منها : کَأَنِّی بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَفَحَصَ بِرَایَاتِهِ فِی ضَوَاحِی کُوفَانَ، فَعَطَفَ عَلَیْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ، وَفَرَشَ الاَْرْضَ بِالرُّؤُوسِ. قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَثَقُلَتْ فِی الاَْرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِیدَ الْجَوْلَةِ، عَظِیمَ الصَّوْلَةِ. وَاللهِ لَیُشَرِّدَنَّکُمْ فِی أَطْرَافِ الاَْرْضِ حَتَّى لاَ یَبْقَى مِنْکُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ، کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ، فَلاَ تَزَالُونَ کَذلِکَ، حَتَّى تَؤُوبَ إلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا ! فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَالاْثَارَ الْبَیِّنَةَ، والْعَهْدَ الْقَرِیبَ الَّذِی عَلَیْهِ بَاقِی النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشّیْطَانَ إنَّمَا یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ.
گويا او را مى بينم که نعره اش از «شام» بلند است، و پرچم هايش را در اطراف «کوفه» به اهتزاز درآورده ! همانند شترى خشمگين و خطرناک به سوى آن مى آيد، و زمين ها را با سرها فرش مى کند ! دهانش را باز کرده (و همه چيز را فرو مى بلعد). گام هايش بر زمين سنگين است (و همه مناطق را زير نفوذ خود مى گيرد) جولان او وسيع و حمله اش عظيم است.
به خدا سوگند ! شما را در اطراف زمين پراکنده مى کند تا آن جا که جز تعداد کمى از شما ـ همچون بقاياى سرمه در چشم ـ باقى نماند !.
اين وضع همچنان ادامه مى يابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او باز گردد (و در سايه عقل و درايت، دست اتّحاد به هم دهند و بر ستمگران شورند) سپس با سنّت هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پيامبر (صلى الله عليه وآله) و پيمان نزديکى که نشانه ميراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشيد، و بدانيد شيطان راههاى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد، تا از او پيروى کنيد.
شرح و تفسیر
ویژگیهاى آن حاکم خونخوار !
امام (علیه السلام) در این بخش خطبه، اشاره به حاکم خونخوار و سنگدل و پرقدرتى مى کند که در آینده از «شام» سربرمى آورد، و تمام کشور اسلام را به زور شمشیر زیر سیطره خود قرار مى دهد و اوصاف نُه گانه اى را براى او مى شمرد.
نخست مى فرماید : «گویا او را مى بینم که نعره اش از «شام» بلند شده است» (کَأَنِّی بِهِ قَدْ نَعَقَ(1) بِالشَّامِ).
«وپرچم هایش را در اطراف «کوفه» به اهتزاز درآورده است» (وَفَحَصَ(2)بِرَایَاتِهِ فِی ضَوَاحِی(3) کُوفَانَ(4)).
«وهمانند شترى خشمگین و خطرناک به سوى آن مى آید» (فَعَطَفَ عَلَیْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ(5)).
«و زمین را با سرها فرش مى کند !» (وَفَرَشَ الاَْرْضَ بِالرُّؤُوسِ).
«دهانش را باز کرده (و همه چیز را فرو مى بلعد)» (قَدْ فَغَرَتْ(6) فَاغِرَتُهُ).
«گام هایش بر زمین سنگین است (و همه مناطق را زیر نفوذ خود مى گیرد)». (وَثَقُلَتْ فِی الاَْرْضِ وَطْأَتُهُ).
«جولان او وسیع» (بَعِیدَ الْجَوْلَةِ(7)).
«و حمله اش عظیم است» (عَظِیمَ الصَّوْلَةِ(8)).
و سرانجام مى افزاید : «به خدا سوگند شما را در اطراف زمین پراکنده مى سازد تا آن جا که جز تعداد کمى از شما ـ همچون بقایاى سرمه در چشم ـ باقى نماند !» (وَاللهِ لَیُشَرِّدَنَّکُمْ(9) فِی أَطْرَافِ الاَْرْضِ حَتَّى لاَ یَبْقَى مِنْکُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ، کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ).
این تعبیرات نُه گانه که معرفى کاملى از آن حاکم خونخوار، پرقدرت و بى رحم را در بردارد، نشان مى دهد که او چنان اهل ایمان را درهم مى کوبد که جز اندکى از آنها باقى نمى ماند. نفس ها را در سینه ها حبس مى کند، و قیام ها را در نطفه خفه مى نماید، و با خون ریزى گسترده از «شام» تا «کوفه» و از «کوفه» تا مناطق دیگر را زیر سیطره خود قرار مى دهد.
در این که این شخص با این اوصاف کیست ؟ شارحان نهج البلاغه دو نظر مختلف دارند : گروهى آن را اشاره به «عبدالملک بن مروان» مى دانند که پنجمین خلیفه اموى بوده و مردى بسیار خونخوار و جبّار بود.
