين است كه خداوند به گونه اى اطاعت شود كه هرگز معصيتى همراه آن نباشد و به شكلى از وى ياد شود كه هيچ گاه فراموش نگردد و به طورى از او سپاسگزارى شود كه هيچ كفرانى با آن صورت نپذيرد.[47]
حضرت على(عليه السلام) درباره اين آيه فرمود: قسم به خدا كسى جز ما اهل بيت به آن عمل نكرده است؛ ما هستيم كه خدا را ياد مى كنيم و هيچ گاه او را فراموش نمى كنيم؛ ماييم كه خدا را شاكريم و هرگز وى را ناسپاسى نمى كنيم و ما هستيم كه او را اطاعت كرده و هرگز نافرمانى نخواهيم كرد؛ آن گاه حضرت فرمود: چون اين آيه نازل شد، صحابه گفتند: ما توان عمل به آن را نداريم، پس خداوند آيه«فَاتَّقُوا اللّهَ مَااستَطَعتُم» (تغابن/64،16) را ـ به عقيده برخى ناسخ آيه ياد شده است[48] ـ نازل فرمود[49].
آيه 16 تغابن/64 تلويحاً به مراتب و درجات ميانى تقوا يعنى تقواى خاص نيز اشاره دارد، زيرا بسته به اختلاف توانايى افراد و ميزان درك و همت آنان در رعايت تقواى الهى، درجات و مراتب متفاوتى از آن پديد مى آيد.[50] آيه «اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقـكُم» (حجرات/49،13) نيز به تفاوت تشكيكى تقوا اشاره دارد[51]؛ همچنين آيه «لَيسَ عَلَى الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ جُناحٌ فيما طَعِموا اِذا مَا اتَّقَوا وءامَنوا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ ثُمَّ اتَّقَوا وءامَنوا ثُمَّ اتَّقَوا واَحسَنوا واللّهُ يُحِبُّ المُحسِنين» (مائده/5،93) تدرّج در تقوا را مى رساند.[52]
گفتنى است نازل ترين مرتبه تقوا، پرهيز از كيفر مانند آتش جهنم است كه در آيه 131 آل عمران/3: «واتَّقوا النّارَ الَّتى اُعِدَّت لِلكـفِرين»[53]، 24 بقره/2: «... فَاتَّقوا النّارَ الَّتى وقودُهَا النّاسُ والحِجارَةُ اُعِدَّت لِلكـفِرين» و 6 تحريم/66: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا قوا اَنفُسَكُم واَهليكُم نارًا وقودُهَا النّاسُ والحِجارَةُ عَلَيها
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 453
مَلـئِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعصونَ اللّهَ ما اَمَرَهُم و يَفعَلونَ ما يُؤمَرون» ياد شده و تقواى عام نام گرفته است.
آثار تقوا:
آثار تقوا به دنيوى و اخروى و آثار دنيوى به فردى و اجتماعى قسمت مى شوند؛ برخى آثار فردى تقوا عبارت اند از هدايت: «هـذا بَيانٌ لِلنّاسِ وهُدًى ومَوعِظَةٌ لِلمُتَّقين » (بقره/2، 2 ، 5؛ آل عمران/ 3، 138)، قدرت تشخيص حق از باطل: «اِن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانـًا» (انفال/8،29)، جلب دوستى پروردگار: «بَلى مَن اَوفى بِعَهدِهِ واتَّقى فَاِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقين» (آل عمران/3،76)؛ «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقين» (توبه/9،4)، برونرفت از تنگناها، نجات از سختى ها و شبهات و آسان شدن كارها و مشكلات[54]: «و مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجـا» (طلاق/65،2)؛ «و مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مِن اَمرِهِ يُسرا» (طلاق/65،4)؛ «فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى * وصَدَّقَ بِالحُسنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِليُسرى» (ليل/92،5 - 7)، روزى غير مترقبه: «و مَن يَتَّقِ اللّهَ ... * و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ» (طلاق/65، 2 - 3) كه به فرموده امام صادق(عليه السلام) اين روزى بركتى است كه خداوند به مال انسان مى دهد[55]، اصلاح كارها: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وقولوا قَولاً سَديدا * يُصلِح لَكُم اَعمــلَكُم ويَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم...» (احزاب /33، 70 - 71) كه به گفته برخى مفسران اصلاح عمل به اين است كه خداوند آن را بپذيرد يا از سر لطف انسان را به انجام دادن كار صالح موفق كند[56]، بشارت هاى الهى: «اَلَّذينَ ءامَنوا و كانوا يَتَّقون * لَهُمُ البُشرى فِى الحَيوةِ الدُّنيا...». (يونس/10،63 - 64) اين بشارت ها وعده هاى خداوند در قرآن مجيد به متقيان است[57] و به گفته اى مراد بشارت ملائكه رحمت به پرهيزگاران هنگام مرگ[58] و بر اساس روايتى، رؤياى نيكوى خود مؤمن يا ديگران درباره وى است.[59] برپايه آيه 97 مريم/19: «فَاِنَّما يَسَّرنـهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقينَ» كه بيان مى كند مفاهيم قرآن براى بشارت دادن به متقيان با بيان پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) ساده و فهم پذير شده است، تفسير نخست قوى تر است و بيشتر اين بشارت ها به استناد آيات ديگر، بشارت هايى هدايتى و موعظه اى و تذكرگونه است كه انسان را از ورطه سقوط و عذاب الهى مى رهاند و به بهشت جاودان و نعيم ابدى رهنمون مى گردد: «الـم * ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين» (بقره/2،2)؛ «هـذا بَيانٌ لِلنّاسِ وهُدًى ومَوعِظَةٌ لِلمُتَّقين» (آل عمران/3،138)؛ «و اِنَّهُ لَتَذكِرَةٌ لِلمُتَّقين» (حاقّه/69،48 و نيز آيات 66 بقره/2؛ 46 مائده/5؛ 34 نور/24؛ 69 انعام/6)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 454