با لشکرکشى عظیم خود از «شام»، «مصعب بن زبیر» را که «در کوفه» حکومت مى کرد از میان برداشت و لشکر او را در هم کوبید، و بر «کوفه» و «عراق» مسلّط شد، سپس لشکر عظیمى به سرگردگى «حجّاج» به سوى «حجاز» فرستاد و «عبدالله بن زبیر» را که در آن جا سربرآورده بود به قتل رسانید، و «مکه» و «مدینه» را نیز تحت سلطه خود درآورد، و حتى بخشى از خانه کعبه را که گروهى از لشکریان «عبدالله بن زبیر» به آن پناه برده بودند ویران ساخت.
گروه دیگرى از شارحان معتقدند این شخص کسى جز «سفیانى» نیست، که قبل از قیام حضرت مهدى (علیه السلام) از «شام» ظاهر مى شود و خون هاى بسیارى مى ریزد و مردم را به سوى خود فرا مى خواند، و با توجه به این که بخش هاى گذشته این خطبه درباره ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) بود به نظر مى رسد این بخش هم درباره ظهور اوست و جمله هاى بالا اشاره به ظهور «سفیانى» است.
در حدیثى از «حذیفة بن یمان» از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم : اشاره به فتنه اى که میان اهل شرق و غرب ظاهر مى شود فرمود، سپس افزود : در این حال «سفیانى» خروج مى کند تا به «دمشق» وارد مى شود، لشکرى به شرق مى فرستد و لشکرى به «مدینه» تا به سرزمین «بابل» و «بغداد» مى رسند، بیش از سه هزار نفر را به قتل مى رسانند و بیش از یک صد زن را مورد هتک قرار مى دهند سپس به سوى «کوفه» سرازیر مى شوند و اطراف آن را خراب مى کنند، آن گاه به «شام» باز مى گردند، در این هنگام پرچم هدایتى از «کوفه» ظاهر مى شود و با لشکرى به سوى لشکر «سفیانى» حرکت مى کند، آنها را به قتل مى رساند، تنها یک نفر که خبر آنها را به جاى دیگر مى برد باقى مى ماند (به این ترتیب آتش فتنه خاموش مى شود).
مرحوم «علاّمه مجلسى» بعد از نقل این حدیث مى گوید : اصحاب ما همانند این حدیث را از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در ضمن احادیث مهدى (علیه السلام) نقل کرده اند(10).
ولى قسمت پایانى این خطبه ناهماهنگى هایى با این تفسیر دارد.
سپس امام (علیه السلام) در قسمت پایانى این خطبه مى فرماید : «این وضع ناگوار، (خونریزى ها و ناامنى ها و تبعیدها و پراکندگى ها) همچنان ادامه مى یابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او باز گردد (و در سایه عقل و درایت اختلاف ها را دور بریزند و دست اتّحاد را به هم دهند، مردم را از خواب بیدار کنند و بر ستمگران بشورند)» (فَلاَ تَزَالُونَ کَذلِکَ، حَتَّى تَؤُوبَ(11) إلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ(12) أَحْلاَمِهَا(13) !).
سپس چهار دستور به مردم مى دهد که در سایه آن مى توانند، بر حاکمان ظالم پیروز شوند و سلامت و امنیّت را به اجتماعشان باز گردانند. مى فرماید : «با سنّت هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پیامبر (صلى الله علیه وآله) و پیمان نزدیکى که میراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشید و بدانید شیطان راههاى خویش را براى شما آسان جلوه مى دهد تا از او پیروى کنید !» (فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَالاْثَارَ الْبَیِّنَةَ، والْعَهْدَ الْقَرِیبَ الَّذِی عَلَیْهِ بَاقِی النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشّیْطَانَ إنَّمَا یُسَنِّی(14) لَکُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ).
منظور از «سنن قائمه» ضروریات و برنامه هاى جاویدان اسلام است که در هر زمان باید محور همه فعالیّت هاى سیاسى و اجتماعى و فردى بوده باشد.
و منظور از «آثار بیّنه» آثار و روایاتى است که از طرق معتبر ثابت شده و بخش عظیمى از تعلیمات و برنامه هاى اسلام در آن نهفته است.
و منظور از «عهد قریب» وصیّت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) درباره ولایت على (علیه السلام)است که میراث پیامبر (صلى الله علیه وآله) را با خود داشت.
و منظور از «واعلموا....» این است که در انجام امور بالا مراقب وسوسه هاى شیاطین باشند، چرا که شیطان، راههاى خودرا آسان جلوه مى دهد، تا افراد را از پیمودن راه اطاعت خدا و پیشوایان معصوم ـ که به هر حال خالى از مشکلاتى نیست ـ باز مى دارد.