بعضى آثار اجتماعى تقوا كه گاهى در كنار صبر بر آن تأكيد شده عبارت اند از بهره مندى از بركات آسمان و زمين:«ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ ولـكِن كَذَّبوا فَاَخَذنـهُم بِما كانوا يَكسِبون» (اعراف/7،96)، برخوردارى از امداد الهى:«بَلى اِن تَصبِروا وتَتَّقوا و يَأتوكُم مِن فَورِهِم هـذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ مُسَوِّمين * وما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشرى لَكُم ولِتَطمَئِنَّ قُلوبُكُم بِهِ ومَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ العَزيزِ الحَكيم» (آل عمران/3، 125 - 126 و نيز بقره/2،194؛ توبه/9،36 - 123؛ نحل/16،128)، حفظ و حراست الهى و خنثا شدن توطئه هاى دشمنان: «اِن تَمسَسكُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبكُم سَيِّئَةٌ يَفرَحوا بِها واِن تَصبِروا وتَتَّقوا لا يَضُرُّكُم كَيدُهُم شيــًا اِنَّ اللّهَ بِما يَعمَلونَ مُحيط» (آل عمران/3،120 و ايمن بودن از عذاب الهى: «واَنجَينَا الَّذينَ ءامَنوا وكانوا يَتَّقون». (نمل/27،53 و نيز (فصّلت/41،18؛ اعراف/7، 96 - 98)
پاره اى از آثار اخروى تقوا عبارت اند از آخرت نيكو، فرجام پسنديده و رستگارى: «... والأخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلمُتَّقين»(زخرف/43،35)؛ «والعـقِبَةُ لِلمُتَّقين» (قصص/28،83)؛ «... واُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون» (بقره/2،5)؛ «... واتَّقوا اللّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحون» (بقره/2،189؛ آل عمران/3،130، 200 و نيز آيات 35، 100 مائده/5، 65 يونس/10؛ 52 نور/24؛ 31 نبأ/78؛ 61 زمر/39)، پاداش آخرتى عظيم: «لِلَّذينَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقَوا اَجرٌ عَظيم» (آل عمران/3،172)؛ «واِن تُؤمِنوا وتَتَّقوا فَلَكُم اَجرٌ عَظيم» (آل عمران/3،179)؛ «واِن تُؤمِنوا وتَتَّقوا يُؤتِكُم اُجورَكُم» (محمّد/47،36)، زدوده شدن كينه از دل هاى متقيان و ايجاد برادرى ميان ايشان در آخرت و روز قيامت: «اِنَّ المُتَّقينَ فى جَنّـت و عُيون * و نَزَعنا ما فى صُدورِهِم مِن غِلّ اِخونـًا عَلى سُرُر مُتَقـبِلين» (حجر/15،45 - 47)؛ «الاَخِلاّءُ يَومَئِذ بَعضُهُم لِبَعض عَدُوٌّ اِلاَّ المُتَّقين» (زخرف/43،67)، نجات از آتش عذاب و جهنم سوزان، خوف و اندوه و بدى ها: «ثُمَّ نُنَجّى الَّذينَ اتَّقَوا و نَذَرُ الظّــلِمينَ فيها جِثيـّا» (مريم/19،72)؛ «و يُنَجّى اللّهُ الَّذينَ اتَّقَوا بِمَفازَتِهِم لا يَمَسُّهُمُ السّوءُ ولا هُم يَحزَنون» (زمر/39، 61 و نيز دخان/44،51 - 57)، برترى بر كافران در روز قيامت: «والَّذينَ اتَّقَوا فَوقَهُم يَومَ القِيـمَةِ واللّهُ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب» (بقره/2،212)، بهره مندى از بهشت و نعمت هاى آن: «اِنَّ لِلمُتَّقينَ عِندَ رَبِّهِم جَنّـتِ النَّعيم» (قلم/68،34)؛ «اِنَّ المُتَّقينَ فى جَنّـت ونَعيم * فـكِهينَ بِما ءاتـهُم رَبُّهُم». (طور/52،17 و نيز قمر/54،54؛ آل عمران/3،15؛ حجر/15،45؛ ذاريات/51،15؛ مرسلات/77،41؛ رعد/13،35؛ محمّد/47،15؛ فرقان/25،15 -16؛ ص/38، 49 -45؛ زمر/39، 20)
نعمت هاى ويژه ابرار در سوره انسان/76 به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 455
استناد آيه 189 بقره/2: «و لـكِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقى» براى پرهيزگاران نيز هست. آيات 5 - 22 انسان/76 به اتفاق مفسران شيعه[60] و بسيارى از مفسران اهل سنت[61] در شأن حضرت على(عليه السلام)، حضرت فاطمه(عليها السلام)، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) فرود آمده اند و مراد از «ابرار» در اين سوره ايشان اند كه مصداق بارز پرواپيشگان اند.
ويژگى هاى متقيان
1. ايمان به غيب، روز بازپسين، ملائكه، پيامبران خدا، كتاب هاى آسمانى و...:
«... ولـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلـئِكَةِ والكِتـبِ والنَّبِيّينَ ... واُولـئِكَ هُمُ المُتَّقون» (بقره/2،177)؛ «والَّذينَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِكَ و بِالأخِرَةِ هُم يوقِنون» (بقره/2،4)؛ «يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ...» (آل عمران/3،114)؛ «... هُدًى لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ...» . (بقره/2،2 - 3). ايمان به غيب يعنى گرويدن به امورى كه با حواس پنج گانه درك نمى شوند همچون اصول دين (توحيد، نبوت، امامت، معاد و...) و ايمان به فرشتگان، بهشت و دوزخ، حساب، رجعت، قيام حجت الهى و... .[62]
2. ترس از خدا و نگرانى درباره قيامت:
«و لَقَد ءاتَينا موسى و هـرونَ الفُرقانَ وضِياءً وذِكرًا لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ وهُم مِنَ السّاعَةِ مُشفِقون» . (انبياء/21،48 - 49) غيب در اين آيات، مكان هاى خلوت و دور از چشم مردم است.[63]
3. برپا داشتن حقيقت نماز:
«... ويُقيمونَ الصَّلوةَ...» (بقره/2، 3)؛ «... واَقامَ الصَّلوةَ... واُولـئِكَ هُمُ المُتَّقون» (بقره/2،177)؛ «واَقيموا الصَّلوةَ واتَّقوهُ...». (انعام/6،72) پرهيزگاران نماز را از محدوده لفظ و مفهوم بيرون برده، وجود عينى آن را در محدوده جان خويش متمثل مى سازند، به گونه اى كه حقيقت نماز ناهى از فحشاء و منكر را درمى يابند و سپس در جامعه تجلّى مى بخشند و با تبليغ و تعليم ديگران براى يافتن روح نماز، به اقامه آن در جامعه مى پردازند.[64]
4. زكات دادن و انفاق مال در راه خدا:
«... و مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون». (بقره/2،3) متقيان از روزى هاى مادى (ثروت، غذا و ...) و معنوى خود (جاه و مقام و دانش و...) در راه خدا انفاق مى كنند. آيه 177 بقره/2 نيز زكات دادن را از صفات آنان مى شمارد: «... وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ... و ءاتَى الزَّكوةَ... و اُولـئِكَ هُمُ المُتَّقون» و آياتى نيز ايشان را در حال توانگرى و تهيدستى، اهل انفاق
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 456
و گشاده دست مى خوانند: «و سارِعوا اِلى مَغفِرَة مِن رَبِّكُم وجَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يُنفِقونَ فِى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ...».(آل عمران/3، 133 - 134)
5. آمرزش خواهى از خدا و عدم اصرار بر گناه:
پرهيزگاران در پى گناهشان خدا را ياد و استغفار مى كنند و دانسته بر گناهانى كه انجام داده اند اصرار نمىورزند: «والَّذينَ اِذا فَعَلوا فـحِشَةً اَوظَـلَموا اَنفُسَهُم ذَكَروا اللّهَ فَاستَغفَروا لِذُنوبِهِم ومَن يَغفِرُ الذُّنوبَ اِلاَّ اللّهُ ولَم يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلوا وهُم يَعلَمون» . (آل عمران/3،135)
هرگاه فكر گناه* از ذهنشان بگذرد خدا و ثواب و عقاب او را به ياد مى آورند و با روشن بينى آن گناه را ترك مى كنند: «اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّيطـنِ تَذَكَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون». (اعراف/7،201) بر اساس روايتى، مراد از «اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّيطـنِ» گناهى است كه بنده آهنگ آن مى كند، پس در اين هنگام خدا را به ياد مى آورد و پس از آن به زشتى قصد خود بصيرت مى يابد و با آگاهى آن را رها مى كند[65]؛ همچنين از صفات پرواپيشگان، استغفار در سحرگاهان است: «و بِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون». (ذاريات/51،18)
6 - 7. وفا به عهد و صبر در سختى ها و جنگ:
«... والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عـهَدوا والصّـبِرينَ فِى البَأساءِ والضَّرّاءِ و حينَ البَأسِ ... . و اُولـئِكَ هُمُ المُتَّقون». (بقره/2،177 و نيز آل عمران/3،76؛ توبه/9،4)
8 - 11. پاكى، احسان، فرونشاندن خشم و گذشت از لغزش ها:
«... كَذلِكَ يَجزِى اللّهُ المُتَّقين * اَلَّذينَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَيِّبينَ...». (نحل/16،31 - 32) «طيّبين» به طهارت از شرك تفسير شده است[66] و آيه 73 زمر/39 به طهارت متقيان از گناهان: «و سيقَ الَّذينَ اتَّقَوا رَبَّهُم اِلَى الجَنَّةِ ... و قالَ لَهُم خَزَنَتُها سَلـمٌ عَلَيكُم طِبتُم فَادخُلوها خــلِدين» ؛ همچنين آيات «اِنَّ المُتَّقينَ فى جَنّـت و عُيون * ءاخِذينَ ما ءاتـهُم رَبُّهُم اِنَّهُم كانوا قَبلَ ذلِكَ مُحسِنين» (ذاريات/51،15 - 16) و آيات 177 بقره/2، 133 - 134 آل عمران/3، 90 يوسف/12، 44 مرسلات /77 و 41 - 44 مائده/5 به نيكوكارى آنان و آيه 134 آل عمران/3 به فرو بردن خشم و گذشت ايشان از لغزش هاى مردم اشاره دارند: «... والكـظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عَنِ النّاسِ». بر پايه آيه 237 بقره/2 عفو به تقوا نزديك تر است: «واَن تَعفوا اَقرَبُ لِلتَّقوى».