کسانى که بخش اخیر خطبه را مربوط به حکومت «عبدالملک بن مروان» مى دانند، در این جا گرفتار دو اشکال شده اند.
نخست این که : مفهوم گفتار بالا این است که ساقط کردن حکومت بنى امیه و روى کارآمدن حکومت بنى عباس، در سایه عقل و درایت عرب، و بازگشت به راه صحیح بوده است، در حالى که مى دانیم بنى عباس نیز جنایات بنى امیّه را ادامه دادند و حکومت هاى خودکامه آنان دست کمى از بنى امیه نداشت; مگر این که گفته شود، سقوط بنى امیه و آغاز حرکت بنى عباس حساب شده و عاقلانه بود، هر چند در ادامه راه از مسیر منحرف شدند.
مشکل دیگر این که : ظهور بنى عباس بلا فاصله بعد از مرگ «عبدالملک» نبود، بلکه دهها سال طول کشید که فرزندان «عبدالملک» حکومت کردند و سپس سقوط بنى امیه آغاز شد; مگر این که در پاسخ این اشکال گفته شود که حکومت فرزندان «عبدالملک» نیز ادامه حکومت خود او بود.
ولى کسانى که بخش اخیر را اشاره به خروج «سفیانى» قبل از قیام مهدى (علیه السلام)مى دانند، جمله هاى بالا را چنین تفسیر مى کنند که بعد از خونریزى هاى بى حساب در آخر زمان، و فساد و تباهى هایى که با خروج «سفیانى» صورت مى گیرد، پرده هاى غفلت کنار مى رود، عقل ها بیدار مى شوند و مردم آماده پذیرش حکومت الهى حضرت مهدى (علیه السلام) مى گردند، و در آن شرایط براى فراهم شدن آمادگى بیشتر باید سنّت هاى اسلامى را حفظ کنند و نسبت به ولایت وفادار باشند.
در شرح خطبه 101 که تعبیراتى شبیه به این خطبه بود نیز، بحث هایى درباره تطبیق آن، بر حکومت «عبدالملک» آمده است.
* * *
1. «نعق» از مادّه «نَعْق» (بر وزن کعب) در اصل به معنى صدا کردن کلاغ و يا صدايى که چوپان به هنگام حرکت دادن گوسفندان سرمى دهد، گرفته شده و در اين جا اشاره به نعره هاى حاکم ظالمى است که از شام سربرمى آورد. 2. «فَحَصَ» از مادّه «فَحصْ» (بر وزن بحث) در اصل به معنى جستجو کردن است و گاه به معنى بسط و گسترش دادن آمده و در خطبه بالا همين مراد است. 3. «ضواحى» جمع «ضاحيه» از مادّه «ضحو» (بر وزن سهو) به معنى قرار گرفتن در مقابل آفتاب مى باشد و «ضواحى» به مناطق باز در اطراف شهرها گفته مى شود. 4. «کوفان» : نام ديگرى از کوفه است و در اصل به معنى تپه هاى شن دايره مانند و سرخ است. 5. «ضروس» از مادّه «ضَرْس» (بر وزن ترس) به معنى دندان گذاردن بر چيزى و فشار دادن است. و «ضروس» به شتر کج خلقى مى گويند که افراد را گاز مى گيرد. 6. «فغرت» از مادّه «فَغْر» (بر وزن فقر) به معنى گشودن دهان است و در اين جا کنايه از حرص و آز براى به چنگ آوردن همه چيز است. و «فاغر» اسم فاعل از همين مادّه است. 7. «جوله» از مادّه «جول» (بر وزن قول) به معنى حرکت کردن و گردش گرد مکانى است اين تعبير کنايه از تلاش و کوشش و فعاليتهاى پى در پى مى باشد. 8. «صوله» و «صول» (بر وزن قول) به معنى حمله کردن در جنگ و يا پريدن بر چيزى است. 9. «ليشردّنکم» از مادّه «تشريد» به معنى تبعيد کردن و طرد نمودن و پراکنده ساختن است. 10. بحار الانوار، جلد 52، صفحه 186 ـ 187 (با تلخيص). 11. «تؤب» از مادّه «أوبْ» به معنى بازگشت از سفر و يا هرگونه بازگشت است. 12. «عوازب» جمع «عازبه» در اصل از مادّه «عُزْبه» (بر وزن لقمه) و «عزوبت» گرفته شده که به معنى ازدواج نکردن است و «عزب» به افرادى که فاقد همسرند اطلاق مى شود. ولى گاه به معنى پنهان شدن و دورگشتن نيز آمده است و در خطبه بالا منظور همين است. 13. «احلام» جمع «حُلُم» (بر وزن شتر) به معنى عقل است. 14. «يسنّى» از مادّه «سَنْو» (بر وزن سَرْو) در اصل به معنى سيراب کردن زمين از سوى ابرها است.