12 - تعظيم شعائر الهى:
«ذلِكَ و مَن يُعَظِّم شَعـئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب». (حجّ/22،32)
13 - رعايت عدالت:
«اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوى». (مائده/5،8)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 457
روايات نيز به پرهيزگاران و اوصاف آنان پرداخته اند؛ اميرمؤمنان حضرت على ابن ابى طالب(عليهما السلام) در خطبه معروف به «همّام» در وصف آنان فضايلى را برشمرده است؛ همچون داشتن راه و روش نيكو، ميانه روى در پوشش، فروتنى در رفتار، چشمپوشى از حرام، گوش سپردن به فراگيرى علم سودمند، بزرگ جلوه كردن خدا و كوچك بودن غير او در چشم آنان، يقين داشتن به بهشت به گونه اى كه گويا آن را ديده و از نعمت هاى آن برخوردارند، يقين به جهنم به طورى كه گويا آن را ديده و در آن معذّب اند، ايمن بودن مردم و ديگر آفريدگان از شر آنان، لاغر بودن بدن، كم و سبك بودن خواسته ها، عفّت نفس، صبر بر سختى ها، راضى نشدن به عمل كم، كم شمردن عمل زياد خود، متهم كردن خود، هراس داشتن از تعريف هاى ديگران در حق آنان و ... .[67]
نيز آن حضرت(عليه السلام) براى اهل تقوا نشانه هايى برشمرده است كه با آن ها شناخته مى شوند؛ مانند راستى در گفتار، امانتدارى، وفا به عهد، پراكندن نيكويى، خوش خلقى، زيادى حلم و پيروى از دانش[68] و همچنين عمل خالصانه، آرزوى كوتاه و غنيمت شمردن فرصت ها.[69]
منابع
احكام القرآن، الجصاص (م. 370 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ تأويل الآيات الظاهره، سيد شرف الدين على الحسينى استر آبادى، (م. 965 ق.)، به كوشش استاد ولى، قم، نشر اسلامى، 1409 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحف العقول، حسن بن شعبة الحرانى (م. قرن4 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378 ش؛ تفسير اطيب البيان، عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلامى، 1364 ش؛ تفسير الثورى، سفيان الثورى (م. 161 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، دارالكتب العلمية، 1403 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، نشر اعلمى، 1402 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير غريب القرآن الكريم، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش محمد كاظم، قم، زاهدى؛ تفسير القرآن الكريم، الشبّر (م. 1242 ق.)، به كوشش حامد حفنى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1407 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش العراقى، قم، نشر اسلامى، 1407 ق؛ تفسير مجاهد، مجاهد (م. 102 ق.)، به كوشش محمد عبدالسلام، دارالفكر الاسلامى الحديثة، 1410 ق؛ تفسير المحيط الاعظم، سيد حيدر آملى (م. 782 ق.)، به كوشش موسوى تبريزى، وزارت ارشاد، 1414 ق؛ التفسير المنسوب الى الامام العسكرى(عليه السلام)، به كوشش ابطحى، قم،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 458
مدرسه امام مهدى(عج)، 1409 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التقوى فى القرآن، السيد كمال الحيدرى، دمشق، مؤسسة دارالصادقين الثقافية، 1421 ق؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، مطبعة العلمية، 1399 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الخصال، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1416 ق؛ روضة الواعظين، الفتال النيشابورى (م. 508 ق.)، به كوشش سيد محمد مهدى، قم، الرضى؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دارالفكر، 1407 ق؛ سفينة البحار، شيخ عباس القمى (م. 1359 ق.)، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستان قدس رضوى، 1416 ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م. 506 ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ عيون الحكم والمواعظ، على بن محمد الليثى (م. قرن 6)، به كوشش حسنى، قم، دارالحديث، 1376 ش؛ غررالحكم، عبدالواحد آمدى (م. قرن 5)، بيروت، نشر اعلمى، 1407 ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1408 ق؛ مشكاة الانوار، الطبرسى (م. قرن 7)، به كوشش هوشمند، دارالحديث؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛ معانى الاخبار، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361 ش؛ معدن الجواهر، محمد بن على الكراجكى (م. 449 ق.)، به كوشش حسينى، قم، مهر استوار، 1394 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ مواهب الرحمن، سيد عبدالاعلى السبزوارى، دفتر آية الله سبزوارى، 1414 ق؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، قم، دارالحديث، 1416 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415 ق.
محمد مهدى خراسانى
[1]. لسان العرب، ج 15، ص 378؛ المصباح، ص 669، «وقى».
[2]. مفردات، ص 881، «وقى».
[3]. مفردات، ص 881 .
[4]. مجمع البيان، ج 1، ص 119؛ مستدرك الوسايل، ج 11، ص 267.
[5]. المحيط الاعظم، ج 1، ص 278؛ التقوى فى القرآن، ص 28.
[6]. التحقيق، ج 13، ص 184، «وقى».
[7]. التحقيق، ج 13، ص 185 - 186، «وقى».
[8]. التبيان، ج 4، ص 247؛ ج 9، ص 334؛ تفسير مجاهد، ج 2، ص 63؛ تفسير الثورى، ص 278؛ جامع البيان، ج 6، ص 135 - 138.
[9]. جامع البيان، ج 26، ص 135؛ نورالثقلين، ج 5، ص 74؛ بحارالانوار، ج 24، ص 184؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 614.
[10]. بحارالانوار، ج 23، ص 35.
[11]. بحارالانوار، ج 24، ص 180 ؛ تأويل الآيات الظاهره، ص 577.
[12]. بحارالانوار، ج 98، ص 332 ، 353.
[13]. مجمع البيان، ج 7 ،ص 133؛ الميزان، ج 14، ص 374؛ اطيب البيان، ج 9، ص 298.
[14]. الميزان، ج 14، ص 374؛ اطيب البيان، ج 9، ص 298.
[15]. روضة الواعظين، ص 4.
[16]. تحف العقول، ص 217.
[17]. نمونه، ج 1، ص 81؛ تسنيم، ج 2، ص 175 - 177.
[18]. مفردات، ص 653، «قبل»؛ فتح القدير، ج 2، ص 30.
[19]. جامع احاديث الشيعه، ج 18، ص 67.
[20]. سفينة البحار، ج 4، ص 734.
[21]. همان، ص 733.
[22]. جامع احاديث الشيعه، ج 18،ص 64.
[23]. سفينة البحار، ج 4، ص 733.
[24]. مجمع البيان، ج 4، ص 632؛ زادالمسير، ج 3، ص 124.
[25]. جامع البيان، ج 8، ص 197؛ غريب القرآن، ص 310.
[26]. الميزان، ج 8، ص 70 - 71.
[27]. تفسير عياشى، ج 2، ص 11؛ بحارالانوار، ج 8، ص 168؛ نورالثقلين، ج 2، ص 15 - 16.
[28]. بحارالانوار، ج 80، ص 168؛ الميزان، ج 8، ص 88.
[29]. احكام القرآن، ج 1، ص 374؛ مجمع البيان، ج 2، ص 525؛ التبيان، ج 2، ص 166.
[30]. مجمع البيان، ج 2، ص 525؛ فقه القرآن، ج 1، ص 284.
[31]. مواهب الرحمن، ج 3، ص 152.
[32]. ر. ك: تسنيم، ج 1، ص 44.
[33]. عيون الحكم، ص 200، 202؛ بحارالانوار، ج 70، ص 105، 333.
[34]. بحارالانوار، ج 75، ص 112.
[35]. معدن الجواهر، ص 21؛ كنزالعمال، ج 3، ص 93.
[36]. بحارالانوار، ج 67، ص 278 - 279؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 464.
[37]. مجمع البيان، ج 9، ص 207؛ نورالثقلين، ج 5، ص 97.
[38]. التبيان، ج 8، ص 338؛ زادالمسير، ج 6، ص 196؛ الميزان، ج 16، ص 308 - 309.
[39]. الميزان، ج 7، ص 378 - 379.
[40]. الميزان، ج 18، ص 239.
[41]. التفسير الكبير، ج 5، ص 63.
[42]. همان، ص 77.
[43]. الميزان، ج 14، ص 213 - 214.
[44]. الميزان، ج 1، ص 57.
[45]. الميزان، ج 1، ص 43؛ ج 6، ص 128 - 129.
[46]. التقوى فى القرآن، ص 52 - 53؛ المحيط الاعظم، ج 1، ص 283.
[47]. معانى الاخبار، ص 240؛ جامع احاديث الشيعه، ج 18، ص 59.
[48]. جامع احاديث الشيعه، ج 18، ص 59.
[49]. البرهان، ج 1، ص 667.
[50]. الميزان، ج 3، ص 367 - 368.
[51]. ر. ك: نمونه، ج 22، ص 203 - 206.
[52]. ر. ك: الميزان، ج 6، ص 130.
[53]. تسنيم، ج 2، ص 373.
[54]. ر. ك: مجمع البيان، ج 10، ص 460.
[55]. مجمع البيان، ج 10، ص 460؛ بحارالانوار، ج 67، ص 281؛ الصافى، ج 5، ص 188.
[56]. تفسير شبر، ص 371.
[57]. التفسير الكبير، ج 17، ص 128.
[58]. همان.
[59]. همان، ص 127.
[60]. تفسير قمى، ج 2، ص 398؛ مجمع البيان، ج 10، ص 611؛ الصافى، ج 5، ص 261.
[61]. التفسير الكبير، ج 30، ص 242 - 243؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 403 - 404؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 130.
[62]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص 67؛ مجمع البيان، ج 1، ص 121؛ تسنيم، ج 2، ص 181 - 182.
[63]. مجمع البيان، ج 7، ص 81؛ ج 9، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 11، ص 295؛ زادالمسير، ج 5، ص 247.
[64]. تسنيم، ج 2، ص 155 ، 165.
[65]. تفسير عياشى، ج 2، ص 44؛ الكافى، ج 2، ص 435؛ بحارالانوار، ج 67، ص 287.
[66]. زادالمسير، ج 4، ص 443.
[67]. نهج البلاغه، خطبه 193.
[68]. الخصال، ص 438؛ بحارالانوار، ج 67، ص 282؛ مشكاة الانوار، ص 95، 159.
[69]. غررالحكم، ج 2، ص 124؛ ميزان الحكمه، ج 4، ص 3634.
------------------------------------
|
||
● نویسنده : محمد مهدى خراسانى | ||
|
||
● منبع: دائرة المعارف قرآن کریم (جلد 8) - مرکز فرهنگ و معارف قرآن |